خیالات مجاهدین و موضعی انقلاب
شباهنگ راد
بالاخره و بعد از سالها “دوندهگی سیاسی” و هزینهی مالی، دولت امریکا نام سازمان مجاهدین را از لیست گروههای “تروریستی” حذف نموده است.
البته قرار هم نبوده و نیست تا رژیمها و دستهجات متفاوت وابسته به سرمایه تا ابد مورد تأئید و یا دشنام قرار گیرند. مصالح است و میبایست دورهای در جلد دوست و دورهای دیگر “دشمن” به حساب آیند تا سیاستهای منفعتطلبانه آسانتر به پیش رود. ورود و حذف سازمان مجاهدین از لیست گروههای “تروریستی” از جانب سردمدار تروریست جهانی هم، خارج از منفعت سیاسی معین و در خلاف چنین چهارچوبهای نیست. در این دنیای نابرابر و خشن، بیش از اندازه ما شاهد دولتهای وابسته و همچنین عناصر و دستهجات مسلح, علم شده از جانب امپریالیستها بودهایم؛ دولتها و دستهجاتی که دمار از روزگار مردم در آوردهاند و بر دامنهی ناامنیهای جامعه افزودهاند. دیدهایم که روزی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگیرند و روزی دیگر، مورد لعن و نفرین!!
البته که خدمات ارزندهی سازمان مجاهدین برای سرمایه در این سی و اندی سال، از دیدهها پنهان نیست. همگامی با رژیم جمهوری اسلامی بهمنظور شراکت در قدرت دولتی، تخالف با منفعت خلقهای ستمدیده و کارگران، و همچنین همکاریهای عملی با رژیمهای منطقه و از جمله رژیم صدام در سرکوب تودههای محروم کردستان، اطاعت و پیروی عملی از سیاستهای امپریالیستی و بویژه امپریالیسم امریکا و غیره، کارنامهی سیاسی سازمان مجاهدین را تشکیل میدهد. امّا قبل از هر چیز و فارغ از نگاه و توقعات این سازمان از امپریالیستها، لازم است تا بر این نکته تاکید ورزیم که چه کسیست میتواند این واقعیات را کتمان نماید که سر دسته و پایهگذار تروریست جهانی، کسانی به غیر از قدرتمداران بزرگ جهانی و بویژه سران دولت امریکا نبوده و نیستند. چه کسیست که میتواند لشکرکشیهای روزانهی امپریالیستها و بویژه امپریالیسم امریکا در چهار گوشهی جهان را نادیده گیرد و بر اینموضوع واقف نباشد که شعلهور نمودن جنگهای ارتجاعی، در خدمت به دمکراسی و رهائی مردم منطقه از زیر سلطهی سرمایه و دیکتاتورها نیست.
قدرتمداران بزرگ جهانی، دنیا را به سمت خرابی هر چه بیشتر سوق دادهاند. کُشتار انسانهای بیدفاع و ویرانی سقف گلی میلیاردها انسان محروم اقصا نقاط دنیا، گواه این حقیقت استکه جهان انسانی، از دست جانیان و زراندوزان به تنگ آمده است. ریختن بمبهای چند تنی بر سر زنان و مردان، جوانان و کودکان، نماد واقعی و عملی دولتهاییست که ادعای مخالفت با تحرکات “تروریستی” در چهار گوشهی جهان را دارند. نظامهایی که با سرکوب و با لشکرکشی، و با فروش و آزمایش سلاحهای مدرن زندهاند. دارند خراب میکنند تا “بسازند”؛ میکشند تا جامعه را “آزاد” نمایند؛ دیکتاتورها را یکی پس از دیگری بزیر میکشند تا بر دامنهی “دمکراسی”ها بیافزایند؛ روزی و بنابه مصالح و منفعتی نام سازمانها و جریانات را در لیست گروههای “تروریستی” میگنجانند و روزی دیگر هم اقدام به حذف آنان مینمایند. به عبارتی ساده، دنیا را به ویرانه تبدیل نمودهاند و بدون کمترین تردیدی، بانی و مسسب اصلی خون و خونریزی میلیونها انسان محروم بر گُردهی سرمایهداران بینالمللی و بویژه دولت امریکاست. بر مبنای چنین واقعیاتیست که میتوان تاکید ورزید که نه تنها این نظامها در مقام و منصبی نیستند تا دیگر افراد و سازمانها و جریانات را مورد قضاوت و محاکمه قرار دهند بلکه میبایست بهعنوان عاملین اصلی چنین وضعیت ناهنجاری بزیر کشیده شوند.
در حقیقت دهههاست سرمایه به این باور دست یافته است که دنیا نیاز به “تغییر” دارد و بیش از این نمیتوان با سیاستهای گذشته و یا با وجود بعضاً دولتهای وابستهی کنونی، جهان امروزی را هدایت نمود و بر بحران گریبانگیر پاسخ مثبت داد. میبایست با تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر میلیاردها انسان محروم و با راهاندازی جنگ و تنش، حیات یک درصد از آحاد جامعه را تضمین نمود. چنین رفتاری به سیاست روز سرمایه تبدیل گشته است و در مقابل خیابانها و دیگر میادین تحت سیطرهی انگل صفتان و استثمارگران هم، شاهد جوشش و اعتراضان میلیونی قربانیان نظامهای امپریالیستی و کارگران و زحمتکشان میباشد. اعتراضات و خیزشهایی که فراقارهای شده است و هیچگونه چشماندازی برای مهار و ساکتی آن وجود ندارد. سرمایه از رادیکالیزه شدن مبارزات کارگری – تودهای و همچنین از شکلگیری دستهجات و گروههای سیاسی جدی و عملگرا واهمه دارد. به همین دلیل در فکر آشوبی هر چه بیشتر و به جان هم انداختن دستهجات و گروههای مسلح و وابسته بخود در این منطقه و یا در آن منطقه میباشد. تلاشاش بر آن است تا با راهاندازی جنگهای کوچک و درونی در این جامعه و یا در آن جامعه، اقتصاد فرتوت و درماندهی خود را نجات دهد، بی دلیل هم نیست که به هر بهانهای در پی شعلهور نمودن جنگ در کشورهای تحت سلطه است و دارد با خیالی راحت، سیاستهای ارتجاعی خود را در نبود اپوزیسیون سالم و تحولگرا به پیش به میبرد. متأسفانه چند دههایست که هدایت تنشها، در سلطهی سرمایه است و منحیثالمجموع صحنهی جوامعی متفاوت هم به جدال جناحهای گوناگون قدرتمداران بزرگ جهانی تبدیل گشته است. عراق، افغانستان، مصر، سومالی، تونس و لیبی و غیره از زمره نمونههای عملی چنین سیاستهای جنگ طلبانه و خانه خرابکن امپریالیستیست و آشکار گردیده است که نقشآفرینی و کنار زدن حکومتهای خودی هم بدون به بازی گرفتن اپوزیسیون ضد دولتی و حکومتی ناممکن میباشد؛ اپوزیسیونی که – از جمله مجاهدین – به خط نشسته است تا بیش از این، دین و وفاداری خود را به سرمایه و آنهم در عرصههای عملی نشان دهد؛ اپوزیسیونی که با وقاحت تمام دارد اعلام مینماید که بدون دخالتگری امپریالیستها نمیتوان از شر رژیمهایی همچون رژیم جمهوری اسلامی خلاصی یافت. افکاری که نه تنها مضر و تحریب کنندهی بیش از این زندگی میلونها انسان محروم میباشد بلکه در خدمت به نجات سرمایه از بحران کنونیست.
به همین منظور رخدادهای منطقهی خاورمیانه را مرور نمائیم تا دریابیم که چه بر سر مردم بیدفاع آوردهاند. به ماهیت به اصطلاح نیروهای مدافعی مردمی افغانستان و عراق نگاهی بیاندازیم تا بهتر دریابیم که اوضاع این جوامع، چگونه رقم خورده است. براستی که مگر سیاست کرزای، طالبان و طالبانی در خدمت به سازندهگی و آبادانی جامعهی افغانستان و عراق بوده است که سازمان مجاهدین قادر به آزادسازی جامعهی ایران از دست سران وابستهی جمهوری اسلامی باشد؟! سازمانی که بهعنوان یکی از نیروی آماده و خطرناک به حساب آمده و “خیر” آن شریست برای مردم و میبایست با تمام وجود چنین خیرخواهان دروغینی را افشاء نمود و مهمتر از آن اینکه، جامعه را از وقوع اتفاقات ناهنجار آتی مطلع ساخت.
این یک جنبهی قضیه است یعنی اینکه، این خواست مجاهدین از قدرتمداران بزرگ جهانی و به بویژه از دولت امریکا برای دستیابی به قدرت است. و امّا جنبهی دیگر آن، به سرمایهداران بینالمللی و بویژه به امپریالیسم امریکا مربوط میشود که آیا توجهای به خواستههای باطنی سازمان مجاهدین خواهند کرد؟ آیا سازمان مجاهدین برغم ادعاهایاش تنها “آلترناتیو” مناسب برای سرمایهداران بینالمللیست؟ و …
البته تجارب تاکنونی خلاف گمانههای سازمان مجاهدین را نشان میدهد. به این دلیل که جامعه پیشاپیش تکلیف خود را با رژیمهایی از نوع رژیم جمهوری اسلامی معین نموده است و به همین دلیل ساده، چنین اپوزیسیون و یا جریاناتی بدرد سیمای سیاسی جامعهی آینده نخواهند خُورد و به عنوان برگهای سوخته شدهی امپریالیستها و بویژه امپریالیسم امریکا برای حکومتداری به حساب میآیند. و امّا و در عوض بر این باوراند که مجاهدین ار پتانسیل بسیار بالایی برای اجرای سیاستهای امپریالیستی، و دامن زدن به جنگهای از نوع عراق و افغانستان و لیبی برخوردار میباشد و میتواند به مانند دیگر دستهجات مسلح و ارتجاعی، جامعه را ناامن نماید و مانعی رادیکالیزه شدن اعتراضات کارگری – تودهای گردد. با این تفاصیل و از هماکنون میتوان تاکید ورزید که وظیفه، حکایت و سرنوشت اپوزیسیون از ایندست بهمانند وظیفه، حکایت و سرنوشت اپوزیسیون از نوع نیروهای مسلح عراق، سوریه و لیبی و غیره است. به این دلیل روشن که دهههاست این سازمان سیاست خود را با منافعی طبقات حاکم هماهنگ نموده و به ارابهی سرمایههای امپریالیستی تبدیل گشته است. روزی با خمینی در سرکوب خلقها و تودههای ستمدیده همصدا شده و با بنی صدر یعنی این عنصر جانی وحدت مینماید و مدتی و بنابه مصالح و منفعتی نام وی را در لیست گروههای “تروریستی” قرار میدهند، و روزی دیگر در سرکوب خلق کُرد عراق نقش مستقیم ایفاء میکند و به دنبالچهی سیاستهای دولت امریکا در منطقه تبدیل میگردد و امروزه و بنابه مصلحتهای سیاسی هم، نام وی را از لیست گروههای “تروریستی” حذف مینمایند.
چنین تعیین وظایف، تقسیمبندیها و انتخابی نمیتواند بی دلیل و در خلاف نقشههای سرمایهداران بینالمللی باشد. به بیانی حقیقی و بعد از پایان جنگ سرد و یک قطبی شدن جهان، سرمایهداران با سیاست “برقراری نظم نوین جهانی” بهمیدان آمدهاند و طی دو دهه، به اندازهی یکقرن، به تخریب زیر ساختهای جوامعی بشری پرداختهاند. شالودهی جوامعی متفاوت را از هم پاشاندهاند و هیچ قشر و صنفی ار تعرض آنان در امان – نبوذه – نیست. همهجا سیاست “ریاضتکشی” را در مقابل خود قرار دادهاند و در جوامعی تحت سلطه و همراه با اجرای سیاستهای اقتصادی خانه خرابکن، شعلههای جنگ ارتجاعی را بر افروختهاند. متأسفانه فضای جنگ و فقر همهگیر شده است و روز به روز هم دارد بر میزان بیکاریها افزودهتر میگردد. این تصویر جهان کنونیست و براستی که تفاوت ماهویای مابین این جامعه و آن جامعه نیست. وجود اعتراضات جهانی ]و علیرغم فقدان اپوزیسیون سالم[ مبین این حقیقت استکه کارگران و زحمتکشان و دنیای انسانی بدنبال تحقق آرمان و امیال مستقل از سرمایه و دیگر حامیان حکومتی و غیر حکومتی آن میباشد و در عمل صف و خواستهاش را با اپوزیسیون از نوع, سازمان مجاهدین جدا نموده است. چرا که عمیقاً بر این باور است نمیتوان از یکطرف در انتظار صدور جواز فعالیت عملی و سیاسی از جانب سرمایهداران بینالمللی و بویژه امپریالیسم امریکا بود و از طرفدیگر ادعای نجات جامعه از شر حاکمان و زورگویان را داشت. این دو خط در تقابل هماند و یکسانیای مابین این دو نیست. خوانده و دیدهایم که اپوزیسیون جدی تحت هیچ شرایطی فرمانبر دشمنان طبقاتی تودههای محروم نیست؛ چرا که عمیقاً بر این باور استکه در هم ریختهگی دنیای کنونی و به فلاکت کشیده شدن زندگی میلیاردها انسان محروم سرتاسر جهان، محصول سیاستهای امپریالیستیست و همچنین به عینه مشاهده نموده استکه جایگزینی و برگماری دستهجات مسلح بر مسند قدرت، مترادف با تلف شدن هزاران انسان و بدبختی هر چه بیشتر هزاران نفر دیگر است.
خلاصه اینکه انقلاب، راه و مسیر خود را دارد و مسلم استکه در خلاف مسیر انتخابی سازمان مجاهدین و دیگر سازمانها و جریانات وابسته به نهادهای امپریالیستیست. فرق بسیار اساسی و بنیادیای مابین جریان حامی سرمایه با حامیان منافعی کارگران و زحمتکشان است. به بیانی حقیقیتر نیروی سالم و متکی به مردم، در هیچ زمان و تحت هیچ شرایط و موقعیتی – علیرغم عقبنشینی و شکست و بیعملی – تسلیم سیاستهای سرمایه نخواهد شد و باوری به انقلاب از بالا ندارد و با تمام وجود خواهان انقلاب از پائین است. سیاستی که دهههاست سازمان مجاهدین و دیگر همراهاناش از آن فاصله گرفتهاند و با اوصاف لازم و ضروریست تا همزمان با بر شماری نقشههای شوم و در پیشاروی امپریالیستی، سیاستهای ارتجاعی مجاهدین و دیگر جناحها و دار و دستههای رنگارنگ سرمایه را در هر لباسی افشاء نمود و تاکید ورزید که با وجود مناسبات کنونی و با وجود حاکمان زورگو و باندهای مسلح و ارتجاعی، گند و کثافات سرمایه از جوامعی بشری پاک نخواهد شد. شکی در آن نیست که آسایش جامعه در نبود حامیان رنگارنگ سرمایههای امپریالیستی تضمین خواهد گردید و بدون کمترین تردیدی همهی آنان مستحق فنا و نابودیاند. در حقیقت این خواست واقعی جامعه و این نگاهِ باطنی مردم نسبت به سرمایه و اپوزیسیون از نوع, سازمان مجاهدین میباشد و در یک کلام و مضافاً اینکه، انقلاب و مردم ایران از مدتها قبل تکلیف خود را با این سازمان و دیگر همراهان و “وزرای”اش روشن نمودهاند و میدانند که سیاست و سرنوشت این سازمان، با سیاست و سرنوشت سرمایهداران جانی گره خورده است و به کارشان نخواهد آمد.
18 اکتبر 2012
27 مهر 1391