فاتح شیخ – میزگرد کمونیست ماهانه شماره 5- موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه- دورنمای تحولات و سیاست کمونیسم کارگری

فاتح شیخ – میزگرد کمونیست ماهانه شماره 5- موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه- دورنمای تحولات و سیاست کمونیسم کارگری
کمونیست ماهانه: تصویر عمومی شما از موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه چیست؟ بطور مشخص تر موقعیت این گرایش و سنت سیاسی در کشورهای منطقه مانند عراق و ترکیه و سوریه و ایران چگونه است؟
فاتح شیخ: در بررسی موقعیت امروز جنبش ناسیونالیسم کرد در منطقه باید از چند فرض تاریخی حرکت کرد.
اول: ناسیونالیسم کرد جنبش عمومی بخشی از بورژوازی مناطق کردنشین منطقه است که در مقابل خود همیشه جنبشهای ناسیونالیستی متخاصمِ به قدرت رسیده، جاخوشکرده و بالادست داشته است. ناسیونالیسم ترک، ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم عرب در ظرفیت دولتهای استبدادی تمام عیار، مدام فشار آورده اند تا بورژوازی کرد را در سطحی نازلتر از خود، زیردست خود و وابسته به خود نگه دارند. دولتهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه اگر هم در شرایط متحول جهان و منطقه، مقاطعی در وضعی قرار گرفته اند که ناگزیر شده اند احزاب معینی از جنبش ناسیونالیسم کرد را درجه ای در قدرت شریک کنند و سهمی از ثروت جامعه را برایشان کنار بگذارند، باز برای بازتولید موقعیت درجه دو بورژوازی کرد و تحکیم و تحمیل آن بر احزاب سیاسی ناسیونالیست کرد تلاش کرده اند. این منطق رقابت بخشهای مختلف طبقات حاکم آن جوامع در طول چندین دهه بوده است. این گوشه ای از منطق جدالهای دیرینه ناسیونالیسمها در قرن گذشته بوده که در بالاترین سطح به شکل جنگهای جهانی دولتهای امپریالیست و جدال قدرت مداومشان بر سر تصاحب سهم بیشتر از حاصل استثمار طبقه کارگر و توده های محروم جهان جریان داشته است و امروز در پیچیده ترین، وحشیانه ترین و حادترین اشکال در جریان است.
دوم: جنبش ناسیونالیسم کرد از حدود صد سال پیش بر متن جنگها و جدالهای جهانی سرمایه داری در دل تحولات منطقه استراتژیک خاورمیانه نشوونما کرده و با تحولات جهان و منطقه، فراز و فرود داشته است. این ناسیونالیسم معین، چهارچوب جنبشی – عقیدتی بخشهایی از فئودالیته رو به انقراض و بورژوازی رو به عروج مناطق کردنشین جوامع خاورمیانه بوده که از دوره پس از جنگ جهانی اول با هدف شریک شدن در قدرت محلی و گرفتن سهم بیشتر از ثروت جامعه، دست به تلاشهای متنوع سیاسی و نظامی و دیپلماتیک زده اند و هر بار در تناسب قوای نابرابر، زیر فشار سرکوب دولتهای مرکزی عقب رانده شده اند. دولتهای پیروز جنگ جهانی اول در پروسه تقسیم قلمرو امپراتوری شکست خورده عثمانی چند بند پیمان سور (Treaty of Sèvre, 10 Agust 1920) را به اتونومی مناطق کردنشین جنوب و شرق عثمانی و فراتر از آن حق اهالی کردزبان آن مناطق به جدائی و تشکیل دولت مستقل از راه رفراندوم اختصاص دادند. ناسیونالیسم ترک علیه این پیمان و دولت عثمانی امضا کننده آن شورید و بنیاد آن را به هم ریخت. عروج ناسیونالیسم ترک به رهبری کمال آتاتورک و سقوط عثمانی، دولتهای امپریالیست را بر آن داشت که با هدف محاصره دولت کمونیستی شوروی برخاسته از انقلاب اکتبر، دولت جدید ترکیه را تقویت کنند. به این منظور آنها پیمان لوزان (Treaty of Lausanne, 24 July 1923) را جایگزین پیمان سور کردند و در جریان ساخت و پاخت با آتاتورک، هیچیک از بندهای پیمان سور در ارتباط با اتونومی و حق جدائی مناطق کردنشین را در پیمان لوزان نگنجاندند.
سوم: با تغییر تناسب قوای حاصل از این تحول مهم جهانی و منطقه ای، جنبش ناسیونالیسم کرد به موقعیت نامساعدتری افتاد و در مقاطع مختلف متحمل شکستهای پیاپی شد. این شکستها به موازات اعمال تبعیض ملی و سرکوب و ستم سیستماتیک در مناطق کردنشین توسط دولتهای ترکیه، عراق، ایران و سوریه گاه تا لشکرکشی و کشتار بی تبعیض اهالی، به جریانات مختلف جنبش ناسیونالیسم کرد، موقعیت حق به جانب، مجال بسیج مجدد سیاسی، امکان تجدید قوای نظامی و توان مانور دیپلماتیک داده است. این جریانات در شکاف دولتهای منطقه اهداف خود را پیش برده اند و مواردی هم بر اثر توافق دولتها دچار شکست سخت شده اند. بارزترین مورد شکست مارس 1975 در پی توافق شاه ایران و صدام حسین در الجزایر بود.
دهها سال ستم مستمر و سرکوب وحشیانه شهروندان کردزبان توسط دولتهای حاکم بر این کشورها واقعیتی تاریخی است که موجب برانگیختن مقاومت و مبارزه همگانی مردم تحت ستم مناطق کردنشین گشته و ناسیونالیسم کرد همچون جنبش طبقات حاکمه فئودال- بورژوای این مناطق از آن تغذیه کرده و نیرو گرفته است.
چهارم “مساله ملی کرد” معضل سیاسی معینی است که بر زمینه ستم و سرکوبها و مبارزه و مقاومتها، در روند رویاروئی دولتهای مرکزی و جریانات ناسیونالیست کرد و دور مکرر جنگ و مذاکره میان آنها شکل گرفته و در هر کشوری تاریخ و مختصات سیاسی جداگانه داشته است. سابقه دارترین و برجسته ترین مورد مساله کرد در منطقه، مورد کردستان عراق است و مختصات تاریخی اجتماعی سیاسی آن، آرایش حزبی و صفبندی سیاسی و نظامی ویژه ای ایجاد کرده که از خیلی جهات با آرایش حزبی و صفبندی سیاسی حول مساله کرد در ترکیه و ایران و سوریه تفاوت دارد. همچنین است مساله کرد در ترکیه و ایران و اخیرا سوریه. این درست که چندین دهه ستم و سرکوب ملی دولتهای منطقه علیه اهالی کردنشین کشور تحت حاکمیتشان به ایجاد آتمسفر سیاسی و مبارزاتی مشابه و شکلگیری کشمکشهای نسبتا مشابه در آن چهار کشور انجامیده است، اما مساله کرد در هر یک از چهار کشور تاریخ خاص و آرایش سیاسی خاص خود را دارد که باید به طور کنکرت بررسی شود. برای مثال در مناطق کردنشین سوریه با اینکه دهها سال ستم و سرکوب شهروندان کردزبان توسط دولتهای پیاپی حاکم در دمشق جریان داشته و متقابلا هم مقاومتها و مبارزات گاه گسترده علیه ستم و سرکوب برپا شده است، اما “مساله کرد” در قامت یک فاکتور سیاسی برجسته در صحنه سیاست سوریه جدیدا در همین سه سال جنگ سوریه شکل گرفته است. در سه کشور دیگر منطقه مساله کرد بر متن تاریخ اجتماعی و سیاسی هر کشور با ویژگی جداگانه، قدمت تاریخی دهها ساله داشته است.
با توجه به مفروضات تاریخی بالا، نمیتوان تصویر عمومی مشترکی از موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه به دست داد. ناسیونالیسم کرد شامل شعبات و رگه های متعدد، احزاب رنگارنگ و سنتهای سیاسی مختلفی است که موقعیتشان نه تنها مشابه نیست، بلکه بسیار متنوع و گاهی زمین تا آسمان متفاوت است.
کردستان عراق تاریخا مرکز اصلی جنبش ناسیونالیسم کرد بوده است و احزاب سیاسی آن بیست و سه سال است در موقعیت دولت قرار دارند. در دوازده سال اول، از جنگ ۱۹۹۱ خلیج تا سقوط رژیم بعث با حمله آمریکا و بریتانیا، حکومت احزاب حاکم استقلال دوفاکتو داشت. اما در یازده سال اخیر با اینکه ابعاد قدرت سیاسی شان صدها بار بیشتر و امکانات اقتصادی و تجاریشان هزاران بار فراوانتر شده، از موقعیت استقلال دوفاکتو فراتر نرفته اند و هنوز در مناسبات بین المللی جهان متحول امروز به یک موقعیت پایدار (permanent status) دست نیافته اند. آنها حتی هنوز وارد پروسه مذاکره حول موقعیت پایدار (permanent status negotiation) نشده اند! دلیل اصلی این است که آن احزاب، تاریخا و سنتا افق سیاسی روشنی فراتر از سهمگیری از قدرت و ثروت، قبول موقعیت درجه دوم در برابر ناسیونالیسمهای بالادست و دولتهای مرکزی نداشته اند. در یک کلام، برنامه عمل مستقلی فراتر از اینکه به دنبال تحولات منطقه و در شکاف میان دولتها روان شوند نداشته اند. هنوز هم ندارند. از اولین دیدار با پل برمر حاکم عراق بعد از اشغال آمریکا که در خاطراتش (My Year in Iraq – 2006) به آن اشاره کرده است تا دور باطل مذاکرات بیحاصل حکومت منطقه کردستان و دولت مرکزی عراق، آینده سیاسی جامعه کردستان مورد بحث آنها نبوده بلکه بحث اساسا حول چگونگی تقسیم سهم از قدرت و ثروت بوده است. این تصویر واقعی موقعیت ناسیونالیسم کرد و خلاصه کلام احزاب سیاسی آن جنبش در کردستان عراق است.
در عراق دو دولت موجود است: دولت مرکزی در بغداد و دولت احزاب حاکم کردستان در اربیل. رابطه این دو دولت در قلمرو جغرافیای سیاسی کشور عراق یک رابطه متناقض و ناپایدار زیر نام غیرواقعی نظام “فدرال” است که نه دولت مرکزی آن را جدی گرفته است و نه حکومت منطقه کردستان از آن خوشنود و به آن ملتزم است. در سالهای اخیر گاه و بیگاه از جانب مسئولان بالای حکومت کردستان مبحث گزینه جدائی در صورت نرسیدن به توافق با دولت مرکزی طرح شده است و به تازگی هم مبحث عبور از نظام “فدرالی” به نظام “کنفدراسیون” به میان آمده است. اما این مباحث دور از معضل اصلی تعیین تکلیف آینده سیاسی جامعه و دستیابی جامعه به یک موقعیت پایدار سیاسی است. این در حالی است که احزاب سیاسی حاکم در دهه اخیر عملا در موقعیت صاحبان دولت بوده اند. دوفاکتو در ردیف دولتهای منطقه به حساب آورده میشوند. مانند بقیه دولتهای بورژوایی، دارای قدرت سیاسی، نیروی نظامی، بوروکراسی و دستگاه قضائی متعلق به خود هستند و با اتکاء به آنها ثروت جامعه را در تصاحب خود دارند. حتی به جای یک دولت، در دو دولت نقش و سهم دارند: در “اقلیم کردستان” که بخش اعظم مناطق کردنشین شمال عراق را در بر میگیرد، صاحب انحصاری قدرت دولتی خود هستند، در سطح عراق هم با دولت ثروتمند بغداد شریک قدرت و ثروتند. دولت مرکزی بغداد در حاکمیت کردستان شریک نیست اما احزاب سیاسی کردستان در حاکمیت سیاسی و تصاحب ثروت جامعه عراق سهیمند.
با این تصویر کلی، واضح است که ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق موقعیت پرغنیمتی دارد که با موقعیت شعبات گوناگون این جنبش در کشورهای همسایه، آسمان تا زمین تفاوت دارد. این موقعیت البته پرتناقض و بحرانزا است. با گذشت بیش از دو دهه حکومت، تناقضات موقعیت ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق بیشتر و بیشتر بروز کرده است: تناقض در ارتباط با نیازها و توقعات سیاسی و معیشتی شهروندان و در وهله اول کارگران، زنان و جوانان و توده های زحمتکش جامعه، در ارتباط با اختلافات درونی احزاب حاکم و سیستم دو اداره ای جانسخت آن، در ارتباط بغرنج با سیستم و ساختار سیاسی درهم برهم عراق در یازده سال گذشته که با شروع صدور نفت کردستان عراق از بندر جیهان ترکیه به اروپا بازهم بغرنجتر و بحران آفرین تر شده، همچنین تناقضاتی در ارتباط با صفبندیهای متحول دول منطقه و به طور اخص در منگنه رقابتهای سیاسی و اقتصادی ترکیه و جمهوری اسلامی. با اینهمه احزاب حاکم در کردستان عراق در جنبش ناسیونالیسم کرد منطقه، موقعیت محوری دارند و هر تحول رو به جلو یا رو به عقب آنها در دل اوضاع متحول منطقه، بر موقعیت شعبات ناسیونالیسم کرد دیگر کشورها تاثیر خواهد گذاشت.
بعد از کردستان عراق، ناسیونالیسم کرد در ترکیه دارای موقعیت بانفوذ و موثر در صحنه سیاست کشور است. از دو سال پیش در ترکیه پروسه آشتی میان دولت اردوگان و احزاب ناسیونالیست کرد با محوریت پ.ک.ک. جریان دارد. این پروسه دوطرفه نیست. سه طرفه است. برای دولت و بورژوازی ترکیه، آشتی با ناسیونالیسم کرد آن کشور ضلع یک مثلث است که ضلع دیگر آن حکومت کردستان عراق و مشخصا حزب اول حاکم آن است. برای بورژوازی کرد و جنبش ناسیونالیسم کرد ازجمله برای پ.ک.ک. هم این پروسه سه ضلعی است. ارتباط اقتصادی- تجاری ترکیه شامل مناطق کردنشین ترکیه با کردستان عراق سال به سال گسترش یافته و سال گذشته به 17 میلیارد دلار رسیده است. ارتباط اقتصادی- تجاری جمهوری اسلامی با کردستان عراق در همین سال چهار میلیارد دلار بوده است. مقایسه سطح بالای پیشروی اقتصاد ترکیه در عمق حیات اقتصادی کردستان عراق، با سطح نازل پیشروی جمهوری اسلامی گویای این واقعیت است که پروسه آشتی مورد نظر اردوگان بخشی از استراتژی منطقه ای دولت و بورژوازی ترکیه برای ارتقای موقعیت اقتصادی و سیاسی در منطقه است.
صدور نفت کردستان عراق از مسیر ترکیه و بندر جیهان به اروپا، یک فاکتور استراتژیک در رابطه اقتصادی- تجاری ترکیه با حکومت کردستان عراق است که وزن و اهمیت این رابطه را باز هم بیشتر کرده است. دولت ترکیه تا یکی دو ماه پیش اجازه صدور نفت کردستان از بندر جیهان را ولو لفظا به موافقت دولت عراق منوط میکرد، در حالیکه عملا در تدارک آن بود، اما امروز دیگر به اتهامات دولت مالکی در ارتباط با “قاچاق” نفت در همدستی با حکومت منطقه ای کردستان، وقعی نمیگذارد بلکه از رئیس جمهور ترکیه تا نخست وزیر و وزیر انرژی صراحتا از آن دفاع میکنند و از آن به عنوان “حق حکومت منطقه ای کردستان” نام میبرند. مساله قابل توجه در موقعیت ناسیونالیسم کرد در ترکیه این است که بورژوازی کرد ترکیه در این منافع اقتصادی و در چشم انداز رشد روزافزون آن، با دولت ترکیه شریک است. پروسه آشتی دولت ترکیه و ناسیونالیسم کرد، از این منطق سرمایه، از اشتراک منافع فوری و درازمدت اقتصادی – سیاسی بورژوازی و دولت ترکیه با بورژوازی کرد و احزاب سیاسی آن نشات گرفته و تبعیت میکند. اما طرفین طبیعتا از پوشش ایدئولوژیک ناسیونال اسلامی حزب اردوگان زیر عنوان مصالح ملی ترکیه و پوشش ایدئولوژیک ناسیونالیسم کرد زیر عنوان حل معضل دیرینه مساله ملی کرد در ترکیه، برای پیشبرد اهداف زمینی اقتصادی و سیاسی خود بهره برداری میکنند. هیچیک از طرفین ابزارهای انقیاد معنوی و سیاسی توده شهروندان را در دست خود بلا استفاده نمیگذارند. روشن است که جنبش ناسیونالیسم کرد در ترکیه که بازتاب منافع واقعی بورژوازی کرد است در شرایط کنونی و در آینده نزدیک با استراتژی دولت اردوگان که بازتاب منافع بورژوازی حاکم ترکیه است همخوانی دارد. ناسیونالیسم کرد در ترکیه که زمانی در افق و برنامه سیاسی خود به کمتر از استقلال رضایت نمیداد اکنون پس از دو دهه تلاش کنار آمدن با دولت ترکیه حتی خواهان تقسیم قدرت بر اساس ترتیبات سیاسی اداری اتونومی یا نظام سیاسی فدراتیو نیست. موقعیت ناسیونالیسم کرد در ترکیه از زاویه راه افتادن به دنبال استراتژی بورژوازی و دولت حاکم مشکل چندانی ندارد. میبینیم که رتوریکهای ناسیونالیستی، لحنهای تند، شعارها، آرمان پردازیها و بلندپروازیها جای خود را به توجیهات “رئال پولیتیک” آشتی جویانه داده است. احزاب ناسیونالیست کرد در اداره محلی شهرها و روستاهای مناطق کردنشین ترکیه در قیاس با حزب حاکم اردوگان دست بالا دارند، اما بالادستی غیر قابل قیاس حزب اردوگان در سطح سراسری باعث شده که در مناطق کردنشین هم نفوذ وسیعی بهم زند و در قامت شریک غیرقابل حذف احزاب ناسیونالیست کرد ظاهر شود. متقابلا اردوگان و حزبش هم در سطح سراسری تلاش میکنند موانع شرکت احزاب ناسیونالیست کرد در سیستم پارلمانی ترکیه در موقعیت شریک درجه دو را از سر راه بردارند. اما جنگ داخلی سوریه، دخالت قدرتهای بزرگ و دولتهای ترکیه و جمهوری اسلامی و عربستان سعودی وضعیت رابطه طرفین این پروسه را قدری پیچیده کرده است. پ.ک.ک. که در جدالش با دولت ترکیه علاوه بر ابزارهای سیاسی بسیج توده ای، از شاخه مسلح خود هم استفاده میکند، اکنون در دل جنگ داخلی سوریه و در پناه توافق نیمه علنی با دولت بشار اسد، شاخه مسلح دیگری در مناطق کردنشین سوریه ایجاد کرده که علاوه بر تاثیر مستقیم بر معادلات صحنه سیاسی سوریه، در رویاروئی با دولت ترکیه و همچنین در جدال قدرت با حزب اول حاکم کردستان عراق هم آن را به کار میگیرد. به این ترتیب در واقع موقعیت ناسیونالیسم کرد در سوریه اکنون تابعی از موقعیت ناسیونالیسم کرد در ترکیه و کردستان عراق است. شکاف آشکار و جدی موجود میان پ.ی.د. شاخه پ.ک.ک. در مناطق کردنشین سوریه و حزب جدید دمکرات کردستان سوریه (پارتی سوریه) که در ماههای اخیر از اتحاد چهار حزب نزدیک به حزب اول کردستان عراق (پارتی) تشکیل شده است، جلوه ای از تبعیت واقعی موقعیت ناسیونالیسم کرد در سوریه از موقعیت ناسیونالیسم کرد در ترکیه و کردستان عراق است.
موقعیت ناسیونالیسم کرد در ایران در قیاس با شعبات دیگر آن جنبش، ضعیفتر و تا حدودی پیچیده تر و مبهم تر است. مهمترین فاکتور این ضعف موقعیت این است که ایران انقلابی به خود دیده که علیرغم به خون کشیده شدن توسط جمهوری اسلامی، مبنای اجتماعی و تاریخی جدیدی به جامعه داده است. این مبنای اجتماعی تاریخی امکان آن را فراهم ساخت که در دل انقلاب و دوره انقلابی پس از آن یک کمونیسم انقلابی پرنفوذ در کردستان ایران در برابر ارتجاع اسلامی به قدرت رسیده بعد از سقوط رژیم شاه قد علم کند و با اتکاء به آن ایستادگی قاطع و انقلابی بتواند یکه تازی ناسیونالیسم کرد و حزب سیاسی آن حزب دمکرات کردستان ایران در صحنه سیاسی کردستان را بلوکه کند و جلو منش سیاسی مستبدانه و قلدری نظامی آن را بگیرد. آرایش قدرتمند کمونیسم اجتماعی دارای نفوذ سیاسی گسترده در برابر ناسیونالیسم کرد، یک ویژگی مهم صفبندی سیاسی و حزبی حول مساله ملی کرد در کردستان ایران است که با آرایش و صفبندی سیاسی تاریخا موجود در مناطق کردنشین عراق و ترکیه و سوریه تمایز و تفاوت روشنی دارد. در سه کشور دیگر شاهد چنین صف کمونیستی نیرومندی نیستیم که در قامت یک بازیگر اصلی صحنه سیاست جامعه، مانع یکه تازی و انحصارگری جریانات ناسیونالیسم کرد شود. تمایز روشن دو خط مشی کمونیسم و ناسیونالیسم کرد در دل انقلاب و دوره انقلابی در برابر ارتجاع اسلامی به قدرت رسیده نقش تعیین کننده ای در تعیین موقعیت این دو جنبش سیاسی و اجتماعی در کردستان ایران داشته است و همچنان دارد. درحالیکه کمونیسم انقلابی با نفوذ گسترده در اردوی کارگران و زحمتکشان جامعه انقلاب کرده کردستان با قاطعیت و رادیکالیسم و میلیتانسی بالا در برابر جمهوری اسلامی ایستادگی پایدار از خود نشان میداد، ناسیونالیسم کرد در قامت حزب دمکرات به خمینی لبیک گفت و بخصوص در دو سال اول دوره انقلاب از تلاش گسترده برای رسیدن به سازش با رژیم وحشی اسلامی باز نایستاد. دو جلد کتاب “تلاش در راه تفاهم” که در اسفند ۱۳٥۹ توسط حزب دمکرات چاپ و منتشر شد، کارنامه تلاشهای علنی آن حزب در راه سازش با جمهوری اسلامی بود، رژیمی که وحشیانه ترین تعرضات و دشمنی خود با مردم کردستان را در ظرف همان دو سال به نمایش گذاشته بود. مبنای تاریخی اجتماعی این موقعیت ضعیف ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران ظهور یک طبقه کارگر وسیع بود که پرچم کمونیسم در پیشاپیش صفوف آن در دل یک انقلاب بزرگ توده ای به حرکت در آمده بود. در شرایط امروز هم به رغم تحولات سیاسی مهمی که طی سه دهه گذشته در ایران و جهان و منطقه اتفاق افتاده است، جدال دو جنبش اجتماعی و سیاسی واقعی کمونیسم و ناسیونالیسم کرد و عملکرد احزاب سیاسی این دو جنبش فاکتور تعیین کننده موقعیت ضعیف ناسیونالیسم کرد در قیاس با شعبات دیگر جنبش ناسیونالیسم کرد در عراق و ترکیه و سوریه است. در عین حال باید توجه داشت که سازگاری و تعامل سیاسی فشرده جریانات ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق و ترکیه و سوریه با جمهوری اسلامی هم یک عامل مهم تضعیف موقعیت ناسیونالیسم کرد در ایران بوده است.
کمونیست ماهانه: ناسیونالیسم کرد امروز برخلاف گذشته که ظاهری از سکولاریسم داشت، نه فقط سکولار نیست بلکه رابطه نزدیک تری با جریانات اسلامی دارد. مورد پروژه شکست خورده “کنگره ملی کرد” و ترکیب آن موید این ادعاست. دلائل این نزدیکی و همزیستی بیش از پیش ناسیونالیسم و اسلام در شرایط امروز کدامند و چه وظایفی مشخص تری را در مقابل جنبش کمونیسم کارگری در منطقه قرار میدهد؟
فاتح شیخ: برای بررسی رابطه ناسیونالیسم کرد و سکولاریسم، ابتدا به رابطه ناسیونالیسمهای خاورمیانه با اسلام و اسلام سیاسی در دهه های اخیر نگاهی گذرا میاندازیم ببینیم چه دوره هایی از سر گذرانده اند و تا آنجا که مجال هست با روندهای عمومی و مشترک این معادله آشنا شویم. در این مسیر میتوانیم رابطه واقعی شعبات ناسیونالیسم کرد با اسلام و رابطه ظاهری و نحیفشان با سکولاریسم را بهتر بشناسیم و تفاوتها و بالا پایین شدنهای این رابطه را در بخشهای مختلف ناسیونالیسم کرد و دوره های مختلف دنبال کنیم ببینیم امروز وضع چطور است.
ناسیونالیسمهای خاورمیانه که در طول قرن بیستم ظهور کرده اند هرگز بند نافشان از اسلام بریده نشده است. آنها همیشه از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی دارای نفوذ در جوامع اسلامزده منطقه کم و زیاد تغذیه کرده اند. در هیچیک از این جوامع انقلاب بورژوایی که به شیوه انقلابات بورژوا دمکراتیک قرن نوزده اروپا سلطه و سیطره مذهب را عقب براند صورت نگرفته، نقد مذهب هرگز کامل نشده و تا همین اواخر اسلام زیر تیغ نقد جدی نرفته است. فاکتور شکست ناسیونالیسم عرب از اسرائیل در جنگ شش روزه ۱۹٦٧، موقعیت جنبشهای ناسیونالیستی در خاورمیانه را به نفع اسلام سیاسی تضعیف کرد. بعلاوه در شرایط امروز و در ادامه سه دهه روند رشد مذهب نه فقط در خاورمیانه و آفریقا بلکه در آمریکا و دیگر جوامع پیشرفته غربی، بورژوازی در سطح جهان به خاطر بحران اقتصادی بزرگی که دامنگیر آن است بیش از هر زمان به تقویت صنعت مذهب و استفاده دولتها از این ابزار انقیاد معنوی انسان نیاز دارد و روی آن سرمایه گذاری میکند. نزدیکی بیشتر جریانات ناسیونالیسم کرد به اسلام و دور شدن بیشتر آنها از سکولاریسم هم از این نیاز عمومی و موقعیت کلی بورژوازی جهان و منطقه سرچشمه گرفته است. بعلاوه عروج اسلام سیاسی در قامت رژیم استبداد سیاسی و تحجر فرهنگی جمهوری اسلامی، فاکتور مهمی در روند دوری گرفتن جریانات ناسیونالیسم کرد از سکولاریسم و پناه بردن بیشتر از پیش آنها به اسلام بوده است. در ایران حزب دمکرات کردستان در کنگره چهارم خود که به فاصله کوتاهی از روی کار آمدن رژیم اسلامی برگزار شد، علاوه بر لبیک مشهور به خمینی به عنوان “رهبر انقلاب”، با حذف بند مربوط به جدائی دین از دولت در اساسنامه اش، نزدیکی به اسلام و ترک سکولاریسم را رسما در ساختار حزبی خود وارد کرد. در کردستان عراق هم جریانات ناسیونالیسم کرد به تبعیت از دوز بالای ترکیب اسلامی در دولت مرکزی عراق بر یک قانون اساسی متکی به “شریعت” و مغایر با سکولاریسم برای عراق مهر زدند و آن را در پیشنویس قانون اساسی اقلیم هم (که هنوز رسما تایید نشده) وارد کرده اند.
کمونیست ماهانه: سیاست کمونیسم کارگری در قبال مسئله کرد در کشورهای عراق و ترکیه و سوریه و ایران چیست؟ با توجه به تحولات در جریان در این کشورها و سرنوشت بحث فدرالیسم در عراق، سازش موقتی بین دولت اسد و نیروهای ناسیونالیست کرد در سوریه، مذاکره و پروسه صلح بین دولت اردوغان و پ. ک. ک در ترکیه و ایجاد سازمان برای مذاکره با جمهوری اسلامی در ایران، آیا کمونیسم کارگری بر سیاست برنامه ای خویش در قبال مسئله کرد در این کشورها اصرار دارد؟ چرا؟
فاتح شیخ: سیاست کمونیسم کارگری در قبال مساله کرد تایید قاطع بر ضرورت حل فوری و عادلانه آن با مراجعه مستقیم به آراء مردم تحت ستم از راه رفراندوم آزاد و نظارت شده توسط نهادهای بین المللی است. ما حق جدایی و تشکیل دولت مستقل برای مردم ستمدیده مناطق کردنشین را به رسمیت شناخته ایم. سیاست توصیه به دادن رای به جدائی و تشکیل دولت مستقل یا ماندن در چارچوب کشوری موجود به عنوان شهروندان متساوی الحقوق را تابع آن میدانیم که کدامیک از این دو انتخاب، شرایط سیاسی و اقتصادی مساعدتر برای کارگران و زحمتکشان و مردم تحت ستم فراهم میکند. بر این اساس به طور مثال سیاست کمونیسم کارگری در قبال مساله کرد در کردستان عراق دفاع از خواست استقلال و توصیه رای دادن به آن بوده است. در حالیکه در مورد کردستان ایران سیاست رای دادن به ماندن به عنوان شهروندان متساوی الحقوق را توصیه کرده ایم. به نظر من این سیاست در قبال مساله کرد در ترکیه و سوریه هم صادق و مناسب است. مورد کردستان عراق از خیلی جهات متمایز است. هم در گذشته بیست سال پیش و هم امروز به نظر میرسد که جدائی و تشکیل دولت مستقل شرایط مساعدتری برای معیشت و مبارزه کارگران و زحمتکشان این جامعه فراهم میآورد. تجربه یازده سال الحاق مجدد کردستان دوفاکتو مستقل به دولت مرکزی عراق و تاثیر مخرب بحرانها و تناقضات موجود حاصل از آن الحاق بر حیات سیاسی و معیشتی امروز اکثریت آن جامعه هم موید درستی سیاست کمونیسم کارگری در قبال مساله کرد در کردستان عراق است. افکار عمومی جامعه هم به سیاست جدائی سمپاتی دارد و این سمپاتی در یک رفراندم غیر رسمی در جوار انتخابات پارلمان کردستان نشان داده شد که در آن نود و هشت درصد آراء به نفع جدائی و دولت مستقل بود. / اوائل ژوئن ٢٠١٤
***