سعید مدانلو -داعش، حاکمیت آمریکا، جمهوری اسلامی و موقعیت جنبش سرنگونی طلب مردم!

   سعید مدانلو                                            هفتم تا بیست و سوم  سپتامبر ٢٠١٤
داعش، حاکمیت آمریکا، جمهوری اسلامی و موقعیت جنبش سرنگونی طلب مردم!
حاکمیت سرمایه آمریکا وهمراه با آن دول کمترقدرتمند اروپای غربی دیگر تعیین کننده حوادث در خاورمیانه و شمال آفریقا نیستند. ضمن اینکه مشکلات بلکه استراتژیک تری با حاکمان سرمایه چین و روسیه دارند خاورمیانه و شمال آفریقا را هم حسابی به هم ریخته اند تا جایی که حوادث غیر قابل انتظار که خود حاصل دوران حادثه سازی آنها هستند تعیین میکنند که آنها چه سیاستی را بعد از وقوع هرحادثه ای اتخاذ کنند. 
اوباما تا مدتی صریحاً اظهار میکرد که هیچ نقشه تعیین شده ای برای مقابله با داعش در اختیار ندارد و با بریده شدن سر دو خبرنگار آمریکایی لحنش کج و راست شد و تا نابودی داعش هم پیش رفت.
جو بایدن که از ابتدا یک آژیتاتور صاحب نام در دم و دستگاه سیاسی دمکراتها بود با حرارت تمام اعلام کرد که آنها داعش را تا جهنمی که در آن بودند دنبال خواهند کرد. منظور از″جهنم″ در لحن بایدن همان سوریه است. از جهات معینی سوریه امروز مشکل اساسیشان نیست. تا اطلاع ثانوی میگذارند درهمان جهنم بماند.
ازنقطۀ نظرهردو جناح قدرتمند به اتفاقِ حواشی ریز و درشتشان در داخل حاکمیت سرمایۀ آمریکا، عراق یک کشور تسخیر شده است و علیرغم کلیه مساٸل و معضلات سیاسی مخصوصِ به خود در حیطه کشورهای مدار سرمایه آمریکا محسوب داشته می شود. برقراری ثبات و کنترل ثبات آن در طول زمان نگرانی اول هرگونه دولتی است که قدرت سیاسی را در آمریکا دردست میگیرد. هرگونه توازنی که تاکنون قادرشدند برای برقرارنگهداشتن بالانس قدرت در سراسر عراق ایجاد کنند با تعرض وسیع داعش به عراق به هم ریخت و وضعیت جدیدی را درعراق برایشان تعریف کرد.
بدون شک گسترش داعش وآنهم به این شکل و شمایل درعراق هرگزاوضاعی نبود که دولت اوباما طرفدارش باشد و یا در انتظارش نشسته باشد. بحران سرمایه جهانی تنها حرفهایی روی کاغذ و یکسری اعداد و ارقام نیست که نمایندگان سرمایه غرب به دنیا عرضه میکند. بحران زندگی بخش عظیمی از مردم آمریکا را به شدت تحت تاثیر خود درآورده است. به نحو کاملاً محسوسی ادامه بحران سرمایه  تلقیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بخشهای عظیمی از جامعه آمریکا را دگرگون کرده است. تغییر و شکل گیری ذهنیتهای جدید اجتماعی و لاجرم سیاسی در جامعه آمریکا در جلوی چشمان آدم صورت میگیرد. بخش عظیمی از طبقه متوسط و نیمه مرفه در آمریکا که درمقایسه با بسیاری از کشورهای جهان مرفه محسوب می شد با چنگ و دندان تلاش می کند که ازسقوط همه زندگیش ممانعت به عمل بیاورد.
می گویند، آنی که دارد و از دست می دهد ضریب حرص و هراسش به مراتب بزرگتر از کسی است که ندارد و ضرر نداشتنش را می دهد. به شدت حریص شدن اولین عارضه ایست که با تمدید بحران سرمایه  به مثابه یک اپیدمی درمیان طبقه سقوط کرده و در حال سقوط رایج می شود. شرخرها و موسساتی که با شرایط بسیار سنگین و خانمان برانداز وام میدهند و انواع بنگاههای ″پیش پرداخت حقوق″ زندگی مردم در آمریکا را کاملاً محاصره کرده اند. و درعین حال سمت گیریهای طبقاتی نیز شکل هرچه محسوستری به خود میگیرند. تا آنجایی که به واکنشهای سیاسی جامعه آمریکا دراوضاع موجود مربوط می شود یک فضای سیاسی درهم برهم و نا متعین آنرا فرا گرفته است که رفته رفته دارد بصورت گرایشهای متعین شده تری در جامعه، شکل آشکارتری به خود میگیرد. منتها هنوزصاحبان سرمایه در بخش عمدۀ مدیای موجود در آمریکا کماکان به احزاب و جریانهای تاکنون گردانندۀ  سرمایه آمریکا سرویس می دهند. تاثیرِ تغییرِذهنیتِ جامعه و شکل گیری محسوس گرایشهای طبقاتی درمیان مردم  فشار غیر قابل انکاری را به کل قدرت سیاسی سرمایه وارد میکند. دعواهای دوجناح سنتی دور و بر قدرت سیاسی به مراتب جدی تر و علنی تر در رسانه های وابسته به قدرت سرمایه مطرح می شوند.
با علنی و غیر قابل کتمان شدن بحران سرمایه جهانی و به طبع در راس آن آمریکا در اواخر ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و به تبع آن لو رفتن طرح سیاسی- آبکی حمله به عراق به همراه بالا رفتن آمار تلفات سربازان آمریکایی و بویژه بالا رفتن هرچه بیشتر بدهی سرمایه آمریکا به قطبهای رقیب دیگر و سقوط ناگزیر ارزش دلار دمکراتها را در موقعیت خوبی برای به دست گرفتن قدرت اجرایی حاکمیت سرمایه قرار داد. البته سیاه پوست بودن اوباما هم به نوبۀ خود چاشنی فراگیرشدنِ هرچه بیشتر و جهانی تر شدنِ پیروزی دمکراتها را تامین کرد.
فراخواندن عمدۀ واحدهای ارتش به ترک عراق وعده ای نبود که اوباما بتواند به نحوی از قطعیت انجام  آن شانه خالی کند منتها او درعین حال متعهد بود که در ازای بیرون کشیدن ارتش از عراق ثبات سیاسی آنرا نیز به مثابه یک مملکت تسخیر شده و تحت اختیار تامین کند. درمملکتی مثل عراق که مدنیتش از هم گسیخته شده و فرسوده از جنگ است، بیکاری و بی تکلیفی از سرو کول جامعه بالا میرود و لقمه نان کیمیاست، دراینجا  شکل دادن به ارتشی که آمریکا به قصد تامین مقاصدش ساخته بود کار چندان دشواری نیست. منتها این ارتش برای کسی نخواهد جنگید.  یک گزارش ویدٸویی تعداد کثیری از جوانان عراقی که درمحوطه ای گرد آورده شده اند را نشان میدهد. یک افسر فرمانده آمریکایی برای تقویت حس فرمانبرداری و تامین دیسیپلین نظامی در میان آنها از نثار هرگونه فحش و فضیحت و تغّیر وتحقیر به آنان دریغ نمی کند.  آنها تنها به دستمزدی که قرار است دریافت کنند فکر میکنند و بدون هیچگونه عکس العملی در مقابل فرمانده ساکت ایستاده اند. میلیتاریسم آمریکا زندگی مردم عراق را به تباهی محض کشاند. آنها کاراکتر اجتماعی بخشهای بزرگی از جامعه عراق را ذلیل کردند. آنها پیدایش همین اوضاع را برای مردم ایران هم در دستور کارشان دارند.
در نوامبر ٢٠١٣ اوباما در کنار المالکی رو به دوربین اعلام میکند که او برای برقرار نگاهداشتن ثبات عراق قابل اطمینان است. آنها حتی با عملیات شامورتی بازی انتخاباتی با  قرار گرفتن دوباره اش در راس حکومت مستقر در عراق هیچگونه مشکلی نداشتند. آنها برای تامین دمکراسیِ مناسبِ سرمایه درعراق از ابتدا جامعه عراق را با ″مملکت شیعیان و سنّی ها″ شناسنامه دار کردند و دمکراسی باب میلشان درعراق را بر این اساس تعریف و برقرار نمودند. از نظر آنها  و بویژه مغزهای متفکرسیاسی- نظامی شان بهترین شیوۀ برقراری دموکراسی سرمایه درعراق ″دمکراسی اسلامی پارلمانی″ بود. دولت اوباما با بیرون کشیدن ارتش آمریکا از عراق هیچ انتخاب دیگری بجز تکیه بر همان ارتشی که به آن شکل سرهم کرده بودند نداشت. پس از تخلیۀ عمده قوای نظامی در عراق آنچه که قادر شد به هم نخوردن بالانس قدرت در آنجا را برایشان تامین کند ارتشی نبود که در مناطقِ طبق تعریف ″سنّی نشین″ در عرض چند سال حکم مترسک سرخرمن را پیدا کرده بود بلکه پای اپوزیسیون قدرتمندی بنام ″سنّی″ در میان بود که ″شیعه حاکم″ را از جفتک انداختن در آن مملکت  و حتی در همۀ منطقه و مساٸل مبتلابه آن، سوریه، فلسطین، اسراٸیل و غیره  باز میداشت و آنرا در مقابل کلیۀ سیاستهای آمریکا در منطقه وحفظ امنیت منافعش در خودِ عراق کاملاً خنثی نگاه میداشت و اتفاقاً خِفتِ جمهوری اسلامی را هم در عراق روی حسابِ همین وجودِ ″ اپوزیسیون ناراحت سنّی″ گرفته بود.
حتی اگر عراق مورد حمله داعش هم قرار نمی گرفت  تمدید و تداوم این وضعیت پایدار نمی ماند. تعّدد انفجار بمب در بغداد و سایر شهرها و هربار کشته شدن دهها نفر رفته رفته به اخبار روزانه و ″پیش پا افتاده″ خبرگزاریها تبدیل شده بود. نحوۀ سرکار آوردن مجدد المالکی با شامورتی بازی انتخاباتی بیانگر به دوران پایانی رسیدن تعادل سیاسی در حاکمیت سیاسی عراق بود. ورود داعش به عراق مثل جرقه ای بود که به انبار باروت  انزجار همۀ مردمی که با در دست داشتن شناسنامه ملی ″سنّی″ در آن مملکت حضور دارند افتاد و ارتشِ به طبع منفور و مترسک سرخرمنِ کاملاً بی خاصیتِ عراق را هم فراری داد. همانهایی که تاکنون نارضایتیشان بالانس مطلوب و ثبات دلخواهی را درعراق برای حاکمان سرمایه آمریکا تامین کرده بود بلافاصله به بخش بزرگی از لشکر داعش تبدیل شدند.
سران غرب و بویژه آمریکا مشکل زیادی را از جانب سران قدرت درکردستان عراق برای خودشان حس نمی کنند. اوضاع هر طوری بگردد آنها حالا حالا ها تابع محض هرگونه سیاستِ هر آنکه قدرت را در آمریکا دردست بگیرد خواهند بود. سران حکومتهای مستقر درکردستان عراق هنوز ذوق زده تر از آنی هستند که نیازی به عرض اندام درمقابل سیاستهای غرب احساس کنند.  آنها به رویاهای بعیدی که سالیانِ سال در آرزوی تحققش بسر میبردند  دست یافتند و آمریکا آنرا برایشان میسر کرد.
خواه قرار دادن اوباما و تیمش در وضعیت جدید کارِ مخالفان دمکراتها در پنتاگون و کنگره به نمایندگی مک کین باشد و خواه اینبار هم مثل یکی چند مورد گذشته، سگ جنگجو تربیت شده پای صاحبش را گرفته باشد، نتیجۀ آن آمریکا و غرب را در وضعیت جدیدی قرار داد. علیرغم به هم ریختن اوضاع عراق از جهتی دیگر، برایشان  فرصتی فراهم آمده تا  یک بار دیگر بخواهند به محوریت آمریکا اٸتلاف منطقه ای به مراتب استراتژیک تری را با ″کشورهای مسلمان″ از جمله و بویژه با مشارکت جمهوری اسلامی ایران تشکیل بدهند. هدفهای قابل حصول را این بار بلکه دست یافتی تر از گذشته تصور میکنند. از مهمترین این اهداف مقاصدی است که در ایران به دنبال آن هستند.
خبرنگار از خامنه ای که دارد از بیمارستان مرخص می شود می پرسد، آقا حالتان چطور است؟
خامنه ای که رنگ پریدگی وآثار نقاهت  ناشی ازعمل جراحی در چهره  و در صدایش منعکس می شود شروع میکند به خضوع و خشوع جلوی آنهایی که به ایشان گفتند ″ برو، هنوز ما باهاتیم″، خود بخود و بدون طرح هیچگونه سوالی از جانب پرسشگر واردِ خاطره گویی اش در حال نقاهت می شود. رفته رفته لحن ″آقا″ در تعریف کردن لطیفه های خنده دارش جدی تر و دراصلِ حالِ خود فکاهی تر شد. آنقدر نمایش آمریکا برای ایشان خنده دار بود که از فرط قهقهه بخیه جای عملشان ترکید. رٸیسِ دکترهای بالا سرش به ایشان عرض کردند که آقا، مسٸله ای نیست دوختیم ولی تو را خدا بیشتر از این نخند. یک وقت دیدید جای عمل را نشه درست و حسابی دوخت.
خامنه ای اسرار عجیبی دارد تا ادعای آمریکا بابت  ″جمهوری اسلامی را بازی نمی دهیم″  را یک لطیفه مفرّح تلقی  کند. می گوید، ما قبلاً پاسخ دعوت آنها برای همکاری علیه داعش را از جهات مختلف به اطلاع مقامات ارشد آمریکا رسانده بودیم که جداً ما را از انجام اینجور همکاریها معذور بدارید ولی آنها حالا طوری حرف میزنند که گویا آنها خواسته اند که ما نباشیم″
قبل از هر چیزی خامنه ای این موضوع را به کل حاکمیت اسلامی و بویژه به مجموعۀ قوای سرکوب آن اعلام میکند که ″همکاری سیاسی و  نظامی در این سطوح گسترده و علنی با آمریکا مطلقاً ممنوع″
 دعوت آمریکا از جمهوری اسلامی مبتنی بر″همکاری علیه داعش″ و ردِ شتابزدۀ آن توسط سران حاکمیت اسلامی جان کری را وادار کرد تا اعتراف کند اگر جمهوری اسلامی نیاید بقیه ″کشورهای مسلمان″ ول معطلند.
این موضوع برای کل حاکمیت اسلامی در ایران بسیار حیاتی است و برای خامنه ای  از الویت بالایی برخوردار بود. سیاست آمریکا به دنبال شکاف انداختن درارگانهای بالا و بدنه مجموعۀ قوای سرکوب حاکمیت اسلامی از جمله سپاه پاسداران و اجزاﺀ آن است. زمان نقاهت خامنه ای تصادفاً مواجه شد با دعوت آمریکا از ″کشورهای مسلمان″ و بویژه جمهوری اسلامی به همکاری برای سرکوب داعش.  اتفاقاتی که برای حاکمیت اسلامی اهمیت حیاتی دارد در حقیقت ″درد نقاهت″ را برای خامنه ای چندین برابر کرد. اتفاقاتی که میتواند مبادرت به ریسک بزرگی را به حاکمیت اسلامی تحمیل کند.
رفسنجانی و شرکا، روحانی و کلیه اصلاح طلبان و از جمله کلیه فرصت طلبان سرمایه داری در سیاستِ امروز ایران از نقطه نظر سیاستِ جاری سران دول آمریکا و غرب، طرفداران ومتمایلین به سرمایه داری آمریکا در داخل حاکمیت اسلامی ایران محسوب میشوند. این طرفداران هم اکنون در بیشترین سطوح سیاسی و ارگانهای اجرایی جمهوری اسلامی  حضور دارند. منتها قوای نظامی و دستگاه سرکوب که در حقیقت اولین و آخرین سنگر جناح حاکم بوده وضعیت سایر ارگانها حاکمیت اسلامی در ایران را ندارند. ایجاد شکاف دربدنه قوای نظامی و سرکوب حاکمیت اسلامی، سپاه پاسداران و اجزاﺀ آن از مهمترین اهداف کنونی سیاست آمریکا است که تاکنون فاقد عناصرطرفدار و متمایل به همکاری با آمریکا در داخل آن بوده است. کنار گذاشتن دیسیپلین ″ضد آمریکایی″ با کمتر کردن دوز اسلام و افزایش هارت و پورتهای ناسیونالیسم ایرانی همان چیزی است که آمریکا در داخل سپاه پاسداران و اجزای آن به دنبال تحقق یافتنش تلاش می کند. آنها میدانند که هرگز قادر نخواهند شد تا همۀ مجموعه نظامی و قوای سرکوب حکومت را یکباره با آمریکا آشتی بدهند. از این جهت آنها جناحی را در مجموعه قوای سرکوب جمهوری اسلامی می پسندند که بتواند از دوز ″ضد آمریکا″ کم کند و به دوز اصلاح طلبی و بویژه ملی گرایی در آن بیفزاید.
دیسپلین اولیه و درحقیقت دیسیپلین پایه و خمینی فرموده و تا کنون کار آمد و موثر بوده و کارکرد داشته در داخل تشکیلات مجموعه قوای سرکوب حاکمیت اسلامی بر اساس ″ضدیت بی چون چرا با آمریکا″ است. فرق اساسی خمینی با سیاست آمریکا و غرب در این بود که خمینی اصرار داشت مذهب سرمایه را در ایران بچرخاند و آنها میگفتند که مذهب خیلی محترم است و درعین حال درخدمت تداوم سود و سرمایه است. این همان ″اسلام آمریکایی″ است که خمینی میگفت. از نظر سیاست سرمایه غرب و آمریکا مذهب مقّید است هر کجا و درهر شرایطی هر شکلی از آن را که منافع سرمایه طلب کند به بازی گرفته شود. مشابه این قید را داریوش اول اولین بار در تاریخ عصر عتیق بشر به مذهب تحمیل کرد.
از این جهت بود که منصور حکمت آنرا یک پدیده جدید در سرمایه داری میدانست که از ابتدا با گردش متعارف سرمایه داٸماً سر ناسازگاری دارد. احکام فقهی عهد عتیق قراراست یک مملکت مهم سرمایه داری را سیاسی، اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و غیره و ذالک بچرخانند. این حتی از مقیداتی که داریوش اول به مثابه قدرت اجرایی فرمانروایی به مذهب تحمیل کرده بود فراتر می رود و با آن متفاوت است. این شیوۀ حکومتی در اصل شیوۀ حکومتی اقوام اولیۀ سامی محسوب می شود. یک اینچنین پدیده ای البته جدید است. از بدو پا گرفتن حکومتش سرنوشتش دستخوش بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. وصله ناجور به تن جامعه است. پدیده ای که نامش ″سرمایه اسلامی″ است. مراجعه به منصور حکمت درک مساٸل بغرنج سیاسی و اجتماعی مبتلا به جهان آشفتۀ امروز را به مراتب ساده تر میکند.
مشکل خامنه ای با سران دول آمریکا و غرب از این نظر نیست که او هنوز به تٸوری خمینی وفادار است. منطقِ دعوا و لجاجت او این است که تغییر دستگاهی با تٸوری ″اسلام همۀ ارکان سرمایه را از بابت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیش بچرخاند″ که بیش ازسی و پنج سال حکومت را با آن سرپا نگاهداشته به تنها ″محترم بودنِ اسلام″ امری غیرممکن و شیفتی انجام ناپذیراست.  از سی خرداد ٦٠ تاکنون همۀ ارکان حاکمیت اسلامی به همت بخشهای نظامی و سرکوبش سرپا مانده و دوام آورده. تغییر یکشبۀ و یکپارچۀ آن برای همۀ طرفهای رقیب در داخل ارکان حاکمیت اسلامی امری غیر ممکن و غیر قابل پذیرش است. تغییر تلقیات و مستمسکهایی که یک ارگان سرکوب با اتکای به آن مرتکب سنگین ترین جنایتها شده بدون هیچگونه تزلزل وایجاد شکاف درآن انتظار بیجایی است. مهمتر از آن موقعیت اقتصادی ویژه ای ایست که ارگانهای سرکوب حاکمیت با کسب ″مشروعیت″ برای خود براساس همان تلقیات و مستمسکهای ″مشروع اسلامی″ ایجاد کردند. مشکل اصلی دو طرف دعوای سران دول غرب و جمهوری اسلامی این است که روند اسلامیزه شدن همۀ ارگانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکمیت اسلامی مدام و بی وقفه رو به تکمیل تر شدن رفت و حالا دیگر جا افتاده است. به همین دلیل هیچکدام از ارگانهای حکومتی بویژه مهم تر و حساس ترازبقیه، قوای نظامی و سرکوب و در درجۀ اول سپاه پاسداران و اجزاﺀ مختلفش مطلقاً قادر به تغییر و یا تعدیل درخود نیستند. همین جا میتوان دریافت که چرا منصور حکمت میگفت بحران جمهوری اسلامی یک بحران سیاسی و ویژۀ خود است و مدام رو به بیشتر جا افتادن و تثبیت کاراکتر ویژۀ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حکومت سرمایه اسلامی میرود. حکومتی با این خصوصیات و با این بحران خاص خود که بالاخره عملاً فلجش کرده است قرار است شرایط و مقتضیات موجودش را با سرمایه جهانی که خود نیز هم اکنون تا خرخره در بحران است هماهنگ نموده و در آن جایگاهی برای خود دست و پا کند.
ایجاد شکاف در ارگانهای نظامی و سرکوب حاکمیت اسلامی به مثابۀ یک تیغ دولبه کار میکند. حکومت را من حیث المجموع ضعیف تر، سردرگم تر، ترسیده تر و پاسیف تر میکند و فرصت خوبی برای جنبش سرنگونی طلب مردم برای تعرض گسترده به آن ایجاد خواهد شد. منتها تداوم روند تفکیک قوای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بویژه قوای نظامی و سرکوب آن در یک پروسۀ طولانی و کشدار شده، آیندۀ آن مملکت را به سناریوی سیاه میبرد و این همانی است که دول آمریکا و غرب برای جلوگیری از سرنگونی جمهوری اسلامی به دست جنبش سرنگونی طلب مردم با جدیت به دنبال تحققش هستند. دریک مملکت سناریوی سیاهی شده آنها به مراتب سهل الوصول تر ″مشروعیت″ دخالت و تعیین تکلیف سیاسی آنرا به دست خواهند آورد. این آشتی کنان ها قراراست مقدمات آنروز دلخواه سران دول غرب را برایشان به ارمغان بیاورد. حالا که نمی شود رامش کرد بهتر است بهمش زد تا راهی برای دخیل شدن درسرنوشت سیاسی آتیه آن مملکت پیدا کرد. به نظرمی رسد این تنها انتخاب سیاسی دول غرب در قبال جمهوری اسلامی باشد.
حرف خامنه ای با سران آمریکا و غرب این است که سیاست آمریکا با مبادرت به مرعی داشتنِ این امرِ غیر ممکن، جمهوری اسلامی را طعمه سرنگونی از جانب مردم می کند و درآن صورت هردو طرف خواهند باخت. توجه داشته باشیم که با سرنگونی حاکمیت اسلامی به دست جنبش مردم تنها یک حکومت سرمایه داری نیست که سرنگون می شود. اسلام سیاسی به مثابه یک ابزار کار آمد سیاسی آمریکا و غرب در منطقه و متعاقب آن یک ″مذهب رسمی و تاریخی و شناسنامه آبا اجدادی″ یک کشورمهم در خاورمیانه زیر ضرب شدید دستگاه فکریِ جامعۀ بعد از جمهوری اسلامی قرار گرفته  و سرنگون خواهد شد. هرچند که هم امروز طلیعه سرنگونی اسلام و همه گونه تفکر، حرکات و سکنات اجتماعی مذهب درافق آتیه آن مملکت  جلوۀ روشنی دارد.
نه تنها خامنه ای تن دادن به ″همکاری″ در این سطوح با آمریکا را کفر ابلیس تلقی میکند بلکه رفسنجانی و روحانی نیز تمایلی به قبول آن نشان ندادند و نکوهشش کردند. آنها هم هیچگونه تمایلی ندارند که قوای نظامی و سرکوب حکومت را به همین سادگی در معرض خطر شکافی که آمریکا میتواند در آن ایجاد کند قرار دهند. آنها نیز اینگونه نزدیک شدن به آمریکا را خطر بزرگی برای شقه شدن و بلکه شقه شقه شدن قوای سرکوب و تکیه گاه اصلی حاکمیت برای بقاﺀ می دانند. آنها حاضر به پذیرش این ریسک نیستند بویژه که آمریکا از دادن هرگونه ضمانتی  از این بابت معذور است. ″به آنها اعتماد نداریم″  همۀ حرف دل خامنه ای در قبال سیاست آمریکاست. به هیچ عنوان و در هیچگونه شرایطی نباید پای آمریکا را در ارکان تشکیلاتی و تلقیات درونی ارگانهای نظامی و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی باز کرد. این همان خط قرمزی است که عبور از آن برای همه شان خطرناک است.
جماعت اصلاح طلب که در داخل ارکان سیاسی جمهوری اسلامی تقّلا میکنند از این بابت سیاستی که در قبال جناح حاکم و خامنه ای در پیش خواهند گرفت مطابق معمول سنواتی خواهد بود. آنها تلاش میکنند تا بخش نظامی و ماشین سرکوب حکومت را دست نخورده ودچار انشقاق نشده به سیاست خودشان  قانع و بلکه وادار کنند. از این نقطه نظرآنها ناگزیرند که مدام خامنه ای را به کوتاه آمدن در مقابل برخی امیال سیاسی خود تشویق کنند و نه اینکه دست به ″مقام محترمش″ بزنند. مشکل همه شان از خامنه ای و رفسنجانی و روحانی این است که امکان بروز شکاف در ارکان مجموعه قوای نظامی و سرکوب جمهوری اسلامی  به هراسشان انداخته. تا به دعواهای حاکمیت جمهوری اسلامی در ارکان قدرت سیاسی آن مربوط می شود در این موردِ ویژه اصلاح طلبها قادر به عبور از ″ خط قرمز آقا″ نیستند. آنها هرکجا که بتوانند و برای حاکمیت اسلامی بصرفد از بعضی ″خط قرمز″ های ″آقا″ هم عبور میکنند منتها این موضوع حساس است و میتواند خانمان بر اندازشان باشد.
همکاری نظامی و البته سیاسی درمقابل داعش موضوع ″هسته ای″ بودنِ ″میز هسته ای″ را به محاق برده درحالیکه آمریکا دراٸتلافش با ″کشورهای مسلمان″ یکبار دیگر به ناگزیر با ″ایزوله نمودن جمهوری اسلامی″ نمایش پیروزی می دهد و ″آقا″ از بیمارستان پایش را بیرون نگذاشته  به کارشان می خندد و همزمان مردم هم دارند در فیس بوک و وایبر و غیره به ریش او می خندند.
صحنه ای تماشایی است. سران حاکمیت آمریکا ازهیچ کوشش و تشویق و تنبیهی برای کشاندن سران حاکمیت اسلامی پای ″میز همکاری برای زدن داعش″ دریغ نخواهند ورزید. نقشه آنها این نیست که یکبار دیگر جمهوری اسلامی را ایزوله کنند. مگر اینکه انتظاراتشان بابت تشویقاتشان  برآورده نشود. برعکس، آنها در نظر دارند پای حکومت را به یک ″بازی خطرناک همکاری″ از نوعی که خود می پسندند بکشانند. حتی رفسنجانی و روحانی نیز در این ″بازی خطرناک″ که آمریکا خوابش را دیده طرف ″آقا″ را گرفته اند. آنها اساس آشتی و توافقات سیاسی با آمریکا را به خیال خودشان بیشتر در″سطح دیپلماتیک″ و سیاست ″عدم تعرض ومداخله درامورداخلی یکدیگر″ می بینند. یکپارچه ماندنِ قوای نظامی و اهرمهای سرکوب جزو داخلی ترین و حساسترین امورحاکمیت اسلامی در ایران محسوب داشته می شود.
جان کری نشان می دهد که حتی جواب مایوس کننده و یکسان خامنه ای و سران اصلاح طلب داخل ارکان حاکمیت  به در خواست آنها از اشتیاقشان به همکاری با جمهوری اسلامی نکاسته است. رٸیس دیپلماتهای حاکمیت آمریکا درآخرین اظهارنظرش درمورد ″جنگ با داعش″ بر اساس همان سیاست ″چماق هویجی″ از قبل اعلام شده شان با صراحت بیشتری عنوان کرد که امتیازهای ویژه ای برای جمهوری اسلامی حتی اگر دراین همکاری شرکت هم نکند(!) قاٸل خواهند شد. و درعین حال  ضمن اعلام موقعیت جدیدی برای حاکمیت اسلامی و حتی بشاراسد درسوریه خاطرنشان کرد که جنگ با داعش میتواند طولانی باشد و حتی روی ″عدم موفقیت آمریکا″ و یک تنه ماندن جمهوری اسلامی در مقابل داعش نیز دراین جنگ حساب باز کرد. یعنی اینکه اگر جمهوری اسلامی ″همکاریهای لازم″ را دراین زمینه به عمل نیاورد از شرّ اپوزیسیون ″سنّی″ و به مراتب میلیتانت تر و فعال ترشده  درعراق و سوریه رهایی نخواهد یافت. پاسخ منفی سران حاکمیت اسلامی دولت اوباما و کنگرۀ آمریکا را به صرافت انداخت که فعلاً روی اپوزیسیون اسلامی″غیرداعشی″ بشار اسد علیه داعش حساب بازکنند. جمهوری اسلامی برای سران حاکمیت آمریکا از ابتدا حکم یک کرکس را داشت که هواکردنش آسان بود منتها مثل یک کبوتر، جلد کردنش کارحضرت فیل است. مشکل آمریکا این است که از بابت این همکاری هیچگونه تضمینی برای عدم ایجاد شکاف در قوای نظامی و سرکوب حاکمیت اسلامی در اختیار ندارد که به آنها بدهد. هرگونه امتیازی که آنها برای جمهوری اسلامی در نظر بگیرند وعلنی هم اظهارش کنند در صورت پذیرش جمهوری اسلامی برای نوع همکاری مورد مطالبۀ آنها، مانع تسریع شکافِ کم و بیش موجودِ داخلِ مجموعۀ تشکیلات نظامی و قوای سرکوب جمهوری اسلامی که هدفشان است نخواهد بود.
سران حاکمیت سرمایه در آمریکا حتی حاضرند امتیازهای خوبی به جمهوری اسلامی  در پای ″میز هسته ای″ بدهند. این موضوع برای حاکمیت اسلامی بسیار مسرت بخش به نظر میرسد و آب از لب و لوچه هر کدامشان راه افتاده است تا جایی که علم الهدا هم  ظریف را نوازش میکند. منتها قیمتی که جمهوری اسلامی قراراست برای کسب این امتیازات بپردازد بالاست. حاکمیت اسلامی نه می خواهد و نه میتواند هزینه سیاسی اش را آنطور که دولت اوباما طلب میکند بپردازد و به پیامدهای خطر آفرینش برای حکومت تن بدهد. اینکه حکومت چه امتیازاتی پای ″میزهسته ای″ دریافت خواهد کرد مستقیماً بستگی به این دارد که تا چه اندازه حاضر است زنجیر قوای سرکوب نظامی، سپاه پاسداران و اجزایش را شل تر کند. سرِ داعش یقۀ همه سران حاکمیت را گرفته اند و به آنها می گویند، حالا دیگر موقعش رسیده، راهی بجز ″همکاری همه جانبه″ با آنهایی که توی آن مملکت سرِکارتان گذاشتند و سی و پنج سال بلکه بیشتر برایش شاخ و شانه کشیدید و نم پس ندادید و کار را به اینجا کشاندید، ندارید. حالا بفرماٸید با تمام قوا ″همکاری″ کنید.
روحانی چندباره تاکید میکند که برای آنها تنها بغداد و ″اماکن مقدسۀ شیعیان″ درعراق مهم است و معنی اش هم این است که جمهوری اسلامی حاضر است جداگانه و نه در ″همکاری با آمریکا″ به همراه ″لشکر شیعیان عراق″ و ترجیحاً با در دست گرفتن اختیار ارتش عراق علیه داعش برای حفظ جنوب عراق و
محل استقرار حکومت مرکزی آن که همۀ بساط آمریکا هم در آن پهن است بجنگد. تا آنجاییکه به همکاریهای دوجانبه علیه داعش مربوط می شود آمریکا نمی تواند بیشتر از این از کل سران حاکمیت اسلامی توقع ″مرحمت″ داشته باشد. نهایتاً ممکن است به توافقاتی بر روی شیوۀ همکاری برای زدن داعش که حتی الامکان کمترین ریسکِ در معرض خطر افتادنِ اتوریتۀ تا کنون حاکم بر قوای نظامی و دستگاههای ″قانونی″ سرکوب را در خود داشته باشد، تن بدهند تا بلکه روی ″میزهسته ای″ و یا هر مذاکرات آشکار و پنهان دیگری چیزی گیرشان بیاید که بتوانند از قِبلش اعلام پیروزی کنند. هرگز نباید شرایطی در جنگ با داعش  پیش بیاید که بخشی از پاسداران و یا ارتش ایران ناگزیر شود از فرمانده آمریکایی فرمان ببرد. تماسهای مکرر، تداخل وهماهنگی عملیات نظامی و موضوعاتی از این دست مهمترین ملاحظات کل حاکمیت اسلامی در پروسۀ آشتی کنانش با آمریکاست. عبور از اینجور خط قرمزها حکم دزدیدن ضریح امام (ره) را برای جمهوری اسلامی دارد. از این رو، فحوای نطق حسن روحانی در سازمان ملل رو به جهان سرمایه داری هرچه عشوه گرانه تر و مغازله آمیز تر باشد نتیجه اش برای آمریکا تا حد زیادی از قبل دانسته محسوب می شود. بر سرهمه چیز ″deal″ میکنیم الی این یکی!
خلاصه اینکه اوضاع سیاسی و اقتصادیِ داخل آمریکا و مشکلات عدیده و فزاینده ناشی از تداوم بحران سرمایه درآن بعلاوۀ ناکامی عمدۀ طرحهای سیاسی شان درخاورمیانه و شمال آفریقا و پدید آوردن وضعیتی قناس و اوضاع سیاسی معوج و لاینحل و خطرناک دراکراین و کشیدن حرفها به جنگ جهانی سوم، هر روز جدی تر از روز پیش، شاخ و شانه کشیدنهای سیاسی قبطهای مختلف سرمایه داری با قدرت اتمی برای یکدیگر به نحو فزاینده ای فشار قابل ملاحظه و فزاینده ای را به کل حاکمیت سیاسی مستقردر آمریکا وارد آورده است. بدین سبب دستشان درتعیین سرنوشت سیاسی آینده کشورهای خاورمیانه بویژه در ایران چندان باز و دلبخواه شان نیست. بخصوص که بر خلاف سالهای ٣٢ و ٥٧ آلترناتیو معینی نیز برای جایگزینی حاکمیت اسلامی در ایران در اختیار ندارند. ایران هم اکنون نقطه ضعف بزرگشان است. از انجام هرکاری که بتواند ایجاد شرایطی را برایشان مقدور کند تا ایران را به جنبش سرنگونی طلب مردم ایران نبازند، دریغ نمی کنند. هر راه ممکنی را که اجازه ندهد جمهوری اسلامی در ایران با ارادۀ مستقل مردم و بدون دخالت و تعیین کنندگی سیاست آنها سرنگون شود خواهند آزمود. تنها و تنها اراده جمعی جنبش سرنگونی طلب مردم است که میتواند متوقفشان کند. هیچ حکومتی با هرگونه قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی جرٸت نمیکند مراتب دشمنی اش را با مردمی که جمهوری اسلامی را سرنگون کرده اند جلوی چشم عموم مردم دنیا به نمایش بگذارد. بخصوص که کمونیسم کارگری تمام دنیا را روی سرش میگذارد تا امپریالیستهای هارتر شده از بحران سرمایه نتوانند پیروزی مردم را دچار مخمصه کنند. از این نقطه نظر جنبش سرنگونی طلب مردم ایران از موقعیت به مراتب مناسبتری نسبت به گذشته برای سرنگونی حاکمیت مستقردرآن مملکت، کسب پیروزی و تداوم آن بدون واگذاری تعیین قدرت سیاسی بدست امپریالیستها بر خوردار است.
هم اکنون در ایران برقرارشدن شرایطی نظیر انقلاب ٥٧ با این تفاوت که این بار تعیین تکلیف شدن قدرت سیاسی بدون کمترین دخالت دول آمریکا و غرب و بدون تعیین آلترناتیو سیاسی از جانب آنها انجام پذیر گردد، از امکان قابل حصول تر وعینیت یافته تری برخوردار است. این تصور که نیروهای سیاسی چپ و کمونیست و آندسته ازنیروهای سرنگونی طلب که سرنگونی جمهوری اسلامی را بدون نقش داشتن سیاست سران دول غرب در تعیین قدرت سیاسی  آن مملکت طلب میکنند و آنرا مطابق امیال سیاسی شان میدانند، بتوانند یک بار دیگر امکان تشکیل ستاد و مراکز فعالیت خود را در آن مملکت به دست بیاورند  و در رادیو و تلویزیون و مدیای سراسری موجود و همۀ امکانات دیگری که بتوان پدید آورد در آن حضور پیدا کنند ، به درجات زیادی عینی و غیرقابل تردید است. کدام نیروی سیاسی چپ و کمونیست مایل نیست بدون یک حکومت آمریکا فرموده به مدیای عمومی و امکانات اجتماعی در آن مملکت دسترسی داشته باشد؟ کدام گروه سیاسی بلکه چند نفرۀ چپ دوست ندارد به این امید که فردا بتواند به یک حزب بزرگ در آن اجتماع تبدیل شود هیچگونه مشکل و واهمه ای نداشته باشد تا بساط کتاب و نشریاتش را کنار خیابان پهن کند بدون اینکه حکومتی از نوع خمینی و شاه بالای سرش تعبیه کرده باشند تا درهر فرصتی که برایش فراهم شد بیاید خودش و بساطش را با هم جمع کند؟  هرکسی ممکن است گمان کند که شناگر خوبی است منتها هرشناگر خوبی به آب نیازمند است.
اینکه جمهوری اسلامی در این دور از تلاطمات سیاسیِ مبتلابه حاکمیتش بدست جنبش سرنگونی طلب مردم بدون تاثیر و تعیین کنندگی سیاست میلیتاریستی  دول غربی از میان برداشته شود بستگی به آمادگی بالای، سیاسی، نظامی و تشکیلاتی نیروهای سرنگونی طلبی دارد که این شیوه سرنگونی حکومت اسلامی را مستقیماً مطابق منافع سیاسیشان ارزیابی میکنند.
سوالی که درمقابل کلّیه احزاب چپ و کمونیست قرار دارد این است که چگونه میتوانند همینطور که در شرایط حاضر حضور دارند و روی حقانیت سیاست و عملکرد کنونی خود پافشاری میکنند همین وضعیت را در ایران داشته باشند. بویژه سٸوالی که در برابر کلّیۀ احزاب، کانونها و همۀ منفردینی که سیاست و هرچه وابسته به آنرا از منظری که منصورحکمت معرفی کرده است می بینند، نظرات و پراتیک سیاسیشان را از آن دیدگاه تعقیب و ترویج میکنند،  قرار می گیرد این است، چه اتفاق تاریخی ای میتواند آنها را  صاحب موقعیتی به مراتب بهتر از موقعیتی که تاکنون عمدتاً درغرب برای خود تامین کرده اند، درایران کند؟ چه خواهد شد که کمونیسم کارگری من حیث المجموع با تمام سازمانها و کمپینها و با همۀ آنچه که مجموعاً طی سالیان سال اندوخته و آموخته و انتقال داده است، بتواند درآن مملکت به همین شکل و بلکه بمراتب بهتر از آن دستش باز شود؟ سرنگونی جمهوری اسلامی به دست جنبش مردم در حالیکه سیاست دول آمریکا وغرب به هیچگونه درموقعیتی نباشد که بتواند پاسخ قدرت سیاسی را سربزنگاه با امثال شاه و خمینی و یا این بار بلکه با یک پاسدار چهار ستاره و ″نجات بخش مملکت از تجزیه و نابودی هرچه بیشتر و غیره و ذالک″ بدهد، چگونه میتواند حاصل شود؟ ملزومات سیاسی اینگونه از میان برداشته شدن حاکمیت اسلامی در ایران کدام است و چگونه میتواند فراهم شود؟
احزاب کمونیست کارگری و همچنین حزب کمونیست ایران دربخش نظامی و تسلیح که از واجبات تغییر اوضاع به هرشکل، چه سرنگونی که مطلوب نظر است و چه سناریوسیاهی که حتی الامکان باید از بروزش جلوگیری کرد از تجربیات و دانش ارزنده ای برخوردارند و …… بقیه در شمارۀ آینده!
نشست اخیر رهبران سه حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست، حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست ایران هرچند که فی الحال بیشتر متوجه حساسیت فزاینده اوضاع سیاسی و اجتماعی درکردستان است اتفاقی است که مایه خشنودی است. این نشست ها و همکاری این احزاب در ادامۀ خود میتواند فراهم آوردن مقدمات تشکیل جبهه سرنگونی، ملزومات، مفاد سیاسی و الزامات تشکیل  آنرا در ابعاد به مراتب گسترده تری در دستور کار خود قرار دهد.
سرنگون باد حکومت نکبت اسلامی
پیش به سوی تشکیل جبهه سرنگونی حکومت اسلامی