ترجمه‌ی پیران آزاد:شورش “کنش” علیه “کار “- بازخوانی مارکس برای درک اتونومی‌ها و انقلاب امروزین

ترجمه‌ی پیران آزاد:شورش “کنش” علیه “کار “- بازخوانی مارکس برای درک اتونومی‌ها و انقلاب امروزین
از سایت گزارشگران

 

جان هالووی

 

توضیح مترجم:

عنوان اصلی این مقاله که اول بار در سپتامبر 2010 در مجله‌ی «آنتی پود» منتشر شد ” تَرَک‌ها و بحران کار مجرد” است. با موافقت نویسنده عنوان کنونی برای ترجمه‌ی فارسی آن انتخاب شده است.علاوه بر این تغییر، جان هالووی مقدمه‌ای نیز برای ترجمه‌ی فارسی مقاله‌ی خود نوشت که در ابتدای نوشته می‌آید.

توضیح دیگر آنکه اگرچه از کلمه‌ی خودمختاری استفاده شده اما به واقع واژه‌ِ مناسبی برای ترجمه‌ی اتونومی‌ها پیدا نکردم و شاید این یادآوری به کار آید که منظور از اتونومی‌ها، آن فضاها، لحظات و حرکت‌هایی است که بر روال خود- تعیین‌کنندگی و نفی منطق شیوه‌ی فعالیت در مناسبات سرمایه‌داری تاکید دارند. از واحدهای صنعتی و کشاورزی که بر پایه‌ی اشتراکی عمل می‌کنند تا دهکده‌های زاپاتیستی، مراکز اجتماعی (Social Centers) که فعالیت‌های جمعی فرهنگی و سیاسی و غیره را به شیوه‌ِ آلترناتیو پیش می‌برند، جنبش اشغال که منطق سازمانیابی آن بر دخالت مستقیم و مشارکت همگانی وافقی استوار است و غیره و غیره نمونه‌هایی از اتونومی‌ها هستند.

کلمات در[ ] . مترجم از

 

مقدمه‌ی جان هالووی برای ترجمه‌ی فارسی

مارکسیسم انقلابی: مارکسیسم به عنوان تئوری مبارزه

چه‌گونه از این مهلکه بیرون می‌آئیم؟ چه‌گونه از شر سرمایه‌داری خلاص می‌شویم؟

چه‌گونه از شر این سیستم وحشتناک که ما را نابود و آینده‌ی بشریت را تباه می‌کند خلاص می‌شویم؟ این یک سئوال عملی و درعین حال یک سئوال نظری است. آنچه نیاز داریم یک تئوری مبارزه، یک تفکری است که خود بخشی از مبارزه باشد.

مساله آن است که تفکر می‌تواند به آسانی از مبارزه جدا شود. این همیشه پیش می‌آید. مبارزه شکل‌های سازمانی و فرم‌های تفکر را به سرعت می‌سازد و سپس به صورت

 

غیرقابل کنترل و غیرقابل پیش‌بینی پیش می‌رود و فرم‌های تثبیت شده‌ی فکر و عمل را به عنوان فسیل‌های نهادی و مفهومی پشت سر می‌گذارد. این فسیل‌ها پس از آن بیشتر و بیشتر از حرکت مبارزه جدا می‌شوند و به آسانی می‌توانند مانع آن شوند. مادامی که ما به طور مداوم سنت‌های خودمان را زیر سوال نبریم، آنها به راحتی می‌توانند برعلیه ما شوند. برای ارج نهادن به مردگانی که جان خود را در تلاش برای خلق یک دنیای بهتر فدا کردند، ما باید به آنها بگوئیم “نه! شما اشتباه کردید، انقلاب شما شکست خورد، حالا ما باید درباره‌ی راه‌های پیش‌روی بازاندیشی کنیم.” یک تئوری انقلابی نمی‌تواند به انقلابی بودنش ادامه دهد مگر آنکه به طور مداوم در خودش انقلاب شود. بدون شک یک تداوم در تفکر انقلابی، ضد سرمایه‌داری، وجود دارد، اما این تداوم فقط زمانی معنا دارد که بر اساس بازاندیشی مداوم درباره‌ی امکانات تغییر اجتماعی باشد.

مساله ما این است: چه‌گونه انقلاب کردن در تئوری انقلابی‌امان را پی می‌گیریم؟ چه‌گونه به در مقابل خودمان ایستادن و گفتن اینکه در اشتباه بودیم و اینکه نیازمند فکر کردن مجدد هستیم ادامه می‌دهیم؟ در سال‌های اخیر جریان اصلی تئوری مارکسیستی از حرکت مبارزه جدا افتاده است، یا بعضن مبارزه به طور روزافزونی مارکسیسم را به کنار رانده است. این امر علت‌های زیادی دارد. آشکارترین آنها سقوط اتحاد شوروی است و این واقعیت که ادعا شده بود مارکسیسم تئوری راهنمای آن فرم از سازماندهی اجتماعی است که حالا برای تعداد معدودی در جهان جذابیت دارد. آن افرادی که آرزو می‌کنند که ای کاش امتیاز زندگی در اتحاد شوروی را می‌داشتند تعداد زیادی نیستند.

علت دوم و درهمان رابطه همراه شدن مارکسیسم با “حزب” به عنوان فرم سازمانی وهمچنین با این مفهوم که کلید تغییر رادیکال اجتماعی بدست گرفتن کنترل دولت است. اگرچه این یک موضوع تکراری است، اما هنوز هم تجربه نشان می‌دهد که حزب و دولت به عنوان فرم‌های سازمانی محدودیتهای شدیدی به وجود می آورند. حزب و دولت، هر دو، ساختارهای سلسله‌مراتبی‌اند که حذف و فرمانبرداری را که مشخصه‌ِ جامعه‌ی سرمایه‌داری است، بازتولید می‌کنند. دولت یک فرم سازمانی است که با فرم‌های سازمانی انباشت سرمایه مطابقت دارد، تجربه‌ی حتی “دست چپی‌ترین” دولت‌های امروز (به عنوان مثال ونزوئلا و بولیوی و در این موارد به نحو فعالانه و خیلی مخرب) حاکی از پیش بردن انباشت سرمایه است – و آنها به دلیل فرم دولتی‌اشان نمی‌توانند از پیش بردن انباشت سرمایه خودداری کنند. پیش بردن انباشت سرمایه یعنی جاگیری در مبارزه‌ی طبقاتی و استثمار کار. حالت دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد: برای بریدن از سرمایه‌داری، ما نیازمند فرم‌های دیگری از سازمان هستیم، که به صورت رادیکال با فرمهای سرمایه داری غیرمتقارن (asymmetrical) باشد، فرم‌هایی که قدرت ما را به هم متصل کند، ما را به جای حذف کردن با هم مجتمع کند. این نیاز، یک عنصر مهم مبارزات ضد سرمایه‌داری سال‌های اخیر شده است.

با این همه رد مارکسیسم، اگر چه قابل درک است، مبارزه علیه سرمایه‌داری را ضعیف می‌کند. مبارزات پاره پاره می‌شوند و یا چشم‌انداز غلبه بر نه تنها بی عدالتی‌های مشخص بلکه بریدن از منطق مرگبار انباشت سرمایه را که ریشه‌ی آن مبارزات است، از دست می‌دهند.

مارکسیسم به نحوی حیاتی، پایه‌ای را برای امیدواری در ریشه دواندن امکان خلق جامعه‌ای دیگر در تقابل با آنتاگونیسم جامعه‌ی موجود فراهم می‌کند. تئوری دگرگونی اجتماعی آن در عین حال تئوری شکنندگی سیستم سلطه‌ی موجود است، تئوری انقلاب آن روی دیگر تئوری بحران آن است. مارکسیسم تئوری سلطه (آن گونه که اغلب با آن رفتار می‌شود) نیست بلکه تئوری بحران آن سلطه است. کلید آن بحران عملکرد قوانین عینی نیست بلکه قدرت نافرمانی ما است، خودداری ما از خم شدن در برابر حمله‌ی مداوم، یعنی انباشت سرمایه است. ما بحران سرمایه هستیم. این آن چیزی است که اثبات می‌کند که ما می‌توانیم دنیای دیگری خلق کنیم .

مارکسیسم به عنوان قوی‌ترین و رادیکال‌ترین سنت فکری ضد سرمایه‌داری باقی می‌ماند چرا که قدرت ما را جهت می‌دهد، قدرت ما برای خلق کردن و اینکه وجه دیگری در کانون درک‌مان از جامعه خلق کنیم.

 

 

شورش ” کنش” علیه ” کار”
بازخوانی مارکس برای درک اتونومی ها وانقلاب امروزین
خلاصه: در این مقاله کلید پیشنهادی من برای درک خودمختاری (اتونومی autonomies) شورش یک شکل از فعالیت (کار) علیه شکل دیگر آن است. من این شورش را به مفهوم مارکسی “کاراکتر دوگانه‌ی کار” ربط می‌دهم و پیشنهاد می‌کنم که عروج “سیاست اتونومی” باید به عنوان اعلام بحرانِ “کار مجرد” (abstract Labour) درک شود.

مقدمه: درون‌مایه‌ِ اتونومی، یک نفی و یک کنش آلترناتیو است. ایده‌ی اساسی یک فضا یا موقعیت خودمختار، بریدن از منطق حاکم و مسلط را مطرح می‌کند، یک گسست یا یک برعکس کردن جریان جبر اجتماعی. “ما هیچ چیز بیگانه و بیرونی ِحاکم بر فعالیت‌هایمان را نمی‌پذیریم، خودمان تعیین می‌کنیم که چه باید بکنیم. ” ما نفی می‌کنیم، از قبول تعیین‌کننده‌ِ بیگانه خودداری می‌کنیم؛ و با دخالت بیرونی تحمیل شده بر فعالیت خودمان، بر کنش آلترناتیومان مخالفت می‌کنیم.

فعالیتی را که رد می‌کنیم اغلب به عنوان بخشی از یک سیستم است، بخشی از شیوه‌ی کم و بیش تنیده‌ی فعالیت تحمیلی، یک سیستم سلطه. بسیاری از جنبش‌های اتونوم، نه همه‌ِ آنها، شیوه‌های مردودِ فعالیت را به عنوان سرمایه‌داری می‌نامند. آنها خودشان را ضد کاپیتالیست می‌دانند. ویژه گی نگرش اتونومیست آنست که در هر حال فقط ضدیت با سرمایه به طور کلی نیست بلکه ضدیت کردن همین حالا و همین جا با زندگانی مشخصی است که توسط سرمایه‌داران تحمیل می‌شود و تلاشی است برای مخالفت با سرمایه از طریق عمل کردن به شیوه ا‌ی دیگر. در مقابله با نوع فعالیت سرمایه‌داری ما شیوه‌ِ دیگری از فعالیت را برقرار می‌کنیم که در پی پیروی از منطق دیگری است.

دو نوع متفاوت از فعالیت وجود دارد: یکی انکه از بیرون تحمیل می‌شود و به شکل سر راست ناخوشایند است و یا بخشی از سیستمی است که ما آن را رد می‌کنیم و دیگری [نوعی از فعالیت] که به سمت خودتعیین‌کنندگی (Self determination) می‌رود. به واقع به دو نوع واژه‌ی متفاوت هم برای نامیدن این دو نوع از فعالیت نیاز داریم. برای این منظور از پیشنهاد انگلس در پانوشت کاپیتال (Marx 1965, 47) با نامیدن نوع اول فعالیت به عنوان “کار” (Labour) و دومی به عنوان “کنش” (Doing) پیروی می‌کنیم. با این ترتیب، اتونومی می‌تواند به عنوان شورش کنش علیه کار دیده شود.

کنش (Doing)

“کنش” با اشتیاق زیاد عاطفی و اخلاقی همراه است. ما جان خودمان را برای فعالیت‌هایی که از آن لذت می‌بریم و یا به نظرمان مهم است می‌دهیم. رد کردن منطق پول و نیازمندی به سرمایه و وقف خودمان برای ایجاد یک دنیای عادلانه، مبارزه برای دنیایی که بنیانش نه بر حداکثرسازی سود بلکه بر پایه‌ِ پذیرش متقابل حرمت انسانی است موجب رضایت اخلاقی و غنای شخصی است. اما مساله آنست که تلاش ما برای عمل متفاوت، در مقابل منطق مسلط و ترکیب اجتماعی حاکم قرار می‌گیرد. “کار” (Labour) که مورد پذیرش ما نیست و آن را رد می‌کنیم، بخشی از یک بافت اجتماعی محکم است، بخشی از منطق تنیده‌ِ سرمایه. این، منطقِ تولیدِ حاکم و دسترسی به وسایل بقا است. رد کردن این منطق و انتخاب نوع دیگری از فعالیت به معنی روبرو شدن با مشکل دسترسی به آنچه که برای زندگی نیازداریم و هم چنین به آنچه که برای متحقق کردن پروژه‌های خلاقانه‌ای که در ذهن داریم است. انتخاب کردن “کنش” انتخاب حذف شدن است: حذف شدن از منطقی که آشکارا بنیان موجودیت انسانی را نابود می‌کند، منطقی که اما در عین حال پایه‌ی بازتولید [نیروی] انسان است.

موجودیت کنش‌های آلترناتیو ما همواره با مبحث عدم امکان روبروست. از نظر منطقی، حداقل از نظر منطق سرمایه‌داری، آنها [کنش‌ها] وجود ندارند. اما آنها موجودند: همیشه شکننده، اغلب زودگذر، همراه با مشکلات و تناقضات فراوان، همیشه در خطر محو شدن و یا بدتر از آن ادغام شدن در منطق حاکم و تبدیل شدن به عنصر تازه ا‌ی از سیستم سیاسی یا اجتماعی. بنا برمعمول آنها نباید وجود داشته باشند اما موجودند، تکثیر می‌شوند و گسترش می‌یابند.

تَرَک

ما می‌توانیم این فضاها و یا لحظات “کنش دیگر” را به عنوان شکاف و َتَرَک در سیستم مسلط سرمایه‌داری بدانیم. اما آنها اتونومی واقعی نیستند چرا که در حقیقت حاکم بر خود نیستند: آنها حرکتی در این مسیراند. آنها نیروی مخالف‌اند. چرا که علیه منطق سرمایه فشار می‌آورند، بنابراین برای نامگذاری آنها به یک مفهوم “منفی” [سلبی] احتیاج داریم تا یک مفهوم “مثبت” [ایجابی]: َتَرَک (شکاف) تا اتونومی‌.

مشکل مفهوم “اتونومی‌ها” آن است که به آسانی در خدمت یک تفسیر هویت‌گرایانه قرار می‌گیرد. “اتونومی‌ها” می‌توانند به عنوان واحدهای خودکفا انگاشته شوند، فضا هایی که ما به آنها پناه بریم، فضاهایی که در آنها یک هویت ویژه و متفاوت را ساخته یا گسترش دهیم. در دنیایی که بر مبنای نفی اتونومی و خودتعیین‌کنندگی است، اتونومی در حالت ایستا و بی حرکت (Static) غیر ممکن است. خودتعیین‌کنندگی وجود ندارد: آنچه وجود دارد حرکت به طرف خودتعیین‌کنندگی است. به عبارت دیگر حرکتی بر علیه و به ماورایِ نفی خودتعیین‌کنندگی ، و به عنوان بخشی از این حرکت، به وجود آوردن فضاهای است خیلی شکننده یا لحظاتی که در آن ما آن دنیایی را که می‌خواهیم خلق کنیم، تجربه می‌کنیم.

تَرَک (شکاف) یک مفهوم منفی و ناپایدار است. ترَک، پاره کردنِ منطقِ تنیدهِ گی سرمایه‌داری (Capitalist cohesion)، شکستن ساخت سلطه است. از آنجایی که سلطه یک پروسه‌ی فعال است، َترَک نمی‌تواند ایستا باشد. حرکت می‌کند، طولانی‌تر می‌شود، گسترش می‌یابد، شاید با دیگر شکاف‌ها بهم رسیده و پیوند بخورد، شاید پُر و محو شود. دوباره ظاهر می‌شود، تکثیر می‌شود، طولانی می‌شود. آنها هویت‌ها را می‌شکنند. بنابراین و ضرورتن تئوری َتَرَک، انتقادی (Critical)، نفی کردن خستگی ناپذیرو ضد هویت‌گرایی است، یک تئوری شکستن و خلق کردن است، نه یک تئوری واحدهای خودکفا.

شکاف و َترَک در سیستم سلطه‌ی سرمایه‌داری در همه حال و همه جا وجود دارد. مثلا روزی که نمی‌خواهم سر کار بروم و می‌خواهم در خانه بمانم و با بچه‌ها بازی کنم. این تصمیم اگرچه تاثیر شورش زاپاتیست‌ها را ندارد اما همان محتوی را دارد. “نه، ما نباید آنچه را که سرمایه به ما می‌گوید انجام دهیم، ما باید کار دیگری بکنیم، آنچه را که ضروری می‌دانیم و مایلیم. ” آشکارترین راهِ تصور کردن و فکر کردن به این شورش در وجه و شکل مکانی است (مثلن “اینجا در چیاپاس، آنجا در آن مرکز اجتماعی Social Center، نباید به سرمایه تمکین کنیم. باید کار دیگری بکنیم”)، اما دلیلی ندارد که چرا نباید به آن از نظر زمانی فکر کنیم (“در این آخر هفته، در زمان این سمینار، یا تا آن زمان که می‌توانیم، ما باید همه‌ی انرژی‌امان را صرف خلقِ روابطی بکنیم که منطق سرمایه را نفی ‌کند”). یا نفی کردن ما می‌تواند موضوعی (Thematic) باشد یا مربوط به انواع ویژه‌ای از منابع و فعالیت‌ها باشد: “نباید اجازه دهیم آب، یا آموزش، یا نرم‌افزار (soft ware) با منطق سرمایه اداره شوند، آنها باید به صورت عمومی و مشترک باشند و باید با آنها بنا بر منطق دیگری عمل کنیم” و غیره و غیره.

شورش علیه منطق سرمایه همه جا وجود دارد. مشکل اما تشخیص آنهاست، هرچه فکرمان را بیشتر بر َتَرَک متمرکز کنیم، تصورمان از نقشه تغییر بیشتری می‌کند. نقشه‌ی جهان فقط نقشه‌ی سلطه نیست، نقشه‌ی شورش هم هست، نقشه‌ی باز شدن َترَک‌ها، حرکت آنها،بهم رسیدن آنها، پیوند آنها، بسته شدن آنها و تکثیر آنها. هرچه بیشتر بر َتَرَک و شکاف تمرکز کنیم، تصویر دیگری از جهان بیشتر نمایان می‌شود. یک تصویر ضد جغرافیایی که نه تنها نشانه‌های مکانی را وارونه می‌کند بلکه خود بُعد [زمانی، مکانی] را به چالش می‌کشد.

تنها با چنین نقطه عزیمتی است که می‌توانیم تصور کنیم که جهان چه‌گونه می‌تواند به نحوی رادیکال تغییر کند. انقلاب تنها می‌تواند تشخیص، خلق، گسترش و تکثیر این َتَرَک‌ها باشد: تصور کردن راه دیگری برای تغییر رادیکال جهان سخت است.

روشن است که این شکاف‌ها یا فضاها – لحظاتِ نفی‌کننده و خلق‌کننده، با مشکلات عظیمی روبرو می‌شوند و این ناشی از این حقیقت است که اگرچه آنها فضاهای اتونوم نیستند اما تلاش می‌کنند که طرحی باشند برعلیه و به ماورای منطق ِحسابگرانه‌ِ سرمایه‌داری. آنها با سرکوب یا به خدمت خویش درآوردن توسط دولت، با بازتولید درونی شیوه‌های رفتاریٍ برگرفته از جامعه‌ِ مردود، و یا شاید قوی‌تر و مرموزانه‌تر از همه‌ی اینها، با نیروی مخرب “ارزش” ، ” قانون بازار”، تهدید می‌شوند. با نگاه از منظر یکپارچگی اجتماعی، آنها نمی‌باید موجودیت داشته باشند. از منظر حسابگری سرمایه‌دارانه، آنها به لحاظ منطقی غیر ممکن، بیهوده‌گی و دیوانگی اند. اما آنها هنوز هستند؛ شورشِ رشد یابنده‌ی کنش‌گری علیه کار مزدی (Labour).