همکاری با آیت نیافر در رابطه با انتقال تجربه
با توجه به اینکه دوست و همرزمم در کمیته پیگیری … آقای آیت نیافر اخیرا” دو مطلب در مورد کمیته پیگیری و موانع جنبش کارگری با عنوان “پیرامون جنبش کارگری ایران و باید ها و نباید های تشکل یابی” منتشر کرده است و تلاش کرده است که مشکلاتی را پیدا کرده جهت انتقال تجربه کاری در جنبش کارگری انجام بدهد که این حرکت یعنی نوشتن نظرات و انتقال تجربه بسیار کار مثبتی است و البته نیاز به بحث نیز دارد که متاسفانه آقا آیت از بحث خوشش نمی آید، و خیلی دوست دارد، راهی پیدا کنند که بحث کنندگان را از کمیته پیگیری اخراج کند تا کمیته فعالتر شود متاسفانه این قسمت یکی تناقضات نوشته های دوستم نیافر است که البته اخراج اعضا روحیه ای است ضد کارگری و ضد آزادیخواهی که در نهایت با ماهیت اندیشه مجمع عمومی نیز ضدیت صد در صد دارد و جای تعجب است. چگونه است که ایشان ادعا می کند طرف دار مجمع عمومی و شورا های کارگری است در همان حال می خواهد اعضا را اخراج کند و روحیه اخراج گرای نشان می دهد که ایشان یا مفهوم مجمع عمومی و شوراهای کارگری را متوجه نیست یا اینکه از عبارا ت مجمع عمومی وشوراهای کارگری برای تزیین و تبلیغ استفاده می کند به هر صورت فکر میکنم آقا آیت تصمیم دارد انتقال تجربه را ادامه بدهد که متاسفانه هنوز موفق نشده است و چون من هم با ایشان همرزم بودم بسیاری از تجربیات مشترک است تصمیم گرفتم در انتقال تجربیات فوق تا آنجای که ممکن است به ایشان کمک کنم ، ولی چون زمان کافی فعلا” ندارم و نوشته ایشان نیز بسیار پراکنده گویی است و اگر اقدام به نقد آن کنم نقد سر در گمی ایجاد خواهد شد بنا براین از نقد آن نیز می گذرم اما اینجا لازم است بیان شود که دوستم آیت می گوید برخی را باید اخراج می کردیم تا کمیته بتواند فعال شود باید گفت این حرف ها اصلا” واقعیت ندارد چون همین حالا تعدادی از اعضا کمیته بار ها از ایشان خواستند که فعالتر شود گفته اند بیاید بنشینیم و کمیته را فعال کنیم ولی جواب ایشان این است ( من دیگر کشش ندارم ) اما هر از چند گاهی یک نوشته دوخطی تنها و بدون اطلاع بقیه به اسم کمیته می نویسد و این نشان می دهد که هیچ مانعی در مقابل فعالیت ایشان و بقیه وجود ندارد اما فعالیتی دیده نمی شود،این نشان می دهد زمانی که کمیته فعال بود از دولت سری همان افرادی فعال بود که آقا آیت قصد اخراج شان را داشت و حال که ان افراد نه به دلیل اخراج توسط آقا آیت بلکه توسط جمهوری اسلامی امکان فعالیت را از دست دادند و کمیته زمین گیر شده است از همرزم پر کارم آقا آیت می پرسم حالا که افراد مانع از سر راه شما و فعال شدن شما کنار رفتند چرا فعالیت نمی کنید ؟
به هر صورت برای کمک به انتقال تجربه تا به دست آوردن زمان کافی فعلا” چهار مطالبی که در مورد کمیته پیگیری حدود 9 سال قبل نوشتم و تا حدودی واقعیت ها را نشان می دهند مجددا” منتشر می کنم تا اینکه در آینده فرصت بدست آورده موارد فوق را در مورد کمیته پیگیری و همچنین شورای همکاری که بسیار به هم نزدیک هستند و البته تجربیات شورای همکاری گسترده تر و حرف های بسیاری دارد که ناگفته مانده اند بنویسم،امید وارم نوشته های فوق کمکی برای دوستم آقا آیت جهت رسیدن به هدف انتقال تجربه باشند.
محمد اشرفی
15/8/1393
ازمحمد اشرفی به حضور اعضاء محترم کمیته پی گیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری
دوستان و همرزمان سلام:
جهت روشن شدم برخی ابهامات لازم دیدم پاره ای از مسائل را هرچند به صورت مختصر بیان کنم تا شاید شبهات وسوء تفاهم های ایجاد شده بر طرف گردند.
برخی از دوستان برداشت غلطی از انتقادات دارند ، وانتقادات را دال برتندروی یا عدم شناخت ساختار و ظرفیت کمیته میدانند. البته دلیل چنین برداشتهای غلط عنایت به چند جواب ازپیش تعیین شده است که بدون توجه به اصل ونوع انتقاد برای تمام انتقادات همان نسخه را میپیچند ودیگری نیازی به بررسی مجدد نمیبینند . و جالب است که جوابهای از پیش بافته شده آنقدر کلی گوئی هستند که از نظردوستان نه تنها تمامیت کمیته را شامل میشود برخی اوقات جهان شمول هم میشوند.
براي شناخت بیشتر کمیته واعضا و بستر موجود اجتماعی بايد اول نيازهاي كه تشكيل كميته را الزامي كرده است. در مرحله دوم افرادي كه كميته را بنيان نهادند شناخت و در مرحله آخر بستري كه كميته در آن مي خواهد حركت كند تحليل كرد بعد از بررسي سه مرحله فوق است كه مي توان در رابطه با ساختار دروني و مسير احتمالي و يا حتي امكان ادامه موجوديت كميته را بررسي كرد. همچنين بعد از اين بررسي ها است كه مي توان درك كرد كه كميته نياز مبرم به دگرديسي دارد در غير اين صورت سريعأ فرو خواهد پاشيد يا اگر نامي از آن باقي بماند جز نام و يك جمع پوشالي هيچ نخواهد بود. كميته اگر بخواهد در مسير جنبش حركتهاي مثبتي انجام بدهد بايد بين نيازهاي كه آن را الزامي كرده است و توانايي و خواستهاي اعضايش و بستري كه در آن جريان خواهد داشت پيوندي ايجاد كند. من در اين نوشته سعي خواهم كرد به مسائل زير بپرادازم:
1- كميته پي گيري … بر مبناي چه الزاماتي موجوديتش ضرورت دارد؟
2- آيا در مسير جنبش، ساختار فعلي كميته مي تواند پاسخگوی نیازها باشد؟
3- آيا كميته مي تواند پيوندي بين پوياي و تفاوتهاي مختلف اجتماعي با دگم انديشي اوليه تشكيل دهندگان خود پيوندي برقرار كند، يا در مقابل مانع تراشيهاي محفلي سقط خواهد شد؟
4- انتقادات من از كميته.
5- نهايتأ پيشنهاد براي وارد شدن به مرحله گذار از محفل گرائي به بستر سازي اجتماعي جنبش .
دراينكه وجود مجموعه اي به عنوان كلكتور ضروت حياتي دارد شكي نيست.
اما كميته پي گيري با كمال تأسف بسيار دير شروع كرده است. چرا كه جنبش بوروژوازي در ايران سالهاي بسيار طولاني است كه در بستر اجتماعي و در پوشش هاي مختلف بر عليه مردم بخصوص گارگران دسيسه چيني مي كند همانگونه كه نيروهاي چپ در هیئت يك جنبش راديكاليزم الكن بوده است و تابه اين روز نتوانسته در آئينه زمان تمام قد بايستد، در مقابل بوروژوازي نيز دچار چنين مشكلي بوده است ولي بورژوازي بدليل یک اشتراک مشخص بین اعضایش (سود طلبی هرچه بیشتر)بدون توجه به هر مسئله دیگر وبدون توجه به پوششهای مختلف خودكاملأ متحدانه عمل كرده اند هر چند كه در پوشش هاي روبنائي مختلف وارد ميدان شده اند و در آخرين نمايش درهیبت اصلاحات توانست طبقات نارس اجتماعي را با يك شكل بدوي و بسيار ناهنجار گرد آورد و با همين اتحاد ناهمگون توانسته است جنبش بسيار عظيمي را تدارك ببيند كه هر چند از تشكل هاي يك دست تشكيل نشده اند ولي در هدف تحميل نظرات سود مادي خود به كل اجتماع متحدانه عمل كرده اند و حتي از طبقه مخالف خود نيز توانسته اند يارگيري كنند. چون بورژوازي باتمام گسترده اي احزاب، سازمانها و گروه هاي حاكم در درون نظام و حتي بخشی از اپوزسيون نظام تشكيل يك جنبش داده است و با چنين جنبشي كه تمام حركاتش به صورت ارگانيك و سيستماتيك پياده كرده نقشه هاي سود طلبانه و انحصارگرايانه است نمي توان با يك حزب، گروه يا سازمان مقابله كرد بلكه تمام احزاب ،گروه ها و سازمانها بايد متحدانه وارد كارزار شوند. يعني تشكيل يك جنبش قدرتمند چپ بدهند. كه يك بخش آن مي تواند تشكل هاي كارگري باشد. با اين اعتبار مي توان قبول كرد كه كميته هر چند يك بخش كوچك ولي نياز مبرم زمانه به جهت بستر سازي جنبش كارگري ضرورت دارد. باز تأكيد مي كنم كه دير شروع شده است.
با ابراز تأسف بايد گفت تشكيل دهندگان اوليه كميته يا خود كساني هستند كه سالهاي سال در مبارزه گرفتار دور تسلسل خود محوری بودند . يا حداقل همان افكاري كه رسوبات سيستم اسب عصاری را همراه خود دارند ،تشكيل شده است.به همین دلیل است که موجودیت اولیه کمیته با افکار دگماتیسم پنهان ولی با ظاهری تکثر گرایانه تبدیل به مانع سر راه خود کمیته شده است. متأسفانه چندين دهه است كه اين افكار درپیله خود مانده وپوسیده است. حتي با ظاهر زيبايش هميشه پی بهانه اي براي جلوگيري از مردمي شدن فعاليت ها بوده است. بقدري كه وجود تفاوت ها را نيز تبديل به موانع مي كنند. در پيله ماندگان يا از طريق افرا ط يا از طريق تفريط اعمال انحراف مي كنند. دهه هاي گذشته افراط بود و حالا دچار تفريط شده ايم. تا زماني كه رسوبات انديشه گذشتگان را كاملأ آناليز نكنيم نمي توانيم كميته را از خمودگي و بي تحركي نجات دهيم. اين افراد به بهانه اينكه انديشه هاي متفاوت در ساختار كميته حضور دارند از برخورد اصولي انديشه ها جلوگيري مي كنند و اين باعث بروز ناهنجاري هاي عميق خواهد شد( وقتي در مقابل جريان اجتماعي مانعي گذاشته شود، ايجاد دمل چركين خواهد کرد) و البته درك من اين است كه عده اي وجود انديشه هاي مختلف را به بهانه اي براي اعمال حاكميت خود قرار داده اند و به همين دليل آنها از تدوين نشدن قوانين، اهداف و آئين نامه هاي اجرائي دفاع كرده و ساختار فعلی (هرج و مرج) را در كميته دامن مي زنند تا از آب گل آلود صيد خود را بدست آورند و آن اعمال حاكميت محفلي به سبك ديكتاتوري اقليت برعلیه اكثريت است كه تا به امروز اعمال كرده اند و كلمه اجماع را نيز ابزاري براي اعمال ديكتاتوري خود قرار داده اند. اين چند نفر با تمام توان دارند از برخورد طبيعي انديشه ها در درون كميته جلوگيري میکنند تا كميته توان پويا نداشته باشد. اگر كميته پويا باشد فقط افرادي مي توانند در آن عرض اندام كنند كه قدرت فعاليت و افكار منطبق با نيازهاي جنبش داشته باشند در حاليكه افراد فعلی حتي اعمالي كه بسيار ســـاده بودند نيز انجام نداده اند ( مصداق هاي اين گفته در پي خواهد آمد). بنابراين با اين افراد هيچ گاه نخواهيم توانست گامي به جلو برداريم يا اثر مثبتي در جنبش کارگري بگذاريم. چرا كه اين افراد دائمأ مواظب هستند كه موقعيت خود و جمع مطبوعشان به خطر نيافتد. همين كه احساس خطر بكنند گارد خواهند گرفت و براي فرار از افشا شدن همه چيز را به تعطي خواهند كشاند. بنابراين تا زماني كه كميته از مرحله دگرديسي عبور نكند نميتواند هيچ پیوندی در هیچ مرتبه اي و سطحي ايجاد كند. و در حال حاضر كميته در حال سقط جنين است .اگر نجاتش ندهيم دچار مرگي خواهد شد كه باروري را شايد چند سال دچار مشكل كند.
من انتقادات خود را در چهار دسته تقسيم مي كنم:
1- كميته از نظر ساختاري محفلي است و خود مانع در مسير هدف خودش شده است.
2- بدليل عدم تدوين قوانين و آئين نامه ها و پيمان نامه هاي شرح وظايف دچار هرج و مرج است.
3- به دلیل عدم تقسيم كارها و عدم ايجاد مشاركت بين كليه اعضاء امكان پويائي و رشد در اعضاء ايجاد نشده است و همين موضوع نشانه افكار سلطه طلبانه است كه نياز به پالايش دارد.
4- عدم وجود ساختاري انتقادي مشخصي باعث گرديده از يك طرف مسئولين احساس جوابگوئي نكنند و از طرف ديگر منتقدين به اجبار از هر فرصتي براي ابراز انتقاد خود استفاده كنند.بنابراين برآيند اين دو گونه برخورد هميشه چالش زا خواهد بود.
اين چهار مورد انتقادات كلي بنده به كل كميته است.
اما آنچه در زير مي آيند مختص چند نفر است كه در واقع اعمال آنها نتيجه چنين سيستمي مي باشد.
من نمي گويم چرا كميته نتوانسته حقوق كارگران را افزايش بدهد، من نمي گويم چرا كميته قوانين ضد كارگر را لغو نمي كند، من نمي گويم كمــيته چــرا تشكل هـــاي كارگري را تشكيل نمي دهد، من نميگويم چرا كميته راه پيمائي و تظاهرات نميكند و…
بلكه من مي گويم كميته چرا براي ايجاد تشكل هاي كارگري هيچ تماسي نگرفته است.
من مي گويم چرا كميته تقسيم كار نمي كند آيا سران كميته از وارد شدن بقيه اعضاء به عنوان فعالين مستقيم كميته وحشت دارند. من مي گويم چرا كميته شرح وظايف براي نمايندگان و اعضاء نمي نويسند. من مي گويم چرا كميته بخشهاي مختلف از بين اعضاء تشكيل نمي دهد. من مي گويم چرا كميته به اصل پذيرفته شده در تمام دنيا به عنوان ركن اصلي دموكراسي یعنی تابعيت از راي اكثريت پيروي نمي كند، من مي گويم چرا نمايندگان كميته دقيقأ وظايفي را كه خودشان براي خود تصويب مي كنند ولي خود اجرا نمي كنند. من مي گويم چرا اعضاء كميته كارهاي كوچك را كه حتمأ توانايي انجامش را دارند و حتمأ در مورد آنها اجماع دارند ولي به عنوان وظيفه انجام نمي دهند. من مي گويم چرا نمايندگان كارهايي را كه مي توانستند انجام بدهند ولي انجام نداده اند.و در جلسات وانمود مي كنند كه انجام دادهاند. من مي گويم چرا تعداد انگشت شماری از اعضاء كميته با بقيه اعضاء با تمسخر برخورد مي كنند و آنها را نادان به حساب مي آورند.
در زير موارد عینی تری را برايتان مي نويسم:
1- قرار بود براي مراسم اول ماه مه بروشوري كه در يك طرف قطعنامه و در طرف ديگر لوگو، سرود انترناسيونال و ريز برنامه هايي مراسم نوشته شود، اين تصميم نمايند گان بود اما اجرا نشد . بايد مشخص شود چرا انجام نشده است؟
2- قرار بود مقاله ها پنج شنبه جمع آوري شوند چرا نشد؟(جالب است بدانیم فقط یک نفر به موقع مقاله خود را ارایه داد که او جزوء نمایندگان نبود)
3- قرار بود دو نفر از نمایندگان هر کدام یک نفر جهت مجري آماده نمایند اما هر دو درست شب آخر اعلام کردند که موفق به تماس با طرفهای مقابل نشدند .
4- قرار بود یکی دیگر از نمایندگان شعرهای از طریق ایمیل بفرستند چرا تا 3 نصف شب نفرستاذه بود؟
5- قرار بود سه نفر به عنوان مسئولین برگزاری انتخاب شوند ولی این افراد درست در آخرین لحظات انتخاب شدند ، البته جالبتر اینکه یکی از انتخاب شده ها غایب بوده است. بر داشت من از این انتخاب این گونه است که نمایندگان به عمد سهل انگاری کردند تا وضعیت بحرانی شود در نتیجه کسی از ترس گرفتار شدن در افتضاح مراسم پیش قدم نشود ، تا مبادا درون جرگه شان نا محرمی وارد گردد.
اینها کار های بسیار کوچک هستند که نه مشکل ساختاری دارند، نه نیاز به اجماع دارند، و نه خارج از ظرفیت کمیته هستند.فقط( مشت نمونه ای هستند از خروار) عدم انجام وظیفه هست، که دهها مورد دیگر را در رابطه با مراسم اول ماه مه میتوان نام برد. حال سوال این است (افرادی که چنین کار های کوچکی را انجام نداده اند چه گونه میخواهند وظایف بزرگتری را انجام بدهند.) جالبتر است بدانیم که افراد غیر نماینده بیشتر و بموقع کار های محوله را نسبت به نمایندگان انجام داده اند.
موارد بسيار زياد ديگري نيز وجود دارند و همگي مي دانيم اين كارها بسيار ساده بودند و هيچ ربطي به نبود اجماع يا وجود انديشه هاي مختلف ندارند. فقط و فقط عدم انجام اين كارهاي كوچك را مي توان با بي مبالاتي و بي ارزش دانستن كميته و اعضاء آن توجيه كرد. ممكن است بفرمائيد وقت نداشتيم اگر براي كارهاي بسيار كوچك مانند آنها كه در بالا بيان شد وقت نداشتيد ، پس چه گونه مي توانيد ادعا كنيد كه ميخواهيد براي تشكل هاي كارگري بستر سازي كنيد؟
كاري را كه انسانهاي پاک باز هنوز نتوانسته اند انجام بدهند. شما كه توان انجام يك تلفن زدن را نداريد آيا عاقلانه نيست كه پيش قدم نشويد. وقتي حتي كارهاي كوچك را انجام نمي دهيد و باز هم براي نمايندگي پيش قدم مي شود فقط اين معنا را دارد كه مي خواهيد از جمع سوء استفاده شخصي يا محفلي بكنيد. در مقابل چنين اعمالی وقتي از شما بدليل عدم انجام وظيفه انتقاد مي شود شروع مي كنيد به پنهان کردن واقعیتها ووارونه جلوه داددن حقایق و … چگونه بايد با شما كنار آمد؟
من پیشنهاد میکنم، براي اينكه بتوانيم كيته را يك قدم به جلو ببريم بايد:
1- تقسيم كار نمائيم.
2- تمام اعضاء را وارد بازي كنيم.
3- بخش هاي مختلف براي انجام وظايف مختلف تشكيل دهيم.
4- اهداف خود را دقيقا تدوين كنيم و آئين نامههاي مختلف ، چه اجرائي، چه انظباطي، چه تعريفي را تدوين كنيم.
5- طرح هاي برقراري ارتباط با بيرون كميته را طراحي كنيم.
6- بخشي از كميته را به جهت انجام مأموريتهاي ایجاد تشكل هاي كارگري آماده نمائيم.
7- بخش ديگري از كميته را براي جمع آوري اطلاعات و پردازش آنها و بازخورد نتايج آنها را در درون كميته مأمور كنيم.
8- بخشي را نيز جهت ايجاد ارتباط انديشه اي و هدايت طبيعي برخورد انديشه هاي داخل كميته مشخص كنيم.
9- ابزارهاي ارتباطي و روابط اجتماعي داخل و بيرون كميته را در حد توانمان ايجاد كنيم اگر چنين كنيم مي توانيم اميدوار باشيم و لا غير.
لازم به تذكر است كه بايد مشخص كرد كه جلسات كميته پي گيري از كدام جنس است. من مي گويم جلسات كميته پارتي يا جلسه وقت گذاري اشراف و پارتي هاي سرمايه داري نيست كه از رنگ موي سر و گربه هاي ملوس و سنگهاي پشمالو یشان براي يكديگر تعريف كنند. يا لباسهاي حريرشان را به رخ هم بكشند و شوخي هاي مليحانه بكنند، جلسه عارفانه روشنفكري هم نيست كه در درون دود غليظ سيگار از ميان لبهاي كبود شده متمايل به زرد ، حلقه هاي متنوع مي سازند و در ميان بوي تند قهوه متلك هاي شاعرانه نثار هم ميكنند و با عشوه هاي بورژوازي كرامات خود را به رخ يكديگر مي كشند. جلسات جوانان امروزي هم نيست ازبدو تشكل اش قصد خوش گذراني و باري به هر جهت باشد. حتي ان جي او هم نيست ، تا چند جوان جوياي نام ولي ترسو كه نمي توانند در مبارزات اجتماعي وارد شوند با ايجاد يك ان جي او حس عدالت طلبي و مبارزه جويي خود را ارضاء كرده و خود را در چنبره عشوه هاي بورژوازي مشغول می كنند.
جلسات كميته، جلسه كارگري يا حداقل جلسه فعالين كارگري است ، هم چنان كه كارگران در سيطره دود و آهن و در ميان چرج و دنده ها با خشونت تمام درگير هستند و ترق و تورق شكست استخوانهاي خود را از وراي دهليزهاي دهشتناك و تونلهاي سود طلبي سرمايه داري مي شنود، آنجائي كه هيچ گونه لطا فتي در كار نيست، شكستن عريان است، شكسته شدن عريان است، غارت و چپاول عريان است،بنابراين فرياد عليه ظلم نيز بايد عريان و بدون تعارف وبدون عشوه باشد. بدون ملاحظه كاري هاي روشنفكرانه و بدون فريب كاري سرمايه دارارنه و بدون وقت كشيهاي نجيب زادگي و بدون فريبكاري عليه خود و جامع مرجع و كاملا روشن و واضح باشد. در آینده توضیحات دیگری نیز ارسال خواهم کرد.
امیدوارم با دید روشنتری موضوع را بررسی کنید.
با سپاس فراوان محمد اشرفی
20 /4/1384
تشکل های نوظهورو جنبش کارگری
جامعه ی ایران پس از فجایع سالهای اولیه بعد از انقلاب دچار بن بست در ساختارهای درونی و هم چنین دچار انحراف در مسیر بر آیند چالش های زیر بنائی شده بود. تظاهر عینی این بن بست و انحرافات در از دست رفتن مشروعیت های عمومی برای حاکمیت چه درحوزه داخلی و چه درحوزه خارجی نمود مییافت. هر چند حرکت به سمت عدم مشروعیت در داخل و بیرون هر روز شفافتر و سریعتر میشد اما در داخل به دلیل وجود پارادایم های مانند جنگ و اندیشه های اسلامی اجازه بروز علنی نمی یافت. این باعث شده بود آهنگ توازن عدم مشروعیت داخلی و خارجی برای نظام دارای شکاف بسیار عظیمی باشد در نتیجه نظام برای کاهش هزینه شدن مشروعیت داخلیش،تلاش بسیاری کرد، با وصله زدن حس ملی گرای به توجیه امت اسلامی هر چه کمتر نشان بدهد از طرفی عدم مشروعیت داخلی پنهان از دید عوامل حاکمیت در زیر پوست جامعه با شدت در حال رشد بود. اما پارادایم های چون اندیشه و فرهنگ اسلامی (که ریشه تاریخی و عمیق دارد و تحت لوای اسلامیت و امت اسلامی تکیه گاه اصلی بوده است.) و به دنبال آن جنگ، هر روز توان کار کردی خود را بیشتر از دست دادند. و پس از اتمام جنگ که برای این نظام نعمتی بزرگ بود. سرعت ظهور و رو آمد عدم مشروعیت بیشتر شد.تا اینکه از درون نظام نیز صدای شکست استخوانهای مشروعیت را شنیدند. و برای بازسازی آن و جلو گیری ازسیر تخریب گرایانه چالش های زیرپوست اجنماعی ( انفجار ساختاری ) جنبش ساختگی ودروغین اصلاحات را از بالا بر جامعه تحمیل کردند.هر چند توانستند، مدتی مسیر حرکت چالشهای درونی را منحرف کنند، ولی همان اصلاحات دروغین همراه با فشار خارجی باعث شدند نیروهای منفعل ونیمه فعال امکان خروج وفعالیت بیشتر یافتند.این اصلاحات به صورت اجتناب ناپذیرو خارج از کنترل هر چند ناچیز حرکت های را به انجام رساند، که نه خواست نظام بوده و نه حتی خواست خارجیها.بلکه پروسه ی اجتماعی و پراتیک های که براثرسرکوبهای مختلف عمیقا دچارنا تمامی شده بودند. اما در همین حال دائما” حاضر در هر جریانیبرای رسیدن به مقصد، حضور ملموس داشتند. این ظهور خود بدلیل نداشتن متولی، مسیر واقعی خود را نمی توانست و هنوز نمی تواند دقیق پیدا کند.و در یک بحران رهبری به سر می برد، نهایتا” باید از درون خود، رهبران خود را بسازد. و این ساخت با به راه انداخت پروژه های مختلف که حالت تحمیلی دارند، یاخواهند داشت.(مانند ایجاد تشکل های نو ظهور) امکان پذیر نیست، حتی همین پروژه ها علی رغم افکاردگم راه اندازان خود(این افکار دگم ،انحصارگرایانه و دیکتاتور ماب خود نتیجه و بازتاب عملکرد های نظام حاکم است) به پروسه واقعی کمک می کنند، تا در درون ژرفای جنبشی که برآیند چالش های مختلف طبقاتی است، رهبران جنبش را ارایه کند.بنا به ضرورت مقطع فعلی جنبش، ووضعیت موجود، تشکل های بدون ساختار مشخص و با نوسانات مختلف که دقیقا باز تاب ساختاری چالش های درونی جنبش هستند، امکان تشکیل دارند.که برخی تشکیل شده اند.این تشکلها پس ازتشکیل در حین پراتیک برای چفت شد با جنبش های درونی عمیقا دچار چالش دردرون خود خواهند شد. وهر چا لشی دوایر ارتقاء یابنده را رسم خواهند کرد و در ناخود آگاه افرادشان نتایج بدست آمده را باز خورد کرده تشکل ها را صیقل خواهد داد،اما بر طرف شدن این نیازمشروط به وجود تعامل افراد ونقد مستمراست. تا عنصر آگاهی راهمگام با پراتیک ارتقا ء دهد.در این صورت است که جنبش امکان جاری شدن درمسیر واقعی خود را می یابد. بنابر این نباید از ساخته شدن ، انحلال و حتی دچار انحراف شدن و یا انشعابات مختلف و هم چنین وجود تنش های بسیار شدید دچار تردید و نامیدی شد.
این پروسه ( تشکیل، انحلال، دچار انحراف، انشعاب ودگردیسی ) برای رسیدن به وضعیت مطلوب، جهت رهبری جنبش کاملا ضرورت دارد. چرا که خود جنبش در درون خود دچار همان مشکلاتی است که از طریق این تشکل های نو ظهور باز تاب میشود. به دنبال باز شدن فضا بر اثر نا توانی نظام در پنهان کردن چالش های درونی جامعه ومبارزات طبقاتی همین طور به دلیل فشارهای خارجی و نیاز نظام برای تکیه به خارج از کشور( که در گذشته مشروعیت نظام در داخل به حدی بود که به داخل تکیه می کرد و نیازی به تکیه بر خارج نداشت ولی حالا مشروعیت داخلی آن کاملا پوشالی است و امکان تکیه به داخل را ندارد بنابر این برای ماندن نیاز تکیه به خارج است) و برای بدست آوردن تکیه گاه خارجی باید تابع شرایط تعیین شده ازخارج باشد که مجموعه ای ابن شرایط باعث میشود نا چارا“تن به تحمل فضای اندکی باز بدهد. این تن دادن باعث افزایش فشار از داخل و به دنبال آن افزایش شرایط از خارج خواهد شد. این دو هم دیگر راتقویت و باز تولید خواهند کرد. بنابر این،فضا علی رغم خواست حاکمیت باز تر خواهد شد. هر چند که نظام سعی دارد آخرین رمقهای خود را به کار گیرد تا گشایشی برای حفظ وضعیت موجود ایجاد شود، اما ساختار درونی این نظام با هیچ کدام از شرایط عینی جهانی و داخلی سازگاری ندارد که بتواند دست آویزی برای دست نخورده ماندن بیابد. در چنین شرایطی جنبش کارگری روزنه های برای گسترش می یابد و بدنبال آن می خواهد لوازم و ابزارهای مورد نیاز خود را تولید کند که این خواست، تشکل های نو ظهوررا ساخته وپرداخته می کند. یکی از آنها کمیته پی گیری است. طبق گفته بالا باید تمام این تشکل ها هر روز دچار چالش و ضرورتا“ باز تولید و نهایتا” دچار دگردیسی شوند. قانونمندی دقیق و روشن در مورد این تشکل ها چنین است هر کدام دچار چالش درونی و دگردیسی نشوند، از نظر ساختاری مشکل دارند. و روزنه های برای باز تاب واقعیت های درونی جنبش کارگری را در خود ندارند، بنابراین پویا نخواهند شد .
واقعیت درونی جنبش های اجتماعی بخصوص جنبش کارگری در اثر سرکوبهای مختلف و در نبود رهبری تئوریکی و پراتیکی دارای وضعیت سر در گم و روزمرگی و افق بسیار نزدیک بوده و همچنین دچار توهم صنفی گرای محض است. نتایج وبرآیند چنین وضعیتی از طریق تشکل های نوظهور باز تاب می یابد.ازطرفی بسیاری از کسانیکه در کنارهم فعالیت میکنیم، مشکلی در درک دمکراسی دارند، با دمکراسی در تضاد ادراکی ومفهومی به سر میبرند. در نتیجه دمکراسی را متعلق به سرمایه داری میدانند، و گرایشاتی را که نشانه های قوی دمکراسی داشته باشد انحراف به حساب آورده ودر مقابلش گارد میگیرند ، در نتیجه خود به سمت دیکتاتوری کشیده میشوند. اینها هنوز نتوانستند بپذیرند، که دمکراسی در ریشه وواقعیت درونی خود متعلق به سوسیالیزم کارگری است. در حقیقت سوسیالیزم و بخصوص سوسیالیزم کارگری بدون دمکراسی نمیتواند عینیت پیداکند . اینکه امروز سرمایداری خود را تلایه دار دمکراسی نشان میدهد، به دلیل ضعف و انحراف جنبش چپ بوده است، که سرمایه داری توانسته ضمن مصادره دمکراسی آن را تغییر داده و تبدیل به باب میل خود کند. بخش دیگری از دوستان دمکراسی را قسمتی از پروسه جنبش کارگری که باید در درون جنبش صیقل خورده همراه با خود جنبش رشد کند نمیدانند . بلکه دمکراسی را یک نوع پروژه میدانند ودر نتیجه می گویند برای رسیدن به دمکراسی باید اول ابزار های حاکمیت را تصرف کنیم در تحت تسلط حاکمیت کارگری پروژه ایجاد دمکراسی را به انجام برسانیم. که البته این نیز کاملا” انحراف است دمکراسی باید به عنوان بخشی ار جنبش کارگری درنظر گرفته شده و موازی وهمزمان وهماهنگ رشد پیدا کند. وما باید ضمن پذیرفتن دمکراسی به صورت هرچه گسترده تر،آنرا از انحرا فات ایجاد شده توسط سرمایه داری پالایش کنیم.(این را از همین امروز باید شروع کنیم.) به دلیل عدم
درک دمکراسی است که وضعیت گروهها وتشکلهای موجود بخصوص کمیته پیگیری هنوز تثبیت نشده. حتی به جرات میتوان گفت چون جنبش کارگری هنوز مسیر خود را نیافته و به ابزارهای مورد نیاز خود دست نیافته است و بدنبال این دست نیافتگی هنوز در درون خود دچار طلاتم و سر درگمی است .البته کمیته پیگیری به عنوان یک نمونه بیان میشود بقیه نیزکم وبیش همین مشکلات را دارند.برای خروج از این مشکلات اولین قدم ایجاد پیوستگی میان تشکل ها است، منظور از پیوستگی ادغام نیست بلکه اتحاد عمل است. این مورد می تواند باعث حرکت های قویتر شود که نتیجه حرکت های قومی ایجاد اعتماد به نفس ، توسعه توان پذیرش گرایشات مختلف و نهایتا” شکافته شدن دایره بسته(حصاری که تشکلها وفعالین کارگری را در یک مجموعه وسیستم مدار بسته منفک وناتوان در پیوستن به جنبش کارگری در حاشیه نگه می دارد) و بدنبال آن هضم شدن در جنبش است. دردنباله بحث به درون کمیته پی گیری میرسیم( که البته کمیته پیگیری میتواند در کل بدون در نظر گرفتن اختلافات جزئی بین تشکل ها نمادی از بقیه تشکل های نوظهور باشد.) در درون کمیته پیگیری بدلیل تشکیل شدن فی البداعی آن بررسی تئوریکی و تجزیه تحلیل بسترجنبش و نیازهای فردی و گرایشی که هر کدام با قالب مخصوص خود وارد شده اند،انجام نشده است. در نتیجه در کشمکش درونی، هر فردی یا گروهی بدون باز بینی اندیشه و گرایش و قالب خود و بدون بررسی و توجه به اندیشه دیگران، واقعا اعتقاد دارد گرایش و قالب خودش صلاح ونیاز مبرم کمیته وسپس جنبش کارگری است. بدنبال چنین افکاری هر کدام تلاش می کنند،اندیشه و گرایش خود راحاکم کنند. ولی زمانی که احساس کردند امکان قبولاندن قالب های خود را به بقیه ندارند، هر کدام با دست آویزی پنهان کننده واقعیت از کمیته دوری می کنند.این اولین قدم مشکل سازی است. که باید به طور مداوم کمیته، پروسه های کوتاه مدت خود را برای پالایش هر روزه از سر بگیرد. کمیته پیگیری تا به این روز راه بسیاری را نسبت به بقیه تشکل ها طی کرده است. به جرات می توان حرکت های کمیته پیگیری را با بقیه تشکل های نو ظهور با مثال انقلاب کبیر فرانسه نسبت به انقلاب انگلیس مقایسه کرد.( در انقلاب فرانسه برای جای گزین کردن بورژوازی جنگ و مبارزه تمام عیاریعنی دگر گونی عمیق ایجاد شد، که هنوز تاثیرات آن در فرانسه دیده می شود، ولی در انگلیس بین اشرافیت فئودال از یک طرف و بورژوازی از طرف دیگر سازشی انجام شد. که نتیجه آن نیز مشهود است.) نهایت سخن این است، که اگر کمیته پیگیری بتواند قبل از خفه شدن در پیله با قبول ساختار دخالت گری حد اکثری(ساختار دخالت گری حد اکثری فقط مساوی با رای اکثریت نیست بلکه ساختاری است که در درون خود فضای باز میکند که اکثریت حد اکثری بتواند در تعیین سرنوشت خود عملا” دخالت گری کند) تن به دگردیسی بدهد، می تواند، اولین تشکلی باشد، که در درون دایره بسته برای شکافتن این دایره، دارای صلاحیت باشد.
محمد اشرفی 24/10/84
كميته پي گيري براي ادامه راهش بايد با مشكلات مختلفي دست و پنجه نرم كند كه مشكلات آنرا مي توان به دو بخش تقسيم كرد:
1- مشكلات داخلي
2- مشكلات بيروني
اما آنچه مهمتر از همه است و مي تواند زمينه ساز حضور و ارتقاع كميته پيگيري باشد نهادينه كردن ساختار پاسخگوئي در درون كميته است از اين طريق نه تنها كميته پيگيري بلكه تمام تشكل هاي از اين دست مي توانند مسير ايجاد پيوندهاي ارگانيك با جنبش كارگري را برقرار كنند. در قدم اول براي حل اين مشكل لازم است بدانيم جنبش كارگري هرروز بيشتر ازروز قبل به سمت راديكاليزم شتاب بر مي دارد. پس بايد بپذيريم قرار گرفتن در مسير هم آهنگ با جنبش كارگري درك درست از راديكاليزم و شتاب دادن به آن است در غير اين صورت به حاشيه رانده خواهيم شد. آنچه امروز از حيث حاكميتها در وضعيت جهاني، منطقه اي و داخلي ايجاد مي كند ارتقاع و شكافته شدن ستيز طبقاتي است و حتي تلاطم موجود در درون جنبش كارگري چه از نظر بعد جهاني و چه از نظر بعد داخلي نشان از تقابل هر چه ستيزه جويانه تر وصف آرائي كاملا” شفاف ميان استثمار شوندگان در مقابل استثمار كننده گان است. در اين ميدان و كار زار آفتابي تئوري بافي و حركت هاي دوپهلو امكان پذير نيست و سرعت آن چنان بالاست كه احتمال جبران اشتباه در تئوري – پراتيك تقريبا به سمت صقر ميل مي كند . سرمايه داري تلاش مي كند طبقات ديگر به خصوص طبقه كارگر را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد در اين مقطع آموختن و تحليل دقيق و نشر آن توام با تقابل عملي براي جلوگيري از ايجاد نبردهاي انحرافي وظيفه مبرم طبقه كارگر و جوانبش است.
نبرد و جنگ در تمام ابعادش تصاحب سودبيشترو وادار كردن نيروي كار به پذيرش فرو دستي است.اما براي رسيدن به اين هدف سرمايه داري از صدها ترفند استفاده مي كند. وظيفه مبرم طبقه كارگر در تئوري- پراتيك تحليل بر مبناي مركزيت ديد طبقاتي و رساندن ، شكافتن و افشاي تمام ترفندها به نهايتشان كه منتهي به مركزيت سود سرمايه است مي باشد. آن سهمي كه از اين نبرد بر دوش كميته پي گيري گذاشته شده است در حداقل آن راديكالتر شدن در درون خود است و آنگاه مي تواند گوشه چشمي به بيرون از خود داشته و هم سو و هم جهت با راديكاليزم جنبش كارگري حداقل دوشادوش باشد. به اين جهت لازم است به صورت ساده و قابل هضم راديكاليزم را آنچه كه بايد باشد و آنچه كه نبايد باشد بيان كرد.
قصد من ارايه معنا ومغهوم جديد براي راديكاليزم نيست بلكه مي خواهم مواردي كه مانع در مسير راديكاليزم است و محورهاي كه راديكاليزم برآنها استواريا از طريق آنها تقويت مي شود بيان كنم.
1- برخي ازمواردي كه مانع راديكاليزم هستند.
راديكاليزم تند روي نيست . بيان شعارهاي پر طمطراق نيست. بيان آخرين شعار در اول كار نيست. راديكاليزم بي برنامه گي و فرار از برنامه ريزي نيست. جمع ناپذير و سازمان ناپذيري نيست. لجاجت، در دچار توهم، گرفتار در د گماتيسم و سكتاريسم نيست. راديكاليزم دويدن به جلو، در قله ايستادن و از بالا به بقيه نگاه كردن نيست. راديكاليزم فقط آموزش دادن آنچه مي داند نيست.راديكاليزم پنهانكاري و توطئه چيني نيست . انگ زدن و تخيريب نيست.راديكاليزم فريب ديگران و سو استفاده از همرزمان نيست . طي كردن نردبان ترقي با استفاده از شانه كارگران نيست. راديكاليزم در ساختار محفلي، يك سويه و تكرار شونده و ثابت مي گندد و به ارتجاع تبديل مي شود.
2-برخي از محورهاي كه راديكاليزم بر آنها استواربوده ويا از طريق آنها تقويت مي شود.
راديكاليزم ارائه دهنده تحليل طبقاتي بر مبناي دپالتيك و علم رهايي طبقه كارگر از شرايط مختلف در زمانهاي مختلف است. راديكاليزم آموختن و آگاهي به طور دائم و آموزش دادن و نشر آگاهي به طور دائم است. توليد فكر به طور مستمر و به كارگيري انديشه و تئوري توليد شده به طور مستمر و باز خورد و ارتقاع دائمي تئوري- پراتيك در توليد و باز توليد يكديگر است. راديكاليزم تحليل دائمي و مستمر گذشته ، حال و به كارگيري نتايج بدست آمده براي ساخت آينده بر مبناي مبارزات طبقاتي است. راديكاليزم سنجيدن دائمي فعليت و امكانات موجود و تطابق امكانات فعلي با نيازهاي لازم به جهت رسيدن به اهداف امكان پذير و كشف امكاناتي لازم كه بالقوه هستند و ايجاد زمينه به جهت توليد امكانات جدید . راديكاليزم بررسي نسبيت هاي امكاني با اهداف سطوح متفاوت و ايجاد پيوند وامكاني شدن ميان آنهاست . راديكاليزم با تحليل دقيق بايد مشخص كند براي زمان فعلي آمادگي ذهني نيروها با كدام سطحي از اهداف مطابقت دارد و با چه امكاناتي مي توان به آن سطح دست يافت سپس فقط يك گام از جهت انتخاب شعار، انتخاب راه و روش، انتخاب عمل و انتخاب سطحي از اهداف را پيش ببرد. و اين انتخاب ها را بايد دائما ارتقاع بدهد منتها براي ارتقاع شعار و هدف بايد سطوح آگاهي، پذيرش ذهني، آمادگي عملي،امكانات اجرائي و…. را هماهنگ ارتقاع داده شوند. راديكاليزم در واقع داراي ساختار ديالتيكي جهت دار مثبت به طور دائم ارتقاع يابنده است. راديكاليزم داراي سطوح مختلف است . نهايت و كاملترين سطح راديكال انديشه سوسياليزم كارگري است . راديكاليزم در كميته پي گيري تا به اين روز داراي دو مرحله بوده و مرحله دوم آن همچنان ادامه دارد:
1- راديكاليزم محفلي
2- راديكاليزم گسترده
تفاوتهاي اين دودر كليت شان را مي توان چنين بيان كرد.
راديكاليزم گسترده ( ريشه اي) ضمن مسلح بودن به علم رهائي طبقه كارگر و مسلح بودن به توان تحليل طبقاتي و ايجاد پيوند ميان تئوري و پراتيك به هيچ عنوان تابع قالب هاي از پيش طراحي شده و ديكته از غير نمي باشد. بلكه با توان و ميزان درك علمي كه دارد تمام رخ دادهارا به سرعت تجزيه و تحليل كرده و موضع گيري مي كند. و اگر روزي درك کند كه تحليل اش اشتباه بوده آن را سريعا اعلام كرده و تصحيح مي كند.در همین حین اعتقاد دارد برخورد با یک عمل می تواند دارای دوشکل باشد یک شکل نقد موضوع یا عمل است که باید پاسخ در خور داده شود، شکل دومش برخورد توطئه وار است که باید افشا شود. اما راديكاليزم محفلي نه تنها نمي تواند رخ دادها را به سرعت تجزيه و تحليل كرده و موضع گيري نمايد.اماچون باید منافع محفل را سبک و سنگین کند. بنابراین از روي ناچاري امروز تحليلي ارائه مي دهد و فردا آن را تغيير مي دهد و دچار روزمرگي و تحليل هاي آبكي و وصله مي گردد و اين تغييرات زيگزاكي را ثمره و دليل راديكال بودن خود مي داند.وبه جاي پاسخگوئي در مقابل تحليل هاي اشتباه و تصحيح آنها پنهانكاري وفراررا ترجيح ميدهند.
رادیکالیزم محفلی با ذهن روباتیک خود دائما” کنکاش می کند که چه کسی یار چه کسی است و نمی تواند درک کند که ممکن است کسانی یافت شوند که دارای استقلال فکری و عملی باشند چون در مغز این افراد چنین گزینه ایجاد نشده است که یک نفر می تواند خودش دارای اندیشه مستقلی باشد. اما در ساختار و چارچوب اندیشه رادیکالیزم گسترده دائما” این طرح حضوردارد که چگونه می توان همه کسان(فعالین) را یار یکدیگر کرد یا حداقل اتحاد عملی ایجاد کرد و در فضاهای مغز این افراد طرحی برای کنکاش در رابطه با ارتباطات دیگران وجود ندارد.
در بدو تشكيل كميته پيگيري بدليل عدم شناخت از يكديگرنيروهاي آن تقسيمات درون گروهي خودرابرمبناي موجوديت خوددر كميته و متناسب با نياز هاي مجموعه اي كميته ايجاد نكرده بودند.بلكه نيروهاي دسته بندي شده قبل از تشكيل كميته و نه براي كاركردن درآن. به صورت محفلهاي درون پيله اي واردكميته شدند.اعضاي اين دسته بندي ها بر مبناي شناخت سنتي كه از يكديگرداشتند به صورت محفلي ولي در ظاهر با بيان اينكه ورودشان برمبناي شخصيت هاي حقيقي است وارد كميته شدند. بنابراين از همان اول دسته بندي ها و محفل هاي از قبل موجود با ساختار و اهداف كميته در تضاد بودند كه خيلي سريع نمايان شد. اين تضادها بقدري قدرت مند بودند كه علي رغم بروز بيروني پر سرعت گسترش كميته پيگيري، در درون خود دچار چالشهاي فرسايشي شد. تنها راه نجات كميته از مشكل دروني عبور كميته از مرحله اوليه ( دسته بندي و محفل گرايي هاي ما قبل كه بر مبناي نيازهاي كميته انجام نشده بود) به مرحله دوم يعني تقسيمات درون گروهي بر مبناي نيازهاي ساختاري كميته بوده است .دسته هاي محفلي وارد شده به كميته باعث شدند در مجموع كل كميته نيز داراي ساختار بسته بندي شده و پيله اي گردد.ازطرفي محفل هاي وارد شده به كميته ضمن داشتن تضاد با هم در حفظ پيله وارگي كميته دست در دست هم داشتند و از عرض اندام افرادي كه واقعا به صورت شخصيت هاي حقيقي وارد كميته شده بودند (در كل طيف مستقلها را تشكيل مي داند) جلوگيري مي كردند . از همين نقطه، نطفه دو نوع راديكاليزم در كميته گذاشته شد. در آن اوان راديكاليزم محفلي به دليل اينكه متعلق به يك دسته بندي و محفلي داراي انسجام قالب بندي شده بوددست بالارا داشت.البته اين راديكاليزم در مقابل محفل ديگري كه آن نيز از قبل دسته بندي شده بود و محافظه كارانه ورفورميستي عمل مي كرد مي توانست خود را راديكال جابزند. اين محفل و افراد آن در يك پرده ابهام افكار و اعمال خود را كه كماندواي و دور از تئوري بوده با گفتن اينكه كميته پيگيري تشكل نيست و نبايد حمايت عملي از كارگران انجام بدهدیا اگرخواست انجام بدهد نباید علنی اعلام کند فقط ژست راديكال را كه نيازي به آزمايش و عملگرای نداشت با خود يدك مي كشيد. سابقه اين راديكاليزم به دوران ما قبل مجمع عمومي چهارم بر ميگردد آنها در مقابل افكار خرده بورژوازي رفورمیستی كه در قالب محفل ديگري در كميته حضور داشتند تاخت و تاز مي كردند و همه را ترسانده و خود را راديكال غالب مي كردند. پس از مجمع سوم راديكاليزم جديد در كميته نمايان شده بود كه مي رفت از ميان اعضاء كميته به دور از دسته بندي هاي ما قبل فقط بر مبناي نيازهاي دروني و فعليت كميته يارگيري نمايد ولي هنوز وزنه اي نبود. تحليل افراد مستقل از محافل موجود در كميته عبارت بود از اينكه كميته گرفتار پيله هاي تنيده شده به دور خود است و براي نجات و پيدا كردن مسير درست و ايجاد پيوند با جنبش كارگري بايد اول خودش دچار دگرديسي شود و سپس كل مدار بسته فعالين كارگري را كه عبارتند از تشكل هاي مانند كميته پيگيري نيز بايد دچار دگرديسي نمايد و اين عمل امكان پذير نخواهد بود. مگر اينكه محفل هاي داخلي كميته پيگيري كه از دسته بندي هاي ما قبل هستند و نيازهاي كميته را درك نمي كنند يكي پس از ديگري متلاشي شوند و از يك طرف نيروهايشان در كميته هضم شوند و از طرف ديگر آنهائيكه امكان هضم شدن ندارند پالايش شوند. اوج مبارزه مستقلها در درون كميته به شکل راديكاليزم گسترده با محفلها و راديكاليزم محفلي مجمع عمومي چهارم بود. طي مدت زمان طولاني مجمع عمومی چهارم،اعضای راديكاليزم جديد با پيدا كردن يكديگر در درون كميته پيگيري و نزديك شدنشان بر مبناي نيازهاي بالفعل كميته توانستند ساختار دگرديسي را در كميته نفوذ دهند و مجمع عمومي چهارم نقطه شروع گذار از مرحله محفلي به مرحله خروج از پيله بود پس از مجمع عمومي چهارم راديكاليزم محفلي بدليل خروج محفل رفورميست، از كميته موضوعيت رادیکالی خود را از دست داده بود. هر روز بيشتر به سمت تدافعي و رفورميسم حركت كرده و در مقابل راديكاليزم جديد تبديل به مانع مي شد. راديكاليزم محفلي( يا همان راديكاليزم تمركز گرايان) با ظهور دخالت حداكثري گرفتار خطر شده بود اين افراد بدليل گرفتار بودن در افكار غالب بندي و محفلي توان پيوستن به راديكاليزم واقعي رانداشته و ندارند بنابراين به جاي اينكه در مسير كسب توان به جهت پيوستن به راديكاليزم گسترده در مسير مخالف حركت کرده و مي خواهند براي پنهان كردن ضعف خود از حركت راديكاليزم جلوگيري نمايند كه اين باعث مي گردد ضمن از دست دادن انسجام خودهر چه بيشتربه سمت افكار و اعمال ارتجاعي و حاشيه رانده شوند.
و حال يك هم سوي اعلام نشده و بدون هر گونه ارتباط ميان مخالفين جنبش كارگري و نيروهاي تمركز گرا و مصلحت گرا در كميته بر عليه نيروهاي راديكاليزم گسترده به جهت كنترل و تحت فشار قرار دادن خط راديكاليزم گسترده اجراء مي شود به طوري كه نيروهاي راديكال اجبارا” تن به كم كاري و انفعال و دست به عصائي مي دهند. يكي از ابزارهاي كه توسط تمركز گرايان و مصلحت گرايان براي جلوگيري از اعمال راديكاليزم دائما” مورد استفاده قرار مي گيرد موضوع امنيت و ترساندن راديكاليزم به جهت اينكه اعمال راديكال باعث نابودي به وسيله نيروی پلیس خواهد شد، است. هر باري كه تجمعي يا اعتصابي سركوب مي شود يا افرادي دستگير مي شوند و يا روزنامه ای بسته مي شودبه عنوان ابزاري توسط تمركز گرايان و مصلحت گرايان به جهت اثبات نظريات خودبر عليه راديكاليزمورد استفاده قرار مي گيرد. مورد ديگر صنفی گرايي محض است كه توسط تمركز گرايان و بدنبال آن مصلحت گرايان تحميل مي شود. خط راديكال در كميته ميان دو منگنه گير افتاده است اگر تن به انفعال يا حركت هاي ارتجاعي بدهد هم نيرو خود را هدر داده است و هم رانده شدن كميته به حاشيه را تسريع كرده است و اگر هم چنان بدون توجه به ترساندنها و بدون توجه به نصايح قيم مآ بانه و پدر بزرگ وارانه هر چه راديكالتر عمل كند با وضعيتي كه فعلا در كميته حاكم است و با توجه به اعمالي كه توسط تمركز گرايان در گذشته باعث عدم اعتماد نسبت به كميته شده اند، كميته به بن بست خواهد رسيد. در اين بين آنچه كه مي تواند باعث استمرار حركت كميته توام با خط راديكاليزم باشد راه حل سوم است كه خط راديكال با احتياط و آگاهانه ضمن مماشات با خط هاي تمركز گرا و مصلحت گرا زمينه آموزش را به جهت توليد فكر و ارتقاع مستمر آگاهي وایجاد پیوند میان تئوری وپراتیک و سازماندهي به انجام رساند.رادیکالیزم گسترده پس از مجمع عمومی چهارم توانسته است با پیاده کردن طرح های روبه جامعه بسیاری از اشتباه های رخ داده در گذشته که باعث بی اعتناعی و بی اعتمادی نسبت به کمیته شده بودند را خنثی کند البته فعلا” از افزایش اثرات منفی اعمال گذشته کاسته است ولی هنوز ریشه های بی اعتمادی و بی اعتناعی(که نتیجه عمل کرد محفلهای موجود در کمیته بودند) همچنان پا برجا است.هنوز باید برای اعتماد سازی در میان کلیه سطوح طبقه کارگر بخصوص میان فعالین کارگری مسیر طولانی را طی کرد.برخی از فسیل های که ژست فعال کارگری را با خود یدک می کشند و مانع اتحاد عمل میان کارگران هستندبه جهت این که موقعیت خود را از دست ندهند می گویند بحث و گفتگو میان فعالین کارگری برای اتحاد عمل باعث انحراف و هدر رفتن نیرو می شود در مقابل تاکید دارند که باید از پایین و در میان کار گران اتحاد عمل را ایجاد وبه فعالین کارگری تحمیل کرد.اما این دوستان از درک چند مورد ناتوان هستند:
1- فعالین کارگری در بعد کمیتی آن اکثرا” جزء تفکیک ناپذیر طبقه کارگر هستند
2- کارگری به صف مبارزه می پیوندد که ضمن لمس مستقیم ظلم و ستم اولین گام آگاهی (احساس نیاز به مبارزه )را درک کرده باشد.
3- احساس نیاز به مبارزه به تنهای فقط آتش مبارزه کور را شعله ور می کند.در حالی که برای پیروزی (رسیدن به هدف)در مبارزه نیاز به آگاهی سوسیالیستی است و این آگاهی بدست نمی آید مگر با برقراری پیوند میان کارگران و فعالین کارگری که عنصر آگاهی را با توان پراتیکی به روز رسانی می کنند.
با توجه به موارد بالاتمامی کارگران پیشرو حاضر در کارخانه ها به نوعی، بیشتر غیر مستقیم با اندیشه های مختلف در حوزه چپ مبادله فکری دارندبنابراین نمی توان با نادیده گرفتن اندیشه تاثیر گذار بیرونی در کارخانه اتحادی میان کارگران ایجاد کرد.حوزه فعالیت برای اتحاد عمل را باید به دو بخش عمده از فضای طبقه کارگرگسترش داد.و همزمان پیش برد.این دو بخش عبارتند از فعالین ماورای کارخانه و فعالین درون کارخانه که تاثیر متقابل بر هم دارند بنا براین باید به طور همزمان میان بیرونی ها باهم و داخلی هابا بیرونی ها اتحاد عمل برقرار کرد . البته ایجاد پیوند میان فعالین کارگری باعث رشد کمی در جنبش کارگری خواهد شدو از طرفی گسترش کمی باعث زیر سوال رفتن همه ای فعالین خواهد شد که این برای فسیلهای موجود بسیار خطر نا ک است چون آنها را وادار میکند یا وظایف فعال بودن را انجام بدهد (رادیکال شوند.)یا به حاشیه بروند.در واقع فعالیت برای ایجاد اتحاد عمل تاباندن روشنائی نورافکن در داخل لانه موریانه است که هر کدام از موریانه ها برای فرار ازنور به کنجی و پیله جدیدی پناه می برند این مورد به طور عینی بار ها دیده شده است به طوری که وقتی موقعیت یک محفل یا رییس آن به خطر می افتدتلاش می کند محفل جدید یا تشکل جدیدی بسازد و پیله ای به دورش بتند تا ازشناخته شدن زوایایش در امان باشد.
امروز بايد بدون هيچ اغماضي بيان كرد رسيدن به جنبش كارگري وعجين شدن با آن و سپس هضم شدن در آن فقط از كانال راديكاليزم مي گذرد. و اگر نتوانيم با درك و تحليل درست از وضعيت موجود طبقه كارگر و سرمايه دار در ابعاد جهاني ، منطقه اي و داخلي مبارزه را پيش ببريم. براي هميشه از مسير جنبش كارگري دور خواهيم شدو با توجه به موقعيت كارگران در صنايع كه از يك طرف ذهنيت ها هر روز تيز تر، راديكالتر و مادي تر مي شود و از طرف ديگر ايجاد تشكل هاي كارگري هر روز سخت و دچار مانع هاي صب العبور مي شوند از دست دادن تشكل هاي نيم بند، خود خدمت به سرمايه داري است در حال حاضر دو راه براي تشكل يابي در مقابل كارگران ديده مي شود يك راه از همان اول بيراهه است ( تشكل هاي دولتي) راه ديگر ايجاد تشكل ها توسط خود كارگران هر واحد بدون دخالت دولت و كارفرما در داخل كارخانه ها كه البته با سياست هاي كاري سرمايه داران با ابزارهاي مانند قراردادهاي موقت- قراردادهاي سفيد امضاء- باز بودن دست كارفرما در اخراج سازيها و بيكاري گسترده تقريبا به محال تبديل شده است.
بايد راه سوم را باز كرد و آن فشار از بيرون به كارخانه است اين مي تواند عقب افتادگي عملي كارگران را جبران كرده و به راديكاليزم هر چه گسترده تر تبديل شود.
محمد اشرفي
29/3/1385
مبارزه در راه جنبش كارگري نبايد به مبارزات روز مره گي وتهيه و نشر اخبار امروز خلاصه شود هر چند بسيار مورد نياز است ولي در جازدن كارگران در همين حد آرزوي ديرينه سرمايه داري بوده و هست فعالين كارگري بايد ضمن هدايت مبارزات روزمره خود و ارتقاع جنبش كارگري به افق هاي بلند مدت چشم داشته باشند طبقه كارگر 1- بدون اقتصاد سوسياليستي 2- بدون داشتن عنصر آگاهي طبقاتي 3- بدون ايجاد زمينه و بستر مبارزاتي تئوري – پراتيك4- بدون تشكيل تشكل انقلابي كارگري 5- بدون آموختن علم رهايي طبقاتي امكان ندارد. بتواند جامعه انساني بسازد، تا در آن خود و ديگر اعضاي جامعه به حقوق خويش برسند. امروز پيش در آمد پنج مورد فوق ايجاد تشكل هاي آزاد كارگري است. در پروسه و فر آيند ايجاد اين تشكل ها به مشكلاتي بر مي خوريم كه مي توان به 9 موردازآنها اشاره كرد:
1- ساختار و تشكل ناپذيري فعالين موجود در سطح جنبش كارگري
2- عدم فعاليت عملي و عدم صداقت وداشتن افكار ارباب مآبي
3- ساختار نظام اسلامي ( با هر گونه تشكل مستقل و آزاد نا سازگار است)
4- نظام سرمايه داري موجود در ايران ( كه وضعيت موجود ( عدم وجود تشكل هاي مستقل) را مطلوبتر براي بقاي خود مي داند.)
5- ضعف تئوري و گسست ها تاريخي جنبش كارگري در دهه هاي گذشته
6- عدم گسترش عنصر آگاهي و سوسياليزم كارگري در سطح جنبش كارگري
7- محصور بودن فعالين كارگري در دايره بسته و وجود شكاف ميان آن با جنبش كارگري( باعث عدم هضم شدن فعالين در جنبش كارگري مي شود)
8- منفعل بودن بيشتر فعالين
9- شاخه هاي مختلف سوسياليسم تخيلي از قرارسوبژكتيويسم كه نهايتا“به آوانتوريسم مي رسد وشاخه دوم آن اكونوميسم است كه مجموعا” تفكر دو گرا را ارايه مي دهندساده ترين بيان اين مورد به عبارتي وجودعالمين بدون عمل و عملگرايان بدون علم هستند( فعالين تئوريكي بدون پراتيك وفعالين پراتيكي بدون تئوري)
در بررسي هاي خود كميته پيگيري را نمادي از تشكل هاي نو ظهور و تشكل هاي نو ظهور را نمادي از دايره بسته و در نهايت بازيگران ( سياه چاله ها) دايره بسته را نمادي از كليت جنبش كارگري مي دانيم به همين دليل اعتقاد داريم اگر بتوانيم زواياي گوناگون تئوريكي و پراتيكي كميته پيگيري را با دقت تجزيه و تحليل نمايم و با بسط نتايج بدست آمده در سطح گسترده جنبش كارگري تا حدي مي توانيم به تشابه هاي ساختاري پي ببريم.( اين مي تواند يك طيف شاهد يا نمونه آماري باشد) بنابراين مواد خام و نمونه هاي تحليلي اين بررسي را موارد مربوط به كميته پيگيري تشكيل مي دهند 9 مورد نامبرده در رابطه با مشكلات تشكل يابي هر كدام به صورت جداگانه ارايه خواهند شد. اما قبل از پرداختن به آن نياز مبرم داريم تا حدودي ساختار دخالت حداكثري را بشناسيم. براي شناخت اين ساختار ضمن ارجاء دادن به مطالب صفحه دخالت حداكثري در سايت به همين نام(www.dekhalat.150m.com) خلاصه اي رانيز در اينجا بيان مي كنيم. ( دخالت حد اكثري راي اكثريت نيست بلكه راي اكثريت بخش كوچكي از دخالت حداكثري است.در دخالت حداكثري ضمن دخالت در راي گيري بايد در پراتيك و تئوري حد بالاي از اكثريت دخالت مستقيم داشته باشند. اين تز نقطه مقابل افكار بيان شده كه اعتقاد دارند عده اي از اعضاء وقت، پول، توانائي و موقعيت امنيتي و ميل فعاليت بيشتر از يك راي را ندارند بنابراين نبايد آنها را براي فعال شدن تحت فشار گذاشت. در مقابل اين افكار كه سعي مي كنند با منفعل كردن اعضاء طي چنين تبليغاتي اتورتيه خود را اعمال كنند و با زيبائي ظاهري اين تبليغات رگ خواب بخشي را بدست آورده و اين باعث مي شود بيشتر اعضاء فقط در مجامع به صورت روباتيك راي داده و تا مجمع بعدي به خواب فرو بروند و بدست آورنده گان اين آراء از كسب آن خوشحال شده، ديگر نيازي به ارتقاع سطح آگاهي و نشر عنصر آگاهي و وارد شدن در پروسه تئوري– پراتيك را نمي بينند. بنابراين فقط چند نفر فعال بودند و بس. طي مبارزات درون گروهي در حدود يك سال بخصوص در زمان تهيه و تدوين پيش نويس اساسنامه بخشي از اعضاء تز دخالت حداكثري را به عنوان نتيجه فرآيند پروسه مبارزات درون گروهي درك كرده و اعلام كردند. چون به تازگي اعلام رسمي شده است( اعلام غير رسمي آن در تاريخ 11/9/1384 اتفاق افتاد ولي در آن زمان به طور عيني مكشوف نبود) بنابراين هنوز تمام زوايا و محورهاي كار بردي آن قانونمند و اعلام نشده است. در دخالت حد اكثري هر عضو از جامعه به عنوان يوني آزاد است كه ضمن شركت در تمام پيوند ها و فرآيندها در هم كوبنده هرگونه كهنه گي و سكون است. و با مجموعه عمل انتقاد از خود و از ديگران رسالت خود را به انجام مي رساند. در همين حال فعاليت مداوم و مستمر مسئوليت پذيري و پاسخگو بودن را وظيفه خود در تمام اعضاء مي داند. فعاليت عملي و تئوريكي در حد توان هر عضو را وظيفه آن مي داند و اعتقاد دارد:
1- ادغام مداوم تئوري و پراتيك ( تئوري– پراتيك)
2- كسب و انتقال مداوم عنصر آگاهي طبقاتي و پردازش و نشر آن
3- تجزيه و تحليل مداوم – تاريخ ، وضعيت موجود و افق هاي بلند مدت جنبش كارگري
4- انتقاد مداوم از خود و از ديگران
5- ايجاد و گسترش مداوم پيوند و هضم شدن در جنبش كارگري
6- اقدام مداوم براي ايجاد تشكل پيشتاز انقلابي كارگري
7- مطالعه و توليد و نشر مداوم فكر
8- دمكراسي و سوسياليزم كارگري بخش هاي جداي ناپذير يكديگرند كه بايد به طور مداوم و موازي همديگر را باز سازي كنند.آ
آنچه گفته شد به عنوان يك مقدمه تلقي مي شود. براي ورود به بحث اصلي از بررسي سه ديدگاه موجود در كميته پيگيري شروع مي كنيم آن سه عبارتند از:
1- تمركز گرا
2- مصلحت گرا
3- دخالت حداكثري
ديدگاه مصلحت گرا در ميان دوديدگاه ديگر در نوسان بوده ولي بيشتر به تمركز گرايان گرايش دارد بنابراين براي سهولت كار در واقع دو ديدگاه را ( تمركز گرا و دخالت حداكثري ) مورد تجزيه و تحليل قرار خواهدگرفت. دست مايه بخش اول اين بررسي پيش نويس اساسنامه كميته پيگيري است كه شكل ظاهري و ماهيت ساختاري آن – نتيجه تقابل مداوم اين سه ديدگاه بوده است. بنابراين با تجزيه و تحليل مواد مختلف به خصوص مواد بحث برانگيز آن مي تواند مارا در شناخت سه ديدگاه فوق و زواياي فكري و عملي آنها كمك كند و در انتخاب راه آينده و جلوگيري از انحرافات احتمالي پاسخگوي نيازهايمان باشد.
كميته پيگيري هر چند هنوز نتوانسته خواسته هاي خود را با انسجام بيشتر پيش ببرد ( هنوز مشغول درون خود است.) ولي تا همين اندازه كم كه به بيرون خود پرداخته در حد و توان تشكل هاي هم نوعش فعال شده است. اين اميد وار كننده است كه كميته پيگيري هرچه ازدرون خود بيشتر فارغ مي شود به ميزان فعاليتش درمسيررسالتش بيشتر افزوده ميگردد.
لازم به تذكراست كه اختلاف فا حشي دررابطه با افكارو روشهاي كاربردي بين تمركز گرايان ودخالت حداكثري وجوددارد.
دخالت حداكثري اعتقاد دارد كه انسانها زماني مي توانند به حقوق خود دست يابند كه در مشاركت هاي اجتمائي هر چه تعداد بيشتري ( دمكراسي پر شمار) دخالت كنند. اين فكر دقيقا” در نقطه مقابل ليبراليسم قرار دارد در انديشه ليبراليسم و حاكميتهاي پيرو ليبراليسم اعتقاد دارند دمكراسي و حاكميت متعلق به گروههاي ويژه، گروههاي ذي نفع ،گروههاي ذي نفوذ، نخبگان، شايسته سالاران ولابي ها دارد. اين در واقع دمكراسي كم شمار ناميده مي شود كه خود نوعي ديكتاتوري شبكه اي اقليت ( سرمايه داري) براكثريت است( نمونه بارز اين نوع قيم مآبي را در حاكميت هاي سرمايه داري مانند امريكا به طور واضح و كامل ديده مي شود در امريكا مردم رئيس جمهور خود را انتخاب نمي كنند( هر چند كه ساختار فريب كارانه است و تحميل منافع ازطرف اقليت را حتي با راي گيري مستقيم نيز نمي توان از بين برد.) بلكه آنها در هر شهري يا ايالتي تعدادي را انتخاب مي كنند و آن تعداد از طرف مردم به يكي از دو نفر كانديد كه از دو حزب مثل هم هستند راي مي دهند. اين دمكراسي غير مستقيم و كم شماري وكنترل شده است( همان ديكتاتوري شبكه اي است كه توسط نخبگان يا گروه هاي ذي نفوذ و ذي نفع و… انجام مي شود.) و بدتر از آن مجلس الكترال است كه مانند شوراي نگهبان جمهوري اسلامي عمل ميكند و از طرفي سنا تورها كه حافظ منافع سرمايه داران و بخصوص حافظ منافع گروه هاي ويژه ( لابي ها) هستند تماما براي هدايت و تحمیل حاکمیت اقلیت سرمایه دار بر علیه اکثریت مردم عمل مي كنند. در چنين ساختاري هيچ وقت اكثريت مردم نمي توانند به خواسته هاي خود دست يابند اگر با دقت افکار و عملکرد تعدادي از دوستان خودمان در كميته پيگيري را بررسي كنيم به تشابهات ناخواسته و نا آگاهانه دست خواهيم يافت. آرزو و آمال همه ما دفاع از كارگر است اما در عمل نا آگاهانه مسيري را مي روم و روشي را به كار مي بريم كه جزء تئوری سرمايه داري است.يعني ما مي خواهيم كارهاي ضد سرمايه داري و دفاع از كارگر را با روش، خط و خطوط سرمايه داري انجام بدهيم. ليبراليسم و مكتب هاي مدافع سرمايه داري اعتقاد دارند حاكميت اكثريت مردم ديكتاتوري است به دنبال چنین انديشه تلاش مي كنند هر چه افراد كمتري در تعيين سرنوشت جامعه دخالت كنند تمركز گرايان كميته پيگيري نيز نا خواسته گرفتار چنين انديشه اي هستند آنها با بهانه هاي مختلف سعي دارند 1- ساختار اساسنامه را هر چه بيشتر در دست چند نفر به طور دائما متمركز كنند به همين دليل با وجود واحدها و شعبه ها مخالفت مي كنند. 2- با موادي كه باعث مي شود تقسيم كار و حوزه هاي تصميم گيري گستردگي بيشتر داشته باشد مخالفت مي كنند. 3- با بهانه هاي مختلف از دخالت دادن مداوم و ساختاري بيشتر اعضاء جلوگيري مي كنند. 4- با تبليغات سو و عملكردهاي ايضاي تلاش مي كنند ساختار مشاركت افراد بيشتر را كم ثمر نشان بدهند. تا بقيه به جهت فعالتر شدن تن به انحصار طلبي آنها بدهند. اين دوستان فكر مي كنند اگر كسي به عنوان نماينده راي نياورد نمي تواند فعال باشد به همين دليل راي نياوردن به عنوان عضويت در شوراي نمايندگان را براي خود يا ديگران شكست مي دانند در مقابل دخالت حداكثري تلاش مي كند ساختار اساسنامه چنان باشد كه اكثريت اعضاء كميته را به طور خودكار وارد ميدان تصميم و عملگرايي نمايد. به همين دليل است كه مي گويند چه آنهايي كه انتخاب مي شوند و چه آنهايي كه انتخاب نمي شوند مي توانند تا حد امكانات خود در كنار هم بدون هيچ مانعي فعاليت كنيد.
در نهايت اختلاف نظر و اختلاف روشهاي دخالت حداكثري با تمركز گرايان در رابطه مواردزير موجود در اساسنامه به صورت زير است :
1- تعريف و اهداف و وظايف
2- عضويت
3- فاصله مجامع عمومي
4- سخنگو و نمايندگان
5- كليت واحدها
6- وظايف واحدها و تقسيم كارهاي ( آنها را مي خواهند به يك زائده تبديل كنند.)
7- شعبه ها
در مجموع هفت مورد اختلاف عمده وجود دارد و اگر اين هفت مورد خواسته تمركز گرايان باشد ساختار اساسنامه دقيقا همان مشكلاتي كه كميته پيگيري تا به اين روز گرفتارش بوده و بسياري از اعضاء بدليل وجود چنين مشكلاتي كميته را ترك كرده اند ادامه خواهد يافت. اما اگر هفت مورد بيان شده كه در زير توضيح داده خواهند شد طبق خواست دخالت حداكثري پيش برود كميته مي تواند از خود فارغ شود. و نه تنها تعدادي از افراد جدا شده را مجددا با خود همراه نمايد ( همان گونه كه در ميان اعضاي فعلي تعدادي از دوستان هستند كه كميته را ترك كرده بودند اما وقتي متوجه شدند افرادي وجود دارند كه در مقابل خط تمركز گراي ايستاده اند و سعي دارند يك توازني ايجاد كنند دوباره به كميته پيوستند.) بلكه خواهد توانست نيروهاي بسياري را دعوت به همكاري و جذب كند.
براي روشنتر شدن موضوع موارد اختلاف را به طور جداگانه بررسي مي كنيم:
1- اهداف و وظايف و تعاريف:
مي گويند نبايد به طور جز به جز و كامل و دقيق بيان شود. چون بسيار طولاني مي شود و از طرفي اگر بيان شوند ممكن است نتوانيم انجام بدهيم بنابراين زير سوال خواهيم رفت و ممكن است موقع عمل كردن لازم باشد اهداف و تعريف ها يمان را عوض كنيم. بنابر اين ما به طور بسيار كلي مي نويسيم ولي موقع عمل كردن هر چه طور كه لازم بود عمل مي كنيم.اگر دقيق همه وظايف و اهداف را بنويسيم در زمان انجام دستمان بسته خواهد شد و نمي توانيم آنگونه كه لازم است مانور بدهيم.در حالي كه كلي نوشته شود با دست وبال بازتر مي توانيم هر كاري لازم بود انجام بدهيم وكسي نتواند ايراد بگيرد.
2- عضويت: هر كسي كه تمايل دارد عضو كميته پي گيري باشد و اساسنامه را مي پذيرد عضو محسوب مي شود. و نبايد شرط فعال بودن و شرط پرداخت حق عضويت و فعاليت در يكي از واحدها در اساسنامه نوشته شود. چون برخي پول براي پرداخت حق عضويت ندارند و برخي وقت كار كردن ندارند بنابراين همين كه يك نفر بيايد در مجمع عمومي يك راي بدهد يا در محل زندگي خودش بگويد كه من عضو كميته پيگيري هستم يا بدون اينكه در مجمع عمومي شركت كند يا اصلا” به عنوان عضو كميته پيگيري شناخته نشود ولي به كميته به طرق مختلف كمك كند براي عضويت او كفايت مي كند.
3- فاصله زماني مجامع عمومي: مي گويند فاصله مجامع حد اقل 6 ماه باشد چون نمي توانيم اعضاء را تندو تند به مجمع دعوت كنيم هزينه اش زياد مي شود و مشكل امنيتي نيز مزيد بر علت است.افرادي كه انتخاب شده اند بايد زمان براي انجام كارهاي بيشتري داشته باشند.از طرفي پيدا كردن جا مشكل است اعضا وقت كمتري دارند .همين طور هزينه رفت آمد اعضا بيشتر مي شود و نزديك بودن زمان باعث خستگي اعضاي كميته مي شود، و نيرو و توانمان به جاي رسيدگي به مشكلات طبقه كارگر در جلسات هدر مي شودو وقتمان به حرف زدن تلف مي شود.
4- سخنگو و نمايندگان: مي گويند سخن گو و نمايندگان با هم انتخاب شوند يا سخن گو بعد از انتخاب نمايندگان از ميان نمايندگان توسط مجمع عمومي يا توسط خود نمايندگان انتخاب شود.چون تعداد فعال در كميته كم داريم نبايد محدوديت دوره اي براي نمايندگان ايجاد كنيم و از طرفي ممكن است بر اثر محدوديت دوره اي افرادي كه توانايي دارند انتخاب نشوند كساني انتخاب شوند كه توانايي ندارند و باعث مشكلات بيشتري مي شوند.وبايد تمام كار ها در دست نمايندگان متمركز باشد
5- كليت واحد ها: مي گويند نيازي به واحدها نداريم چون افراد فعال در كميته كم هستند و از طرفي ممكن است باعث تشدد افكار و اعمال شوند و حوزه هاي تصميم گيري زياد شده و براي شوراي نمايندگان رقيب ايجاد شود. هر روز ايجاد مشكلات بيشتري شوند.وقت و زمان فعاليت اعضا محدود است و بيشتر اعضا شهرستاني هستند و نمي توانند زياد وقت بگذارندبيشتراعضا مشكلات مالي دارند بنابراين نبايد به آنها زياد فشار آوردو زندگيشان را فلج كرد همين چند نفر كه مايل به فعاليت مستمر و زياد هستند مي توانند بيشتر كار هارا انجام بدهند.
6- وظايف واحدها و تقسيم كار بين آنها : مي گويند آنها هيچ كاري نبايد جز آن چه كه شوراي نمايندگان تصميم گرفته است انجام بدهند و در مورد تمام كارهايشان بايد دقيقا از شوراي نمايندگان اجازه بگيرند. چون ممكن است تمرد كرده يا كارهاي را انجام بدهند كه با سياست هاي كلي كميته و شوراي نماينده مخالف باشد.
7- شعبه ها: مي گويند نبايد شعبه داشته باشيم چون ما تشكل نيستيم و از طرفي اعضاي شهرستانها توان تشكيل شعبه را ندارند بنابراين هيچ گاه انجام نخواهد شد و از طرفي ممكن است به انشعاب كشيده شوند و ضمنا تعداد اعضاء نيز براي تشكيل شعبه ها كم داريم. ما مي توانيم با اضافه كردن تعداد شوراي نمايندگان و تشكيل هيات اجرائي از ميان نمايندگان مشكل عدم فعال بودن اعضاء شهرستان را جبران كنيم .در غير اين صورت كنترل اعضاء شهرستاني برايمان مشكل مي شود.نمونه هاي را نيز مثال مي زنند كه بيش از دوسال است نتوانستند در شهرستان خود مجمع عمومي تشكيل بدهند( مانند فلزكار…كرمانشاه)
8- امكانات كميته: مي گويند چون تعداداعضاي كميته درحال حاضر كم است نمي توانيم به تعداد اعضا شوراي نمايندگان و واحدهافعال داشته باشيم بنابراين اگر در اساسنامه نوشته شود ولي اجرا نشود به مشكل بر مي خوريم در نتيجه بهتر است بماند هر وقت نيرو داشتيم نوشته شود.
|
1- اهداف و وظايف و تعاريف: بايد اهداف– وظايف و تعاريف واضح و روشن و كامل و مختصر و مفيد نوشته شود. چون اگر نوشته نشود اولا مثل گذشته كه مثالهاي بسياري مي توان آورد فراموش مي شوند و انجام نمي شوند دوما” احساس مسئوليت نمي كنند و به هم ديگر پاس مي دهند از طرفي اگر كلي و نا واضح و نا روشن نوشته شود هر كسي به سليقه خودش كار مي كند و عمل كرد كميته تبديل به خط زيگزاگ خواهد شد. به دليل شفاف نبودن تعاريف،اهداف ووظايف كميته يك روز چپ مي زند و يك روز به راست مي رود بنابراين بهتر است براي اينكه افراد فعال كميته از همان اول بدانند چه كار بايد انجام بدهند و چه مسيري و خطي را بايد طي كنند تا انحرافات كمتري وارد كميته شود بهتر است وظايف اهداف و تعاريف كاملا واضح و شفاف نوشته شود. 2- عضويت: هر كسي تمايل دارد عضو كميته پي گيري باشد با قبول اساسنامه و پرداخت حق عضويت و فعاليت به اندازه توانايي خودش در يكي از واحد ها عضو محسوب مي شود.چون امر آزادي و حق و حقوق طبقه كارگر بايد به دست خود كارگران انجام شود بنابراين اگر كارگران خودشان فعال نباشند هيچ وقت به آزادي و حق و حقوق خود دست پيدا نخواهند كرد بنابراين يك عده به عنوان گروه خاص ولو اينكه خودشان كارگر باشند نمي توانند به عنوان نماينده تام الاختيار عمل نمايند و كارگران فقط بيايند يك راي بدهند تا مجمع بعدي به استراحت يا مرخصي بروند از طرفي اين گونه عضويت باعث مي شود حس اشتراك و هميت گروهي ايجاد نشود بنابر اين اعضاء نسبت به جمع احساس مثبت وتعلق نخواهند داشت. 3- فاصله مجامع عمومي: مي گويند فاصله مجامع بايد هر چه كمتر باشد حداكثر 4 ماه چون ساختار كميته در حال حاضر به طريقي است كه اعضاء كمتر همديگر را مي بينند و شناخت كمتري نسبت به هم دارند و سرعت اتفاقات بسيار زياد است بنابراين لازم است ارتباطات هر چه بيشتر و با فاصله هاي كوتاه شود تا امكان نزديكي بيشتر شده و اعضاء فعالتر شوند از طرفي اگر فاصله مجامع هر چه بيشتر باشد در واقع كميته در ذهن تعدادي از اعضاء به فراموشي سپرده مي شود و فاصله طولاني باعث مي شود افرادي كه انتخاب شده اند كمتر تحت كنترل بوده و احتمال انحرافشان بيشتر شود. 4- سخنگو و نمايندگان: مي گويند بايد سخنگو قبل از نمايندگان توسط مجمع عمومي انتخاب شود و نمايندگان نيز بايد دو دوره متوالي انتخاب شوند و يك دوره ممنوع از انتخاب شدن باشند تا بدين طريق از انحصاري شدن و يا انحصاري كه در گذشته وجود داشته و باعث ريزش نيرو شده است جلوگيري شود از طرفي اين خود نوعي تمرين دمكراسي است تا همه بدانند بدون اينكه نماينده باشند مي توانند فعال باشند. از طرفي اين باعث مي شود كه نيروهاي بيشتري در پروسه عمل ساخته شوند.و كارهاي كه ربطي به سياست هاي كلي و ساختاري ندارد بايد به واحد ها واگذار شوند. 5- كليت واحد ها : مي گويند واحد ها بايد باشند چون باعث مي شوند تقسيم كار شده كارهاي بيشتر انجام شود و فشارروي شوراي نمايندگان كمتر شود از طرفي باعث مي شوند اعضاء به مرور زمان در قسمت ها و واحد هاي مختلف آموزش ديده تبديل به كادرهاي كار آمدي شوند و هم چنين تقسيم كار و حوزه هاي تصميم گيري متعدد باعث دوري از انحصارو ديكتاتوري شده و دمكراسي پر شمار را ارتقاء مي دهند.اعضاي شهرستاني نيازي نيست كه در تهران فعاليت كنند در همان شهر خودمي توانند يا از طريق شعبه مربوطه يا مستقل در شهر خود فعاليتهاي ممكن را انجام بدهند. 6- وظايف واحد ها و تقسيم كار بين آنها: مي گويند در موارد كلي زير نظر شوراي نمايندگان كار كنند ولي در موارد غير كلي و غير سياست هاي كلي كميته آزادي عمل داشته باشند و با خلاقيت كار كنند تا بتوانند دمكراتيك بوده و شكوفائي استعدادها را به ارمغان آورند.
7- شعبه ها: مي گويند حتما بايد شعبه داشته باشيم اولا قيم و سرپرست و پدر خوانده شهرستاني ها نيستيم كه بترسيم ممكن است مشكلي پيش بيايد دوما” آنها براي اينكه بتوانند شعبه تشكيل بدهند حتما فعال شده عضو گيري مي كنند از طرفي ما كه در تهران نمي توانيم كاري كنيم كه آنها در شهرستانها فعال شوند ولي اگر شعبه داشته باشند هر چند ممكن است كمتر ولي نسبت به حالا فعال تر خواهند شد همين شعبه ها باعث مي شوند ارتباط اعضاء با هم بيشتر شود و انفعال اعضاء از بين برود و كارهاي بسيار بيشتري توسط كميته انجام گردد. و از مشكلات هم نبايد ترسيد چون زماني ميتوان مثبت بود كه كار انجام داد و بايد به اعضاء خود به خصوص اعضاء شهرستاني اعتماد كرد و اين اعتماد را هر روز با سپردن كارهاي بيشتر افزايش داد. تا به آن حد بالاي دمكراسي و آموزش هاي لازم دست بيابيم. 8- امكانات كميته: مي گويند اساسنامه براي آينده نوشته مي شود نه براي حالا . ممكن است الان كميته عضو فعال كم داشته باشد ولي اساسنامه براي ساختن و فعال كردن آينده را به عهده دارد دوما” اگر ساختار اساسنامه از انحصار گراي خارج شود مسلما” همين اعضاي حاضر بيشترشان فعال خواهند شد كه براي فعليت كميته كافي هستند.اما اگر ساختار عوض نشود و حوزه هاي تصميم گيري متعدد نشوند با شناختي كه از گذشته كميته داريم هيچ گاه نخواهد توانست نيروي كافي براي تعغيير ساختارش جذب كند و به دنبال آن واحدهايش را تشكيل بدهد.كميته تنها با اساسنامه اي كه ساختار گسترده تقسيم كار و حوزه هاي تصميم گيري مي تواند وظايفش را انجام بدهد.
|
البته اين طور نيست كه اگر اين هفت مورد طبق نظر دخالت حداكثري باشد تمام مشكلات حل خواهد شد اما اگر ساختار اساسنامه طبق نظر دخالت حداكثري شود زمينه ها و حوزه هاي تصميم گيري گسترده شده و باعث مي شود در آينده كميته بتواند با گرايشات و افراد بيشتري كار كند و حتي مي تواند ضمن جذب افراد بيشتر در مسير اهداف ايجاد تشكل هاي كارگري مسير اتحاد عمل و اتحادهاي تئوريكي بين تشكل هاي ديگر را هموار كند.
در اتمام اين بخش گفته اي از تروتسكي را گوش زد مي كنيم شايد راه گشا باشد.
(( اين روش ما در سياست داخلي حزب به وضعي منتهي خواهد شد كه رهبري حزب جايگزين حزب و پس از آن كميته مركزي جايگزين رهبري حزب مي شود و سرانجام يك ديكتاتور خود را جايگزين كميته مركزي مي كند و وضعيتي را به وجود مي آورد كه كميته هاي حزبي بدون مشاركت توده هاي مردم هر دم سياست هاي خود را تغيير دهند))
اين گفته در سال1904 بيان شده است و درست پس از مرگ لنين اين اتفاق افتاد با تكيه به گفته تروتسكي و مقايسه اتفاقات افتاده ( البته درست است كه ما بدنبال حزب نيستيم ولي در نفس اتفاقات فرقي نمي كند) در كميته پي گيري تلاش مي شود اهداف و وظايف مبهم و بدون شفافيت باشد كه نه تنها به ديكتاتوري منتهي خواهد شد و انحرافات مختلف به خصوص انحراف به راست بسيار قدرتمند ايجاد خواهد شد.
و در بخش ديگري تروتسكي مي گويد:
“بدون يك سازمان راهبر، نيروي توده ها مانند بخاري كه در سيلندر محصور نباشد به هدر مي رود. با اين حال ، بخار باعث حركت است. نه پيستون يا سيلندر” يعني بايد توده ها حضور داشته باشند تا راهبر و فعالين بتوانند ثمر بخش شود به همين دليل اعضاء كميته حتما بايد حضور داشته باشند و فعال باشند تا كميته بتواند كار مثبت انجام بدهد.
براي بدست آوردن شناخت از موقعيت كميته پيگيري طول عمر كوتاه كميته را مي توان به سه دوراز نظر ورود و خروج اعضا تقسيم كرد:
1- دوره اول از تشكيل تا مجمع عمومي دوم است كه ورود بسيار و خروج ناچيز مي باشد.
2- دوره دوم از مجمع عمومي دوم شروع وتا مجمع چهارم ادامه دارد كه ورود اندك ولي خروج بسيار است.
3- دوره سوم از مجمع چهارم شروع و هنوز ادامه داردكه ورود داراي شتاب مثبت و خروج داراي شتاب منفي است.
مقايسه نتايج اين دوره ها نشان مي دهد كه وضعيت كميته پيگيري حركت به سمت ثبات وپويايي مي باشد. كه از اين پس اعضا هرچه پخته تر و بيشتر در كارها دخالت كنند بيشتر اميد واري واعتماد به نفس ايجاد خواهد شد.
محمد اشرفی 8/12/1384