سيف خدايارى – كارگران دستفروش و يك رژيم آدمكش

كارگران دستفروش و يك رژيم آدمكش
سيف خدايارى
قتل رضا چراغى كارگر دستفروش توسط مأموران “سد معبر” شهردارى تهران يك نمونه تراژيك و دهشتناك از وضعيت بخش بسيار وسيعى از دستفروشان، دوره گردها، زباله جمع كنها، كارگران فصلى و بطور كلى اقشار و توده هاى ميليونى زحمتكش در ايران است كه در سخت ترين شرايط معيشتى، از سركوب و چنگال خونين جمهورى اسلامى نيز در امان نيستند.
دستگيرى و ” محاكمه” متهمان به قتل چراغى نيز پرده از جنبه ديگرى از اين وضعيت برداشت كه نزد هر كس كه وجدانش را در قتلگاه انسانى ايران تحت حاكميت جمهورى اسلامى از دست نداده است دردناك و شرم آور است.  جمجمه رضا چراغى به خاطر تن ندادن به باج گيرى مأموران شهردارى و در صحنه اى از مقاومت كه داستان زندگى روزانه ميليونها نفر از انسانهاى تحت سركوب است با ” پنجه بوكس” جلوى چشمان فرزند چهارده ساله اش شكسته شد و يك هفته بعد عليرغم هزينه ميليونى خانواده زحمتكش اش در مقابل چشمهاى نگران و گريان آنها جان داد. قاتل اما اعتراف مى كند كه به خاطر مصرف مواد مخدر تعادل روانى نداشته و عصبانى بوده است! در يك جامعه ” متعارف”  اين را شايد بتوان به عنوان “حقه اى” براى تخفيف مجازات قاتل پذيرفت اما در ايران سرمايه دارى اسلامى كه هر لحظه اش براى ميليونها مردم زحمتكش و تحت استثمار مطلق يك صحنه قتل است پذيرفته نيست. گردن كلفتان و قلچماق هاى سد معبر شهردارى آلت دست يكى از هارترين رژيم هاى سرمايه دارى است كه منطق سود و خون را بهم آميخته است و ” بسيار طبيعى ” است كه تعادل روانى نداشته باشند و به عبارت بهتر از عطوفت انسانى تهى شده اند.
قتل رضا چراغى را بايد كنار سركوب چند دهه از زحمتكشان و اقشار پايين جامعه شهرى ايران گذاشت كه داغ لعنت سركوب جمهورى اسلامى و مناسبات نابرابر جامعه سرمايه دارى به تن آنها خورده است. دستفروشان، زباله جمع كنها، “كولبرها” و كارگران فصلى بخش بسيار وسيعى از طبقه كارگر هستند كه زندگى فلاكت بارى بر آنها تحميل شده است . آنها قبل از هر چيز منعكس كننده بيكارى پنهان در جامعه هستند و رابطه مستقيمى  با ميزان بيكارى و به حاشيه رانده شدن اكثريت جامعه در چرخ توليد را دارند. آمارهاى جمهورى اسلامى،بانك جهانى و مشاوران اقتصادى ريز و درشت سرمايه دارى ايران هر ادعايى در مورد” آمار بيكارى” يا ” رشد و توسعه”  در ايران داشته باشند، بايد آنها را به توده هاى ميليونى محرومين جامعه حواله داد كه بيكارى آنها جايى به ثبت نرسيده يا به تعريفى ” شغل كاذب ” دارند. اين كارگران با چيزى به نام ” امنيت” بيگانه هستند: امنيت جانى ندارند چه زمانى كه توسط چماق بدستان شهردارى و ساير نهادهاى سركوبگر به قتل مى رسند و چه زمانى كه تن به كارهاى پرخطر مى زنند. امنيت شغلى و افق روشنى از آينده بسيار نزديك خود ندارند. همواره تحت تحقير و سركوب هستند و در كنار همه ى اينها مورد سؤاستفاده مالى باج خورهاى دولتى قرار مى گيرند. على چراغى در مقاومت و تن ندادن به پرداخت باج به شهردارى به قتل رسيد.
زندگى اقشار پايينى جامعه شهرى ايران كه اكثرا از شريف ترين افراد جامعه هستند و نان خود را با تحمل مشكلات بيشمار از منجلاب سرمايه دارى و در رويارويى هر روزه با مأموران اين ” نظم ” كثيف بدست مى آورند جدا از زندگى و مبارزه طبقه كارگر ايران نيست. كارگران دستفروش و چراغى هاى نظم وارونه سرمايه همواره در تقابل با قوانين سركوبگرانه و زوربگيران دولتى بوده اند و دستكم براى بقاى خود اين منطق قانون جنگل را ” پذيرفته اند” كه بايد براى زنده ماندن سخت مقاومت كرد! و مقاومت آنها بطور مستقيم  در تقابل با مهره هاى ريز و درشت ارگانهاى سركوب جمهورى اسلامى بوده است و در موارد زيادى هم توانسته اند مأموران را گوشمالى داده و چند قدم عنصر سركوب را عقب برانند. طبقه كارگر ايران و بويژه فعالين پيشرو و كمونيست، بايد اهميت اين بخش از طبقه را درك كرده و در همبستگى با مبارزات آنها و پيگيرى مطالبات آنها كوتاهى نكنند. مطالبه كار مناسب يا بيمه مكفى حداقل مطالبه اى است كه مى تواند همبستگى بخش هاى مختلف طبقه كارگر را نمايندگى كند و اين مطالبه به طريق اولى براى توده هاى ميليونى محروم و زحمتكش شهرى كه مناسبات نابرابر بيش از هر كس بر تن آنها زخم نهاده فوريت دارد.