اعتصاب غذا؛ به چه قیمتی؟
سیوان کریمی
مقدمه: برخی از زندانیان سیاسی و رهبران کارگری در درون زندانهای رژیم اسلامی، برای اعتراض به وضع موجود در درون زندان و یا دلایل دیگر، اعتصاب غذا را به عنوان نوعی اعتراض به این وضع در پیش می گیرند. قبل از شروع این نوشته باید از مبارزات این انسانها که جامعه و وضعیت رفاه و مردمان آن، آنقدر اهمیت پیدا کرده که برای بهبود آن و رسیدن به وضعیتی مطلوب، مبارزه را در درون جامعه و به صورت آشکار آغاز کرده اند، ستود. اینها رهبران تغییر در جامعه اند. اما با این وجود باید راههای مبارزاتی و اعتراضی مناسب را برای ادامه راه خود برگزینند. سنتهایی را به میان جامعه بیاورند که همه مردم بتوانند در آن سهیم و شریک شوند. اینجا سخن از چپ است. سخن از راه مبارزاتی که برای تغییر بنیادین در جامعه تلاش می کند. درصدد است تا انسانها را برای این نوع مبارزه و تغییر بنیادین بسیج کند. نیروی لازم خود را از میان طبقه کارگر می گیرد و زحمتکشان و طبقات محروم و تحت ستم را با خود همنوا می کند و در کنار خود برای رسیدن به پیروزی متشکل می کند. با این اوصاف آیا اعتصاب غذا به عنوان سنتی مبارزاتی و اعتراضی می تواند در دستور مبارزه طبقه کارگر قرار گیرد؟
در تاریخ معاصر با تجارب مختلفی از اعتصابات غذا روبرو بودیم. گاه با کامیابی هایی مواجه بوده است و گاه تلخی هایی را به همراه داشته است. تنها توجیه موافقان اعتصاب غذا این است که “اعتصاب غذا” ابزاری قدرتمند در برابر بی عدالتی است. ماهاتما گاندی در بین سالهای 1922 تا 1942 هفده بار دست به اعتصاب غذا زد. چرچیل نخست وزیر وقت بریتانیا به هیچ وجه نمی خواست به درخواست های گاندی توجه کند و بر اساس اطلاعاتی که از رده امنیتی خارج شده و منتشر شدند، ترجیح می داد تا در همان گوشه زندان بماند تا بمیرد. اعتصاباتی که بیشتر به خاطر قوانین انگلیسی ها و حضور آنها در هند صورت گرفت. در 1981 بابی ساندز ایرلندی پس از 66 روز اعتصاب غذا در زندان بلفاست، سرانجام درگذشت. یک اعتصاب غذای نادر و طولانی و مرگبار در ترکیه در سال 2000 صورت میگیرد. زندانیان سیاسی در این کشور دست به اعتصاب غذا می زنند. مدت زمان دو سال طول می کشد. صد زندانی می میرند. چهارصد زندانی به بیماری های لاعلاج دچار می شوند. نوامبر 2012 بود که 700 زندانی کرد در زندانهای ترکیه به 67 روز اعتصاب غذای خود بدون هیچ نتیجه ای پایان دادند. درخواست آنها آزادی اوجالان بود. درخواستی که هیچگاه از جانب دولت ترکیه مورد بررسی قرار نگرقت.
آنچه در بالا بدان اشاره شد نمونه هایی بودند از اعتصابات غذایی که صورت گرفته است. این نمونه ها دلیل بر مهم بودن شان نیست که انتخاب شده اند. تنها برای اشاره به اعتصاب غذا است که در طول تاریخ برای رسیدن به هدف خاصی از سوی فرد یا گروهی از انسانها اتخاذ شده است. آنچه در پایان این اعتصابات غذایی باقی مانده است وضعیت اسفناک جسمانی و روانی افرادی است که از این اعتصابات جان سالم بدر برده اند. در ایران هم اعتصاب غذا هر از چندگاهی برای اعتراض از سوی زندانیان انتخاب شده است. اما علاوه بر ضربات جسمی و روحی به اعتصاب کنندگان که از سوی خود این انسانها بر خود آنها وارد می شود، عدم توجه رژیم به خواست آنها و درنتیجه بی نتیجه ماندن اعتصابات غذا است. نهایتا با درخواست سایر زندانیان، همفکران، احزاب و جریانات چپ و یا هر منبع دیگری، اعتصاب شکسته می شود. و نتیجه؟ قرار گرفتن در شرایط جسمانی و روحی بد از یک سو و بی توجهی رژیم به خواستها از سوی دیگر.
مطلب را با آخرین مورد از این اعتصابات ادامه می دهم. رضا شهابی بیش از پنجاه روز اعتصاب غذا کرد و سرانجام موفق شد که خواسته خود را به کرسی بنشاند. اما به چه قیمتی؟ او از رهبران کارگری در ایران است که وضعیت جسمانی و سلامتی خود را به مخاطره انداخته است. هر نوع اتفاقی که برای رضا شهابی بیافتد، دامن زدن به نوعی ناامیدی در صفوف مبارزات کارگری را بدنبال خواهد داشت. اعتصاب غذا نمی تواند یک شیوه مبارزاتی و حتی اعتراض برای طبقه کارگر باشد. طبقه کارگر مبارزه خود را برای رسیدن به دنیایی بهتر، رفاه بیشتر، آزادی و برابری آغاز کرده است و تاکنون با تمام فراز و فرودهایش به اینجا رسیده است. رهبرانی را از درون خود برای پیشبرد این مبارزات بیرون داده است. این رهبران و رضا شهابی در مقابل جان خود به طبقه کارگر مسئول هستند. اعتصاب غذا یعنی انتخاب مرگ تدریجی و آن هم به صورت داوطلبانه! با چه هدفی! مگر جان رهبران کارگری دربند و زندانیان سیاسی برای رژیم اسلامی اهمیت داشته است که به خواست آنها توجه و رسیدگی کند. رژیم اسلامی مرگ این انسانها را بهترین راهکار برای ناامید کردن مردم و مبارزاتشان می داند و تاکنون از هر شیوه ای برای این هدف استفاده کرده است. و حالا خود زندانیان و رهبران کارگری داوطلبانه دست به این اقدام می زنند. این یعنی تراژدی و وارد کردن سنتی به درون مبارزات کارگری است که نه تنها جایی در تاریخ مبارزه کارگری و ادبیات آن نداشته، بلکه با اصول و پایه های مبارزاتی این طبقه منافات دارد. منافات بدین معنی که مبارزه طبقه کارگر برای رسیدن به دنیایی بهتر و تامین سلامت روح و روان جامعه و انسانهای آن است و حالا با انتخاب این شیوه مبارزاتی عکس آنچه را که برای آن مبارزه می کنیم را به هدف خود تبدیل کرده ایم.
مبارزه ما یک مبارزه طبقاتی است و باید شیوه هایی را برای مبارزه و اعتراض انتخاب کنیم که قابل تعمیم به طبقه کارگر باشد. یک حرکت فردی و اعتراض فردی، هر اندازه هم که مهم باشد، فردی است. از سوی یک نفر انتخاب شده و اجرا گردیده است. این شیوه اعتراض فردی نمی تواند نمایندگی جمعی داشته باشد. آنچه در درون زندانهای رژیم اسلامی اتفاق می افتد، برای جامعه و طبقه کارگر روشن است. شرایط دشوار است و وضعیت و امکانات درون آن اسفناک. این شرایط از سوی خود رژیم اعمال می شود تا زندانیان سیاسی و رهبران کارگری و مبارزاتی مردم، در بدترین شرایط قابل تصور قرار گیرند. شرایطی را به این انسانهای بزرگ تحمیل می کنند تا از هدف و آمال خود پایین بیاییند. تا مبارزات مردم را برای تغییر بنادین جامعه و رسیدن به دنیایی بهتر دلسرد کنند. خود زندان یعنی تلاش رژیم برای به حداقل رساندن وضعیت جسمی و روحی زندانیان. تصمیم برای اعتصاب غذا یعنی سرعت بخشیدن به این نوع سیاست رژیم اسلامی. دارودسته های رژیم و همه جناحهای درونی رژیم از این نوع سیاست استقبال می کنند. گاهی هم مروج دهنده آن می شوند. مگر همین قمه بدستهای نوکر جمهوری اسلامی نبودند (اشاره به اکبر گنجی ها و … ) که با رمز” روزه سیاسی” اعتصاب غذا می کردند. همین انسانها نبودند که بعد از کم لطفی و ندادن سهمی از قدرت به آنها، درب ورودی سازمان ملل در نیویورک را برای این “روزه سیاسی” انتخاب کردند؟
اما رهبران کارگری و زندانیان سیاسی وظیفه دادن آگاهی طبقاتی را به طبقه کارگر دارند. جا، مکان و زمان در دادن این نوع آگاهی طبقاتی بی معنی است. در همین گوشه زندان نیز این امر باید صورت بگیرد. مگر کم بودند انسانهای مبارز و آزادیخواهی که در گوشه زندان این وظیفه خطیر را برای مبارزه و آگاهگری انتخاب کردند و اتفاقاً بسیاری انسانهای مبارز این دوران، آگاهی طبقاتی خود را از همان زندانیان سیاسی گرفتند. جای تعجب دارد که فعالینی که خود را سوسیالیست میدانند از جمله به این مسئله اعتراض میکنند که از بند سیاسی به بند “بزه کاران” منتقل شدند! الصاق صفتهای “بزه کار”، “جانی” و … ادبیاتی است که از طرف رژیم اسلامی برای دسته بندی کردن انسانهای درون جامعه که اتفاقاً به خاطر وجود خود جمهوری اسلامی به این راهها کشیده شده اند، داده شده است. اساس و پایه های جامعه توسط خود رژیم اسلامی و در گذشته توسط رژیم سلطنتی ویران شده اند. انسان، انسان است. اگر جامعه رفاه عمومی و آزادی و برابری را برای همه شهروندانش ایجاد کند، چه دلیل دارد که در جامعه چنین انسانهایی با چنین صفاتی دسته بندی شوند. تاریخ یک مسئله را بدون دخل و تصرف هر نوع طبقه حاکمه در خود، با خود حمل می کند. انسانهایی بودند که با این صفات از طرف رژیمهای سابق و بویژه در اوایل سالهای قیام مردم، در گوشه های زندان به بند کشیده شده بودند. رهبران آزادیخواه و انسانهای مبارز، گوشه زندان را برای ادامه مبارزه انتخاب کردند و شمار زیادی از همین انسانها با آگاهی از زندان بیرون آمدند و خود به رهبران مبارزات تبدیل شدند. کم نبودند انسانهایی از این دست که جان خود را در راه مبارزه برای رهایی جامعه و رسیدن به آزادی و برابری و رفاه عمومی جامعه و یک دنیای بهتر از دست دادند. رژیم اسلامی از هر نوع حربه و نیرنگی استفاده می کند تا سطح آگاهی مردم و جامعه نه تنها رشد نکند، بلکه به عقب بازگردد. تلاش برای آگاه سازی همین به اصطلاح جانیان و بزه کاران، می تواند به خنثی سازی آن بخش از تلاشهای رژیم برای مسکوت گذاشتن مبارزات جامعه منجر شود که گوشه زندان را برای آن مناسب می بیند.
خلاصه اینکه باید هر گوشه از جامعه برای مبارزه علیه این رژیم و قوانین و فرهنگ ارتجاعی آن بکار گرفته شود. خود زندان هم می تواند یکی از این مکان ها باشد. جایی که انسانهای درون آن از خود و جامعه و واقعیتهای دنیای بیرون از خود آگاهی پیدا کنند و به انسانهای مبارز فردای آن جامعه تبدیل شوند. مبارزان سیاسی و کارگری که در زندان به بند کشیده شده اند باید این فرصت را برای دادن آگاهی به همبندان و سایر زندانیان غنیمت شمرند و انسانیت را دوباره به انسان بازگردانند. اختیار و آگاهی را به حدی بالا ببرند که زندان به ناامن ترین مکان برای جمهوری اسلامی تبدیل شود. و این با اعتصاب غذا میسر نخواهد شد.
ژوییه 2014