بحران عراق و راه حل برون رفت از آن
تاثیرات اوضاع عراق بر جامعه ایران
رفراندوم و استقلال کردستان عراق
رحمان حسین زاده، فاتح شیخ، آذر ماجدی، عبه دارابی، سیاوش دانشور، حسین مرادبیگی
کمونیست ماهانه: ارزیابی شما از بحران عراق چیست؟ مسئول یا مسئولین وضعیت امروز عراق چه کسانی هستند؟ آیا تشدید بحران در عراق و فروپاشی دولت مرکزی بدنبال حمله داعش و گسترش جنگ و سناریوی سیاه خلق الساعه است؟
رحمان حسین زاده: واضح است بحران در عراق و سناریوی سیاه حاکم در آن کشور خلق الساعه نبود. ما قبلا در بیانیه حزب حکمتیست تاکید کردیم که “برخلاف پروپاگاند ارتجاعی و گمراه کننده رسانه های مزدور و جانبدار و آتش بیار معرکه، این اوضاع با “جنگ و گریز” جریان تروریست ضد جامعه، ضد مردمی و بی ریشه “داعش” و یا “سرکوب سنی ها” توسط مالکی شروع نشده است. داعش و مالکی پشت و روی یک سکه اند و تنها بعنوان کاتالیزور در تشدید این اوضاع عمل کرده اند. دولت مذهبی مالکی و داعش ها محصولات یک روند سیاسی قدیمی تر و مولفه های حادتری هستند که عملکرد آنها ابعاد بحران امروز عراق را پیچیده تر کرده است”. عراق امروز، ما حاصل پایان جهان دو قطبی و شکست تلاشهای شکست خورده آمریکا برای شکل دادن به جهان تک قطبی تحت فرمان خودش تحت پوشش “نظم نوین جهانی” بود. جنگ اول خلیج در ژانویه ۱۹۹۱ به فرمان بوش پدر رئیس جمهور وقت آمریکا به بهانه بیرون راندن ارتش اشغالگر دولت بعث وقت عراق از کویت قرار بود پایه های “نظم نوین جهانی” و سرکردگی خود گمارده آمریکا بر جهان بعد از فروپاشی شوروی را تامین کند. آن واقعه آغازگر عملی روند سیاه و ارتجاعی و بستن نطفه های اوضاع امروز عراق شد. سپس با جنگ دوم آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ به فرمان بوش پسر و سقوط صدام حسین فاشیست و ایجاد ترتیبات سیاسی بر مبنای دسته بندی قومی و مذهبی، شیرازه جامعه عراق ازهم پاشید. مصائب و تباهی امروز جامعه عراق رقم خورد. لذا سناریوی سیاه عراق و بمیدان آوردن میلیتاریسم و تروریسم دولتی و کل دارودسته های گانگستری و از جمله داعش، محصول لجنزار قومی و مذهبی است که معمار آن آمریکا و قدرتهای جهانی اند. همانطور که قبلا در یوگسلاوی، افغانستان، رواندا، و در سه ساله اخیر در لیبی و سوریه سناریوهای سیاه دیگری بر آن کشورها تحمیل کرده اند. دراین تحولات و در کانونهای بحرانی جهان امروز، ایجاد سناریوی سیاه، پاشاندن شیرازه جامعه، تحمیل استیصال و ناامیدی و علم کردن دستجات قومی و مذهبی تروریست، جنگ و کشتار و راه انداختن پاکسازی قومی، مذهبی و تحمیل عقبگردهای عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، آلترناتیو اساسی قدرتهای جهانی و منطقه ای و در راس آنها آمریکا برای سلب اراده مردم بوده است. در نتیجه مسئول اول و شناخته شده اوضاع امروز عراق، آمریکا و هم پیمانان غربی و جهانی آن و کل نیروهای ارتجاعی در منطقه و در خود عراق است. آمریکا و غرب و دولتهای ارتجاعی منطقه و جریانات قومی و مذهبی در خود عراق نیروهای مجرمی هستند که با سیاست و عملکرد جنایتکارانه بیش از دو دهه خود زخم عمیقی بر پیکره جامعه عراق ایجاد کرده، که تروریسم و جنگ و کشتار و ناامنی هر روزه، عملیاتهای انتحاری و تخریب جامعه، گسترش جهل و خرافه و عقب ماندگی و فقر و فلاکت و گرسنگی از نتایج بلاواسطه آن بوده است. عراق امروز و شهروندان بخت برگشته آن از قربانیان این اوضاع سناریو سیاهی هستند.
کمونیست ماهانه: در راستای سیاست تقویت عنصر مسئولیت اجتماعی کمونیسم و دفاع از امنیت جامعه و فضای سیاسی، حزب اخیرا با نمایندگان جریانات مختلف چپ دیدار کرده است. حزب چه توقعی را در مقابل جریانات سیاسی مسئول و بخشهای مختلف در جامعه و بویژه رهبران کارگری و لایه رهبران و فعالین جنبش اجتماعی پیشرو در جامعه ایران میگذارد؟
رحمان حسین زاده: فکر میکنم بر کسی پوشیده نیست، که تحولات عراق پیامدهای مخرب منطقه ای جدی دارد. این تاثیرات زیانبار به چند دلیل میتواند به جامعه ایران سرریزشود. اولا جمهوری اسلامی یک پای مهم اوضاع بحرانی و مصیبت بار عراق و جنگ نیابتی با دولتها و نیروهای رقیب خود در آن کشور است. همین باعث میشود، دولتها و نیروهای رقیب آن در ایران بیکار ننشینند و از هم اکنون مقابله به مثل کنند. شواهد آن از هم اکنون پیداست. نمونه آن حمایتهای بعضی دولتهای مرتجع منطقه از جریانات مذهبی و قومی در ایران است. شکل دادن به سلفی های تندرو و سیاه توسط عربستان سعودی و حمایت مالی وسیع آنها تنها یک نمونه است. به علاوه خود جمهوری اسلامی عامل مهم تفرقه مذهبی و قومی و در صورت لزوم شکل دهنده جنگ و خونریزی مذهبی و قومی در راستای ادامه حاکمیت سیاه خود خواهد بود. در پروسه سرنگونی این رژیم و آن زمان حاکمیت مرکزیشان در مسیر سراشیبی و سقوط قرار گیرد، انواع دارودسته های مسلح گانگستری از درون جمهوری اسلامی بیرون میزند و به جان جامعه و مردم می افتند. دوما همجواری دو کشورعراق و ایران، به هم ریختگی کشور عراق در دو دهه گذشته، این امکان را ایجاد کرده روندهای سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی در دو کشور بازتاب گسترده و تاثیرگذاری جدی بر هم داشته باشد. در نتیجه جریانات قومی، مذهبی مشابه در دو سوی مرز، هر کدام هم پیمان خود را پیدا کرده و همدیگر را تقویت میکنند و این را به وضوح می بینیم. به ویژه آنجا نگرانی جدی تر میشود که جامعه ایران به اندازه کافی در مقابل گسترش دسته بندیهای ارتجاعی قومی مذهبی مصونیت پیدا نکرده است. سوما در دنیای امروز و در دل تحولات سیاسی کشورهای مختلف، آنجا که منافعشان ایجاب کند، قدرتهای جهانی ساز و برگ شکل دادن به سناریوهای سیاه را بسرعت آماده میکنند. در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی و در شرایط بروز تحولات سریع سیاسی در ایران این یک خطر جدی است. عراق امروز تنها نمونه این وضعیت نیست. اتفاقات سه ساله اخیر لیبی و سوریه نمونه های مجسم دیگر آن است. این مولفه ها قاعدتا باید هر جریان و نیروی سیاسی مسئولیت پذیر اجتماعی و به طریق اولی نیروی چپ و مترقی را به اتخاذ راه حل مسئولانه و جدی وادارد. این وضعیت همکاری و هماهنگی جدی نیروهای مسئول سیاسی و جریانات چپ را در دفاع از جامعه و زندگی مردم میطلبد. در این راستا ما تاکنون دیدارهایی با بعضی از احزاب وسازمانهای چپ از جمله با حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری ایران، سازمان فداییان – اقلیت داشته ایم. در این زمینه ها بحث و تبادل نظر و همفکری داشته ایم. در مورد هر یک از این دیدارها اعلامیه جداگانه منتشر کرده ایم. برگزاری این دیدارها مثبت بوده است. جهت ما اینست به بیانیه و تعهد سیاسی و عملی مشترکی برای مقابله با مخاطرات تهدید کننده جامعه ایران برسیم. همگامی مشترکی در این زمینه داشته باشیم. در این زمینه دیدارهای بعدی در دستور کار است. در مورد نتایج و جوانب مشخصتر این پروسه بعدا میتوان اظهار نظر کرد.
کمونیست ماهانه: سناریوی مد نظر برای منطقه خاورمیانه چیست؟ آیا سناریوی شسته رفته ای وجود دارد که تدریجا اجرا میشود و یا درهم ریختگی اوضاع و عملکرد و محدودیتهای نیروهای درگیر چنین اوضاعی را بوجود آورده است؟ تحولات عراق چه جهتی دارد؟
فاتح شیخ: امروز در خاورمیانه به هیچ وجه سناریوی شسته رفته ای که تدریجا اجرا شود در میان نیست. آنچه در جریان است درهم ریختگی بیسابقه و فاجعه آفرینی خرده سناریوهای منفرد است. در یک کلام: سناریوی فراگیری برای تجدید تعریف ژئوپولیتیک خاورمیانه توسط قدرتهای جهانی، آمریکا و اروپا یا فرضا روسیه و چین، در میان نیست. اگر هم روزی بوده امروز آکتیو نیست. طرح “خاورمیانه بزرگ” جورج بوش (پسر) و نئوکانسرواتیوهای پیرامونش به جائی نرسید. پس از مدتی هیاهوی مدل آمریکائی مانند “نظم نوین جهانی” شان گم و گور شد و رفت. شکست هر دو طرح، معلول افول سرکردگی آمریکا بر اقتصاد و سیاست جهان و بن بست استراتژی میلیتاریستی آن بود. افول هژمونی جهانی آمریکا با آشکار شدن بن بست میلیتاریسم آن در افغانستان و عراق در اواخر ٢٠٠٧ بروز علنی پیدا کرد اما با انفجار بحران اقتصادی والستریت در سپتامبر ٢٠٠٨ به عنوان واقعیتی غیرقابل اهمال تثبیت شد. تغییر کفه سمپاتی هیات حاکمه آمریکا به نفع اوباما در انتخابات نوامبر ٢٠٠٨ انعکاس بحران اقتصادی آمریکا و افت موقعیت جهانی آن بود. خواستند افت را مدیریت و ضایعات آن را کنترل کنند. شش سال گذشته به هدفشان نرسیده اند. با روند افول اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا، اعتبار این ژاندارم سابق بین المللی در انظار دولتهای خاورمیانه، حتی در انظار متحدان پایدارش به سراشیبی روزافزونی افتاده که به آسانی قابل دیدن است.
در سه سال اخیر ناتو و دولتهای منطقه برای مقابله با انقلابات ٢٠١١ و موج تحولات سیاسی پیامد آن در خاورمیانه، سناریوهای منفردی را تعقیب کرده اند که مجموعا به صفبندی جدید دولتهای منطقه و رویاروئی جدید غرب و روسیه منجر شده و برای زندگی مردم چندین کشور فاجعه به بار آورده است. لیبی بر اثر دخالت نظامی ناتو به چنان اوضاع درهم ریخته ای افتاده که دولتهای بریتانیا و فرانسه که خود در راس تعرض ناتو به آن کشور بوده اند این روزها اتباعشان را از آنجا خارج کرده اند و سناریوی سیاهی که خود ببار آورده اند را برای مردم لیبی به جا گذاشته اند. سوریه در منجلاب جنگ نیابتی دولتهای منطقه و در منگنه رقابت شدید روسیه و غرب تماما ویران شده، بخش بزرگی از جمعیت بی خانمان شده و بخش دیگر گرفتار زندگی جهنمی زیر بمبارانها و جنایات ضد بشری رژیم بشار اسد و حزب الله و جمهوری اسلامی و زیر فشار توحش اسلامی داعش و جنایات دیگر جریانات مخالف رژیم اسد است. عراق پس از دو دهه اوضاع سناریوی سیاهی حاصل از دو لشکرکشی آمریکا و متحدانش، امروز در کشاکش جنگ مذهبی شنیع داعش و هم جبهه های آن با نیروهای تابع مالکی و هم پیمانانش، دارد از هم گسیخته میشود.
منطقه استراتژیک خاورمیانه به کانون پیچیده ترین بحران در جهان بحرانزده بدل شده است. بر زمینه این بحران چندلایه و کم سابقه، در غیاب هژمونی سابق آمریکا و در شکاف جدالهای جدید دولتهای منطقه، نیروهای محلی مسلح مجال فراختری برای ابراز وجود پیدا کرده اند. عملا جزو معادلات منطقه شده اند. حزب الله لبنان علاوه بر نقش قدیمتر “دولت در دولت”، با نقش جنگی جدید در سوریه و اخیرا عراق، وزن بیشتری در معادلات منطقه پیدا کرده است. داعش که در منجلاب سوریه و عراق رشد کرده، با تاخت و تاز در مناطق زیر کنترل و تحمیل توحش شریعت به ضرب دشنه و گلوله تلاش میکند که در معادلات آن دو کشور جایگاهی اشغال کند. حماس بر متن همین دوره اغتشاش به حاکمیت غزه چنگ انداخت و دولت اسرائیل همه این سالها، ازجمله در جنگ اخیر علیه غزه، با وجود قدرت ویرانگر نظامی، دست زدن به جنایات شنیع جنگی و برخوردار بودن از حمایت آمریکا و غرب نتوانسته است آن را از مساله فلسطین و معادلات منطقه حذف کند. احزاب حاکم کردستان عراق با سابقه بیش از دو دهه حاکمیت دوفاکتوی مستقل، امروز در جایگاه بازیگران مهم سیاست عراق و منطقه ایفای نقش میکنند. پ.ک ک. در دو کشور ترکیه و سوریه نقش و وزن سیاسی نظامی محلی جدید پیدا کرده است.
خاورمیانه در ادامه چند دهه اغتشاش، اکنون پا به اغتشاشی چندجانبه گذاشته که بخشی ادامه اغتشاش جهان پس از موازنه دوقطبی دوران جنگ سرد، بخشی پیامد بحران اقتصاد جهانی و بخشی حاصل جدال قدرتهای بزرگ و کوچک بر سر تجدید تقسیم مناطق نفوذ است. جهان امروز جهانی بی لنگر و کنترل است. در دل اغتشاش کنونی رقابت غرب و روسیه از نو جان تازه گرفته و ازجمله در جنگ بی پایان سوریه و در بحران تقسیم مجدد اوکراین، تهدیدهای جدی برای بشریت فراهم کرده است. خاورمیانه گرفتار درهم ریختگی بیسابقه و فاجعه آفرینی خرده سناریوهایی است که عناصر اصلی آن یک طرف دولتهای ترکیه، عربستان، قطر و … با حمایت غرب و طرف دیگر جمهوری اسلامی، حکومت مرکزی عراق و رژیم بشار اسد با حمایت روسیه است. در میانه این اغتشاش فراگیر، دولت اسرائیل با حملات فاشیستی به غزه میخواهد خودسرانه پرونده مذاکره صلح و تشکیل دولت فلسطین را برای چندمین بار ببندد. این جنگ افروزی اوضاع خاورمیانه را بحرانی تر میکند.
بحران فاجعه بار عراق که بر متن اغتشاش جهانی و جدالهای منطقه ای بروز کرده با گسترش جنگ مذهبی موجب فروپاشی کامل نظام فدرالی حاکم، تخریب بیشتر زیرساخت جامعه و افزودن شکاف مذهبی بر شکاف قومی تاریخا موجود شده است. جنگ مذهبی جاری در عراق حاصل جدال قدرت جناحهای زیر نفوذ جمهوری اسلامی با جناحهای مورد حمایت عربستان و ترکیه و بخشی از جدال قدرتهای جهان و منطقه است که با بیرون راندن داعش هم فرو نمی نشیند. این جنگ با تخریب بنیادهای مدنیت جامعه دوره پرمشقت و فاجعه باری برای زندگی مردم آن کشور به بار آورده است.
کمونیست ماهانه: نظر حزب در مورد سوال رفراندوم و استقلال کردستان عراق چیست؟ آیا جدائی به نفع مردم کرد زبان و ساکنین کردستان است؟
فاتح شیخ: نظر حزب حکمتیست در مورد رفراندوم و استقلال کردستان عراق در پایان بیانیه حزب “درباره سناریوی سیاه در عراق و راه برونرفت از آن” بیان شده و خوانندگان میتوانند مستقیما به متن آن در همین شماره کمونیست ماهانه رجوع کنند. بیانیه حزب علاوه بر تاکید بر ضرورت برگزاری رفراندم، در شرایط کنونی از جدائی و استقلال کردستان عراق دفاع کرده است.
باید توجه داشت که خواهان برگزاری رفراندم بودن به طور اتوماتیک به معنی دفاع از جدائی و استقلال نیست. رفراندم راه حل سیاسی مساله ملی و شکافهای ملی لاعلاج است. ما برای کردستان ایران هم خواهان برگزاری رفراندم در مناطق کردنشین هستیم. رفراندمی که در آن خود ساکنین کردستان در مورد جدائی از ایران و یا باقی ماندن در ایران به عنوان شهروندان متساوی الحقوق کشور آزادانه تصمیم بگیرند. برنامه حزب کمونیست کارگری، ضمن تاکید بر ضرورت رفراندم، کمیته مرکزی حزب را موظف کرده است تا در هر مقطع با توجه به شرایط مشخص هر دوره، سیاست و توصیه حزب به مردم کردستان در چنین رفراندمی را تعیین کند. در قرار تکمیلی شماره ١٣٠٦ در مورد رفراندم در کردستان (مصوب پلنوم سیزدهم کمیته مرکزی، فوریه ٢٠٠١) تاکید شده که: در شرایط و دوره کنونی، سیاست و توصیه حزب به مردم کردستان عدم جدایی و باقی ماندن در چهارچوب ایران به عنوان شهروندان متساوی الحقوق کشور است. در انتهای قرار هم اضافه شده که: بنا به برنامه حزب، اين حق همواره براى کميته مرکزى حزب و پلنومهاى آتى آن محفوظ است که با توجه به اوضاع مشخص هر دوره تصميم متفاوتى در اين زمينه اتخاذ کنند.
در مورد کردستان عراق هم حزب ما همان مضمون و متد مندرج در برنامه و سیاست حزب را با توجه به شرایط و دوره کنونی به کار بسته است. یعنی اولا خواهان برگزاری رفراندم در مناطق کردنشین عراق است که در آن خود ساکنین آن مناطق در مورد جدائی از عراق یا ماندن در چهارچوب آن کشور آزادانه تصمیم بگیرند. ثانیا با توجه به اوضاع مشخص امروز از استقلال کردستان عراق دفاع کرده است.
در شماره قبلی کمونیست ماهانه در اوائل ژوئن (قبل از تصرف موصل توسط داعش)، در پاسخ به سوالاتی درباره موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه، شرایط تاریخی و سیاسی مشخص مساله کرد در کردستان عراق و تفاوت آن با موقعیت مساله کرد در کشورهای ایران، ترکیه و سوریه را شرح داده ام و بر آن مبنا استقلال و جدایی کردستان عراق را راه حلی کارساز دانسته ام.
http://hekmatist.org/attachments/article/4333/Communist%20Monthly%20Nr%205.pdf
دوره دوم شماره پنجم ژوئن ٢٠١٤- ص ١١-٦)
آیا در شرایط کنونی جدائی به نفع کارگران و شهروندان کردستان عراق است؟ قطعا. اگر نبود حزب حکمتیست از جدائی دفاع نمیکرد. دو دهه پیش هم رکن اصلی دفاع منصور حکمت و احزاب کمونیست کارگری ایران و عراق از خواست استقلال کردستان عراق همین ارزیابی بود که آن را به نفع اکثریت جامعه میدانستند. برای روشن شدن این مساله، بررسی مشخص بحران عراق و در دل آن رابطه حکومت و جامعه کردستان عراق با حکومت مرکزی و بقیه عراق ضروری است.
در بحران امروز عراق، حکومت مرکزی و حکومت کردستان هر دو درگیر بحران سرنوشت سازند. از آنجا که بیش از دو دهه جدائی دوفاکتوی کردستان عراق از بقیه عراق، اوضاع جداگانه ای برای این دو بخش آفریده است، راه برونرفت از بحران برای هر یک جداگانه است. بحران حکومت مرکزی سیاسی و ساختاری است. بحران فروریختن مبنای فدرالیسم قومی مذهبی نظام سیاسی است. امروز بخش بزرگی از قلمرو جغرافیای سیاسی عراق خارج از کنترل حکومت مرکزی است. راه برونرفت از این بحران حکومتی هم بر خلاف آنچه این روزها رایج است تشکیل “کنفدراسیون سه نیمچه دولت شیعه و سنی و کرد” نیست. بلکه تغییر نظام قومی مذهبی حاکم به یک نظام سکولار غیرقومی و غیرمذهبی است. تا این تحول سیاسی صورت نگیرد بحران سیاسی ساختاری حکومت مرکزی عراق حل نخواهد شد و جنگ و جدال مذهبی ادامه مییابد. برای منطقه کردستان عراق راه حل جدائی موجود و واقعی است، اما “منطقه شیعه” و “منطقه سنی” را در عراق نمیتوان از هم جدا کرد و بر هر کدام حکومتی جداگانه و یا “توافقی” گمارد. بغداد پایتخت را نمیتوان بر مبنای این تفرقه ساختگی میان ساکنین آن تقسیم کرد. جنگ مذهبی هنوز به بغداد نرسیده اگر برسد فجایعی به مراتب فاجعه تر از یوگسلاوی به بار خواهد آمد. پروژه ساختن کنفدراسیون بر ویرانه فدرالیسم فروریخته کنونی علاوه بر ماهیت ضد مردمی آن اساسا پروژه ای عملی نیست. ما کمونیستها مکررا تاکید کرده ایم که فدرالیسم نسخه از هم پاشاندن جامعه است. این حقیقت در پراتیک واقعی فدرالیسم در عراق در ١١ سال گذشته به اثبات رسیده است. جامعه عراق بر خط شکاف قومی و مذهبی نظام فدرالی حاکم دچار تفرقه شدیدی شده است که جز با تغییر این نظام قابل علاج نیست. کنفدراسیون به مراتب بیشتر از فدرالیسم نسخه از هم پاشاندن جامعه عراق است. شکاف قومی میان مناطق عرب نشین و کردنشین عراق تاریخا وجود داشته است. از بعد از جنگ ١٩٩١ کردستان عراق دوفاکتو جدا و مستقل از عراق بوده است. از ٢٠٠٣ که احزاب حاکم کردستان عراق آن را بدون مراجعه به رای مردم به حکومت مرکزی الحاق کردند هم تاکنون جدائی و دوری کمتر نشده بلکه سال به سال بیشتر شده است. شکاف قومی عرب و کرد دهها سال است در قوانین اساسی پی در پی آن کشور به صورت دو هویت قومی درجه اول عرب و درجه دو کرد نهادینه شده است. در ١١ سال گذشته با جنگ و جدال جریانات زیر نفوذ جمهوری اسلامی در حکومت مرکزی با مخالفان آنها، شکاف مذهبی هم به شکاف قومی موجود اضافه شده و نظام سیاسی “توافقی” موسوم به فدرالی این شکاف را هم نهادینه کرده است. امروز با تغییر تناسب قوا و در هم ریختن نظام سیاسی “توافقی”، عراق از نظر سیاسی و نظامی و بعضا هم جغرافیایی سه پاره شده است. پیچیدگی بحران حکومت مرکزی در این است که جدائی مناطق کردنشین از بقیه عراق سابقه دارد و از نظر جغرافیا هم تقریبا روشن است. در بعضی مناطق کردنشین خارج اقلیم کردستان که با خروج نیروهای نظامی تابع مالکی عملا به منطقه کردستان پیوسته اند، ترکیب جمعیت ساکنین از لحاظ زبان و مذهب متنوع است. راه حل برگزاری رفراندمی است که طبق ماده ١٤٠ میبایست تا آخر سال ٢٠٠٧ انجام شود ولی تا کنون به تعویق افتاده است. این راه حل هم توافقی و هم عملی و کارساز است. اما دو پاره کردن بقیه کشور عراق بر اساس انتساب اهالی به دو مذهب شیعه و سنی نه قابل توافق و نه قابل اجراء است. راه برونرفت از بحران حکومت مرکزی، جایگزینی حکومت و نظام سیاسی کنونی با نظامی سکولار و غیرمذهبی و غیرقومی است.
بحران حکومت کردستان عراق هم پیچیده است. اساس آن سیاسی است و حاصل ارتباط نابرابر و درجه دومی با حکومت مرکزی کنونی در لفافه توافق فدرالی است. به اذعان بالاترین مقامهای حکومت کردستان تجربه فدرالیسم شکست خورده است. این اذعان به شکست سیاست ١١ سال پیش آنها در الحاق کردستان به حکومت مرکزی بدون مراجعه به رای مردم است. اعتراف امروز و استنکاف تا دیروز تغییری در این واقعیت نمیدهد که جامعه کردستان از نظر سیاسی در بلاتکلیفی و نابسامانی بسر میبرد. به تعبیر یک مقام دیگر حکومت کردستان: مشخص نیست که حکومت در کردستان دولت است یا اقلیم. نیروی مسلح جداگانه، انتخابات جداگانه، صدور نفت جداگانه، سیاست بین المللی جداگانه و نیمچه سفارت در بسیاری از کشورها به چه معنی است؟ اذعان مقامات حکومتی کردستان به بلاتکلیفی سیاسی و حقوقی حکومت و شکست فدرالیسم، همزمان با بحران اقتصادی فراگیری که باعث بروز هرروزه نارضایتی اعماق جامعه است این سوال را برای جامعه پیش میکشد که تاکی مردم کردستان باید تاوان بپردازند؟ اکنون مردم کردستان عراق عملا با دو حاکمیت طرف هستند: یک حاکمیت در کردستان که ٢٣ سال کارنامه آن مورد نقد و نارضایتی بخش اعظم شهروندان است و حاکمیت دیگر در بغداد که مردم کردستان برای ابراز نارضایتی علیه آن هم راهی ندارند. مردم به کمبود بنزین، به عدم پرداخت چند ماهه حقوقشان، به گرانی روزافزون معترضند. حکومت کردستان همه را به گردن حکومت مرکزی میاندازد و از مردم میخواهد اعتراض نکنند بلکه از خود تحمل و مقاومت نشان دهند. اما از نظر مردم حکومتی که مستقیما بر جامعه حکم میراند مسئول پاسخگویی به مسائل جامعه و نیازهای شهروندان است. حکومت کردستان هنگام الحاق کردستان به حکومت مرکزی به مردم مراجعه نکرده است اما امروز که رابطه فدرالی به صخره واقعیت بر خورده و درهم شکسته از آنها تحمل و مقاومت انتظار دارد.
برای مقابله با بحران خود احزاب شریک در حکومت پای دو پروژه موازی رفته اند: اول شرکت در پروسه بازسازی حکومت مرکزی با هدف سهمگیری بیشتر از قدرت سیاسی و اقتصادی در چارچوب “کنفدراسیون سه بخش شیعه، سنی، کرد” که خود هم به عملی نبودن آن اذعان دارند. دوم در صورت عملی نشدن پروژه کنفدراسیون، از راه برگزاری رفراندم پای استقلال بروند و با رای مردم تکلیف آینده سیاسی کردستان را روشن کنند. در این فاصله هم برای تعیین تکلیف مناطق کردنشین خارج از اقلیم هم مطابق ماده ١٤٠ قانون اساسی توافقی رفراندمی انجام گیرد که در آن ساکنین آن مناطق در مورد پیوستن یا نپیوستن به منطقه زیر کنترل حکومت کردستان تصمیم بگیرند. واضح است که این سناریوهای پیچ در پیچ متناقض نه جوابگوی نیازهای فوری اکثریت ناراضی مردم کردستان است و نه پاسخ روشنی به برونرفت از بلاتکلیفی سیاسی و نابسامانی جامعه کردستان و تعیین تکلیف آینده سیاسی آن میدهد. این راه حلها جوابگوی بحرانهای گریبانگیر خود حکومت کردستان هم نیست. محتوای واقعی آنها تلاش مجدد احزاب شریک در حکومت کردستان برای گرفتن سهم بیشتر از قدرت و ثروت در یک بندوبست جدید با حکومت مرکزی از بالای سر مردم است. در آن صورت رفراندم و پروژه استقلال را یک بار دیگر بایگانی خواهند کرد.
از زاویه منافع کارگران و اکثریت شهروندان کردستان راه برونرفت از تناقضات کنونی جامعه، یک راه است نه دو راه و آن برگزاری رفراندمی است که در آن ساکنین کردستان اعم از کردزبان و غیر کردزبان آزادانه در مورد جدائی یا عدم جدائی از عراق تصمیم بگیرند. این راه برونرفت در عین حال که رابطه کردستان با دولت مرکزی عراق را تعیین تکلیف میکند، حکومت کنونی کردستان را هم در برابر مسئولیت پاسخگوئی به نیازهای سیاسی و معیشتی اکثریت جامعه میگذارد. پروسه رفراندم میتواند پروسه نقد و بازبینی آگاهگرانه و روشنی باشد درباره کارنامه سیاسی و اقتصادی ٢٣ سال حکومت این احزاب و تلاشی سیاسی باشد برای تغییر اوضاع موجود و نظام حکومتی به نفع یک نظام غیرقومی و غیرمذهبی مبتنی بر سکولاریسم و آزادیهای گسترده بی قید و شرط سیاسی و مدنی برای همه شهروندان صرفنظر از انتساب آنها به قومیت، ملیت، مذهب و زبان.
کردستان عراق یک جامعه طبقاتی سرمایه داری است که در آن تضاد مصالح کارگران و زحمتکشان جامعه با بورژوازی حاکم قاعده است. در بررسی مسائل این جامعه یک اصل متدولوژیک کمونیسم کارگری مفروض گرفتن تفکیک دولت از جامعه و مردم است که انعکاس سیاسی تفکیک طبقاتی بورژوازی و پرولتاریاست. فرض بر این است که منافع بورژوازی با منافع طبقه کارگر و جامعه در تضاد است در حالیکه منافع طبقه کارگر با منافع کل جامعه همجهت است. طبقه کارگر نمیتواند از قید مناسبات استثمارگرانه و سرکوبگرانه سرمایه داری رها شود مگر اینکه همزمان جامعه را هم از آن مناسبات رها سازد. در ارتباط با آینده سیاسی کردستان عراق هم باید مصالح طبقه کارگر و جامعه را از منافع بورژوازی و حکومت و احزاب شریک در آن تفکیک کرد. احزاب حاکم کردستان عراق و مجموعه احزاب ناسیونالیست کرد منطقه، چه در دفاع از رفراندم و استقلال و چه در ابراز تردید و اما و اگر درباره آن، اجندا و مصالح طبقاتی و حکومتی و رقابت قدرتهای خود را تعقیب میکنند. اجندا و مصالح احزاب حاکم کردستان عراق با اجندا و مصالح کارگران و جامعه که قاعدتا کمونیستها پرچمدار آن هستند متفاوت است. در حال حاضر در صحنه قدرت سیاسی و نظام حکومتی عراق نه یک رابطه بلکه دو رابطه به بن بست خورده و راه برونرفت میطلبد: یکی رابطه حکومت اقلیم کردستان با حکومت مرکزی و با مردم کردستان و دیگری رابطه مردم کردستان عراق با نظام حاکم هم در کردستان و هم در مرکز است. هدف حکومت اقلیم کردستان از استقلال، مشروعیت بخشیدن به ادامه حاکمیت بر جامعه و مردم کردستان با همین شکل و شمایل کنونی است و میکوشد از آن همچون دستمایه اشاعه بیشتر توهم ملی در صفوف کارگران و توده مردم استفاده کند. در مقابل این اجندا کمونیستها و پیشروان آزادیخواه مردم میتوانند از پروسه رفراندم و استقلال و پیامدهای سیاسی آن در جهت بهبود وضعیت سیاسی و معیشتی خود و آگاهگری و توهم زدائی نسبت به کارنامه احزاب ناسیونالیست حاکم بهره برداری کنند. موفقیت در این عرصه در گرو روشن بینی سیاسی و دخالتگری پراتیک فعالین کمونیست و آزادیخواه است و بس. تضمین دیگری متصور نیست.
آنچه روشن است استقلال کردستان عراق میتواند تناسب قوا و مسیر و شکل و شمایل تحولات سیاسی منطقه را به نفع حل سیاسی و عادلانه مساله کرد در کشورهای دیگر بهبود بخشد. اما این واقعیت هم باید روشن باشد که صرف استقلال کردستان عراق و حل مساله کرد در منطقه، به طور اتوماتیک به بهبود عمومی حقوق و آزادیهای سیاسی و وضعیت معیشتی شهروندان و فراتر از آن به رهایی از شکاف قومی و نفرت و تفرقه قومی منجر نمیشود. بهبود وضعیت سیاسی و معیشتی در گرو مبارزات متکی به آگاهی و سازمانیافتگی کارگران و توده های اعماق جامعه است. اما امر رهایی از شکاف قومی در گرو پیروزی سوسیالیسم و سکولاریسم در کردستان عراق و کشورهای همسایه است و بویژه در ایران بی تردید در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم و سکولاریسم در جامعه است. نظامی آزاد و برابر که در آن همه شهروندان صرفنظر از هر انتساب قومی و مذهبی، به عنوان شهروندان متساوی الحقوق با هم زندگی و مراوده کنند.
کمونیست ماهانه: آیا میتوان قاطعانه گفت وضعیت امروز عراق محصول شکست پروژه فدرالیسم و دولت سرهم بندی شده آمریکاست؟ و تشدید شکافهای قومی و مذهبی در وضعیت امروز عراق چه نقشی داشته است؟
آذر ماجدی: وضعیت دهشتناک امروز عراق محصول حمله آمریکا، بریتانیا و موتلفینشان به عراق در سال 2003 است. حاصل آن جنگ می توانست دولتی دیگر باشد، لذا خود دولت بمعنای مشخص کلمه را نمی توان بدون دلایل وجودی آن مسبب این شرایط سیاه و تراژیک دانست. آمریکا و بریتانیا با قصد پیاده کردن سیاست نظم نوین جهانی که در پی سقوط شوروی در دستور آنها قرار گرفت، پس از تحمیل بیش از ده سال تحریم اقتصادی بر عراق، که موجب مرگ حدود یک میلیون انسان، عمدتا کودک و سالمند شد، حمله خونینی را به عراق سازمان دادند.
سقوط صدام حسین اولین هدف آنها بود. بیش از یک دهه آمریکا در صدد سرنگونی صدام حسین بود. نظم نوین جهانی اعلام شده توسط بوش پدر و تاچر، بمعنای تثبیت دنیایی با یک ابر قدرت، یعنی آمریکا است. باید به دنیا نشان داده می شد که آمریکا قدر قدرت است و می تواند رژیم ها را سرنگون کند و حکومت های جدید را به قدرت برساند. لفظ “رژیم چنج” یکی از جا افتاده ترین الفاظ و عبارات دوره پس از جنگ سرد است. این لفظ محصول مستقیم سیاست نظم نوین جهانی است. پیش از این در تاریخ، آمریکا و دولت های غربی کودتاهای متعددی را برای سرنگونی یک رژیم “نامطلوب” سازمان داده بودند، (کودتا در ایران، اندوزی و شیلی سه نمونه مهم است) علیه دولت های چپ، ضد “آمریکایی” یا طرفدار شوروی جنگ های خانمان برانداز راه انداخته بودند (جنگ در کره، ویتنام، آنگولا و نیکاراگوئه) اما هیچگاه از لفظ “رژیم چنج” استفاده نکرده بودند. در مورد کودتاها در زمان خود نقش و دخالت خویش را منکر شده بودند. اما پس از سقوط شوروی و پایان جنگ سرد که دنیای دو قطبی را به پایان رساند، آمریکا در پی تحکیم خویش بعنوان تنها ابر قدرت جهانی، علنا و رسما از تغییر رژیم ها سخن می گوید و علیه کشورهای مختلف لشکر کشی می کند. “منافع آمریکا” و عبارت توخالی “برقراری دموکراسی” تنها توجیه وقیحانه آنها برای به خاک و خون کشیدن جوامع انسانی است.
حمله وحشیانه آمریکا و بریتانیا به عراق در مارس 2003، علیرغم اعتراضات میلیونی در سراسر جهان، در متن چنین سیاستی صورت گرفت. در روز روشن دروغ گفتند؛ از وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق حرف زدند؛ از مبارزه علیه تروریسم سخن گفتند و فقط در یک شب هزاران تن بمب بر سر مردم بغداد ریختند. این شب سیاه، آغاز یک فصل جدید در زندگی مردم بخت برگشته عراق و در اوضاع کل منطقه بود.
یازده سال پس از این حمله، عراق به یک ویرانه، یک گورستان بزرگ بدل شده است. بیش از یک میلیون کشته و میلیون ها نفر آوراه گشته اند. استفاده از بمب های شیمیایی که “قرار بود این حمله نابودشان کند” در عراق نتایج دهشتاکی برای مردم بوجود آورده است. تولد نوزادان ناقص الخلقه یکی از نتایج این جنایت جنگی است. تقسیم مردم به سکت های مختلف قومی و مذهبی تحت عنوان “دفاع از حقوق مذاهب و قوم های مختلف” و تحت لوای دموکراسی جامعه عراق را به یک دینامیت در حال انفجار بدل کرد. سیاست تفرقه قومی – مذهبی هر اختلاف قومی – مذهبی موجود را به نفرت قومی بدل کرد. حمله به عراق تروریسم اسلامی را تقویت کرد و موقعیت رژیم اسلامی را در عراق تحکیم نمود. شرایط کنونی عراق محصول این سیاست ها است.
باید توجه داشت که به اعتراف مقامات بالای آمریکا داعش “کودک” آمریکا است. آمریکا “داعش را برای مقابله با دولت اسد” بوجود آورد. عربستان سعودی و قطر حامی مالی و نظامی این هیولای اسلامی اند. پایگاه های داعش در قطر است. گفته می شود حمله داعش به عراق با فرمان عربستان سعودی انجام گرفته است. این اطلاعات بعلاوه شناخت سیاست عمومی نظم نوینی آمریکا ما را بسادگی به این تحلیل می رساند که داعش با اطلاع و چراغ سبز آمریکا به عراق حمله برده است. ایجاد یک سناریوی حتی سیاه تر از پیش در عراق بخشی از استراتژی آمریکا است.
آمریکا تحت فشار اعتراضات داخلی و بین المللی عمده نیروی نظامی خود را از عراق بیرون برده است. وجود داعش به آمریکا این امکان و توجیه را داد تا دوباره به عراق حمله ور شود. اوباما صریحا اعلام کرد که در دفاع از “منافع آمریکا” و کمک به بخشی از مردم کردستان که از ترس داعش به کوه پناه برده اند، عراق را بمباران خواهد کرد. فاز جدید بمباران عراق آغاز گشته است.
تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و با دخالت کامل اسرائیل، و دولت های غربی و تروریسم اسلامی هر نوع مدنیتی را در منطقه زیر حمله قرار داده اند. جنگ داخلی در سوریه، جنگ و ویرانی تحت حکومت اسلامی دست نشانده ناتو در لیبی، حمله داعش به عراق، حمله اخیر اسرائیل به غزه، افغانستان، نمونه های بارز سیاست نظم نوین در عمل است. ما از ابتدا گفتیم که “جنگ با تروریسم” نامی است که تروریسم دولتی به “جنگ تروریست ها” داده است. اوضاع منطقه هر روز فجیع تر و خطیر تر می گردد. خیزش انقلابی مردم منطقه که امیدهای بسیاری را در قلب های انسان آزادیخواه و برابری طلب چه در منطقه و چه در سطح بین المللی بوجود آورده بود، اکنون تبدیل به یاس و ناامیدی شده است. در این سه سال اخیر شاهد بوده ایم که چگونه آمریکا از نیروهای اسلامی در مقابل جنبش انقلابی مردم برای یک دنیای بهتر استفاده کرده است. از اخوان المسلمین تا داعش و ارتش آزاد سوریه و دولت اسلامی در لیبی و فعالتر شدن دولت اسلامی قطر و عربستان سعودی و ترکیه در مقابله با اعتراضات و جنبش انقلابی مردم همگی بخشی از استراتژی آمریکا بوده است.
اعتراضات وسیع بین المللی علیه اسرائیل در هفته های اخیر و بویژه اعتراضات مشترک مردم یهودی و فلسطینی در اسرائیل علیه دولت ناتنیاهو و حمله به غزه یکبار دیگر وجود یک قطب وسیع سوم، قطب بشریت آزادیخواه و انساندوست را ثابت کرد. تنها راه خلاصی از این بربریتی که تروریسم دولتی و اسلامی بر مردم تحمیل کرده اند، سازماندهی این قطب سوم و بمیدان آوردن آنست. پیشبرد این سیاست وظیفه ماست. کمونیسم کارگری باید رسالت خود را دریابد و فعالانه بمیدان بیاید و این قطب و یک جنبش اجتماعی وسیع علیه دو هیولای ضد انسانی را سازمان دهد.
کمونیست ماهانه: با نفس برگزاری رفراندوم و یا تصمیم جمعی مردمی در هر گوشه جهان برای جدائی و تشکیل دولت مستقل اصولا نمیتوان مخالف بود. چهارچوب کمونیسم کارگری در برخورد به سوال هر رفراندوم و توصیه به جدائی یا عدم جدائی کدامست؟ در مورد مشخص کردستان عراق نظرتان چیست؟
آذر ماجدی: باید پرسید “اصولا” از چه دیدگاهی؟ کمونیسم از جدایی مردم تحت نام “ملت” و ایجاد کشورهای کوچک و استقرار مرزهای جدید نه تنها استقبال نمی کند، بلکه آنرا به زیان همبستگی طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش می داند. لذا موضع اصولی ما در صورت امکان عملی و مادی ایجاد جوامع هر چه وسیعتر است. اما در شرایطی که همزیستی بخشی از مردم تحت نام یک “ملت” یا قوم با بخش دیگر امکانپذیر نیست و تخاصم به آنچنان حدی رسانده شده است که همزیستی سیاسی-جغرافیایی به مانعی در مقابل همبستگی طبقاتی بدل می شود، ما به ناچار با جدایی و استقلال موافقت می کنیم. این خواست ما و مطالبه ما نیست. این مطالبه ای است که ناسیونالیسم بما تحمیل می کند.
پاسخ کمونیسم کارگری به ستم ملی، برابری کامل و واقعی همه شهروندان، صرفنظر از ملیت، قوم، جنسیت و نژاد است. بعلاوه، تا به مساله زبان مربوط می شود، بهترین راه حل بنظر ما انتخاب یک زبان آموزشی و اداری برای کل جامعه از طرف مردم و سپس برسمیت شناسی حق هر فردی به تکلم، آموزش و نوشتن به زبان مادری است. ضمنا دولت باید تسهیلات لازم در اختیار شهروندان قرار دهد تا آنها بتوانند به زبان مادری با موسسات دولتی و اداری ارتباط برقرار کنند.
لیکن در شرایطی ستم ملی آنچنان شکاف و جدایی میان مردم منتسب به دو ملت ایجاد کرده است که راه حل دیگری را طلب می کند. ستم ملی ابعادی وسیعتر یافته و فائق آمدن به آن نیاز به راه کاری دیگر دارد. در این شرایط است که ما از مساله ملی صحبت می کنیم. بطور نمونه در ایران ما به مساله کرد قائلیم ولی، در مناطق دیگر ایران می توان از ستم ملی صحبت کرد و نه مساله ملی. من اینجا وارد دلایل، تاریخ و شرایط شکل گیری مساله کرد نمی شوم. در برنامه یک دنیای بهتر مختصرا به این مساله پرداخته شده است. در چنین شرایطی پاسخ ما برسمیت شناسی حق مردم تحت ستم به برگزاری رفراندوم با طرح این سوال است: جدایی و ایجاد یک کشور مستقل یا باقی ماندن در همان کشور با حقوق کاملا برابر. ما با مقولاتی از قبیل خودمختاری یا فدرالیسم کاملا مخالفیم. فدرالیسم از دیدگاه کمونیسم کارگری یک راه حل ارتجاعی است که موجد شکاف و خصومت بیشتر می شود.
بطور مثال در مورد مساله کرد در ایران، همانگونه که برنامه یک دنیای بهتر اعلام کرده است، ما حق مردم کرد برای برگزاری یک رفراندام را برسمیت می شناسیم و رای مردم را رای نهایی می دانیم. لیکن در شرایط کنونی در صورتی که چنین رفراندمی برگزار شود، توصیه ما به مردم کردستان پاسخ منفی به جدایی است. باین دلیل روشن که در جامعه ایران و در کردستان کمونیسم قوی و اجتماعی است. طبقه کارگر کل ایران و کردستان بدون هیچگونه تفرقه و نفاقی در کنار هم کار می کنند و به یکسان مورد شدید ترین استثمار قرار می گیرند. مبارزه مردم در کردستان از سال 1357 با حمایت و همبستگی قابل توجهی از طرف سایر نقاط کشور مواجه شده است. راه حل ما مبارزه با ناسیونالیسم عظمت طلب “ایرانی” از یک سو و ناسیونالیسم قوم پرست کرد از سوی دیگر است. طبقه کارگر کردستان در همبستگی با طبقه کارگر ایران امکان بهتر و بیشتری برای دستیابی به یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد، برابر و مرفه دارد. در صورتیکه در صورت جدایی زیر اختناق ناسیونالیستی له خواهد شد.
و اما در مورد کردستان عراق. کمونیسم کارگری در سال 1995، در حزب کمونیست کارگری وقت قراری در دفاع از برگزاری یک رفراندم در کردستان عراق و دادن رای به جدایی و استقلال تصویب کرد و منصور حکمت در دفاع از آن بحثی منتشر کرد. قرار مزبور خطاب به حزب کمونیست کارگری وقت عراق بود. در آن مقطع اگر حزب کمونیست کارگری عراق موفق به ایجاد شرایط برای برگزاری چنین رفراندمی می شد، به نیروی بسیار وسیعتر و با نفوذتری در کردستان عراق بدل می گردید و این استقلال در عین آنکه مردم کردستان را از حالت زندگی در یک اردوگاه پناهندگی و چشم دوختن به دست سازمان های بین المللی برای گذران زندگی رها می کرد، در عین حال موجب رشد ناسیونالیسم کرد نمی گردید.
اما شرایط بسیار تغییر کرده است. نه تنها عراق سال 2014 با عراق سال 1995 کاملا متفاوت است، بلکه شرایط کردستان عراق نیز از نظر سیاسی، حقوقی و اقتصادی تغییرات بسیاری کرده است. لذا، بنظر من، راه حل بیست سال پیش ما در شرایط کنونی موضوعیت ندارد. بنظر من با اتکاء به همان تحلیل و فاکتورهای ذکر شده در بیست پیش، اکنون در سال 2014، به پاسخ متفاوتی می رسیم. بیست سال پیش دولت مرکزی عراق، علیرغم تضعیف موقعیتش در کردستان، همچنان قوی بود و با شدت بیشتری از ناسیونالیسم عرب دفاع می کرد، حتی از دیدگاه جنبش ناسیونالیست عرب “ضد امپریالیست” به مقام نماینده و سخنگو ارتقاء یافته بود. لذا دولت مرکزی همچنان یک تهدید بزرگ علیه مردم کردستان محسوب می شد.
اکنون عراق عملا به یک ویرانه بدل گشته است. دولت مرکزی صرفا با بند و بست با ارتجاع منطقه یا بین المللی قادر است خود را سر پا نگاه دارد. با حمله داعش اوضاع حتی سیاه تر و وخیم تر شده است. در کردستان عراق دیگر نمی توان از وجود ستم ملی صحبت کرد. کردستان عراق اکنون دولت خود را دارد. ناسیونالیسم کرد بر این جامعه حکم می راند. بعلاوه، با حمله آمریکا و بریتانیا در سال 2003، شرایط اردوگاهی کردستان خاتمه یافت. دولت “اقلیم کردستان” عملا اقتصاد و سیاست در این خطه را سازمان می دهد. کارگران از مناطق دیگر عراق برای کار به کردستان مهاجرت می کنند. این دولت راسا با دولت های منطقه و جهانی ارتباط می گیرد، با آنها وارد معامله و دیپلماسی می شود. در چنین شرایطی و بویژه در شرایطی که رئیس جمهور عراق رهبر یکی از احزاب کرد است، سخن گفتن از ستم ملی در کردستان عراق پوچ است. اگر ستم ملی محلی از اعراب ندارد، آنگاه مساله ملی نیز بطریق اولی از میان رفته است. بعلاوه، یک فاکتور مهم دیگر نیز بسیار تضعیف شده است. در سال 1995 ما از وجود یک حزب کمونیست کارگری با نفوذ صحبت می کردیم. اکنون این حزب بهیچوجه از موقعیت بیست سال پیش خود برخوردار نیست. مساله رفراندوم و استقلال را اکنون یک حزب ناسیونالیستی در قدرت طرح کرده است. در صورت تسلیم به این خواست، ما موجبات تقویت ناسیونالیسم کرد را فراهم می آوریم. و این بشدت به زیان طبقه کارگر، مردم محروم و زحمتکش و نیروهای آزادیخواه و برابری طلب و سکولار است. روشن است که اگر مردم در نهایت تصمیم به برگزاری رفراندوم بشوند، ما این خواست را برحق می دانیم، لیکن توصیه ما باید به مردم دادن رای منفی باشد.
کمونیست ماهانه: حزب از ضرورت ارگانهای دفاع از خود مردم در تقابل با نیروهای دولتی و باند سیاهی تاکید دارد و راسا گارد آزادی را سازمان داده است. در اوضاع فعلی توصیه شما به کمونیستها و آزادیخواهان و انقلابیون در عراق برای سازماندهی دفاع از خود چیست؟ از کجا باید شروع کرد و چه اقداماتی را باید فورا در دستور گذاشت؟
عبداله دارابی: نیروهای دولتی و باند سیاهی در عراق، بخاطر منافع طبقاتی شان جامعه را بیش از پیش به ورطه تباهی و نابودی سوق داده و نا امنی کامل را در آن رایج و متداول کرده اند. نا امن تر کردن فضای کنونی جامعه عراق، یعنی سلب کردن و بی بهره نمودن مردم از آرامش و آسایش. چیره کردن شرایط رعب و وحشت بر جامعه، تنها فضایی است که نیروهای سناریو سیاهی کنونی حاکم بر عراق از آن سود می برند و به یمن و میمنت آن به تحقق خواست های ناروا و ظالمانه خود ادامه میدهند. شکل دادن و خلق کردن این شرایط دهشتناک در عراق، محصول یازده سال کار و فعالیت احزاب و نیرو هایی است که با مشترکات قومی و مذهبی زیر لوای “فدرالیسم” نفاق و کینه و دشمنی را میان مردم بذرافشانی کرده اند. این محصول سناریو سیاهی، علاوه بر نا امنی جامعه، بر پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و … تأثیرات منفی بسزایی ایجاد کرده و بدینوسیله امید به زندگی حال و آینده را میان مردم عراق تیره و تار کرده اند. ادامه یازده سال حاکمیت احزاب و دستجات قومی و مذهبی در عراق، هم اکنون به جنگ و آوارگی و ویرانی و تقسیم سهم بر مبنای “شیعه و سنی گری و قومیت کردی” منجر گشته به گونه ای که، چشم انداز روشنی برای آینده عراق قابل تصور نیست. این بحران عمیق سیاسی و اجتماعی، شیرازه جامعه را بکلی درهم گسیخته و بر تمرکز حواس مردم سایه انداخته و کل جامعه را نابسامان و پریشان کرده است. اگر شرایط فعلی بر همین منوال ادامه یابد عواقب و بازتاب آن در سطح منطقه نیز گسترش خواهد یافت. چون نیروهای دولتی و باند سیاهی در کشورهای همسایه عراق، بویژه در ایران، مترصد چنین فرصتی هستند تا بیش از پیش زندگی را بر مردم تباه کنند و خود در پرتو آن به بقای ننگین و ارتجاعی شان ادامه دهند.
راه مقابله با سناریو سیاه موجود در عراق چیست؟ سد کردن و متوقف نمودن چنین شرایطی دو راه حل بیشتر ندارد. یا باید با سیاست صبر و انتظار باقی ماند و صرفا به تحلیل و توجیه اوضاع بسنده نمود و روزانه نظاره گر اعمال جنایتکارانه نیرو های دولتی و باند سیاهی بود، یا باید قد علم کرد و در مقابل این تباهی و ویرانی ایستاد و با متحد کردن و متشکل نمودن مردم جلو این جهنم بپا شده را گرفت و آنرا متوقف نمود. دومی، کار کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری و مردم آزادیخواهی است که تصمیم می گیرند با سازمان دادن نیروی عظیم مردم در برابر این سیاهی و تباهی بایستند و بدینوسیله ورق را به نفع ایجاد امنیت و آسایش و برقراری زندگی شاد و شایسته انسان در جامعه بر گردانند.
در شرایط کنونی عراق، بدون تردید عنصر اصلی و تغییر دهنده این شرایط، باید کارگر کمونیست و آزادیخواهان و انقلابیون باشند و با مراجعه به مردم نیروی دفاع از خود و جامعه را در برابر وضع موجود سازمان دهند و با ایفای نقش پیشتازی و پیشقراولی خود راه مقابله با آنرا اتخاذ نمایند و در عالم واقع با نیروی متحد و متشکل خود بسراغ این اوضاع بروند و عملا به این جنگ و نابسامانی موجود در جامعه عراق پاسخ دهند. سازماندهی مردم در محل کار و زندگی شان و ایجاد واحدهای مسلح بمنظور نیروی دفاع از خود و جامعه، یکی از راه کارهایی است که بسرعت امیدواری به زندگی و آینده را به صفوف مردم باز خواهد گرداند و آنها را در برابر هر نوع تعرض و یورش باند سیاهی مسلح دشمن مصون و محفوظ خواهد کرد. محل کار و زیست مردم محکم ترین و غیر قابل نفوذ ترین سنگری است که حیات و ممات مردم به آن گره خورده و مقاومت و ایستادگی در آن استوار و پایدارتر خواهد بود. کارگران و مردم آزادیخواه در غیاب چنین صف متحد و سازمان یافته ای، بی تردید باید باج و هزینه جنگی نیروهای باند سیاهی دولت بورژوازی حاکم و دیگر باندهای تروریستی موجود در عراق را با جان و مال خویش بپردازند و برای نسل های آینده خود نیز چیزی غیر از نابسامانی و تباهی باقی نگذارند.
در شرایط حاضر چنین تلاشی روی میز همه کمونیستها و آزادیخواهان عراق و منطقه قرار گرفته و هر گونه غفلت از آن، تباهی و نابودی در جامعه و منطقه را گسترش خواهد داد. با توجه به آن، کمونیستها و آزادیخواهان بدون هیچ غفلت و بی توجهی باید امر سازماندهی مردم را در دستور کار خود قرار دهند و بی صبرانه در بسط و گسترش آن تلاش نمایند. در شرایط حاضر هر گونه تغییر و تحول مثبت در جامعه عراق به پراتیک کردن چنین سیاست فعال و واقع بینانه گره خورده و بهمین خاطر مستحق و شایسته بهترین حمایت و پشتیبانی احزاب و جریانات کمونیست و آزادیخواه منطقه نیز می باشد. حزب حکمتست، در این زمینه از هیچ تلاش عملی در اتخاذ چنین سیاستی در عراق دریغ نخواهد کرد و با تمام توان خویش از آن حمایت خواهد کرد. سازماندهی نیروی مسلح گارد آزادی در عراق نیز، یکی از راه کارها و ابزارهای معتبری است که در شرایط فعلی می تواند سر راست در خدمت منافع طبقاتی کارگر و مردم آزادیخواه قرار بگیرد و از آن حفاظت و حراست نماید. تأکید در این زمینه، بخاطر شروع و پیشروی سریع فعالیت کمونیستها و آزادیخواهان و انطباق دادن خود با این شرایط است که هرگونه اغماض و چشم پوشی از آن قابل جبران نخواهد بود. چون در شرایط فعلی عراق، خارج از خواست و آرزوی کمونیستها، پیشبرد در زمینه هر نوع کار و فعالیت سیاسی و تشکیلاتی بی تردید به درجه ای از امنیت گره خورده و متاسفانه بدون تأمین درجه ای از امنیت در حال حاضر پیشرفت در هیچ زمینه امکانپذیر نیست. بهمین خاطر، ایجاد و تأمین امنیت به یکی از پیش شرطهای ضروری فعالیت سیاسی و اجتماعی امروز جامعه عراق تبدیل گشته که بدون ممکن ساختن آن ضمانت کردن امر سازماندهی مردم هم بشدت سخت و دشوار خواهد بود. با توجه به همه سختی ها و دشواری های پیشارو، کمونیستها و آزادیخواهان عراق و منطقه باید به ایجاد چنین امری دست یابند و از این طریق دریچه ای هر چند کوچک را برای شروع و پیشبرد فعالیت خود باز کنند و از این کانال توجه افکار عمومی جهان را نیز بخود و راه حل انسانی شان جلب نمایند.
کمونیست ماهانه: حزب در پیامی به مردم ایران از وجود نگرانیهای جدی در جامعه و خطر سرریز کردن این فجایع به جامعه ایران سخن میگوید. چرا این خطر جدی است و چگونه باید در مقابل آن مصونیت اجتماعی ایجاد کرد؟
سیاوش دانشور: بیانیه حزب از وجود این نگرانی در میان بخشهای آگاه تر و مسئول تر جامعه ایران سخن میگوید. برای دیدن این نگرانی نیازی به چشم مسلح وجود ندارد. مردم اسیر جمهوری اسلامی اند و میبینند که این رژیم خود یک پای جدال تروریستی در منطقه است. ایران یک مرکز و پشت جبهه و محل آموزش تروریستهای اسلامی متفرقه است. مضافا اینکه فی الحال نیروهای مشابه داعش و القاعده و جریانات آوانتوریست سیاسی – نظامی که در هر بحران میتوانند نقش بسیار مخرب ایفا کنند در ایران بوفور وجود دارند. مردم میبینند که سیستم امنیتی جمهوری اسلامی چگونه عمل میکند. سرکوب سیاسی و تحریک و نفرت پراکنی قومی و مذهبی یک سیاست دائمی جمهوری اسلامی است که به این دستجات باند سیاهی و مرتجع زمینه ابراز وجود میدهد. همینطور نقش دولتهای منطقه و رقبای جمهوری اسلامی را در تقابلهای مذهبی و جنگ قدرت نباید دستکم گرفت. امری که امروز در منطقه تشدید شده است. مجموعه ای از فاکتورها و مشاهدات واقعی و تجارب منشا نگرانیهای موجود در جامعه است. حزب حکمتیست در این نگرانی عمیقا شریک است و آنرا نشان آگاهی و پختگی سیاسی بخشهای دوراندیش تر جامعه ایران میداند. پیام حزب و تلاشهای دیگر در این راستا بدوا میخواهد روی این درک درست و این جنبه با اهمیت انگشت بگذارد، آنرا بعنوان یک فاکتور مهم و مثبت برسمیت بشناسد تا به اتکای این نگاه مسئولانه و اجتماعی مقدمات برداشتن گامهای سیاسی و عملی دیگر را فراهم کند. حزب در عین حال تاکید میکند که دیدن درست صورت مسئله بسیار مهم است اما ابدا کافی نیست. ما نمی توانیم صرفا اعلام نگرانی کنیم. نگرانی کنونی در متن بحران عراق و تشدید جنگ در منطقه باید جایش را به اطمینان خاطر و خوش بینی سیاسی بدهد. و این اطمینان خاطر و امید و خوش بینی تصنعی بوجود نمی آید بلکه محصول عملی سازمانیافته و اقدامات روشنی است. کسی و جریانی که در صورت مسئله شریک نیست لابد سیاستی هم در دفاع از جامعه برای منتفی کردن مخاطرات احتمالی ندارد.
چرا امکان سرریز کردن این اوضاع به ایران و چنین خطری جدی است؟ چون جامعه ایران علیرغم تفاوتهای زیاد با کشورهائی چون عراق و افغانستان، هنوز در مقابل چنین مخاطراتی مصونیت ندارد و باید مصون شود. جامعه ایران هنوز در مقابل تقابل و نفرت پراکنی مذهبی و قومی واکسینه نیست و باید واکسینه شود. مسئله این نیست که داعش به ایران حمله میکند. داعش های “وطنی” حاضر به یراق فی الحال مشغول سازماندهی خویش اند. خود جمهوری اسلامی که ترکیبی از خطرناک ترین تروریست های بین المللی است حتی اگر با یک قیام توده ای سرنگون شود، بازهم بقایای آن تلاش میکند بصورت باندهای نظامی و تروریست تا مدتها موی دماغ مردم شوند. امروز که هنوز سر کار است و دستش به امکانات سیاسی و مالی و نظامی میرسد، برای بقای خود و دلسرد کردن مردم و ارعاب جامعه دست به هر کاری خواهد زد. فرقه های متفرقه اسلامی بیرون حکومت از مجاهدین خلق تا جیش العدل و سلفی ها و جهادی ها تا دستجات قوم پرست که برای سناریوی تهاجم نظامی به ایران سرهم شدند، اینها ماتریال نابودی سناریوی جنگ داخلی و انداختن بخشهای مختلف مردم به جان هم هستند. این نیروها میتوانند همسایه را در مقابل همسایه بگذارند و منشا فجایعی شوند که مردم در خواب هم نبینند. زمانی که فالانژیسم و تعصب کور قومی و مذهبی میداندار شود، آنوقت مهارهای جامعه و مفروضات ساده و داده های تا دیروز قابل اتکا نیست. آنوقت تقابل با نیروهای باند سیاهی اگر نه غیر ممکن بلکه بسیار سخت تر میشود.
حزب حکمتیست نگرش ناسیونالیستی و محدود به سیاست و روندهای سیاسی ندارد. ما فکر نمی کنیم که اوضاع امروزعراق به چهارچوبهای این کشور محدود خواهد شد و یا اوضاع کشورهای منطقه تاثیری بر جغرافیای سیاسی امروز این و آن کشور نخواهد داشت. در دنیای امروز سیاست بالکانیزه کردن کشورها و سرمایه گذاری روی تفاوتها و دسته بندیهای قومی و مذهبی یک ابزار کشمکش و رقابت قدرتهای جهانی و دولتهای مرتجع منطقه است. سیاست بالکانیزه کردن، برخلاف دوره سابق که کشورها روی ایدئولوژی ناسیونالیسم و معیارهای و ارزشهای ناسیونالیستی بنا میشد، روی تعلقات یا احساس تعلق قومی و مذهبی و هویت تراشی های کاذب سرمایه گذاری میکند. این سیاستها اولا فاکتور مذهب و حکومت مذهبی را دوباره در سیاست احیا و نهادینه میکند و از تقابلهای قومی و مذهبی برای ایجاد تفرقه و دشمنی میان طبقه کارگر و شهروندان سود میجوید. ثانیا امکان میدهد که نیروهای اسلامی و قومی در هر کشور میان ارتجاع منطقه ای و بین المللی متحدین خود را جستجو کنند. داعش های ایران، سلفی ها و جیش العدل و دستجات مختلف قومی ضد “فارس” از این قماشند. اگر به اینها نیروهای آریائی و عظمت طلب و ضد “عرب” و مجاهدین خلق که داعش را “انقلابی” مینامد اضافه کنید، آنوقت تصور تقابل این نیروها در هر گوشه ایران برای نابودی جامعه مشکل نخواهد بود. در کنار اینها باید به این واقعیت فکر کرد که جمهوری اسلامی حکومت باندهای متفرقه اسلامی است. حتی اگر خطر تاثیرات عراق امروز بر جامعه ایران نبود، این حکومت در پروسه سرنگونی ذوب نمیشود، بلکه به اجزای مختلفی تقسیم و از صفوف خود انواع گانگسترهای سیاسی و نظامی را بیرون میدهد که برای حفظ منافع خود به جان جامعه می افتند. پیام حزب تصریح میکند که “نفس درگیر بودن حکومت اسلامی در عراق و منطقه، نفس ماهیت و هویت مذهبی حکومت، نفس شکافی که با بخشهای مختلف شهروندان ایجاد کرده، نفس وجود نیروهای دست سازی که در گوشه گوشه ایران بنام قوم و مذهب سرهم شدند و خطرشان چیزی از خطر داعش و طالبان و بوکوحرام و قوم پرستان ضد مردمی و جمهوری اسلامی کم ندارد، اینها میتوانند بازیگران سناریوی سیاه ایران باشند. اینها میتوانند وضعیت ناامنی را ایجاد کنند که فردا کسی جرات نکند کودکش را به مدرسه بفرستد و یا کسی سر کار و مدرسه و دانشگاه برود”.
سوال محوری برای حزب حکمتیست و هر جریان مسئول اجتماعی اینست که این واقعیت ساده را حتی با اتکا به مشاهدات صرف درک کند که جامعه ایران در مقابل جنگ فرقه ای و تحریک قومی و مذهبی واکسینه نیست و در مقابل چنین خطری حساسیت و آمادگی کافی ندارد. این عدم آمادگی مهمترین خطر برای جنبش طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواه است که پروژه سیاسی متمایزی را دنبال میکنند. برای ایجاد مصونیت در جامعه اقدامات متعددی بلافاصله باید در دستور قرار بگیرد:
1- جمهوری اسلامی بعنوان حکومتی که خود یک بازیگر و مسبب بسیاری از این مشقات است و مدام دست به تحریک قومی و مذهبی میزند، باید مورد تهاجم اعتراض آزادیخواهانه قرار گیرد. در درجه اول جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و در محور آن سوسیالیسم و کمونیسم کارگری باید ابتکار عمل سیاسی را در دست بگیرد. باید با هر سیاست جمهوری اسلامی که شکاف قومی و مذهبی ایجاد میکند قاطعانه و از یک موضع آزادیخواهانه مقابله کرد. ابزار و سلاح نفرت پراکنی قومی و مذهبی را باید از دست جمهوری اسلامی گرفت.
2- در قلمرو مبارزه سیاسی ضروری است با عادت دادن مردم به ایجاد دسته بندیهای قومی و مذهبی و تصویر موزائیکی از جامعه و باد زدن دسته بندیهای “فارس” و “کرد” و “ترک” و “عرب” و “بختیاری” و “بلوچ” و “شیعه” و “سنی” و غیره بدون ارفاق مقابله کرد. اگر رسانه هائی چون بی بی سی و صدای آمریکا و دیگران این هویتهای کاذب را مرتبا در جامعه پمپاژ میکنند و عناصر این دستجات را بعنوان “سخنگویان” و “نمایندگان” خودگمارده این دسته بندیها معرفی و لانسه میکنند، آنها ترجیح سیاست خارجی دولتهای متبوعشان را پیش میبرند و دستور کار سیاسی مشابهی را دنبال میکنند. جنبش آزادیخواهی کارگری و سوسیالیستی و سکولاریستی که نفعی در این سناریو ندارد نباید تسلیم این مفروضات ارتجاعی شود.
3- در هر گوشه جامعه اعم از محل کار و دانشگاه و محافل و کانونهای سیاسی، فعالین اجتماعی و سیاسی و رهبران عملی ضروری است یک اولویت مهم کار خود را تقابل با این آگاهی وارونه و کاذب قرار دهند. واضح است که هر کسی حق دارد خود را هرچه بنامد یا احساس تعلق ملی و قومی و مذهبی خاصی داشته باشد اما در سیاست و مبارزه برای امر آزادی و رفع هر نوع ستم و تبعیض، اصل بر انسان محوری و هویت شهروندی بطور عام و هویت طبقاتی و جنبشی بطور خاص است. برای ایجاد یک آگاهی گسترده اجتماعی باید بطور مستمر این هویتهای کاذب را نقد کرد. بدرجه ای که حس انساندوستی و تعاون و همسرنوشتی و انترناسیونالیسم و حقوق جهانشمول انسانها و تقابل با هر نوع ستم و تبعیض برجسته میشود، به همان درجه خودمحوری قومی و نفرت مذهبی و جاه طلبی ملی و ناسیونالیسم افراطی منزوی میشود.
4- ایجاد آگاهی اجتماعی و سنگربندی فکری و سیاسی بسیار ضروری و مهم است ولی ابدا کافی و جوابگوی دستجاتی نیست که تنها به زبان ارعاب و ترور سخن میگویند. یک وجه اساسی ایجاد مصونیت در جامعه یعنی ایجاد آمادگی عملی در مقابل یک فاجعه بزرگ و نسخه جنگ داخلی در ایران. این یعنی اولا، بالا بردن توان اجتماعی مردم در مقابل مخاطرات با هدف جلوگیری از تکرار کابل و دمشق و بغداد و سارایوی دیگری در تهران و اهواز و تبریز و شیراز و اصفهان و تبریز و سنندج. این یعنی در صورت روشن شدن شعله چنین جنگی آمادگی کامل برای پایان دادن سریع به آن و جلوگیری از کشتار جمعی و آوارگی میلیونی. برای این آمادگی مشخص نیازمند سازماندهی قدرت دفاع از خود هستیم. قدرتی مشروع و بازدارنده در مقابل نیروهائی که شبیه راهزنان و جنایتکاران عمل میکنند. ما بر ایجاد قدرتی آلترناتیو، که بتواند در مقابل باندهای قوم پرست و مذهبی اعم از حکومتی و اپوزیسیونی نیروی دفاع از مردم را سازمان دهد، تاکید میکنیم. باید تدریجا کنترل محلات را در دست گرفت و فضا را بر سیاستهای تفرقه قومی و مذهبی تنگ کرد. باید پایه های قدرت نظامی توده ای را ایجاد کرد. ایجاد واحدهای گارد آزادی امروز بیش از هر زمان ضروری و مبرم شده است.
5- برخی سیاست ما را وارونه درک میکنند و یا این تصویر را میدهند که باید از مبارزه سیاسی وارد “فاز نظامی” شد. این تلقی تماما نادرست است. ما هیچوقت به این دو قطبی های خشک در سیاست باور نداشتیم و فکر میکنیم سیاست پیچیده تر و زنده تر از این نوع فرمول بندیهاست. جنبش کارگری، جنبش آزادی زن، جوانان آزادیخواه و نیروهای سکولار باید مبارزه واقعی و سیاسی خود را علیه جمهوری اسلامی پیش ببرند. قدرتنمائی و ابراز وجود سیاسی در هر شرایطی الزاماتی دارد. شما نمیتوانید در شرایط بحرانی و دوران جنگ و یا در دوره انقلابی به همان صورت دوران کار مخفی ابراز وجود کنید. شورای کارخانه در شرایطی که نیروهای سیاه و ضد کارگری در جامعه مسلح هستند نمیتواند دو ماه دوام بیاورد. در چنین اوضاعی سازمان کارگری برای بقا و جنبش شورائی برای دخالت قدرتمند در سیاست نیازمند باریگاد کارگری است. احزاب سیاسی جدی در دورانی که سیاست در منطقه و جهان نظامی شده است و نیروهای بورژوازی اعم از جریانات اصلی تا دستجات باند سیاهی و دست ساز مسلح اند، نمیتواند فاکتور اسلحه و قدرت نظامی را ندیده بگیرد. ندیده گرفتن واقعیت نظامی شده سیاست در حکم خودکشی سیاسی دستجمعی در همان روزهای اول اوجگیری بحران سیاسی است. در محلات نمیتوان آمد و رفت داشت و شب را آسوده سر بر بالین گذاشت وقتی که انواع باندهای مسلح نوع داعش در اطراف شهر جولان میدهند. باید نیروئی در دفاع از محلات برای ایجاد امنیت و تقابل با نیروهای سناریوی سیاهی وجود داشته باشد. در مقابل تحریک و نفرت پراکنی قومی و مذهبی و ایجاد جنگ همسایه با همسایه نمیتوان نصحیت کرد و یا صرفا تظاهرات کرد. باید نیروئی بدون ابهام وجود داشته باشد که مردم خیالشان راحت باشد که شب دختران و فرزندانشان را نیروهای باند سیاهی نمی ربایند. آنچه ما میگوئیم یک واقعیت زنده تاریخی است که در ایندوران بیش از هر زمانی مبرم تر شده است. مبارزه سیاسی و طبقاتی در هر دوره ای الزاماتی دارد که باید پاسخ بگیرد. عدم پاسخ به این الزامات نسخه شکست و واگذاری زمین سیاست به اردوی ارتجاع سیاسی است.
ما برای ایجاد یک نیروی نظامی جدا از مردم تلاش نمی کنیم و چنین سیاستی را قبول نداریم. ما برای ایجاد قدرت دفاع از خود مردم در هر شهر و محله و کارخانه و هر گوشه جامعه تلاش میکنیم و گارد آزادی و ارتش سرخ کارگری نیروی سازماندهی و رهبری این امر است. ما بمیدان آوردن و سازماندهی وسیع و گسترده کارگران و مردم زحمتکش برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و برابری و رفاه همگان و ایجاد یک نظام سیاسی غیر قومی و غیر مذهبی و سکولار را بهترین راه ایزوله کردن نیروهای سناریوی سیاهی میدانیم. حزب حکمتیست در درجه اول برای این امر تلاش میکند. در عین حال ما تغییر معادلات سیاسی را از نظر دور نمی داریم و آمادگی خود و جامعه را حتی برای بقا و دخالت در سیاست ضروری میدانیم. لذا حزب به کارگران و شهروندان جامعه ایران میگوید برخلاف جوامعی که قربانی سناریوی سیاه شدند، در جامعه ایران یک کمونیسم کارگری بی ابهام وجود دارد که با اتکا به ظرفیت بالای جنبشهای رادیکال و آزادیخواهانه، قاطعانه با این مخاطرات مقابله میکند و تلاش دارد در تقابل با آن جامعه را آماده کند. به نظر ما وضعیت کنونی یک معیار سنجش جدی برای تشخیص تفاوتهای نیروهای مختلف سیاسی و درجه مسئولیت پذیری اجتماعی آنها نسبت به جامعه و سرنوشت مردم ایران در ایندوران پیچیده و حساس است.
کمونیست ماهانه: تصویر شما از آینده عراق چیست؟ کدام سناریوها با توجه به تناسب قوای نیروها محتمل اند؟ آیا امکان بازسازی دولتی مرکزی و شبه فدرال حال با دادن سهم و اختیارات به بخشهای مختلف وجود دارد و یا تقسیم عراق سناریوی محتمل تر است؟
حسین مرادبیگی: آینده عراق تابعی از نحوه خاتمه دادن به اوضاع فعلی است که ظاهرا پایانی بر آن در چشم انداز نیست. چون نیروی جنبشی که به این اوضاع و سلطه احزاب و گروههای باند سیاهی بر جامعه عراق میتواند خاتمه دهد، جنبش آزادیبخش کمونیستی طبقه کارگر، نیروی متحد توده کارگر و مردم سکولار و آزادیخواه و برابری طلب این جامعه، اکنون در میدان نیست. در نتیجه تداوم اوضاع فعلی تا مدتها آن تصویری است که متاسفانه میتوان از آینده عراق بدست داد. زیرا هیچکدام از احزاب و جریانات ارتجاعی درگیر در سناریوی کنونی ای که بر مردم عراق تحمیل کرده اند، به حکم منافع و مصالح خود نه میخواهند و نه میتوانند به اوضاع فعلی پایان دهند و نه حتی حاضرند که سرنوشت سیاسی آینده عراق و یا هر بخشی از آن را به رفراندوم عمومی مردم واگذار کنند. هیچکدام از این نیروها هم نه “شیعه” نه “سنی” و نه “کرد” حاضر به قبول دولتی غیر قومی و غیر مذهبی درعراق، نخواهند شد. ایجاد دولتی غیر قومی و غیر مذهبی در عراق در قدم اول یعنی کوتاه کردن دست کلیه این نیروها و احزاب ارتجاعی از سر مردم سکولار و آزادیخواه و برابری طلب در عراق. کپی دولت مورد نظر آمریکا هم همانطور که در افغانستان شبه طالبان، در عراق نیز چیزی جز سلطه این احزاب و جریانات نبوده و نخواهد بود. در نتیجه حفظ وضعیت کنونی از نظر هر کدام از این احزاب و جریانات درگیر، مناسب ترین شرایط برای در دست داشتن قدرت، ثروت اندوزی و لفت و لیس به قیمت آوارگی و دیگر مصائب وحشتناکی است که به مردم عراق تحمیل کرده اند.
اما درمورد سناریوهای محتمل، آنچه که در بغداد اکنون در جریان است، به نظر میرسد اساسا روی سرهم بندی کردن دولتی شبه فدرال در مرکز متمرکز است، با کنار کشیدن مالکی از نخست وزیری، و سهیم کردن عرب زبانهای “سنی” در آن که در ضمن قرار است به ایجاد یک “هماهنگی سه جانبه، “شیعه”، “سنی” و “کرد” علیه “داعش” منجر شود! در اینصورت هر نوع تعرض نظامی دولتی که فعلا بغداد و جنوب این کشور را در دست دارد برای بازپس گرفتن شهرها و مناطقی که اخیرا توسط ترکیبی از نیروهای داعش و بعثی های سابق و قبایل و عشایر عرب “سنی” تصرف شده است، حتی اگر ممکن شود که بسیار بعید است، چنین “اتحاد”ی را در یک روز بهم خواهد زد. سناریوی دیگری، دست نزدن به آرایش فعلی نیروهای درگیر و همزمان کارکردن آنان روی طرح ایجاد “کنفدراسیونی” در عراق از سه بخش”شیعه”، “سنی” و “کرد” است که رسمیت دادن به فدرالیسم است. گیریم جنگ بر سر روستاها و این یا آن تپه بالاخره تمام شده باشد، با اولین سوالی که روبرو میشوند این است که بغداد مال کدام یک از دو بخش این “کنفدراسیون”، “سنی” یا “شیعه”، به حساب می آید؟ بغدادی که سالها مرکز سلطه و قدرت عرب زبانهای “سنی” بوده است به کدام یک تعلق خواهد گرفت؟ آیا شهری “آزاد” تلقی خواهد شد؟ یا میان عرب “شیعه” و “سنی” تقسیم خواهد شد؟ این مشکلات محصول حمله آمریکا به عراق است در نتیجه پایان زودرسی برای آن در افق نیست. لذا وضعیت فعلی و مشابه آن میتواند سالها ادامه یابد. جنگ میتواند به بغداد و پاکسازی مذهبی و قومی در بغداد نیز بکشد. حدود 11 سال از حمله نظامی آمریکا به عراق میگذرد، اوضاع نه تنها بهتر نشده است که از چند سال قبل نیز بدتر هم شده است. کسانی که بانی این وضعیت بوده و کسانی که از قبل آن در جهت منافع و مصالح جنایتکارانه خود تغذیه میکنند، به جای اینکه بعنوان مسببین و جنایتکاران این اوضاع شناسانده شوند، توسط رسانه ها و سخنگویان ریز و درشت بورژوازی دارند در نقش “نجات” دهندگان مردم مصیبت دیده عراق، به افکار عمومی معرفی میشوند. آمریکا، جمهوری اسلامی و عربستان سعودی! گروهها و دستجات تروریستی وابسته به آنان! قرار است زیر سایه “مرحمت” مشترک اینها مصائب مردم در عراق تخفیف پیدا کرده و آینده سیاسی این کشور رقم زده شود!
در جواب به سوال آخر شما تقسیم عراق فعلا در برنامه آمریکا و دول ارتجاعی منطقه و نیروها و جریانات “کرد” و “سنی” و “شیعه” طرفدار و یا وابسته به آنان، نیست. اگر این اتفاق بیافتد، وقتی است که طرفین به اندازه کافی از همدیگر و از مردم بیگناه و بی دفاع کشتار کرده اند که دیگر راهی جز این باقی نمانده باشد. تنها روزنه امیدی که این روزها و در غیاب هراس از میلیتاریسم آمریکا دارد باز میشود، به میدان آمدن مجدد بشریت متمدن و آزادیخواه و سکولار و برابری طلب است، در افغانستان علیه طالبان و شبه طالبان موجود، در اروپا علیه حکومت مذهبی اسرائیل و علیه حماس و اسلام سیاسی. این جریان را باید تقویت کرد و مخاطب قرار داد. صدای این جریان را باید منعکس کرد که میتواند مشوق به میدان آمدن توده مردم کارگر و سکولار و آزادیخواه و برابری طلب جامعه در عراق و در منطقه شود و نشان دهد که این آمریکا و دول مذهبی و گروههای تروریستی اسلامی و قومی سناریو سیاهی نیستند که سرنوشت مردم و جامعه را تعیین میکنند، بلکه جدال جنبشهای پایدار و ریشه دار اجتماعی است که این آینده را رقم میزند. گفتن اینکه مردم در عراق باید مسلح شوند و به میدان بیایند، چیزی جز رفع تکلیف، جز نصایح خیرخواهانه به مردم عراق نیست. منشاء اثری در دنیای واقعی نخواهد بود و موجب جابجائی نیرو در هیچ جایی نخواهد شد.
کمونیست ماهانه: جایگاه مسئله کردستان و بحث استقلال در کل اوضاع عراق و منطقه چیست؟ کردستان عراق مستقل چه تفاوتی با کردستان خودمختار امروز دارد؟
حسین مرادبیگی: مساله کرد هنوز یکی از مسائل حل نشده جهان امروز است. هروقت این مساله مطرح میشود، بلافاصله پای منطقه و سه کشور ایران و عراق و ترکیه به میان کشیده میشود. این وضعیت به مساله کرد برجستگی خاصی داده است و در عین حال راه حل آن را نیز بشدت پیچیده و دشوار کرده است. این مساله در هرکدام از این کشورها از نظر دامنه و ابعاد ستم ملی، نوع دولتهای مرکزی حاکم و اوضاع اقتصادی و سیاسی کردستان، ویژگی خاص خود را پیدا کرده است. تحولات دو دهه اخیر در عراق و وجود حکومت منطقه کردستان عراق به این مساله ابعاد جدیدی داده است. در نتیجه طرح مساله کرد و این روزها طرح استقلال کردستان عراق، به سرعت بازتاب منطقه ای و حتی جهانی پیدا میکند. سریعا سوالاتی را در مورد عکس العمل ایران، ترکیه و همچنین آمریکا که اکنون منافع مستقیمی در عراق دارد، پیش کشیده و پیش میکشد که فعلا وارد شدن در آن مورد نظر من نیست. چرا که آنچه که اکنون به نام استقلال کردستان عراق از طرف رهبران احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق مطرح شده است و عمدتا از طرف منابع ناسیونالیستی کرد به آن پرو بال داده میشود، انحرافی است. طرح جدی ای از طرف آنان برای حل نهایی مساله کرد در کردستان عراق نیست. رهبران این احزاب نه منافع مردم آزادیخواه کردستان عراق که اهداف محدود و منطبق با منافع و مصالح محلی خود را تعقیب میکنند که به نوبه خود میتواند مردم کردستان عراق را به پرتگاه یک جنگ قومی وسیع بکشاند. به این دلیل وارد شدن احزاب و نیروهای چپ در این مساله و جدی گرفتن و لذا به نوبه خود پرو بال دادن به آن از نظر من سهیم شدن در عوام فریبی است که اینها این بار نیز علیه توده کارگر و مردم آزادیخواه کردستان عراق در کیسه دارند. مخالفت من از سر این نیست که اینها از فرصت استفاده کرده اند، یا با طرح استقلال در این شرایط اوضاع را پیچیده تر کرده و احتمال درگیری و جنگ را تشدید میکنند. یا استقلال کردستان عراق ممکن نیست. آمریکا مخالفت میکند، یا ایران مخالفت میکند. خواست استقلال کردستان عراق از طریق برگزاری یک رفراندم و مراجعه به آراء مردم کردستان عراق تحت نظارت سازمان ملل حق مردم کردستان عراق است که در آن آزادانه و بدون هیچ نوع فشار و تهدید و فضای پلیسی ای به ماندن در عراق و یا جدائی و تشکیل دولت مستقل خود رای داده و تصمیم بگیرند. اگر چنین رفراندمی همین امروز برگزار شود من به استقلال کردستان عراق رای میدهم و مردم کردستان عراق را برای ایجاد دولتی غیر قومی و غیر مذهبی برای عموم شهروندانی که در کردستان عراق زندگی میکنند، فرامیخوانم. ماندن آنان را در یک اتئلاف شکننده از تناسب قوای بین شیوخ و مکلا و قومیهای “شیعه” و “سنی” و “کرد” که هر تغییری در آن میتواند آتش یک جنگ قومی – مذهبی را شعله ور کند توصیه نمیکنم. جدائی آنان را از عراق به جای ماندن در “کنفدراسیونی” از “شیعه”، “سنی” و “کرد” که همان فدرالی سابق است و درجه دوم بودن مردم کردستان و شکاف قومی و مذهبی را بیشتر نهادینه خواهد کرد به آنان توصیه نمیکنم. کسی که ماندن آنان را در عراق، حال از سر منافع توده کارگر و مردم زحمتکش کردستان و عراق توصیه میکند، باید به این مردم بگوید که در کجا و در کدام عراق و با کدام آینده بمانند؟ مردم عرب زبان “شیعه” و “سنی” را در بغداد سالهاست با دیوارهای بتنی از هم جدا کرده اند، هنوز کشتار دو طرف ادامه دارد. خود کردستان عراق سالهاست از هر نظر از کشور عراق جدا شده است اما هنوز آینده سیاسی آن مبهم و ناروشن است. وجود حزب کمونیست کارگری کردستان عراق یکی از دلایل واقعی بودن این جدائی و ایجاد حزب کمونیست کارگری خاص کردستان عراق بود. برسر همه اینها میشود جدل کرد. اما مساله از نظر من اکنون اینها نیست. تقابل با بحث انحرافی است که این روزها تحت نام استقلال کردستان عراق توسط رهبران احزاب حاکم در کردستان عراق مطرح شده است، چپ آن را از آنان جدی گرفته است، به آن پروبال میدهد و خیال میکند با این کار دارد آن را در دستور آنان قرار میدهد.
این نظر من است که در زیر مختصرا به آن اشاره میکنم. واضح است نظر حزب حکمتیست چیز دیگری است و یا حداقل نظر من با آن فرق دارد.
رهبران احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق، علیرغم پز سیاسی ای که در این مورد گرفته اند، خواهان برگزاری رفراندمی برای تعیین تکلیف نهایی آینده سیاسی کردستان عراق نیستند. این خواست مردم کردستان عراق است و اینها 23 سال است، علیرغم خواست مردم کردستان عراق، این مردم را بلاتکیف گذاشته اند. اینها حتی به معنی بورژوائی کلمه هم رهبران سیاسی “ملت” شان نبوده و نیستند. اینها بنا به مصالح و منافع محلی خود دنبال سناریوی قدرتهای ارتجاعی منطقه و قدرتهای جهانی رفتند و از این به بعد هم خواهند رفت. پروبال دادن به این مساله از طرف ناسیونالیستهای کرد و سخنگویان آن بیانگر این است که سطح فکر آنان نیز از سطح فکر رهبران احزاب حاکم در کردستان عراق فراتر نمیرود. رهبران این احزاب از کمونیستهای طرفدار استقلال کردستان عراق کشتند. ترور کردند. حاکم عمر نامی در سلیمانیه حکم داد که طرفداران استقلال کردستان عراق را دادگاهی کنند. استقلال کردستان عراق را مورد انزجار مردم کردستان عراق نام نهادند. نمیتوان کیلومترها را “صفر” کرد، گویا اکنون اینها نیز به ضرورت استقلال کردستان عراق رسیده اند. رهبران احزاب حاکم در کردستان عراق اکنون از این مسله صرفا به هدف تحریک عرق ناسیونالیستی مردم در کردستان عراق برای بی جواب گذاشتن و سرپوش گذاشتن بر خواستها و مطالبات معیشتی و روزانه آنان، از جمله خواست استقلال کردستان عراق، استفاده میکنند. استقلال کردستان عراق از طرف رهبران این احزاب مطرح نیست، اینها چشمشان به دهن دولتهای ارتجاعی منطقه و قدرتهای خارجی است. طرح اینها همچنان نگاهداشتن مردم و سرنوشت سیاسی کردستان عراق در ابهام و بلاتکلیفی فعلی است در خدمت منافع و مصالح روز خودشان. کشوری را سراغ دارید که میان دو حزب تقسیم شده باشد؟ حداکثر چیزی که اینها میخواهند برگزاری رفراندم برای تعیین تکلیف مناطق مورد منازعه بویژه کرکوک است که آیا جزو حکومت منطقه کردستان باشد یا جزو بغداد و بقیه عراق که آنهم در صورتی ممکن است که نیروی نظامی و میلیشیای طرفین این دعوی آنجا را ترک کرده و نیروهای سازمان ملل جای آنان را گرفته باشند تا مردم بتوانند آزادانه و به دور از هر نوع فشار و فضای پلیسی ای در این رفراندوم شرکت کرده و رای واقعی خود را بدهند. حتی در آنصورت هم در صورت برد و لذا باخت یکی، طرفین قومی این دعوی که بارها امتحان خود را پس داده اند، میتوانند زیر آن بزنند و خود این میتواند سوخت یک جنگ قومی شدیدی را تامین کند. اگر اینها عوام فریبی نمیکنند و راست میگویند اول باید تکلیف آن مناطقی را روشن کنند که زیر “کنترل” حکومت منطقه کردستان عراق است و این ممکن است، بعدا میتوانند تکلیف مناطق مورد مشاجره را به یاری سازمان ملل حل کنند. منتظرند که آیا مالکی حاضر به کناره گیری خواهد شد یا نه یا به بینند جناب آیت الله سیستانی چی می فرمایند که نشد پروژه استقلال کردستان عراق!
درهرحال، جدی گرفتن مساله استقلال از رهبران احزاب حاکم بر کردستان عراق، پر و بال دادن به آن، خواه مخالف و خواه موافق، ریختن آب به آسیاب عوام فریبی این احزاب است. بعد از دو ماه و فرونشستن گرد و خاکی که اکنون برپا کرده اند، کمونیستهای این جامعه میتوانند این پروژه را در دست گرفته، نیروی مردم آزادیخواه پشت آن را بسیج کرده و رهبران حاکم و عوام فریب این پروژه را از نظر سیاسی وسیعا تحت فشار قرار دهند. کمونیستهایی که حدود یک و نیم دهه قبل میتوانستند با دنبال گرفتن جدی پروژه استقلال کردستان عراق نیروی سوم و بعدا نیروی اول آن جامعه شوند، متاسفانه اکنون به جای اینکه از موضع طلبکار یقه این احزاب و رهبران آنان را بگیرند و از آنها بخواهند، اگر عوام فریبی نمیکنند، طرح روشن و زمانبندی شده خود را در این مورد به مردم کردستان عراق و افکار عمومی جهان اطلاع دهند، از سازمان ملل بخواهند که نیروهای خود را در کردستان عراق مستقر کند و برای آن تاریخ تعیین کنند، همزمان با استقرار آنها خروج میلیشیا و نیروی نظامی خود را از شهرها و روستاهای کردستان عراق تضمین کرده و آزادی کامل فعالیت سیاسی موافقین و مخالفین این رفراندم را اعلام و کاملا رعایت کنند، به جای اینکه بگویند، آمریکا و جمهوری اسلامی هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. به جای اینکه بگویند مردم کردستان عراق حق دارند هم اکنون به بی افقی و بلاتکلیفی سیاسی کشوری خود پایان دهند، رفته اند پشت نمیشود، آمریکا نمیگذارد، ایران نمیگذارد، اوضاع بدتر خواهد شد، جنگ خواهد شد. و دارند خود را بیشتر و بیشتر نسبت به جامعه و مسائل سیاسی حاد آن جامعه حاشیه ای تر میکنند. آنزمان هم رهبران احزاب ناسیونالیست حاکم میگفتند نمی شود، میگفتند آمریکا موافقت نمیکند، جمهوری اسلامی موافقت نمیکند، جنگ میشود. با وجود این، پروژه استقلال کردستان عراق ممکن بود و قرار بود راه نیروی سوم شدن کمونیستهای این جامعه باشد. این رفقا متاسفانه متوجه قدرت انفجاری و نارضایتی نسل جدید در کردستان عراق و در عراق نیستند. نسل جدید جامعه کردستان عراق سر و گردنی بالاتر از احزاب و رهبران ناسیونالیست کرد هستند. نیروی چپ و کمونیست و سکولار و آزادیخواه این جامعه و جامعه عراق کم نیستند، نمیخواهند به نیروهای قومی و مذهبی و سناریوی سیاهی تمکین کنند. از ترس اعتراض مردم شهر دهوک یک ماه حقوق کارگران و کارمندان دولتی را در کردستان عراق پرداخت کردند. برای رفتن به پیشواز شرایط جدید، رهبری جدید، کمونیستهای کارگری جدیدی از نسل امروز لازم است. باید برای شکل دادن به این رهبری کار کرد.
***