کمونیسم کارگری (جمع بندی فشرده)
تند پیچ های گذشته و درسهای آن ( بخش اول)
رحمان حسین زاده
رفقا و دوستان خوش آمدید. خیلی ممنون که وقت گذاشتید و در این سمینار شرکت کردید. رفیق سیوان کریمی عنوان سمینار را معرفی کردند. کمونیسم کارگری یک جمعبندی فشرده: تند پیچ های گذشته و درسهای آن عنوان این مبحث است.
ابتدا مثل هر مبحث دیگری مقدمه ای را بگویم. این سمینار و مبحثی که اینجا طرح می شود تبیین و نظر شخصی من است. تمام مسئولیت این مباحث با من است. عضویت در دفتر سیاسی و مسئولیت حزبی من، دلیلی نیست تا حزب حکمتیست در این رابطه مسئولیتی بپذیرد. این سنت جاری در میان ما است که حزب نظرات و سیاست مصوب دارد و از طریق اسناد و قطعنامه ها و بیانیه ها و اعلامیه ها و از مکانیسم های حزبی و مسئولین مربوطه اعلام میشود و اعضای حزب و اعضای رهبری حزب صرفنظر از موقعیت تشکیلاتیشان تبیین و نظر فردی خود را مطرح میکنند. در حزب سیاسی و در میان ما این چارچوب پذیرفته شده است. ما می خواهیم این سنت را جاری و نهادینه کنیم. اخیرا در مورد موضوعات مختلف رفقایی از اعضای دفتر سیاسی، نظرات متفاوت خود را رو به بیرون مطرح کرده اند. در خود حزب این شیوه که نظر مصوب حزبی از کانال خودش جاری میشود و نظرات و تبیین فردی یک پدیده دیگر است، جا افتاده است.
نکته دوم به شاهدی رفقایی که همین جا حضور دارند، ایده برگزاری این سمینار و سمینارهای مشابه را خیلی قبلتر داشتم. چنین جمع بندی از موقعیت کمونیسم کارگری بسیار ضروریست. تند پیچ های جدی پیش آمده و باید از آن درس گیری شود. حتی اگر این فراز و فرودها هم نبود، هر جنبش سیاسی بالنده لازمست هر از چند گاهی مکثی بکند، مسیر طی شده را بررسی کند، موقعیت پیش آمده را جمع بندی کند، آینده را ترسیم کند. همانطور که در دوره منصور حکمت باب بود. قبلا خود منصور حکمت در مارس 1989 و بعدا در سال 2001 این نوع سمینارها و جمع بندیها و استنتاجات را داشته است.
صورت مسئله چیست؟ صورت مسئله برای من به سادگی اینست که کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست هم به عنوان بخش متحزب آن و یا بخش تحزب نیافته را کم تاثیر به لحاظ اجتماعی و کم قدرت میدانم و به عنوان بازیگر صحنه سیاسی نمی بینم. کمونیسم کارگری حکمت اساسا برای پایان دادن به این کم قدرتی کمونیسم به میدان آمد. سه سال بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران، منصور حکمت در جواب به همین موقعیت کم تاثیر کمونیسم در معادلات جامعه مباحث کمونیسم کارگری را اولین بار و با این عنوان در کنگره دوم حزب کمونیست ایران در سال 1986 میلادی مطرح کرد. این صورت مسئله و این سئوال کماکان به قوت خود باقیست و به منظور جوابگویی باید روی میز هر جریان و حزب و فعال کمونیسم کارگری باشد. در هر حال بیست و هفت / هشت سال بعد از طرح اولیه مباحث کمونیسم کارگری توسط منصور حکمت در کنگره دوم حزب کمونیست ایران و پیشرویهای جدی که تحت رهبری منصور حکمت تا سال 2000 میلادی به دست آمد، الان چرا بازیگر صحنه سیاسی نیستیم؟ و مهمتر سئوال دوم اینست راه قدرتمند کردن کمونیسم کارگری و تبدیل آن به بازیگر صحنه و معادله قدرت چیست؟ به نظر من اگر مباحث و سمیناری که از جمله من و یا رفقای دیگر میگذاریم به این منجر نشود که به این صورت مسئله و به طور مشخص به سئوال دومی که طرح کردیم، جواب دهیم و جواب ندهیم که چگونه کمونیسم کارگری را قدرتمند کنیم و کمونیسم را به عنوان بازیگر صحنه سیاسی، به عنوان نیروی معادله قدرت و کمونیسم را نهایتا به عنوان جنبش و به عنوان تحزبی که خیز برمیدارد برای اینکه در یک مقطع مشخص قدرت را بگیرد و جانشین حاکمیت بورژوایی بکند، به هدف نزده ایم و راه درستی را نرفتیم. در نتیجه شاخص برای من جوابگویی به این صورت مسئله و سئوالهای پیرامون آن است. برگزاری سمینار برای سمینار و بحث برای بحث هدف من نیست.
در هر حال 28 سال از طرح مباحث کمونیسم کارگری و تلاش و فعالیت تحت این عنوان در احزاب مختلف گذشته است. چرا کماکان سئوالات روز اول هنوز جواب قطعی نگرفته است؟ شاید کسی بگوید و عده ای هم گفته اند که ایراد در خود جهان بینی کمونیسم کارگری و این خط مشی است. من میگویم برعکس هر جا و هر زمان که خط مشی کمونیسم کارگری و خط حکمتیستی بر فعالیت و پراتیکمان ناظر بوده، ما پیشروی داشتیم و هر جا این خط مشی کمرنگ شده و یا نمانده، عقب گرد داشته ایم. در نگاهی به گذشته به سهم خود میخواهم این را مستدل کنم و به علاوه موانع جدی به وجود آمده در مقابل پیشروی کمونیسم کارگری را نه صرفا در فعل و انفعالات درون حزبی، بلکه اساسا در سطح روندهای سیاسی و اجتماعی می بینم که به شکل سیاست و سنتهای غیر کمونیستی و غیر کارگری متاثر از جنبشهای بورژوایی در مقابل کمونیسم کارگری به میدان آمده اند. در مرور گذشته این جنبه را بیشتر بررسی میکنیم. در هر حال از حرکت این سالها و تاکنون لازمست جمع بندی داشت. اما برای ارائه آن جمع بندی یکی مثل من لازم نیست از ابتدا تاکنون به مباحث مفصل بپردازد. چون تا سال 2001 جمع بندیهای ارائه شده منصور حکمت وجود دارد و جمع بندی کنونی من متکی به آنها است و آن را جمع بندی خود میداند. منصور حکمت در سال 2001 دو سمینار تحت نام مبانی کمونیسم کارگری در انجمن مارکس داشت. آخرین جمع بندیها و آخرین تصویر و آخرین ورژن خودش را از موقعیت کمونیسم کارگری و مختصات طبقاتی، اجتماعی، فکری، سیاسی، پراتیکی این ترند را ارائه میدهد. قبلتردر سال 1989 میلادی اولین سمینارش را با همان عنوان مبانی کمونیسم کارگری ارائه کرده و در جلد ششم مجموعه آثارش هست و دو تا سمینار سال 2001 را حزب حکمتیست در یک کتاب و به همراه آثار دیگری از حکمت منتشر کرده است. آن جمع بندیها هر کدام مهر شرایط خودشان را دارند. سمینار کمونیسم کارگری اول در سال89 میلادی، بعد از شش سال از تشکیل حزب کمونیست ایران، دقیقا میخواهد به این صورت مسئله جواب دهد که چرا کمونیسم ما جزو معادله قدرت نیست؟ چرا فاصله هست بین کارگر و کمونیسم و چرا جنبش کمونیستی و جنبش کارگری مسیرهای متفاوتی را میروند؟ چرا عجین شده با هم نیستند مثل دوره لنین و دوره مارکس. با یادآوری این سمینارهای حکمت، میخواهم تاکید کنم آن سمینارها، متدش و مباحثش مبنای نگرش من و فرض من است و به عنوان داده هایی هستند که به آنها متکی هستم.
در نتیجه سمینار امروز من فوکوسش اساسا از دوره بعد از کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران و به ویژه بعد از آغاز بیماری منصور حکمت شروع میشود. از آن دوره و بعد از حکمت جای جمع بندی روشن، ابژکتیو، واقعبینانه و بدون تعصب خالیست. تلاش من اینست چنین جمع بندی را ارائه کنم، امیدوارم بتوانم. این سمینار از انشعابات شروع نمیکند، اما به آنها هم میپردازد. به این دلیل این تاکید را میگذارم وقتی از دوره گذشته کمونیسم کارگری و مسائل آن صحبت میشود، اساسا و محدودنگرانه مشغله ها بر انشعابات و پیامدهای آن در دوره های مختلف تمرکز میکند. مقدم بر انشعابات روندهای سیاسی اجتماعی و حتی حزبی تعیین کننده تر و تند پیچ های تعیین کننده تری پیش آمد که خود انشعابات معلول آن تندپیچ ها است. اگر از انشعابات شروع کنیم به نظرم به جواب درستی نمی رسیم. تحولات جنبش کمونیسم کارگری، را هم مثل همه تحولات مهم بر بطن روندهای سیاسی و اجتماعی بیرون حزب باید بررسی کرد، انشعابات و عقب گردهای تحمیل شده را باید در این متن گذاشت. و آخرین نکته ام در این مقدمه نه چندان کوتاه اینست که این جمع بندی، نگاه نقادانه به گذشته و تا بحال دارد. نقد کمونیستی با خودزنی فرق دارد و در عین حال من در این مرور انتقادی فرد ناظر و یا سوم شخص نیستم. کسی بودم در تحولات جنبش کمونیسم کارگری و فراز و فرودهای آن حضور داشتم. در تواناییها و ناتوانیهای این جنبش و پیشرویها و عقب گردهای آن و تحزب آن شریک و مسئولیت پذیرم.
تندپیچ های گذشته و درسهای آن
گفتم فوکوس اصلی بحث من بعد از کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران و شروع بیماری حکمت است. اما به دو دلیل، خیلی فشرده به دوران پیش از کنگره سوم حزب کمونیست کارگری برمیگردم، اولا تندپیچ های سیاسی اجتماعی بیرون حزب در آن دوران قبلتر چنان برجسته و تاثیر گذار بوده اند، ما را در تشخیص متد درست برخورد به مصافهای پیش رو کمک میکند و دوما به شناخت نسل جوان جویای پیشینه کمونیسم کارگری کمک میکند. گفتم اولین بار در کنگره دوم حزب کمونیست ایران در سال 1986 میلادی مباحث کمونیسم کارگری به عنوان یک خط مشی فکری سیاسی متمایز و یک گرایش در حزب مطرح شد. در وهله اول با استقبال عمومی، در حزب کمونیست ایران روبرو شد، به نظرم دلایل این استقبال عمومی اینها بود. اولا در سطح جهانی آن زمان هنوز کمونیسم هر چند فرمال معتبر بود. آثاری از فروپاشی بلوک شرق دیده نمیشد. دوما هنوز دوره خوش بینی در حزب کمونیست ایران بود. دوره تحولات حاد در فضای سیاسی ایران نبود و شکاف گرایشات درون حزب به وجود نیامده بود. این مباحث به طور کنکرت انتقادی به سیاست و پراتیک حزب معرفی نشده بود و عمدتا به عنوان خط حزب معرفی شده بود و همه خود را در آن شریک میدانستند. به این دلایل در همان کنگره دوم و بعدا با اقبال عمومی در حزب کمونیست ایران روبرو شده بود. مشخصا کنگره ششم کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران از مباحث کمونیسم کارگری تاثیر جدی گرفت، اسناد اصلی آن کنگره و از جمله سند استراتژی ما در جنبش کردستان توسط منصور حکمت نوشته شد. دبیر اول کومه له خود معرف و مبلغ آن در کنگره ششم بود. اما این اقبال عمومی از کمونیسم کارگری دیری نپایید و دقیقا با آغاز روندهای سیاسی اجتماعی متفاوت در فضای سیاسی ایران و در محیط فعالیت کومه له شکاف گرایشات سیاسی متفاوت در آن حزب شروع شد.
ختم جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن برای ما
اولین جرقه اساسی این شکاف با ختم جنگ ایران و عراق رقم خورد. با شکست جمهوری اسلامی در این جنگ و نوشیدن جام زهر توسط خمینی، آتش بس در جنگ 8 ساله ایران وعراق به وجود آمد. این روند در همه ابعاد فضای سیاسی ایران و از جمله بر اپوزیسیون تاثیر گذاشت. سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومه له- یک نیروی مسلح بزرگ و در مناطق مرزی پایگاههای نظامی و فرستنده های رادیویی و کلی امکانات داشت. اینکه در پایان جنگ این دو دولت سرنوشت نیروی علنی و نظامی ما و ادامه کاری آن چه میشود؟ خود مبنای استراتژی و سیاستهای متفاوت در رهبری حزب کمونیست ایران شد. از مقطع پلنوم دوازدهم کمیته مرکزی آن حزب و بعدا در پلنومها و اجلاس تصمیم گیرنده کمیته مرکزی کومه له به وضوح استراتژی و سیاستهای متفاوت در مقابل آن اوضاع و در مقابل کار کرد تشکیلات علنی و نظامی حزب قرار گرفت. منصور حکمت در راس کمیته مرکزی حزب استراتژی کمونیستی روشنی را طرح کرد و در مقابل کمیته رهبری کومه له و در راس آن دبیر اول کومه له به استراتژی شناخته شده ناسیونالیسم کرد یعنی ادامه حیات سیاسی سازمانی در شکاف نیروها و دولتهای منطقه به قیمت قبول عقب گردهای سیاسی عملی جدی تن داد. رساله دورنمای فعالیت حزب در کردستان نوشته منصور حکمت به طرز شفافی دیدگاه کمونیسم کارگری در مقابل آن اوضاع را بیان میکند. این واقعه سیاسی اجتماعی مبنای شکاف و جدال گرایش کمونیستی و ناسیونالیستی در درون حزب و سازمان کردستان آن شد. مبنای صف بندی مشهور چپ و راست به مدت بیش از دوسال در کومه له و حزب کمونیست ایران شد. این واقعه اولین تند پیچ سیاسی جدی در مقابل کمونیسم کارگری بود. بخشی از نیرویی که پشت آن خط مشی جمع شده بودند، از آن فاصله گرفت و مهمتر در مقابل پیشرویهای قابل پیش بینی کمونیسم کارگری در سطح جامعه و در میان آن حزب و کومه له مانع جدی ایجاد شد. برای شناخت آن دوره و اینکه چی اتفاق افتاد، نمیشود به جلسات درون تشکیلاتی و اینکه در جدلهای فکری سیاسی درون حزبی چی گذشت اکتفا کنید، میخواهم تاکید کنم این روند سیاسی اجتماعی تاثیر گذار بود. گرایش ناسیونالیستی در آن جدال معین شکست خورد و عقب نشست و اما این پدیده تمام نشد.
آغاز روند فروپاشی بلوک شرق و پیامدهای آن
تندپیچ اساسی تر و تعیین کننده تر در دهه پایانی قرن بیستم شروع و اتمام روند فروپاشی بلوک شرق و بلوک جهانی سوسیالیسم دروغین بود. این پدیده ای بسیار بزرگ و جهانی بود. کمونیسم کارگری به موقع در کنگره سوم حزب کمونیست ایران در ژانویه 1989 همه ابعاد اثرات شکست بلوک شرق و اثرات پایان جهان دو قطبی را مستدل کرده است. اینجا منظور بازگشت به همه آن مباحث نیست. از زوایه بررسی مشخص مورد نظر این سمینار پیامدهای این واقعه را در مقابل کمونیسم کارگری اشاره میکنم. با فروپاشی بلوک شرق واگرایی فکری سیاسی جدی در سطح جهان و در منطقه فعالیت ما و در جنبش و حزب آنوقت ما هم شکل گرفت. منصور حکمت در بیانیه “اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم” ارائه شده به کنگره سوم حزب کمونیست ایران و در مباحث آن کنگره به روشنی میگوید هر چند ارودگاه شرق هیچ وقت اردوگاه سوسیالیستی نبود و ما آن را سوسیالیستی ندانستیم، اما شکست آن در مقابل سرمایه داری بازار آزاد، واگرایی و عقب گرد جدی به جهان معاصر و فشار جدی بر چپ و کمونیسم واقعی هم خواهد داشت. دوران هزیمت و عقب نشینی هر نوع سوسیالیسم و کمونیسم غیر کارگری خواهد بود. جمله زیبایی دارد که میگوید وقتی میرسد که در مقابل هر یک نفر مارکسیست که کماکان از کمونیسم دفاع کند، دو هزار نفر سابقا مارکسیست وجود خواهند داشت که از ناکارایی مارکسیسم میگویند و به آن پشت میکنند. آن زمان خیلی زود و یکسال بعد از آن کنگره رسید و شاهدش بودیم. در سطح جهان همین اتفاق افتاد و احزاب و جریانات به اصطلاح سوسیالیست و به ویژه متاثر از شوروی اهداف و اسامی خود را عوض کردند، که اینجا وارد آن نمیشوم. تا آنجا که به حوزه فعالیت ما در ایران و منطقه است، اثر گذاشت. در خود حزب کمونیست ایران اثر گذاشت. شکاف گرایشات مختلف، راست و چپ و سانتر آن حزب بیشتر شد. واگرایی گرایشات دیگر بیشتر شد. تمایزات کمونیسم کارگری با رهبری منصور حکمت و جوابهای روشنی که اتفاقا به روند فروپاشی شرق داد، سنگربندی تیزبینانه و محکمی نمود. در دل این تند پیچ جهانی، یک تند پیچ منطقه ای اما با پیامدهای جهانی به وقوع پیوست و آن هم اشغال کویت توسط رژیم عراق بود. این فرصتی شد برای آمریکا و غرب تا این پدیده را به سطح یک بحران بین المللی ارتقا دهند. هژمونی طلبی آمریکا در اثنای فروپاشی شرق گل کرد. آمریکا میخواست رهبری خود را بر جهان تثبیت کند. صف بندیهای جهانی و منطقه ای و محلی را به نفع جبهه خود شکل داد. به قول منصور حکمت “نظم نوین خونین جهانی” طلوع کرد. عقب گردهای جدی به دنیا تحمیل شد. رژیم عراق در این جدال شکست خورد و اثرات جدی در محیط فعالیت ما در حزب کمونیست ایران و کومه له داشت. یکی از پیامدهایش برچیده شدن حاکمیت بعث عراق در کردستان عراق و قدرت گرفتن ناسیونالیسم کرد بود. در نتیجه ناسیونالیسم کرد منکوب شده در کومه له هم جان گرفت و این بار به هژمونی کمونیسم کارگری در کومه له و حزب کمونیست ایران تمکین نکرد و با استراتژی و سیاست متفاوت خود بیش از پیش راه خود را جدا کرد. نهایتا جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران اجتناب ناپذیر شد. ضرورت دفاع بی ابهام وروشن از کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی وجود یک حزب کمونیست کارگری روشن بین را ایجاب میکرد. منصور حکمت این تصمیم را گرفت و طیف وسیع کادرها و اعضای کمونیست همان تشکیلات در این مسیر با منصور حکمت همگام شدیم.
در جمع بندی این قسمت میخواهم دوباره تاکید کنم، با تند پیچهای تعیین کننده و جهانی و منطقه ای روبرو شدیم و عقب گردهای جدی به جهان تحمیل شد. پیامدهای جدی و شکافهای جدی برای ما داشت. نقطه شروع شکافهای به وجود آمده، جدالهای مکتبی و فکری و سیاسی و سازمانی و رفتار و کردار انسانها در خود نبود. روندهای سیاسی اجتماعی تعیین کننده، انتخابهای سیاسی را موجب میشود. جریانات و رهبران و شخصیتها و فعالین سیاسی با انتخابهای سیاسی روبرو میشوند و شدند. این واقعه عینا در میان ما هم اتفاق افتاد و با انتخابهای سیاسی و جدی روبرو شدیم. عده ای کمونیسم کارگری را انتخاب کردیم و عده ای ناسیونالیسم و گرایشات دیگر را انتخاب کردند. آن روند جهانی فروپاشی شرق مانع بزرگی در مقابل پیشرویهای کمونیسم کارگری بود. بحران خلیج و پیامدهای آن و عروج ناسیونالیسم کرد تا حد تشکیل دولت مانع بزرگ ایجاد کرد و از جریان ما نیرو گرفت. من تصور میکنم که مثلا اگر بحران خلیج و قدرت گیری ناسیونالیسم کرد نبود، احتمالا انشعابی در حزب کمونیست ایران حداقل در آن مقطع نمی افتاد و گرایشات دیگر هژمونی کمونیسم کارگری را قبول میکردند و ما بی دردسرتر کارمان را ادامه میدادیم. در هر حال در مقابل این موانع و وا گرایی سیاسی در عین حال صلابت سیاسی و خودآگاهی کمونیستی و روشن بینی کمونیسم کارگری برجسته میشود. این ترند در سطح ایران و در عراق نیرو میگیرد. سنگری را در دفاع از کمونیسم و آزادیخواهی ایجاد میکند. اگر از یک طرف شاهد واگرایی گرایشات دیگر بودیم و راه خودشان را جدا کردند و از طرف دیگر با ایستادگی کمونیسم کارگری بر مارکسیسم و بر عملی بودن آن، واقعی بودن، جواب روز بودن کمونیسم به آن مشقات و مسائلی که بورژوازی در دنیا میخواهد تحمیل کند، روبرو هستیم. اینجا دوست داشتم به ادبیاتی که آن دوره تولید شده و لازم است نسل جوان و حتی خود ماها به عنوان ادبیاتی که واقعاً همین امروز هم کارکرد عملی برایمان دارد به آن مراجعه کنیم. مثلا مباحث مهم منصور حکمت در کنگره سوم حزب کمونیست ایران که در بسوی سوسیالیسم شماره 3 آن دوره منتشر شده اند و مشخصا بیانیه اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم اثر منصور حکمت، به دنبال آن سمینار مهم مارس 1989 تحت عنوان مبانی کمونیسم کارگری، رساله ی مهم “تفاوتهای ما” یا بحثهای احزاب و جنبشهای سیاسی که در رساله دورنمای فعالیت حزب در کردستان توسط منصور حکمت نوشته شده است. مباحثی که در عرصه سازماندهی حزبی، سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، عضویت کارگری یا سازمانهای توده ای کارگری و مجمع عمومی و شورا، در عرصه مبارزات اقتصادی طبقه کارگر و … ، و مهمتر از همه مباحث و مصاحبه های منصور حکمت که به تبیین مارکسیستی فروپاشی بلوک شرق و به قول حکمت به طلوع خونین نظم نوین جهانی آمریکا و غرب و ماهیت بحران خلیج و هژمونی طلبی آمریکا در دنیای بعد از فروپاشی شرق میپردازد. اینها مباحث و مختصات آن دوره هستند و به نظرم در ایجاد شفافیت خط کمونیستی ما بسیار تعیین کننده بودند.
تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران
به مقطعی میرسیم که در سال 1991 بعد از آن جدائی که در حزب کمونیست ایران به وجود آمد، حزب کمونیست کارگری ایران تشکیل میشود. در یک دوره ی تاریخی خیلی پُر تناقض، یعنی آن مقطعی که، فکر کنم آذر سال 1370 خورشیدی (آخرین روز نوامبر 1991 میلادی) که اولین نشست اعلام تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران برگزار شد. سه هفته بعد از آن گورباچف رسماً میآید و میگوید شوروی تمام شد. آن اردوگاه به اصطلاح سوسیالیستی دیگر نماند. میخواهم بگویم صف آرائی این گونه نابرابر بود در سطح دنیا. از یک دوره فشار و تحمیل هزیمت به کل کمونیسم بورژوایی موجود و از طرف دیگر اما یک کمونیسم کارگری که اوضاع را پیش بینی کرده بود و یک نیروئی را جمع کرده بود، روشن بینی مارکسیستیش سرجای خودش بود و یک رهبری مارکسیستی داشت و جسارت میکند و اتفاقاً پرچم کمونیسمش را میکوبد، پرچم کمونیسم کارگریش را میکوبد و حزب کمونیست کارگری ایران را تشکیل میدهد. آن دوره که تشکیل شد من درست یادم است ، هنوز دوره ای بود که میبایست دفاع کنیم، دفاع کنیم از مارکسیسم، دفاع کنیم از این که استثمار انسان به دست انسان باید ور بیافتد، دفاع کنیم از این که لغو کارمزدی باید ممکن بشود و عملی است، نمیخواهم وقتتان را با این زیاد بگیرم، دوره ی دفاع از حقانیت مارکسیسم و کمونیسم کارگری بود و خود ایجاد این حزب و این سنگر را گرفتن تاثیرات جدی هم بر چپ ایران داشت. بر خود ما داشت و هم در منطقه در چپ و کمونیسم عراق و کردستان عراق داشت. به این معنا یک حرکت خیلی خلاف جریانی بود. حقیقتش این است اگر این ایستادگی و آن دوره دفاع کمونیسم کارگری نبود، این طوری نبود که موقعیت چپ و کمونیسم در ایران به این شکل کنونی باشد. الان شما میبینید کماکان جامعه ی ایران و فضای اپوزیسیون ایران، چپ در ایران قوی تر از هر کشور دیگر و هر جای دیگری است و اتفاقاً در جریان آن عقب نشینی به کل چپ، چپ ایران کمتر اسامیش را عوض کرد، کمتر آن عقب نشینی را به خودش دید. افرادی این کار را کردند، حتی بیرون از کمونیسم کارگری، احزاب چپ اسم خود را عوض نکردند. چون یک سنگر محکم تری را کمونیسم کارگری در دفاع از کمونیسم و چپ گرایی ایجاد کرده و وجود داشت. یک سنگر محکم که آن هم صدایش اساساً در فضای سیاست ایران انعکاس داشت و بر فضای چپ ایران تاثیر داشت و مثل بقیه جاها در دنیا به هزیمت نیفتادند. آن دوره بهر حال از کمونیسم و مارکسیسم دفاع کرد. به نظرم چپ گرائی و چپ بودن در ایران سرجای خودش ماند و در عراق تازه کمک کرد به شکل گیری کمونیسم کارگری متحزب و حزبیت کمونیسم کارگری. این کار جوابگویی به نیاز آن دوره بود. آن دوره ادبیات بسیار درخشانی منتشر میشود که دوباره مراجعه به آن لازم است. مصافهای کمونیسم امروز، مارکسیسم و جهان امروز، دمکراسی و تعابیر و واقعیت در مقابل آن موج دمکراسی خواهی که در سطح جهان راه افتاده بود. ملی گرائی که دوباره به اوج رسیده بود و بادش میزدند. بحثهای ناسیونالیسم، ملت و کمونیسم کارگری، بحثهای درخشان در برخورد به تحولات سیاسی، اقتصادی ایران و جمهوری اسلامی آن چیزی که به بحران آخر و غیره مشهور شد. بحثهای دیدن خطر سناریوی سیاه و تلاش برای این که احساس مسئولیت سیاسی در سطح اپوزیسیون را بالا ببری و به جامعه خون پاشیده نشود و تدوین برنامه یک دنیای بهتر به عنوان مانیفست کمونیستهای امروز. همه ی آنها و خیلی چیزهای دیگر، این دوره را هم به هر حال کمونیسم کارگری در این تندپیچ به نظرم با دفاع جانانه از کمونیسم و مارکسیسم پشت سر گذاشت و ما به ازا داشت. ما به ازای سیاسی داشت، ما به ازای اجتماعی داشت در چپ ایران، در چپ عراق، و نهایتاً در کنار دستمان حزب کمونیست کارگری عراق تشکیل شد وبه جائی میرسیم در کنگره ی اول حزب کمونیست کارگری ایران، منصور حکمت پایان یک دوره را اعلام میکند، و میگوید پایان دوره ای که دوره ی دفاع بود، دوره ای که به قول خودش، میگفت رفته بودیم در سنگرهائی و یک سنگرهایی گرفته بودیم و فقط سرمان را حفظ میکردیم، نمیتوانستیم فعلاً تعرض کنیم، دوره ی دفاع بود، دوره ی دفاع را پشت سرگذاشتیم و دوره ی تعرض ما است. نه فقط به دلیل این که خودمان دلمان میخواست، در سطح جهانی به قول او بعد از شش سال، بعد از فروپاشی شرق، دیدیم بازار آزادیها در همان کشورهای سابقا در بلوک شرق با شکست و عقب نشینی روبرو شدند. قدیم کمونیستها و سابق کمونیستهایی که اسمشان را گذاشته بودند سوسیالیست در همان کشورهای بلوک شرق دوباره سر کار آمدند. در لهستان لخ والسا که نماد پیروزی سرمایه داری بازار آزاد بود، پائین کشیدند، بعد از شش سال، در بعضی از این کشورها، قدیم سوسیالیستها و کمونیستها تحت یک نام دیگری آمدند، یعنی دوباره موج تقابل با بازار آزاد، با اقتصاد بازار با آنچه بقایای تاچریسم و ریگانیسم و افسار گسیختگی بورژوازی جهانی بود شروع شد. تحت نام لیبرال دمکرات یا هر چی، سوسیال دمکرات یا هر چی، منصور حکمت این را میبیند و میگوید ساینهای ورق برگشتن است. دوره ی دفاعمان تمام شد و دوره ی تعرضمان است. دوره ای است که باید کار مستقیم کمونیستی و تعرضمان را باید شروع کنیم. این دوره در عین حال در فضای سیاست ایران مصادف میشود با شُل شدن اوضاع سیاسی، دوره ی رفسنجانی تمام میشود، دوم خرداد شکل میگیرد، خاتمی میآید و تب و تاب سیاسی، جُنب و جوش سیاسی در جامعه ی ایران بیشتر میشود، جنبشها به تحرک در میآیند، جنبشهای سیاسی مختلف از راست، چپ، سانتر، میانه هر چی، و از جمله مای کمونیست و چپ هم باید به تحرک در میآمدیم. در نتیجه در ایران هم زمینه برای آن تعرض حتی بیشتر شد. حزب کمونیست کارگری ایران وقت به رهبری منصور حکمت به استقبال این اوضاع رفت. به طرف کنگره ی 2 میرویم و در کنگره 2 استراتژی حزب و قدرت سیاسی طرح میشود. این طوری نبود این یک تئوریهائی بود پشت مغز منصور حکمت خوابیده بود و یک روزی فعال میشود. به عنوان یک مارکسیست زنده، خلاق، اوضاع را میبیند، دوره آن است که کمونیسم ما و جنبش ما خود را قدرتمند کند و یک استراتژی میخواهد. با این استراتژی به جنگ بورژوازی حاکم و جمهوری اسلامی و به جنگ دو خرداد میرویم. به جنگ کلیت جمهوری اسلامی میرویم. خودتان میدانید دو خردادی که اصلاح طلبی از درون جمهوری اسلامی را وعده میداد، بخش عمده ای از اپوزیسیون را با خودش بُرد. اپوزیسیون پرو رژیمی شکل گرفت. بعضی از چپها پشت پروژه دوم خرداد رفتند. در نتیجه ما خودمان را از کنگره دوم برای تاثیرگذاری بر این اوضاع آماده میکنیم. این اعلام آمادگی و این استراتژی و بعداً، منظورم فقط مباحث نیست، پراتیکی که به دنبال میاید، استنتاجاتی مهمی که به دنبال میاید، نیرو میگیرد و حزب کمونیست کارگری تحت رهبری منصور حکمت جهشی میکند و به یک جای دیگر میرود. اما در خود حزب پس لرزه داشت، میخواهم بگویم آن فراز و فرودهائی که پیش میآید ربط دارد به تحولات سیاسی، اجتماعی، بحث حزب و قدرت سیاسی، اعلام آمادگی حزب برای استقبال از این دوره، این که حزب کمونیستی مدعی قدرت باشد در خود حزب کمونیست کارگری ایران در راسش، آدمهائی که یک زمانی عضو کانون کمونیسم کارگری بودند، پس لرزه اش این بود به هرحال برگشتند، در این استراتژی در این افق، در این اعلام آمادگی شریک نشدند و به تقابل آن آمدند. حال تئوریهایشان و استدلالهایشان هر چی بود نمیخواهم به تئوریهاشان برگردم، خودشان را شریک ندانستند و ورژنهای “کارگر گرایی و متعارف شدن بورژوازی ایران” نشانمان دادند. پدیده ی مستعفیون سال 98 که به وجود آمد متاثر از آن روندهای سیاسی، اجتماعی بود. از یک طرف حزب جهش میکند رو به جلو و از یک طرف یک پس لرزه هائی به وجود میآید. یک رهبری قدرتمند مارکسیستی هست جمعش میکند. در غیاب منصور حکمت آن شکاف میتوانست یک شکاف خیلی عمده تر باشد، مثل شکاف 2004 که با آن روبرو شدیم. این هم از آن چالنج هاست که با آن روبرو شدیم. بر اساس آن استراتژی که حزب و قدرت سیاسی و کنگره ی دو مطرح میکند، حزب کمونیست کارگری ایران وقت و کمونیسم کارگری آن جهت سیاسی روشنی را میگیرد، اهرمهایش را آماده میکند به عنوان یک نیروی بازیگر در صحنه ی سیاست ایران باشد، عجین باشد با آنتحولات …. همه میدانیم، یادمان هست اشتهای سیاسی که به وجود آمده بود در سطح رهبری و کادرها، تعجیل برای ایفای نقش، یک طیف رهبریعلنی، شناخته شده ، صاحب حرف و صاحب نظر، عکس العمل به موقع به هر واقعه ی سیاسی، ایجاد مدیا، رادیو و غیره که بخش عمده ی اپوزیسیون نداشتند، پروژه های سیاسی، اجتماعی مثل رهبران کمونیست در میان مردم، فوکوس بر ایجاد سازمان در داخل ایران، در خارج کنفرانس برلین، میلیتانسی بالای این حزب و همه ی اینها به هر حال یک قد و قواره ی دیگر از حزب کمونیست کارگری درست میکند و همه میگویند کمونیستها آمدند، کمونیست کارگری آمده برای ایفای نقش نه فقط برای تبلیغ، نه فقط برای آگاهگری و اینجا است که به طرف کنگره ی سوم حزب کمونیست کارگری ایران میرویم.
کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران: نقطه عطف کمونیسم کارگری
کنگره ی سوم حزب کمونیست کارگری به نظرم نقطه ی عطفی است در تاریخ کمونیسم ایران، نقطه عطفی است، که حزب کمونیستی برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران این چنین قدرتمند و روشن بین خود را قابل دسترس و قابل انتخاب میکند. کنگره اش را علنی برگزار میکند. یک سازمان چپی یک سازمان کمونیستی یادتان باشد فقط در اروپا نزدیک به 400 نفر انسان کمونیست و آزادیخواه را جمع میکند. یکصد و پنجاه نفر نماینده ی حزب هستند، بیشترش مهمانها، فعالین، دوستداران یا حتی بعضاً مخالفین چپ هستند که آنجا آمدند. آن هم بر بستر یک آمادگی بالای حزب و بر بستر آن تیزبینی ها و روشن بینی ها و آن مصوبات بسیار راهگشائی که آنجا مطرح شد. جوهر حرف منصور حکمت این بود، کمونیسمی که بخواهد بازیگر صحنه باشد و مدعی قدرت باید قابل انتخاب باشد، باید قابل دسترس باشد، باید دیده بشود، باید حرفش معلوم باشد، باید پرچمش روشن باشد، باید رهبریش معلوم باشد، این تصویر را از خودش میدهد، و یک توقعات و انتظاراتی را ایجاد میکند به عنوان حزبی که آنجا دیگر حرفی باقی نمانده بود که این جریان پرچمدار کمونیسم و مارکسیسم است، تاثیر گذار در فضای سیاسی است، بسیار بزرگ است و قابل دسترس و قابل انتخاب است. آن کنگره و کمونیسم کارگری آن دوران یک دستاوردهائی تثبیت کرده با همه ی عقبگردهای بعدی که در این ده سال به وجود آمده هنوز پاک نشده است. هنوز هم جنبش ما و آن نیرویی که در ایران خودش را به اسم کمونیسم کارگری مینامد، هنوز با همه ی آن عقبگردها نیروی مدعی و مهمترین نیروی چپ آن جامعه است. به علاوه کماکان این توقع و کماکان این انتظار جلوی پای بسیاری از رهبران و فعالین کمونیسم کارگری هست، این که در دل تحولات باید مدعی قدرت باشید، باید به این وضع راضی نبود، باید به هرحال یک جائی را بگیری، همان بحثی که در شروع گفتم باید بازیگر صحنه باشید، باید نیروی معادله ی قدرت باشید، باید کاری کنید در تحولات آتی در ایران یا حتی عراق یا هر جای دیگری کاری کنید کمونیسم جزو نیروی معادله ی قدرت باشد. پایان بدهید به این سیطره ی بورژوازی، خیلی از چپهای دیگری هم که هستند، تبلیغ و ترویج و آگاهگری میکنند، رادیو و نشریه هم دارند این را نمیگویند. این هنوز دستاوردهائی از آن دوره هستند که مانده اند، البته با خیلی از کارهای دیگر که الان به آن میپردازم. اگر بخواهم یک نتیجه گیری یک جمله ای از آن بکنم، کنگره ی سوم حزب کمونیست کارگری ایران به طبقه ی کارگر ایران و صف آزادیخواه و برابری طلب نشان میدهد آن کمونیسمی که شما دنبالش هستید، انتخابش کنید، به آن متکی بشوید تا ابزار دستتان باشد در جدال طبقاتی، بیا هست، این جا است. به نظرم این امید را درست کرد. تا مقطع کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران روند رو به جهشی را طی کردیم.
بعد از کنگره سوم: استنکاف از رهبری
بعد از کنگره سوم، کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری ایران با سخت ترین تندپیچ سیاسی و سازمانی حیات سیاسی خود روبرو میشود. رهبر بلامنازع حزب منصورحکمت به بیماری سرطان دچار میشود. این بزرگترین مصافی است که حزب با آن روبرو میشود. منصور حکمت تجسم 25 سال رهبری کمونیستی در همه وجوه فکری، جنبشی، سیاسی، پراتیکی و حزبی بود. برای کمونیسم کارگری و حزبش نبودش بسیار تاثیرگذارتر از تند پیچ های بزرگ دیگر بود. رهبری حزب در بوته آزمایشی قرار میگیرد، که سرانجام موفق از آن بیرون نیامدیم. بعد از معالجه دور اول منصور حکمت، اولین پلنومی که برگزار میکنیم، پلنوم چهاردهم حزب است، ارزیابی منصور حکمت این است، میگوید رهبری نمی کنید و بیشتر به رتق و فتق امور مشغول هستید و درست میگفت و من اسمش را میگذارم، استنکاف از رهبری. این زمانی است که کم کم به پدیده ی غیاب منصور حکمت در رهبری روبرو میشویم. این یادآوری لازم است، قبل از این که حتی مسئله بیماری منصور حکمت مطرح بشود، قبل از کنگره سوم حزب منصور حکمت نامه داده بود به کمیته مرکزی وقت که در پلنوم بعد از کنگره سوم نمیخواهد خود را کاندید دبیری کمیته مرکزی کند. توضیحش این بود که حزب باید فکری بکند رهبریش بدون او بکند. تاکید داشت، آن توکل یک جانبه به او برای این حزب و برای آینده اش مضر است، میگفت فکری بکنید. بحث مریضی اصلاً هنوز مطرح نیست. میرویم در اولین پلنوم بعد از کنگره ی سوم، این بحث دوباره مطرح میشود. آن آمادگی که در سطح رهبری، دفتر سیاسی، از کادرهای آن که انتظار میرفت، فکر شده برای این بحث که چکار کنیم و عاقبت کاری کنیم رهبری حزب بدون حکمت را هم تامین کنیم و آن حفره ها را پُر کنیم، در این سطح آمادگی نه فردی و نه جمعی و نه طرحی هم برای آن وجود نداشت. به همین دلیل منصور حکمت هم مجبور میشود دبیری کمیته مرکزی را ادامه دهد. یعنی میخواهم این نتیجه را از آن بگیرم، در سطح کمیته مرکزی آن وقت استنکاف از رهبری وجود داشت. ما در دفتر سیاسی حزب که مسئولیت مشترک داشتیم، بعد از آن نامه و هشدار حکمت هم موضوع را روی میز نگذاشتیم و طرحی فکر شده برای رهبری حزب بدون حکمت نداشتیم.
دوران بیماری حکمت: دوران انتظار
بعداً بیماری حکمت تشدید شد. با حفره بزرگی روبرو میشویم. این اساسی ترین تند پیچ تاریخی، سرنوشت ساز کمونیسم کارگری و احزاب کمونیست کارگری در ایران و عراق است. از اینجا است که به نظرم آن سراشیبی سیاسی جنبش ما شروع میشود. با بیماری منصور حکمت و بعد مرگ وی یک دوره ای است که بعد از کنگره ی سوم یا بعد از پلنوم چهاردهم تا به پلنوم شانزدهم میرسیم، حدود دو سال طول میکشد من اسمش را گذاشته ام دوره انتظار. یک دوره ی انتظار که هنوز خودش جسماً، فیزیکاً هست ولی دارد معالجه میکند. یک دوره ی انتظار که الان توضیح میدهم منظورم چیست. ما به عنوان رهبری حزب کمونیست کارگری ایران با یک سئوال جدی روبرو هستیم که به روی خود نمی آوریم. منصور حکمت بیمار است، برای تامین رهبری و برای پُر کردن خلاهای ناشی از عدم حضور او چکار باید کرد؟ این سئوالی بود که پسِ ذهن خیلی ها بود و میبایستی فکری برای آن کرد، بیشتر از هر کس، سریعتر از هر کس خود منصور حکمت این سئوال را روی میز ما گذاشت. به طرف پلنوم 14 که میرویم، رئیس هیئت دبیران وقت نامه میدهد و از حکمت میپرسد، با توجه به مسئله بیماریتان شما وقتی را به ما بگوئید تا زمان پلنوم را بر اساس وقت شما تنظیم کنیم؟ جواب انتقادیش اینست که چرا وقت پلنوم را بر اساس وقت من تنظیم میکنید؟ رهبری این حزب چه زمانی تصمیم میگیرد به رهبری ای بدون منصور حکمت فکر کند. همچنین در آن دوره نقدش به ما در رهبری این بود که همه فقط به راه حل های تشکیلاتی نبودن منصور حکمت فکر میکنند، مثلا سردبیری نشریه هفتگی را تامین کرد و … تاکیدش این بود، راه حل های تشکیلاتی به دردتان نمیخورد، برای پدیده غیاب حکمت و آن خلاهائی که به جا میماند، چه فکری کردید؟ چه طرحی دارید؟ چه برنامه ای دارید؟ من میگویم طرح و فکر و نقشه اش نبود. بعد از این که حتی خودش هم میگوید. نه تنها آن، صریح ترش در همان جلسه دفتر سیاسی که اخیراً ایرج فرزاد مکتوبش کرده است، خیلی صریح و صمیمانه آن هشدارها را اعلام کرد. رهبری که من نیز جزو آن بودم، عضوش بودم، طرح و نقشه ای برای غیاب حکمت نداشت. الان میگویم چرا و چه سنتهائی عمل میکرد که این طرح و نقشه نباشد.
بیماری منصور حکمت: برخورد شرق زده و جونیوریستی رهبری
در نتیجه این سئوال در غیاب حکمت رهبری کمونیستی چه جوری تامین میشود، یک سئوال واقعی بود ولی ما رهبری وقت حزب کمونیست کارگری ایران، هیچ وقت بدرستی روی میز نگذاشتیم، و در فکر هم فکری و تبادل نظر برای دیدن حفره ها و راه حل پیدا کردن نبودیم. امروز به مسئله دوباره برمیگردم، به نظرم علت اصلیش برخورد شرق زده و همزمان جونیوریستی رهبری بود. منظورم را توضیح دهم. برخورد شرق زده به خود مسئله ی بیماری حکمت در یک دنیای عاطفی اخلاقی به روی خود نمیآوردیم، چه اتفاقی دارد میافتد؟ مطرح نمی کردیم، اگر حکمت درگذشت، طرح و نقشه مشترک و فکر شده ما به عنوان رهبری برای پر کردن خلاء ناشی از آن چیست؟ درست یادم است تا آخرین هفته که پزشکها جواب دادند و گفتند که معالجه ای نمانده و نمیماند هیچکدام از آدمهائی که در دفترسیاسی و هیئت دائم بودیم به روی خودمان نمیآوردیم، یا صراحتاً با هم مطرح نکردیم، منصور حکمت شاید بمیرد، شاید نماند، شاید تمام بشود، چه فکری میکنیم؟ از من میپرسی هر چه به آن فکر میکنم به غیر از یک سنت شرق زده ی عاطفی که جرات و جسارت این را نداشت، آن واقعیت تلخی که در روبرویش هست چشم در چشم آن بدوزد، مطرحش کند و برایش جواب پیدا کند، چیز دیگری نیست. شما جلسه ای را نمی بینید که ما در دفتر سیاسی این حزب در فاصله ی بین کنگره سوم و پلنوم 14 حزب که منصور حکمت مریض شده تا پلنوم شانزدهم (مقطع درگذشتش) که دستورش این باشد و بگوید اگر حکمت نماند چکار میکنیم. این دستور را نه در پلنوم چهاردهم و نه در پلنوم پانزدهم و نه در جلسات متعدد دفتر سیاسی نداریم. بعدا در پلنوم شانزدهم که یک ماه است منصور حکمت نمانده، آنجا مطرح میشود. بعداً به آن برمیگردم که به آن چه برخوردی شد. انتظار این را میکشیدیم بلکه حکمت دوباره سالم برگردد. همه به لحاظ عاطفی دوستش داشتیم و ناراحت بودیم و خیلی مایه گذاشتیم به لحاظ مالی و عملی، اینها به جای خود، اما صورت مسئله واقعی را جواب ندادیم. و مسئله ی واقعی با چه حفره هائی روبرو میشویم، با چه خلاهائی روبرو میشویم در سطح سیاست، در سطح مارکسیسم، در سطح پراتیک، در سطح تحزب، در سطح سنت، در سطح تیز بینی، در سطح حفظ اتحاد حزب اینها را جواب ندادیم و این خلاء ماند و این پاشنه ی آشیل بعدی ما شد. علاوه بر آن به نظرم جونیوریسم است، یک جونیوریسم سیاسی محدود نگرانه که وظیفه ی سیاسی خود را تشخیص نمیدهد، که دستور کار سیاسی خود را تشخیص نمیدهد که برای آن فکری بکند. در این رابطه اگر نقدی هست که هست، همه رهبری وقت آن حزب در آن شریک هستیم، به نظرم اولا شرق زدگی نسبت به بیماری و مرگ حکمت و دوم جونیوریسم سیاسی در قبال وظیفه ی سیاسی، که روی میزت نمیگذاری، که جواب را پیدا نمیکنید، که انشاالله میگذرد و منصور حکمت هم بهبود پیدا میکند و توکل به اینکه برمیگردد و دوباره حزب را برایمان هدایت میکند. دوره انتظار بود و طبعاً حزب روتین هایش میچرخید، کار میکرد، حزب بزرگی بود حتی آن جنبه ی عاطفی نسبت به منصور حکمت کاری کرده بود اگر اختلافاتی هم بود، مطرح نشود و حزب با وجود این وضعیت آنقدر حزب بزرگی بود هنوز سر و گردنی از خیلی ها بالاتر بود و کارش را میکرد. اما دیگر آن حزب خلاق،سرزنده،دخالتگردوره رهبری حکمت نبود. این هنوزقبل از انشعاب، قبل از جدائی و … است. به همین دلیل میگویم که مشکلات و عقب گردهای جنبش ما و تحزب ما از جدائی و از انشعابات شروع نمیشود. قبل از آن شروع شده بود. در عین حال بیماری و مرگ حکمت با یک دوره تعیین کننده در فضای سیاست ایران روبرو بود. دوره ای است که پدیده دوم خرداد شکست خورده و لاشه اش افتاده است. دوره ای بود که حزب کمونیست کارگری میتوانست با دخالتگری خلاقانه نقش موثر خود را ایفا کند. منصور حکمت قبل از بیماری میگفت جمع بندیتان را از شکست دوم خرداد بگوئید، پراتیک بعدیتان را استنتاج کنید، چون واقعاً خودش در دوره ی بر و بیای دوم خرداد با آن کمونیست هفتگیش و با هر چی مدیا داشتیم واقعاً به جانش افتاد، به سهم خودش و به سهم خودمان حزب آن دوره از سر در افتادن با آن پدیده ی دوم خرداد بزرگ شد، به قول منصور حکمت ما دوم خرداد را شکست ندادیم، اما ما تنها نیروی صاحب حرف، پُر حرف با صدای رسائی بودیم در میان اپوزیسیون ایران نه تنها چپ آن که کاملاً سخن متفاوت و متمایزی زدیم و کاملاً از آن نیرو گرفته بودیم. میخواهم بگویم این تند پیچ در عین حال مصادف شد با این تحول سیاسی که از ما جواب میخواست. پایان دوم خرداد و سیاست دخالتگرانه و تاکتیک بعدی و استنتاجات بعدی جواب از مای کمونیست کارگری میخواست، به نظرم در غیاب حکمت جواب کمونیستی و جواب مناسب به آن مقتضیات سیاسی اجتماعی آن دوره ندادیم.
پلنوم شانزدهم حزب: آماتوریسم و سردرگمی سیاسی رهبری
موقعی که منصور حکمت نماند، کمتر از یک ماه بعدش وارد پلنوم شانزدهم حزب شدیم. با بزرگترین خلاء زندگی سیاسی جنبش کمونیسم کارگری و حزبمان روبرو شده بودیم. گفتم رهبری موجودی که مانده است نه تنها هیچ طرح و نقشه ای برای پُر کردن حفره های سیاسی و سازمانی بوجود آمده نداریم، آن حفره های سیاسی و سازمانی به وجود آمده را به درست نمیشناختیم و خیلی ها هنوز هم نشناخته اند. به علاوه فضای سیاست ایران بعد از شکست دوم خرداد جواب جدید میخواهد، و جوابی تا آن لحظه برایش نیست. در این فضا در اوت 2002 وارد پلنوم شانزدهم حزب کمونیست کارگری شدیم. من اسم این پلنوم را گذاشتم آماتوریسم رهبری و سردرگمی سیاسی. پلنومی بود با اوج ناآمادگی وارد این پلنوم شدیم. اولین پلنوم بعد از حکمت بسیار حساس بود و آمادگی سیاسی عملی بالایی میخواست. اما تا دو هفته قبل از برگزاری به دستور جلسه اش فکر نشده بود. میدانم یک علت آن زیر فشار کاری، عاطفی درگذشت منصور حکمت بود. هر کسی سرش به جائی در حزب مشغول بود. رفقای موثری حتی در جلسه ی اول هیئت دایم وقت دفتر سیاسی که میخواستیم دستور پلنوم تعیین کنیم، غائب بودند. این اوضاع بود، با وجود همه اینها رهبری وظیفه اش بود، قبل از درگذشت، حتی دوسال قبل ترش برای دوره ی بعد از منصور حکمت خود را آماده کند و با آمادگی برود، نا آماده، دو هفته قبلش فقط دستورها تعیین شد، معلوم نشد حتی سخنرانان بعضی از بحثها چه تزها و احکامی و استنتاجاتی را طرح میکنند. اگر به آن دوره برگردیم، شاید یکی بگوید خوب، آن دوره ای بود، که منصور حکمت بیمار بود، پراکنده بودیم، امروز فکر میکنم در آن وضعیت اولین تصمیمی که میگرفتیم، مثلا میبایست این میبود که پلنوم را دو ماه یا مدت معقولی عقب بیندازیم. ما وارد اولین پلنوم بعد از حکمت میشدیم، آزمایش بزرگی بود و باید در این آزمایش، اگر میخواستیم آن جنبش و آن حزب را متحد نگه داریم و پشت سر رهبری بسیج کنیم، باید جور دیگری عمل میکردیم. به نظرم وظیفه ی هیئت دائم وقت، رئیس دفتر سیاسی، دبیر کمیته مرکزی آن، خود من به عنوان عضو هیئت دائم و دفتر سیاسی این بود که میدیدم آماده نیستیم، فرصتی به خود میدادیم و با آمادگی وارد پلنوم میشدیم. این اتفاق نمیافتد، به نظرم با یک لاقیدی سیاسی کامل، با درک نکردن اوضاع، با کمترین هم فکری، با کمترین تبادل نظر، و با کمترین تصمیم مشترک وارد پلنوم شانزدهم میشویم.
این در شرایطی است که دوره فرق کرده بود، هم دنیای بیرون حزب و هم خود حزب جوابهای جدید و رهبری متحد با جوابهای جدید را میطلبید. وارد پلنومی شدیم که دوره مثل پلنوم چهاردهم و پانزدهم نیست، که فقط با اتکا به روتین ها اوضاع را بگذرانیم، منصور حکمتی هم نبود که برایمان جواب بیاورد. آدمها، رهبری، فردی یا جمعی باید در فکر یک جوابهائی میبودند، در فکر یک راه حل هائی باشند، برای آینده حزبشان، و اینجا است اتفاقاً تحرک سیاسی در بالای حزب شروع میشود، کاری به نیت آدمها ندارم، آدمهائی که آن وقت در راس حزب بودیم، هر کسی فکر میکند باید به فکر حزبش و برای حزبش راه حل های سیاسی، تشکیلاتیش را داشته باشد و از این سر اتفاقاً تحرک سیاسی به وجود میآید و نظرات مطرح میشود. وارد پلنوم شانزدهم میشویم با حضور کادرهای حزب نزدیک یکصد نفر، رفقایی فکر کنم اینجا هستند که در آن پلنوم حضور داشتند. پلنوم شانزدهم علاوه بر دستورهای روتین و معمول، سه بحث اصلی دارد، بحث اوضاع سیاسی، بحث حزب بعد از منصور حکمت، جای تعمق است حزب بعد از منصور حکمت و بعد از این که یک ماه منصور حکمت نمانده تازه طرح میشود، حتی باید به فال نیک گرفت که حتی آنجا مطرح شده، این بحث میبایست بحث پلنوم چهاردهم باشد، اگر نه میبایست بحث پلنوم پانزدهم باشد. و بحث سوم، آرایش رهبری و طرح لیدری با این سه تا بحث وارد پلنوم میشویم.
مبحث اوضاع سیاسی ایران در پلنوم شانزدهم حزب
اینجا دیگر مجبورم از آدمها اسم ببرم. بحث اوضاع سیاسی که توسط کورش مدرسی مطرح شد. تز اصلی آن مبحث این بود که فروپاشی سریع جمهوری اسلامی احتمال دارد اتفاق بیافتد، حتی این جمله ای است که در پلنوم شانزدهم گفته “احتمالا در دو هفته ی آینده جمهوری اسلامی دچار فروپاشی بشود” نقل به معنی، این آن تصویریست که از اوضاع به دست میدهد. فروپاشی سریع رژیم به طور خودبخودی و از درون، یا تحت فشاراعتراضات از پایین که حرکت آگاهانه و جهت و نقشه نیروی فعاله سیاسی در آن غایب است. روشن است آن دیدگاه پوپولیستی و تماما آکسیونیستی و سطحی است. بر اساس این دیدگاه، نتیجه گیریش این بود که سریع بجنبیم و باید حزب بجنبد و یک راه حل هایی میآورد. راه حل دولت موقت، مجلس مٶسسان و رفراندوم که این راه حل راست بود. آن پلنوم و تقریبا هیچ کس در سطح دفتر سیاسی به آن جهت و راه حل سمپاتی نشان نداد و این نقطه قوت آن پلنوم است. حتی از کسانی که انتظار داشت و بعدا با هم در یک جهت قرار گرفتیم، نه تنها از بحثش حمایت نکردیم، بلکه در همان پلنوم آن جهت سیاسی و بحث او را نقد و مخالفت کردیم. ایراد کار امثال من و رفقای دیگری که نقد و مخالفت کردیم، این بود که طرح و بحث آلترناتیو در مقابلش نداشتیم. در مقابل این بحث کورش مدرسی، اما مخالفت و بحث آژیتاسیونی حمید تقوایی تحت نام “انقلاب” آمد. این بحث هم مخالف داشت و عمدتا کسانی که بعدا در رهبری حزب حکمتیست جمع شدیم، با آن مخالف بودیم. اما بر عکس بحث کورش مدرسی، بخشی از پلنوم به آن سمپاتی نشان داد. بعداً در بحثهای انقلاب، انقلاب حمید تقوائی بیشتر مبنای پوپولیستی این جهت سیاسی را که از قدیم، از دوره اتحاد مبارزان کمونیست هم وجود داشته توضیح میدهم. در نتیجه در بحث اوضاع سیاسی ما با دو جهت روبرو میشویم. خط حمید تقوائی یک مقدار جا افتاده تر از دوره کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست با همین بحث انقلاب وجود داشت، که در همان کنگره اتحاد مبارزان کمونیست، منصور حکمت نقدش میکند و جهت کورش مدرسی با تز فروپاشی سریع جمهوری اسلامی. این دو جهت پوپولیستی و با نتیجه گیرهای راست و سطحی میآید. هر دو جواب سیاسی غلط و راست هستند. هم جواب سیاسی کورش مدرسی برای آن اوضاع و هم جواب حمید تقوائی. تا آن جائی که به منتقدین هر دو جهت و بحث از جمله یکی مثل من برمیگردد به هر دو نقد داشتیم و اما فقط نقد داشتیم، هیچ آلترناتیوی نداشتیم، و اینجا این درس را از آن میگیرم که فقط نقد و مخالفت کافی نیست. نقد لازم است، اما آلترناتیوت چیست؟ در مقابل این دو تا جهت و بحث، جهت و بحث سومی نبود، آلترناتیو کمونیسم کارگری نبود، سند سومی نبود و یک مدت بعد هم حتی متاسفانه ادامه پیدا میکند و این اولین جائی است که شکاف سیاسی درون رهبری حزب کمونیست کارگری از این سر، از سر دو تا بحث سیاسی که فصل مشترکشان مبنای پوپولیستی آنها است باز میشود. هر دو جهت به نظرم غیر کمونیستی و هر دو جواب در سنت جوابگوئی کمونیسم کارگری نمیگنجید. مشخصا این بحث انقلاب انقلاب حمید تقوایی قبل تر از جانب خود حکمت به طور واقعی جواب گرفته بود. نامه منصور حکمت در نقد یک مصاحبه حمید تقوایی که به فاتح شیخ و حمید تقوائی دقیقاً سر همین بحث انقلاب انقلاب حمید تقوائی و مرزش را با جنبش سرنگونی نمیداند یا قائل نیست، هست. علاوه بر آن دقت کنید در مباحث پلنوم چهاردهم این بحث پیش آمد، آنجا منصور حکمت میگوید وقوع انقلاب دست ما نیست مثل یک اتفاقی میآید و میرود و اگر آمد ما باید آماده باشیم مُهر خودمان را بکوبیم. میگفت ما بحثمان این نیست که مداوم انقلاب را به جلو هُل بدهیم، بحث این است شما یک حزبی دارید و یک جامعه که باید پراتیک، سیاست و افق شما، رابطه این حزب با آن جامعه را محکم کند، به لحاظ سیاسی، به لحاظ سازمانی، به لحاظ اجتماعی، میگفت این وظیفه ی ما است، این برای ما قابل پیش بینی است، حزب را دارید به عنوان یک مادیت ابزار دستت است و یک جامعه ی زنده ی سیاسی، تا استراتژی، افق، سیاست و تاکتیک شما در آن جا بیفتد و هژمونیک شود. اگر حزب و قدرت سیاسی حرفی برای گفتن دارد اگر حزب و جامعه حرفی دارد برای این است. دقیقاً همان جا جواب این بحث انقلاب را میدهد اما در پلنوم شانزدهماین جهت و بحث حمید تقوایی از در دیگری وارد شد و وقتی پلنوم تمام شد ، اگر آن جهت و بحث کورش مدرسی اصلاً سمپاتی به آن وجود نداشت، به این بحث حمید تقوایی بخشی از پلنوم سمپاتی داشت. در نتیجه من میخواهم بگویم، این شکاف سیاسی به این شکل بود و آنجا خط حکمت و کمونیسم کارگری نمایندگی نشد، از سوی هیچ کدام از ما نمایندگی نشد.
بحث حزب بعد از منصور حکمت
بحث دوم، بحث حزب بعد از منصور حکمت است، این بحث را هم کورش مدرسی مطرح کرد، او عمدتاً سئوالاتی را مطرح کرد که در مقابل ما قرار گرفته بود. به نظرم سئوالات واقعی بود و تنها جوابی که خود او داشت این بود که وحدت را در بین خودمان چگونه حفظ میکنیم، تنها فرمولی که برای آن داشت یک جواب تشکیلاتی بود. که عبارت بود از حزب تعدد نظر و وحدت عمل. این نمیتوانست و نتوانست جواب آن سئوالات اساسی باشد که در مقابلمان قرار داشت. اما در این مبحث مسئله جدی تر جونیوریسم و لاقیدی رهبری حزب نسبت به این موضوع بود. این مبحث هر چند با تاخیر به نظرم مهم بود که طرح شد که پلنوم توجهی به آن نمیکند، اعتنائی به آن ندارد، سر آن بحثی در نمیگیرد، نه مخالف، نه موافق جدی پیدا نمیکند و بعد از آن هم در حیات حزب کمونیست کارگری و بعد از آن در حیات حزب حکمتیست جوابگویی به پر کردن حفره های فکری ، سیاسی، حزبی بعد از حکمت ادامه پیدا نمیکند. در حیات حزب کمونیست کارگری عراق هم که میبایست به آن بپردازند، مطرح نمیشود. میخواهم بگویم آن لاقیدی، آن جونیوریسم، حتی راستش آن شرق زدگی آنقدر ادامه پیدا کرد، بعدها هم، این بحث و پر کردن آن خلاء های سیاسی بعد از حکمت جواب نمیگیرد. در آن پلنوم تنها بحثی بود که توجهی به آن جلب نشد.
مبحث لیدری
در پلنوم شانزدهم حزب این مبحث را من طرح کردم. ابتدا در جلسه هیئت دایم وقت دفتر سیاسی موضوع را مطرح کردم. با موافقت اکثریت حاضرین در آن جلسه روبرو شد و از من خواسته شد پیشنهادم را مکتوب کرده و در اختیار دفتر سیاسی وقت قرار دهم. همین کار صورت گرفت و متن کتبی شده پیشنهادم موجود است. آنوقت فکر میکردم که انتخاب لیدر میتواند ما را رو به بیرون و در راستای جوابگویی به توقعات رو به بیرون از حزب همانند دیگر احزاب سیاسی اجتماعی که لیدر دارند، خوب و متحد معرفی کند. در دفتر سیاسی حزب و به تاثیر از آن در پلنوم 16 حزب اختلاف حول آن شکل گرفت. ارائه طرح لیدری در آن شرایط به نظرم غلط بود به دلایل زیر:
این طرح در بهترین حالت یک راه حل تشکیلاتی بود، برای مسائل پیش روی آنوقت حزب و جوابگو نبود. به علاوه تشخیص من از کاراکتر آنوقت حزب درست نبود. من فکر میکردم حزب دارای مختصات سیاسی اجتماعی یک حزب جا افتاده سیاسی است و مانند احزاب سیاسی اجتماعی جاافتاده میتواند به آسانی در میان خود لیدر داشته باشد و زمانی آن را عوض کند. به نظرم وقایع همانوقت و بعدا هم در حزب و هم در کاراکتر کسانی که مورد نظر من بودند، برای لیدری، نشان داد، هنوز در سنت و مختصات سیاسی و حزبی فاصله زیادی با حزب سیاسی داریم. از این زاویه به نکات و نظرات منصور حکمت که ادامه طرح لیدری را نامناسب تشخیص داده بود، آن توجه و اعتنای لازم را نکردم. در عین حال ارائه این طرح مناسبات مخالفین و موافقین آن در حزب را قطبی تر کرد. به جنگ قدرت در بالای حزب معنی شد. اختلافات سیاسی واقعی را تحت تاثیر خود قرار داد. به این دلایل نمی بایست این طرح ارائه میشد. مسئولیت ارائه این طرح نامناسب برای آن شرایط حزب به عهده من است. نه الان بسیار از قبلتر به این نتیجه رسیدم و در رهبری حزب حکمتیست قبلا و به همین دلایل ادامه طرح لیدری را نامناسب دیدم. از پلنوم چهارم حزب حکمتیست شروع کردیم و تدریجا تغییراتی در این طرح ایجاد کردیم. از جمله در پلنوم چهارم حزب حکمتیست سندی را تصویب کردیم، که لیدر حزب به تنهایی تصمیم نمیگرفت و با دیگر اعضای هیئت دبیران صاحب رای مساوی شد، هر چند هنوز عنوان لیدری را یدک میکشیدیم. بعدا عملا بعد از کنگره دوم حزب حکمتیست آن را کنار گذاشتیم و به جای لیدر دبیر کمیته مرکزی را داشتیم. تکرار میکنم ارائه این طرح در آن زمان نامناسب بود و مسئولیت آن به عهده من است.
آخرین نکته ام در این مورد اینست با یک نوع ارزیابی توافق ندارم، که عمده معضلات و قطبی شدن و نهایتا دو شقه شدن حزب کمونیست کارگری ایران را در سال 2004 نتیجه مطرح شدن طرح لیدری میداند. این یک محدود نگری است. نه تنها این بلکه توضیح عمده مشکلات و عقب گردهای تحمیل شده به کمونیسم کارگری و تحزب آن با مسئله انشعابات هم محدود نگری جدی است. به سهم خود و درهمین سمینار توضیح دادم که خود انشعابات و … معلول مشکلات اساسیتری بود که بعد از درگذشت حکمت گریبان جنبش کمونیسم کارگری را گرفت. تا آنجا به طرح لیدری برمیگردد، به شاهدی ادامه اختلافات بعد از حل مسئله لیدری در کنگره چهارم حزب کمونیست کارگری و بعدا به شاهدی نبودن مشکلی به نام طرح لیدری اما کماکان اختلافات ادامه پیدا کرد. یا در دهساله اخیر حیات حزب کمونیست کارگری ایران و حتی حزب حکمتیست، ما شاهد مشکلی به نام طرح لیدری نیستیم. اما در ادامه بررسی انتقادی به موضوع میپردازیم که برای مثال چرا حزب کمونیست کارگری ایران، انشعاب در آن اتفاق میافتد و در همین ده سال عقب گردهای جدی سیاسی را از سر گذرانده که امروز به روشنی و شفافیت بیگانگی خود را با کمونیسم کارگری حکمت نشان میدهد. چرا در حزب حکمتیست خطوط سیاسی مختلف شکل میگیرد و خط سیاسی ای از درون آن بیرون میزند که در سیاست و سنت سیاسی سنخیتی با کمونیسم کارگری ندارد و در سال 2011 به آن شکلی که دیده شد از حزب حکمتیست خارج شد.
در هر حال آنچه روشن است بعد از منصورحکمت و مشخصا در پلنوم شانزدهم حزب خطوط سیاسی ای مطرح شدند، که سنخیتی با کمونیسم کارگری حکمت نداشتند و در مقابل آنها علیرغم نقد و نظر متفاوت که وجود داشت، اما در قالب آلترناتیو قابل اتکا و متکی به کمونیسم کارگری حکمت مطرح نشد. این وضعیت تاثیرات خود را بر ادامه حیات سیاسی کمونیسم کارگری گذاشت و عقب گردهای جدی را تحمیل کرد. در ادامه موضوع به آن میپردازیم.
ادامه دارد
توضیح: کل این سمینار یکجا طرح شده است. بخش دوم این سمینار هنوز مکتوب و ادیت نشده است. در بخش دوم تمهای عمده زیر مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. که عبارتند از
– بعد از پلنوم 16 حزب تا کنگره چهارم حزب
– خط مشی پوپولیستی کنگره چهارم حزب
– از کنگره چهارم تا انشعاب 2004: انکشاف خطوط سیاسی و تشکیل حزب حکمتیست
– دگردیسی سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران – از 2004 تاکنون
– سیر تحولات حزب حکمتیست از مقطع تشکیلش تاکنون
– موقعیت کنونی کمونیسم کارگری حکمت
***
این سمینار در پانزدهم فوریه 2014 در سطح کادرها و اعضای حزب حکمتیست و دوستداران کمونیسم کارگری در شهر استکهلم برگزار شده است. آنچه مطالعه میکنید، بخش اول سمینار است. در جریان پیاده کردن و ادیت آن توسط ارائه دهنده تکمیل و تدقیق شده است. با تشکر فراوان از رفقا رضا دانش و زینت کریمی که در پیاده کردن بخشهایی از آن کمک کرده اند.
***