فوبیای “تجزیه طلبی” و تحریک قومی
در حاشیه کمدی- تراژدی استکهلم
سیاوش دانشور
در این هفته یکی از میدانهای شهر استکهلم به محل فحاشی و تقابل فالانژهای ناسیونالیست سلطنت طلب و قوم پرستان کرد تبدیل شد. آریائی مسلک هائی که نمیتوانند یک دم از فوبیای “تجزیه طلبی” فاصله بگیرند، علیه رهبران جنبش ناسیونالیستی کرد مانند قاضی محمد، بعنوان “وابسته به روسیه اشغالگر” آژیتاسیون میکنند و شعارهای “ایران، ایران، جانم فدای ایران” سرمیدهند! در مقابل و آنطرف میدان ناسیونالیستهای قوم پرست فریاد میزنند: “کردستان، کردستان”! تلاش دارند به سمت همدیگر تهاجم کنند که پلیس سوئد حائلی بین آنها بوجود آورده است. صحنه بظاهر کمیک است، مردمی که رد میشوند و شاهد فوران این احساسات و تقابل ناسیونالیستی اند و زبان فارسی هم نمیدانند، تنها این کلمات در دو سوی دعوا به گوششان آشناست: “ایران، ایران” و “کردستان، کردستان”! و هر کسی که یک ذره عقل داشته باشد و اخبار را تنها در این سالها دنبال کرده باشد، نتیجه میگیرد که فی الحال جنگ بین “ایرانی ها” و “کردها” شروع شده است. این نفرت پراکنی قومی خود هیزمی است که به تنور این جنگ ارتجاعی میریزد.
اجتماع پانزده بیست نفر سلطنت طلب با پرچمهای ایران و تبلیغات ناسیونالیستی نه عجیب است و نه باید غیر قابل تحمل باشد. درست است که از کشورهای اسلام زده و اختناق زده آمدیم اما باید یاد بگیریم که طرح دیدگاههای فاشیستی و ناسیونالیستی و اسلامیستی و هر دیدگاه ناهنجار دیگری امری عادی است و یا باید عادی باشد. تا اینجای مسئله روشن است و دولت و پلیس سوئد هم آنرا برسمیت شناخته است. آزادی بیان تعدادی قوم پرست مخالف و یا رهگذرانی که واکنش نشان میدهند نیز به همین ترتیب. اما اینجا بحث برسر آزادی بیان و داشتن “تلرانس” و رعایت پروتکل نیست. بحث برسر متن سیاسی مشخص و معینی است که این اتفاق در آن رخ میدهد. همین کمدی استکهلم روزنه ای است که از دریچه آن میتوان به تقابلهای نفرت انگیز و ضد جامعه نیروهای سناریوی سیاه نگاه کرد که فردا در هر گوشه کشور به جان هم و به جان مردم افتاده اند.
واقعیت اینست که ناسیونالیستهای افراطی به سیاق همیشه مشغول تبلیغات و اشاعه ایدئولوژی فاشیستی شان نیستند. اینها از رویدادهای عراق وحشت کرده اند و بویژه زمزمه و تبلیغات برسر استقلال کردستان عراق مو بر بدنشان راست میکند. تصور اعلام نشده سلطنت طلبان و ناسیونالیستهای آریائی اینست که مسئله استقلال کردستان عراق فردا در ایران هم طرح میشود و “خاک پاک ایران” مورد تهدید “تجزیه طلبان” است. لذا پیشاپیش به استقبال رفته اند و از طرفی علیه مردم منتسب به کرد تحریک میکنند و از سوی دیگر لباس کردی میپوشند و میگویند “من کرد هستم، من ایرانی هستم”! فوبیای “تجریه طلبی” اگرچه یک عارضه حاد گرایش عظمت طلب ایرانی است اما در وضعیت امروز یک آجندای سیاسی علیه “تجزیه طلبان” است. در مقابل نیز قوم پرستان کرد که پشت سکه همین ناسیونالیسم عظمت طلب اند، و همواره ایندو با تحریک و نفرت پراکنی قومی به همدیگر نیرو میدهند، انگشت روی همین نقطه ضعف میگذارند و در مقابل شعار “ایران” “ایران”، شعار “کردستان”، “کردستان” سر میدهند. اگر پلیس اجازه میداد شاید در مقابل پارلمان سوئد برسر همین هجویات ناسیونالیستی بجان هم می افتادند.
تا به جامعه و تهدید موجودیت آن مربوط است، ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم عظمت طلب و فالانژ آریائی مسلک دو نیروی سناریوی سیاه هستند که فردا میتوانند در کنار مجاهدین و دستجات دیگر قومی و اسلامی جامعه را تهدید کنند. اگر حساسیت سیاسی مان را بالا نبریم و عواقب مخرب این سیاستها و رفتارها را برای جامعه و یک روند سیاسی آزادیخواهانه نشناسیم، فردا که این جماعات در هرگوشه ایران، اوضاع تشدید شده امروز عراق و افغانستان و سوریه را خلق کردند، دیگر دیر است.
یک مورد دیگر تحریک قومی در همین روزها توسط حکومت اسلامی صورت گرفته است. جمهوری اسلامی و یا باندهائی از حکومت در استان سیستان و بلوچستان مبادرت به انتشار عکس چند فرم اداری کردند که در سربرگ آنها کلمه “بلوچستان” از نام استان “سیستان و بلوچستان” حذف شده است. بلافاصله امام جمعه های شهرهای منطقه و به اصطلاح “نمایندگان” مجلس از خاش و چابهار و ایرانشهر در اعتراض به حذف نام “بلوچستان” در این اوراق اداری اعتراض کردند و تحریک قومی حکومتی را هم زدند.
یادمان باشد “جیش العدل”، اخوی داعش در این منطقه حاضر به یراق است و دولتهای منطقه آگاهانه آنرا تقویت میکنند. برادران سلفی شان نیز در کردستان رژه میروند. خلاصه کلکسیون نیروهای سرهم بندی شده قوم پرست و اسلامی و آریائی تکمیل است. مهم نیست بازی را کی شروع میکند و جبهه های بعدی کدامها هستند. مهم اینست که این نیروها، حتی آنها که مغزشان را پر کردند که بجای تلاش برای آزادی و رفاه و خوشبختی انسانها به “خاک و خون و قوم و مذهب” خود بیاندیشند، محمل و نیروی مخرب سناریوی جنگ داخلی و به خاک سیاه نشاندن مردم عادی در ایران خواهند شد. این جماعات نه برای رفع ستمی تلاش میکنند و نه هدفشان را یک جامعه بهتر و آزاد و برابر قرار داده اند و نه برای تحقق اعمال اراده و حق انتخاب آزاد انسانها مبارزه میکنند. اینها نمایندگان خودگمارده ای هستند که اصولا انسان و حق او محور تفکر و سیاست و نقد اجتماعی و عمل سیاسی شان نیست. برعکس، “اصالت خاک و نیاکان” و نقطه حرکت از هویتهای کاذبی مانند “ملت” و “قوم” و “مذهب” قطبنمای کارشان است. تحریک قومی و مذهبی هم ابزار و شیوه کارشان. نسخه اینها برای جامعه جنگ داخلی است. اینها دستجاتی غیر مسئول اند که بدوا شهروندان و گرایشات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی را در گونی “ملت” و “قوم” و “مذهب” جا میدهند و سپس خود را “سخنگو” و “شیخ” و “نماینده” خودگمارده آنها میکنند. لابد هر کسی برای این هجویات ناسیونالیستی و نژادپرستانه و اسلامی هم تره ای خرد نکند، “دشمن” و “خائن” و “جاسوس اجنبی” و “کافر” و “ملحد” است و طبق تعریف باید از میان برداشته شود. به پاکسازیهای قومی و جنگهای مذهبی در کشورهای مختلف دنیا در دو دهه گذشته نگاه کنید تا سیمای “وطنی” این آرکان ها و توجمان ها و اسلاف اسلامیستی شان را در حکومت و بیرون حکومت را بروشنی ببینید.
جریانات مسئول در اپوزیسیون ایران که نمیخواهند صحنه های امروز عراق و افغانستان و سوریه و لیبی فردا در تهران و دیگر شهرهای ایران تکرار شود، ضروری است در مقابل این نوع تحرکات ارتجاعی در حکومت و بیرون حکومت حساسیت و مسئولیت اجتماعی از خود نشان دهند. این نفرت پراکنی قومی و ملی اگرچه کاریکاتور می نمایاند اما بیانگر پتانسیل های ارتجاعی برای راه انداختن کشمکش های قومی و مذهبی و خلق تراژدی های انسانی است. برای انزوای سیاستها و سنتهای ضد اجتماعی باید سنتهای سیاسی و نیروهای مادی و اجتماعی دیگری صحنه سیاست را اشغال کنند. این صحنه ها که امروز در هر گوشه زندگی مردم میبینیم و با هر بهانه مسخره میتواند ساخته شود و راه بیافتد، منشا در افقهای عمیقا ارتجاعی و فاشیستی و ضد جامعه و ضد آزادی دارد که اتفاقا تاریخ و دامنه عمل شان “ایرانی” نیست و استراتژیهای ارتجاعی سرمایه داری در منطقه و جهان از آن سود میجویند. در صحنه سیاست ایران تنها سربازان این سناریو صف آرائی میکنند. شکست و به انزوا راندن سناریوی جنگ داخلی و کشمکش های قومی و مذهبی در ایران و بعبارتی شکست استراتژیهای ارتجاعی و ضد کارگری و ضد جامعه، تنها میتواند با برخورد فعال نیروهای آزادیخواه و انقلابی و کمونیست صورت پذیرد. مسئله نه برسر “ایران” است و نه برسر “کردستان” و “بلوچستان”، مسئله برسر دفاع از نفس جامعه و امنیت و حقوق فردی و اجتماعی و زندگی روزمره انسانها و محل کار و بیمارستان و مدرسه آنهاست.
هر نیروی مسئول اجتماعی موظف است در مقابل تحریک قومی و مذهبی از هر سو بایستد و راجع به عواقب زیانبار و ضد اجتماعی این سیاستها حرف بزند. هیچ جامعه ای بخودی خود مصونیت دائمی ندارد و تحت شرایط خاصی میتواند به ورطه فروپاشی و نابودی بیافتد. منطق عمومی زندگی مردم بطور عادی سنخیتی با این سناریوها ندارد و میتوان روی شعور جامعه و عطف توجه آن به مخاطرات احتمالی حساب کرد. جامعه ایران در مقابل مخاطرات نوع عراق مصون نیست و باید مصون شود. کمونیسم کارگری، جنبشهای اجتماعی و اصلی و ریشه دار در جامعه مانند جنبش کارگری و جنبش آزادی زن، کمونیستها و چپها و گرایشاتی که به تحولی انقلابی و کارگری چشم دوخته اند و یا در آن ذینفع هستند، بویژه وظیفه سنگین تری بر دوش دارند. سناریوی کشمکش قومی و مذهبی سناریوی انزوای هر عمل آزادیخواهانه و سقط هر روند انقلابی است. ماهیت ضد کارگری، ضد چپ، ضد جامعه، و ضد حقوق جهانشمول انسان امروز در پس فریادهای فاشیستی و تحریکات قومی و مذهبی بروشنی پیداست!
2014-07-17