مصاحبه اسماعیل ویسی با فاتح شیخ در رابطه با ۲٨ مرداد١٣٥٨

مصاحبه اسماعیل ویسی با فاتح شیخ در رابطه با ۲٨ مرداد١٣٥٨
اسماعیل ویسی : فاتح شیخ، سی و یک سال پیش در ۲٨ مرداد ١٣٥٨ خمینی زیر عنوان “سرکوب اشرار و برقراری امنیت” فرمان حمله به کردستان صادر کرد. کوهی اسناد غیر قابل انکار در رابطه با شرایط سیاسی- احتماعی و امنیتی آن روز جامعه کردستان ثابت میکنند که بر سراسر کردستان فضای آزاد سیاسی و امنیت و آسایش حاکم بود و احزاب سیاسی در آزادی بی قید و شرط فعالیت می کردند. پس چرا این فرمان سرکوبگرانه صادر شد؟ حکومت اسلامی چه اهدافی را دنبال میکرد؟ 
فاتح شیخ: عینا به همان دلیل! فرمان ۲٨ مرداد ٥٨ خمینی برای یورش نظامی به کردستان دقیقا به خاطر آن بود که در آن مقطع در آن منطقه فضای آزاد سیاسی به معنی واقعی و انقلابی حاکم بود؛ به عبارت دیگر انقلابی که رژیم شاه را ساقط کرده بود با نیروی کارگران و زحمتکشان انقلابی کردستان نه فقط ادامه داشت بلکه روز به روز بیشتر در بسط و گسترش بود. ظرف همان شش هفت ماه پس از سقوط شاه، فضای آزاد و انقلابی در کردستان چنان میان مردم آزادیخواه و انقلابی سراسر ایران صدا کرده بود که کردستان “سنگر انقلاب” لقب گرفته بود. آن زمان چون هنوز خفقان اسلامی نتوانسته بود حاکم شود، مردم مناطق دیگر ایران بخصوص تهران و شهرهای بزرگ، از آنچه در کردستان میگذشت کم و بیش اطلاع داشتند. خمینی و کل ارتجاع اسلامی حاکم از سرایت این فضای مقاومت انقلابی و توده ای به سراسر ایران وحشت داشتند. فرمان ۲٨ مرداد ٥٨ خمینی اعلام جنگ ارتجاع اسلامی بقدرت رسیده علیه یک عرصه مهم تداوم انقلاب ٥۷ بود. جنگی که خمینی علیه مردم آزادیخواه و بپاخاسته کردستان اعلام کرد جنگ سرکوبگران انقلاب ٥۷ علیه مدافعان دستاوردهای همان انقلاب بود. برای نسل جوان لازم به یادآوری است که فرمان یورش خمینی درست دو هفته پس از پایان پیروزمند کوچ تاریخی مردم مریوان صادر شد. مردم مریوان با حرکت پرشکوه و قدرتمندشان، در حمایت مردم دیگر شهرهای کردستان (ازجمله با راهپیمائی توده ای از سنندج و سقز و بانه به مریوان)، یک عرصه مقاومت توده ای در برابر سرکوبگری رژیم تازه آمده را با موفقیت تمام آفریدند و راه نشان دادند.
در آن مقطع پروژه اصلی ارتجاع اسلامی و شخص خمینی در راس آن، سرکوب انقلاب به نام انقلاب بود که آن را با استفاده از باقیمانده ماشین سرکوب رژیم شاه و ایجاد ارگانهای سرکوبگر دیگر (سپاه پاسداران و غیره) به پیش میبرد. این ارتجاع ازگوربرخاسته که در قامت حکومت اسلامی میراثدار استبداد سلطنتی، دست به ماشه رودرروی مردم بپاخاسته ایستاده بود و رسالت ناتمام رژیم شاه در دفاع از بنیادهای سلطه سرمایه را به عهده گرفته بود، تلاش میکرد همه آن جنبش ها و جریانات تشنه آزادی و رهائی را، که با سقوط دستگاه استبداد و سرکوب شاه و ساواکش مجال تحرک پیدا کرده و به میدان آمده بودند، به خانه برگرداند و در صورت مقاومت با نهایت توحش فاشیستی به خون بکشاند. در طرف مقابل، از میان جنبش ها و جریانات به میدان آمده، نیروی انقلابی کارگران و زحمتکشان محروم، در دو عرصه در برابر پروژه سرکوب انقلاب ایستادگی و سنگربندی کردند: عرصه اول مبارزه کارگران علیه فلاکت و بیکاری و در دفاع از حق و حقوق کارگری در سطح سراسری بود و عرصه دوم در سطح منطقه کردستان مقاومت انقلابی کارگران و توده های زحمتکش در دفاع از دستاوردهای انقلاب و با خواست آزادی و اداره امور به دست خود مردم بود. شوراهای کارگری در سطح کشور و شوراهای انقلابی در کردستان، این ارگانهای اقتدار توده ای جوشیده از دل فضای انقلاب، ابزار مبارزاتی کارگران و زحمتکشان در این دو عرصه نبرد طبقاتی بود.
علاوه بر این، تحول اوضاع و صفبندی سیاسی در کردستان دوره انقلاب ٥۷ دو ویژگی برجسته داشت: اول به میدان آمدن یک جریان تازه نفس پرشور چپ و کمونیست از نوع انقلابی، دخالتگر و صاحب نفوذ توده ای و دوم ضعف آشکار ارتجاع اسلامی طرفدار رژیم اسلامی حاکم در منطقه کردستان. این معادله بخصوص در سنندج و مناطق جنوب کردستان، سرچشمه قطبی شدن جامعه حول دو قطب “کمونیستها” و “مفتی زاده ایها” شد. کمونیستها و چپها (عمدتا حول سازمان کومه له)، قطب انقلابی و دارای نفوذ توده ای در صفوف کارگر و زحمتکش و پائین جامعه بودند و مفتی زاده ایها مشتی مرتج متعصب متوهم به خمینی، که فقط توانستند قشر ضعیفی از فئودالهای ورشکسته روستا و لمپنیسم حاشیه شهرها را دور خود جمع کنند.
این دوقطبی باعث شد که جنبش ناسیونالیستی بورژوازی کردستان (عمدتا حول حزب دمکرات) به رغم تندنس طبقاتی شدید به ختم انقلاب یا دستکم سد کردن راه بسط و تداوم انقلاب، و تمایل سیاسی آشکار به سازش و بندوبست با رژیم حاکم در مرکز و ارتجاع مذهبی مفتی زاده در محل، چنانکه دیدیم در عرصه سیاست پی در پی به دنبال قطب چپ کشیده شد و در منگنه کشاکش و نوسان ناشی از معادله واقعی جامعه کردستان دوران انقلاب، که وزنه سنگینی به چپ و به اردوی کارگر و زحمتکش داده بود، عملا نه توان سد کردن راه تداوم انقلاب را پیدا کرد و نه امکان سازش و معامله با رژیم اسلامی را. (دو جلد کتاب حزب دمکرات به نام “تلاش در راه تفاهم”! چاپ اسفند ١٣٥٩، شرح حال مستند تلاشهای ناموفق آن حزب از لبیک گفتن به خمینی بعنوان “رهبر انقلاب” تا دیگر اقدامات و مکاتبات سران حزب با سران حکومت از ابتدای روی کار آمدنشان تا اواخر سال ٥٩، در راه سازش با حاکمیت فاشیستی رژیم اسلامی است).
بنابراین روشن است که هدف استراتژیک رژیم اسلامی تازه بقدرت رسیده با فرمان ۲٨ مرداد، اساسا سرکوب انقلاب در یک عرصه مهم تداوم آن در کردستان بود. مرکز آن استراتژی سرکوب خونین کمونیستها و نابودی قطب چپ و انقلابی جامعه کردستان بود؛ در درجه اول به نفع مرتجعین مذهبی طرفدار رژیم و در درجه دوم به نفع حزب دمکرات، حزب بورژوازی کردستان که میتوانست متحد بالقوه رژیم در سرکوب انقلاب و نابودی قطب کمونیست و چپ جامعه کردستان باشد. اما دیدیم چگونه مقاومت انقلابی و توده ای و مسلحانه مردم آزادیخواه کردستان و در پیشاپیش آنها کمونیستها باعث شد که فرمان ۲٨ مرداد ٥٨ نه تنها برای رژیم پیروزی ببار نیاورد، بلکه صاحب فرمان را وادار کند که سه ماه بعد در ۲٦ آبان با صدور پیام عاجزانه پر از “تقیه” و دروغش خطاب به “برادران کرد”، عملا به شکست موقت خود اذعان کند.
داستان پیروزی دور اول جنبش مقاومت مردم کردستان و بازتاب آن در بالابردن روحیه انقلابی نه تنها در کردستان بلکه در سراسر ایران صفحه درخشانی از تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب ٥٧ است که در اینجا نه نیاز به بازگو کردن آن هست و نه مجال آن. اما باز درست با هدف دنبال کردن استراتژی سرکوب انقلاب و تلخ کردن طعم آن پیروزی به کام انقلابیون و آزادیخواهان کردستان و سراسر ایران، رژیم اسلامی حاکم در بهار سال ٥٩ لشکرکشی دوم خود به کردستان را این بار با بنی صدر بعنوان “فرمانده کل قوا” سازمان داد و متعاقبا طی چند سال با میلیتاریزه کردن سراسر کردستان با استفاده از جنگ خود با عراق توانست حاکمیت فاشیستی اش را بر مردم کردستان تحمیل کند. اما به رغم تسلط نظامی رژیم بر کردستان، حاصل سیاسی آن فرمان جنایتکارانه و فاشیستی، پس از سی و یک سال چه بوده است جز خریدن نفرت بی پایان و مبارزه آشتی ناپذیر توده مردم آزادیخواه کردستان برای جمهوری اسلامی؟ مردمی که تا نابودی این رژیم سراپا جنایت یک پای مبارزه رادیکال و انقلابی علیه آن خواهند ماند.
اسماعیل ویسی : به اهداف استراتژیک حکومت اسلامی در رابطه با این یورش وحشیانه و همچنین به مقاومت مسلحانه و اعتراضات توده ای در کردستان که در تقابل با این فرمان یورش، تحت عنوان “جنبش مقاومت خلق کرد” شکل گرفت اشاره کردید. تا آنجائی که اسناد نشان میدهند و من خود بعنوان یکی از فعالین سیاسی چپ و کمونیست و تا حدی مؤثر در فعل و انفعالات سایسی و اجتماعی شهر سنندج و ارتباطات با دیگر نقاط کردستان، مفاهیم و مطالباتی چون “آزادی/ برابری و آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی، بیان و تامین بیمه های اجتماعی، بیکاری، درمانی و … مطرح و در سرلوحه خواسته های مردم بود. اما اکنون جریانات ناسیونالیستی مقوله و مطالبه “خودمختاری” را بعنوان مطالبه اصلی و علت فرمان حمله عنوان میکنند. هر چند این خواست به سرلوحه رانده شد. چرا؟ عوارض مثبت و منفی این یورش وحشیانه در ابعاد سراسری ایران و کردستان چه بودند؟
فاتح شیخ: دو تبیین مختلف درباره ویژگی مقاومت توده ای مردم کردستان در برابر رژیم اسلامی، رایج بوده و هست: یکی اینکه این مقاومت انقلابی و توده ای ادامه انقلاب ٥۷ است و دیگری اینکه این مقاومت در ادامه سنت “جنبش ملی کرد” بازمانده از رویاروئی ناسیونالیسم کرد و رژیم شاه از دوران جنگ جهانی دوم (“جمهوری مهاباد”) است. این دو تبیین از همان روزهای ابتدای انقلاب ٥۷، مشخصا به دنبال جنگ نوروز خونین سنندج (نوروز ٥٨) و مقاومت قهرمانانه مردم آزادیخواه سنندج وجود داشته اند و بتدریج روشنتر و شفافتر در برابر هم ابراز شده اند. این دو تبیین به دو جنبش در طول سه دهه گذشته تعلق داشته و دارد؛ دو جنبش واقعا موجود حاضر در سیاست و جامعه کردستان: جنبش کمونیسم و جنبش ناسیونالیسم کرد. امروز (و البته از خیلی سالها پیش) برای کمونیستها بسیار روشنتر از دورانی که در قلب رویدادهای داغ انقلاب ٥۷ بودند روشن شده است که آن مقاومت انقلابی توده ای، واقعا یک عرصه پرشور ادامه انقلاب ٥۷ بوده است. اما در همان زمان هم به رغم هر ناروشنی و آغشتگی نظری، کمونیستهای رهبر آن مقاومت توده ای، به کار خود دقیقا به عنوان “دفاع از آزادی و انقلاب” نگاه میکردند. شاهد این مساله، اسم بامسمائی است که کمونیستها و چپها در همان روزهای بعد از پیروزی قیام بهمن٥۷ بر “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” سنندج گذاشته بودند.
در عین حال واقعیت اینست که سنت جنبش ملی کرد – ناسیونالیسم کرد – هم از همان روزها، و حتی قبل از سقوط شاه، مهر خود را به مبارزه و مقاومت آزادیخواهانه مردم کردستان زده بود. اثرات این مهر را بخصوص در ناکامیها، اهداف مبهم، سازشکاریها و ناپیگیریهایی که این سنت به مقابله مردم با رژیم اسلامی تحمیل کرده است، میتوان به وضوح دید. باز هم اگر به جمعیتهای شهرهای کردستان که به ابتکار چپها و کمونیستها و اساسا کومه له برپا شدند رجوع کنیم میبینیم که بجز “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” سنندج، نام بقیه جمعیتها بیش و کم از سنت ناسیونالیستی و پوپولیستی رایج آن دوره اثر گرفته اند.
درباره خواست خودمختاری هم روشن است که این خواست حاضر و آماده جنبش ملی کرد بود که در آن دوره به یک خواست سیاسی همه گیر بدل شد. اما سرچشمه همه گیر شدن این خواست در آن شرایط این بود که توازن قوای بین مردم انقلابی و آزادیخواه و رژیم در دیگر مناطق ایران (بجز کردستان) به زیان مردم و بسود رژیم اسلامی پیش رفته بود و پیش میرفت. در چنان شرایطی خواست مردم آزادیخواه کردستان به اینکه از آزادیهای دستاورد انقلاب به سود “اداره امور جامعه به دست خود” استفاده کنند، برای اینکه بعد از رهائی از استبداد رژیم شاه مجددا زیر استبداد رژیم اسلامی نروند، ناگزیر بودند به خواست “خودمختاری” عقب نشینی کنند. خواست “خودمختاری” هم نقطه سازشی با رژیم بود که در آن شرایط به تنهائی قادر به سرنگونی آن نبودند و هم نقطه سازشی بین دو جنبش چپ و راست حاضر در سیاست کردستان و در جامعه کردستان بود:
هدف بورژوازی کردستان از خواست خودمختاری، سهیم شدن در قدرت سیاسی در محل بود. اما هدف کمونیستها از خودمختاری این بود که حضور دولت مرکزی در کردستان باعث نشود تناسب قوای طبقاتی درون جامعه کردستان به نفع بورژوازی و به زیان طبقه کارگر و کمونیستها تغییر کند. به بیان دیگر هدف کمونیستها از خودمختاری این بود که رژیم مرکزی که یک رژیم بورژوائی تا مغز استخوان ضد آزادی بود ناچار شود تناسب قوای طبقاتی جامعه کردستان را به حال خود بگذارد. ارزیابی و تحلیل مشخص کمونیستها در آن دوره به درست این بود که اگر رژیم اسلامی نتواند سلطه خود را بر کردستان تحمیل کند، کمونیستها، چپها و کارگران کردستان با نیروی بالفعل و رشدیابنده خود از عهده بورژوازی کردستان و حزب سیاسی آن حزب دمکرات برخواهند آمد. تجربه سیاسی سه دهه اخیر، صحت این تحلیل و ارزیابی را صد بار اثبات کرده است. از این زاویه میتوان گفت که بدون شک خود فرمان ۲٨ مرداد ٥٨ خمینی و یورش نظامی رژیم به کردستان، کفه ناسیونالیسم کرد را تقویت کرد. این تنها به خاطر برخورد انقلابی کمونیستها به فرمان خمینی و بلند کردن فوری و بی تردید پرچم مقاومت انقلابی و تلاش بلافاصله و همه جانبه آنها در بسیج و سازماندهی مقاومت مسلحانه و اعتراضات توده ای بود که تمام جنگ و کشمکش بسود ناسیونالیسم و به زیان کمونیسم و جبهه کارگران و زحمتکشان کردستان تمام نشد.
امیدوارم توانسته باشم به سوالتان درباره عوارض یورش ۲٨ مرداد ٥٨ را ولو به اختصار جواب داده باشم. واضح است که جواب کافی و وافی به عوارض این رویاروئی تاریخی باید بسیار همه جانبه تر و تفصیلی تر باشد.
با سپاس از شما!
10اوت 2010