پیشروی جهشی، فشرده و سریع طبقه کارگر
نادر بکتاش
12/12/12
در یک سال گذشته، و حتی طی چند ماه گذشته، کارگران ایران در حال تحقق جهشی فشرده و سریع به سمت روند تسخیر قدرت سیاسی هستند. آنچه در اوائل قرن بیستم با کشف اولین چاه نفت در مسچدسلیمان توسط دارسی (1) و بعد با احداث بزرگترین پالایشگاه نفت جهان در آبادان متولد شد و ایران را تبدیل به کشوری اجتنابناپذیر در جهان کرد، اینک بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب یک قرنه، فرزندش را به آینده جهان وصل میکند: طبقه کارگری مجرب و تاریخ دار و آگاه و آماده کسب مسئولیتی کشوری و بسیار فراتر از آن.
ذوب آهن اصفهان و اتومبیل سازی (مونتاژ) تهران و تراکتورسازی تبریز و اراک هم از دیگر مراکز قدیمی صنعتی و کارگری ایران و بعضأ حتی منطقه شده بودند. میگویم «شده بودند»، زیرا جمهوری اسلامی که به حق باید او را قهرمان خرابکاری نامید، از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و حتی جامعه و زندگی اجتماعی، جز مخروبه هایی به جا نگذاشته است و هنوز هم با پشتکار ادامه می دهد. کارگران بازنشسته و سن دار ذوب آهن اصفهان که این روزها نام شان بر سر زبان هاست، حتمأ مبارزات شان در ابتدای انقلاب را به یاد دارند. خاطرات و تجارب کارگری سینه به سینه نقل میشود و فرهنگ و تاریخ این طبقه را میسازد و بازتولید می کند و با آنها کارگران نسل جوان را جزئی از طبقه می کند. حتمأ مصطفی صابر اعتصاب ذوب آهن را به خاطر دارد و اطلاعات بیشتری در مورد آن دارد.
کارگران شرکت واحد را با فعالیتهای درخشان سالهای اخیرشان نباید فراموش کرد. کارگران ترانسپورت اگر چه به معنای فیزیکی و عملی فعالیت شان کارگران صنعتی نیسنند، اما همچون نفت برای فعالیت سرمایه داری ضروری هستند : نفت خون چاری در رگهای سرمایه داری است، و ترانسپورت رگ حامل این خون و عامل پخش آن در اندام و بقای بدن این غول کریه. چه فایدهای دارد که نفت و کالاهای دیگر تولیذ شود، اما این نفت به کارخانه ها و این کالاها به بازارها نرسد؟ بدون کشتیهای اقیانوس پیما، هواپیماهای باربری، کامیون ها و … تولید سرمایه داری میخوابد و بازار تعطیل میشود : بدون ترانسپورت، این بازوی فدرتمند و متحرک مرئی، آن دست نامرئی مرموز بازار فلج میشود و صورت خودش را هم نمیتواند بخاراند. ییخود نیست که جمهوری اسلامی جان میکند و عین مرغ سرکنده تقلا میکند و مانند دم قطع شده مارمولک تکان های عصبی و مضحک میکند تا کشتی باربری برای حمل نفتش پیدا کند. بدون کارگرانی که با اتوبوس و مترو به محل کار می روند، تولید سرمایه داری چه وضعیتی پیدا می کند؟
شرکت واحدی ها اگرچه در یک محیط فیزیکی مانند کارخانه، ساعات طولانی کارشان را با هم نمی گذرانند، اما محدوده های ارتباطی دارند که در آنها قادر هستند گسترده هایی از انتقال متقابل آگاهی و همبستگی را با هم ایجاد کنند. در گاراژهای محل پارک اتوبوس ها با هم ارتباط دارند، در طول روز هر کدام با شمار زیادی از همکارانشان در ترافیک خیابان تلاقی میکند و سلام و علیکی ردوبدل می کند، به احتمال حتمی قهوه خانهها و غذاخوری هایی هستند که در آنها همدیگر را می بینند. فعالیت رانندگان شرکت واحد یک ویژگی مهم اجتماعی ـ سیاسی دارد که حتی کارگران بزرگترین مجتمعات صنعتی هم فاقد آن هستند : آنها صبح تا شب مردم را از اقشار مختبلف، یکسره از میان کارگران و زحمتکشان ملاقات میکنند و درد و رنج آنان را میبینند و حس میکنند : رفسنجانی و خامنه ای و موسوی و حسین شریعتمداری چند دهه است که دیگر نمیدانند اتوبوس چیست، خوردنی است یا پوشیدنی یا نوع جدیدی گیاه. همین است که کارگران شرکت واحد را درصفوف اول و پیشرو کارگران ایران به جلو رانده است. شناخت جامعه شناسانه و روانشناختی آنان از زحمتکشان جامعه، حتی اگر در کلماتی اطونشده بیان شوند، حتمأ باعث حسادت حرفهای های این علوم انسانی می شود.
زمانی بود که منصور حکمت ناچار بود با «اسطوره بورژوازی ملی»، «حل مساله ارضی» و تحلیلهای سیاسی مختلف وجود یک طبقه کارگر در ایران را ثابت کند. امروز سبزها و اصلاح طلبان ِ بیغ ِ اسلامی هم «پرولتریزه» و کارگرپناه می شوند.
ظاهر ِ عمدتأ «صرفأ اقتصادی»ِ حرکات ماه های اخیر کارگران فقط سطحی گرایان را میتواند فریب دهد، طبقه کارگر ایران عمیقأ و سریعأ دارد به طرف سیاسی شدن پیش می رود. آنها دارند، شاید بیش از هر کشور دیگر دنیا، میبینند که چگونه قدرت سیاسی حاکم تمامأ در خدمت سرمایه داران و کارفرمایان است. به این تجربه، تجربه فشرده یک قرنه طبقه کارگر را اضافه کنیم تا ببینیم که این طبقه در چه موقعیت مناسبی برای کسب قدرت سیاسی قرار دارد.
گسترش همبستگی کارگری که یک نمونه درخشانش در صدور اطلاعیه های متعدد در رابطه با مرگ ستاربهشتی صادر شد، تهاجم به نهادها و افرادی که قدرت سرمایه و دولت آن را نمایندگی می کنند، جلسه کرج در چند ماه پیش که منجر به دستگیری عدهای از فعالین کارگری شد و ماهیتی کشوری داشت، پافشاری بر خواست های اقتصادی کارگران که شامل بازنشستگان هم می شود، شروع به ارتباط مستمر و گسترده با ارتش بیکران بیکارها که روز به روز گستردهتر میشود و انتقال تجارب و همبستگی به آنان و بسیاری دیگر ضرورتها فی الحال در حال تکثیر و تحکیم و گسترش است. صرفأ باید آگاهانه و هدفمندتر و سازمان یافته تر شود. شماری از آنان در لینک های زیر موجود است و بقیه را هم میتوان در سایتهای مربوطه حزب کمونیست کارگری و سایر تشکلات جدی چپ و کارگری پیدا کرد.
با وجود این از هر جا شروع کنیم، به طور اجتناب ناپذیر به همانجا خواهیم رسید: لزوم حزب سیاسی سوسیالیستی طبقه کارگر و مرتبط شدن و متشکل شدن تعداد هرچه بیشتری از رهبران کارگری و شمار کثیری از آحاد کارگری مبارز با آن و در آن. برای این مهم، تنها کارگران نیستند که باید فکر کنند و انتخاب کنند، حزب کمونیست کارگری هم باید روح و بویژه جزئیات شرایط جدید و چگونگی انعکاس آن در ذهن کارگران را ببیند و حس کند.
یاشار سهندی : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/76-yashar-s/11835———qq–.html
شهلا دانشفر : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/45-shahla-d/11836–qq-.html
ناصغر اصغری : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/74-nasser-a/11834—q-q—qq–.html
نسان نودینیان : http://rowzane.com/index.php/annonce-archiev/60-kargari/11832-1391-09-21-17-49-46.html
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/130-nesan-n/11842-1391-09-22-09-17-35.html
اصغر کریمی : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/41-asqar-k/9567-1391-01-25-17-29-22.html
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/41-asqar-k/11342-1391-07-28-18-31-05.html
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/41-asqar-k/11103-1391-06-31-12-20-16.html
حمید تقوایی : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/40-hamid-t/6392-1390-01-10-15-38-15.html
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/40-hamid-t/9673-1391-02-06-20-28-53.html
نادر بکتاش : http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/172-1391-02-25-20-08-06/11480–1391.html
(1) این محله در آن زمان، نیم قرن پیش، نمره یک نامیده میشد (ساکنین قدیم مسچدسلیمان حتمأ نمره یک و سینِما دیانا و دوفیلم با یک بلیت جمعه ها را به خاطر دارند؛ حتمأ جمهوری اسلامی اگر هم خرابش نکرده باشد، اسمش را به سینما «حضرت فاطمه» تغییر داده!). امروز را دیگر نمی دانم. هنوز میشد رفت و بقایای محل آن کشف تاریخی را دید. نفت مُهرش را برحیات این شهر، و بعد بر تمام خوزستان و کشور و جهان زد. هنوز به یاد دارم که روزی ساکنین یکی از خانهها که در حال حفر زمین به منظور جا دادن پایه تاب برای بازی بچه هایش بود، به نفت رسیده بود. نفت حتی در نام گذاری محلات هم سهیم شده بود: به غیر از نمره یک، نمره چهل هم داشتیم(!) و یکی از نواحی اطراف هم نفتون نامیده می شد. و این البته سوای تمام دیگر تأثیرات اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی ـ فرهنگی بی شمار این کشف نفت بر این شهر و استان و کشور است. کتابهای متعددی در این زمینه نوشته شده است. در رمان «تابوت شیشهای دنیا» هم من به شمه ای از تاریخ این نوزاد ِ آن زمان و پالایشگاه و کارگر صنعتی اشاره کردهام (روی اینترنت میشود آن را پیدا کرد).