کانون سوسیالیست های کارگری -جنبش کارگری ایران در سالی که گذشت ! چشم اندازممکن در سال آتی (۹۳)

جنبش کارگری ایران در سالی که گذشت !

چشم اندازممکن در سال آتی (۹۳)

سال ۹۲ در تاریخ جنبش کارگری ایران در زمره سیاه ترین سالهایی بوده است که طبقه کارگر با یک چالش واقعی برای امرار معاش خود با آن رودررو بود. تا آن‌جا که به شرايط اقتصادی و معيشتی کارگران برمی‌گردد، يورش‌های پی در پی و فزاينده بورژوازی ایران عليه طبقه کارگر و سطح معيشت کارگران از همان آغاز سال نود و دو، آنان را در معرض شديدترين فشارهای اقتصادی و معيشتی قرار داد.

در این سال با روی کار آمدن روحانی با شعار دولت تدبیر و امیدو ایجاد توهم پراکنی در بین توده های زحمتکش اکثریت آراء را به نفع خود کسب نمود. اولین قدمهای شروع کار این دولت کُرنش کردن در مقابل امپریالیستها ی غرب و برقرار نمودن روابط سازشکارانه با آنها بود. روحانی با افتخار روابط فریبکارانه پشت پرده جمهوری اسلامی با غرب را که سالها بود با شعار های «ضد امریکایی» لاپوشانی شده بود را آشکار نمود. او نشان داد که در خدمت و نوکر صفتی به نیازهای سرمایه داری جهانی، می خواهد گوی سبقت را از بقیه سردمداران مزدور جمهوری اسلامی بگیرد. او این اطمینان را داد که نیازهای سرمایه جهانی و امپریالیستها را از طریق بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در جهت منافع سرمایه های خارجی و خصوصی سازیها، با حراج و فروش ارزان نیروی کار طبقه کارگر ایران به ارزانترین قیمت بر آورده خواهد نمود. دولت روحانی برای عملی نمودن طرحهای ارتجاعیش و خوش خدمتی هر چه بیشتر به اربابان مزدورش در اولین ماههای تشکیل دولتش موج وسیعی از اعدام ها را راه انداخت، که هنوز هم به قوت خودش باقی و ادامه دارد. اخیراً هم زندانیان سیاسی اوین مورد شدیدترین ضرب و شتم سرکوبگران و شکنجه گران رژِیم قرار گرفته اند. او برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی موجود جمهوری اسلامی تنها آلترناتیو را در اعدام و دامن زدن به ایجاد رعب و وحشت دنبال نموده، و کوچکترین حرکت اعتراضی با دستگیری و زندان و شکنجه پاسخ داده میشود. بطوریکه، تا کنون شاهد بوده ایم فعالین کارگری و پیشروان طبقه کارگر بیش از دیگر فعالین جنبشهای اجتماعی در معرض این تهاجم وحشیانه قرار گرفته اند. علتش هم کاملا روشن و آشکار است، تنها نیروی جدی و پیگری که سرمایه در مقابل خود می بیند طبقه کارگر است و از طرف دیگر تنها طبقه ایی که بیشتر از اقشار و طبقات دیگر در اثر بحرانها آسیب می پذیرد و باید همیشه بهای سنگین بحرانهای سرمایه را بپردازد باز هم طبقه کارگر است. بطور مشخص، سرمایه داری حیات و موجودیت خود را در استثمار کارگران و از قبل نیروی کار آنها جستجو می کند. بهمین دلیل، سرکوب هر حرکت کارگری حتی در سطح ابتدایی ترین خواسته ها، برای بورژوازی و ادامه حیاتش از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

وضعیت فلاکتبار اقتصادی ای که طبقه کارگر در طی سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی با آن مواجه بوده است، از اواخر سال ۹۰ به بعد، شدت و حدّت بيشتری یافت وهمچنان ادامه دارد. ادامه تحریمهای شدید اقتصادی و سقوط نرخ ارزش ریال تاثیر مستقیم در افزايش جهشی و افسار گسيخته قيمت‌ها گذاشته است. در برابر تورم ۴۰۰ درصدی ، افزايش ناچيز ۲۵ درصدی حداقل دستمزدها، قدرت خريد کارگران را در همان آغاز سال بيش از ۵۰ درصد کاهش داد. اما اين هنوز آغاز سال و آغاز ماجرا است. روند افزايش روزانه قيمت کالاها و خدمات مورد نياز کارگران بطور صعودی در حال افزایش است. طبقه سرمايه‌دار در تهاجم بيرحمانه به سطح معيشت کارگران حتا نان خالی را نيز از سفره کارگران ربوده و خانواده های کارگری را به اعماق فقر و فلاکت و تنگدستی غير قابل تصوری سوق داده است. تورم اصلی‌ترين مواد خوراکی به بالای ۶۰ درصد رسيده است. در حاليکه به اعتراف حتا منابع حکومتی يک کارگر بايد دو ميليون و پانصد هزار تومان دستمزد بگیرد تا بتواند حداقل نيازهای اولیه خود و خانواده‌اش را تأمين کند، دستمزدهای کارگری که امسال ۶۰۹ هزار تومان تعيين شده و از يک چهارم خط فقر هم کمتر بوده در حدی است کارگر با آن حتا نمی تواند نيازهای اولیه خوراکی خود و خانواده‌اش را تأمين کند. تورم افسار گسيختۀ روبه صعود، کاهش مُداوم ارزش ريال، نه فقط قدرت خريد و در نتيجه سطح معيشت کارگران و خانواده های کارگری را فوق‌العاده کاهش داده، بلکه اصولاً روند ادامه حيات کارگران و خانواده‌های کارگری را در معرض خطر جدی خط مرگ قرار داده است. تهاجم سرمايه عليه طبقه کارگر و شرايط بسيار سخت اقتصادی و معيشتی که طبقه سرمايه‌دار بر کارگران ايران تحميل نموده است، امرار معاش و چگونگی تأمين آن را به مشغلۀ دائمی و اصلی کارگران تبديل کرده و تأثيرات منفی و بازدارنده‌ای بر مبارزات کارگری برجای گذاشته است.
البته طبقه کارگر ايران در سال ۹۲ فقط ار لحاظ اقتصادی و کاهش قدرت خريد تحت فشار نبود. جنبش کارگری ايران در حالی وارد سال نود و دو شد که طبقه سرمايه‌دار موج وسیعی از اخراج و بيکارسازی را بر طبقه کارگر تحميل کرد. شمار زیادی از کارگران در همان اوایل سال ۹۲ به علت بسته شدن بسیاری از مراکز تولیدی که ناشی از تغییرات ارزی بود بیکار شدند. سالهای قبل‌تر (سال۹۰ و ۹۱) هزاران کارگر هم اخراج شدند. گرچه آمار دقيقی در مورد تعداد کارگران اخراجی انتشار نيافت اما در همان ماه آغاز سال، طبق رسانه های داخل کشور به علت وضعيت بحرانی واحدهای توليدی بیش از ۳۰ درصد کارگران اخراج شدند. با توجه به موج وسیع اخراج‌ها و تعطيل شدن پی در پی کارخانه‌ها، شمار کارگران اخراجی درصد بالایی را شامل شد. بدين ترتيب صف ده ميليونی بيکاران و نیزارتش ذخيره نیروی کار را بيش از پيش متراکمتر ساخت. اخراج‌ها و بيکارسازی گسترده کارگران تأثيرات مستقیم و مُخربی بر مبارزات کارگران گذاشته است. چرا که تحميل بيکاری بر ميليون‌ها کارگر و محکوم ساختن بخشی از طبقه کارگر به بيکاری اجباری، فشار کار و استثمار کارگران شاغل را تشديد می‌کند و کارگران شاغل برای از دست ندادن کارشان حاضر هستند به هر شرایط و خفت و خواری تحمیلی دست بزنند. طبقه سرمايه‌دار در سال ۹۲ شرايط بازهم دشوارتری از عموميت بخشيدن به قراردادهای سفيد امضاء و موقت و پيمانی گرفته تا ساعات کار اضافی، کار در روزهای تعطيل، دستمزد ناچيز و عدم پرداخت به موقع آن و تا حذف پاره‌ای از مزايا مانند پاداش بهره‌وری و ساير مزايای شغلی و در مواردی حتا قطع ناهار را به کارگران تحمیل نمود وهمه اینها عرصه معیشتی برزندگی آنان را تنگتر نمود.


تعرضات مزدوران سرمايه‌ و دولت مدافع آنها عليه طبقه کارگر و حقوق کارگران ايران در سال ۹۲ به اين‌ها محدود نشد. دولت ارتجاعی و ضد کارگری حاکم، مذبوحانه تلاش نمود از طريق تغيير قوانين تامین اجتماعی و اصلاح در قانون کار استثمار و بی حقوقی کارگران را بيش از پيش تشديد نمايد. سعيد مرتضوی جلاد زندان کهریزک که از طرف احمدی‌نژاد به رياست سازمان تأمين اجتماعی منصوب گرديد، درصدد برآمد قانون تأمين اجتماعی را تغيير دهد. اساس تغييرات مورد نظر دولت در راستای تحقق کامل اهداف و سياست‌های نئوليبرالی بانک جهانی و صندوق بين‌المللی پول شکل گرفته، و بر خصوصی‌سازی درمان و بهداشت و تأمين اجتماعی، محدود ساختن امکانات اجتماعی و درمانی، و محروم سازی کارگران از حداقل‌های تأمين اجتماعی و درمانی موجود مبتنی است. اختلاس و دزدی آشکار میلیاردها تومانی توسط سعید مرتضوی جنایتکار و مزدور سرمایه از صندوق بیمه های اجتماعی کارگران و بازنشستگان از مواردی بود که در سال ۹۲ رو شد و بورژوازی ایران نشان داد، در عدم حضور طبقه کارگر متشکل، تا چه اندازه راحت و بدون هیچ هراسی زندگی و هستی کارگران و مردم زحمتکش را به تاراج میبرد.

مزدوران سرمایه در ایران در دفاع ازفساد مالی و حکومتی و منافع طبقاتی خود، همپای اين تعرضات و تهاجم گسترده به سطح معيشت و حقوق کارگران، اقدامات پلیسی و سرکوبگرانه عليه کارگران آگاه و پيشرو و عليه تشکل‌ها و جمع‌های کارگری را نيز افزايش دادند. بازداشت و اخراج رهبران و فعالان کارگری، پی‌گرد و ارعاب کارگران پيشرو و فعالان کارگری، تشديد تهديدات و شکنجه‌های جسمی و روحی عليه کارگران زندانی، پرونده‌ سازی و صدور احکام سنگين عليه آن‌ها، احضار و بازداشت مکرر فعالان کارگری در تهران، سنندج ، تبریز و بسیاری از شهرهای ديگر ایران، بدرفتاری با کارگران زندانی و نگهداری آنان در شرايطی بسيار نامناسب و غير استاندارد و غير بهداشتی به نحوی که اکثر کارگران زندانی به بيماری‌های متعددی مبتلا شده‌اند و در عين حال ممانعت از معالجه کارگران زندانی که نياز به مرخصی و مراقبت‌های پزشکی و درمانی در بيرون از زندان را دارند. تلاش بی وقفه رژيم و عوامل آن برای نفوذ در تشکل‌های کارگری و تشکل‌های فعالان کارگری به منظور ايجاد نفاق و چند دستگی در ميان کارگران و از هم پاشاندن کامل اين تشکل‌ها، تنها نمونه ای از اقدامات ضد کارگری و فشارهای سياسی رژيم سرمايه‌داری حاکم عليه کارگران و جنبش کارگری ايران بوده است. اين اقدامات سرکوبگرانه و ضد کارگری که در راستای هر چه پراکنده نمودن کارگران برای رسیدن به اهداف پلید خود می باشد نه تنها خسارات و لطمات زيادی را بر فعاليت کارگران وارد ساخته و کارگران را با موانع جدی مبارزاتی روبرو ساخته است، بلکه با تقویت جریانات ضد کارگری به نام کارگر، صف طبقه کارگر را دچار اغتشاش نموده و می خواهد به این وسیله مبارزات واقعی و اتحاد و همبستگی کارگران را به بیراهه بکشاند. البته با وجود تمامی اقدامات ضد کارگری اعمال شده بر طبقه کارگر همچون اخراج، سرکوب، زندان وشکنجه و غیره به مثابه ابزار بازدارنده بر مبارزات کارگری، اما رژیم اسلامی حامی سرمایه نتوانسته سدی در برابر مبارزات طبقه کارگر و جنبش کارگری ايجاد کند. طبقه کارگر ايران با وجود تمام اين مشکلات و دشواری‌ها، عليه اين تعرضات و برای دست‌يابی به مطالبات خود در صدها مورد و در اشکال متنوعی دست به اعتراض زده و میزند. از اعتصاب گرفته تا برپائی تجمعات اعتراضی در برابر کارخانه و يا در مقابل ادارات و مراکز دولتی مانند ادارات کار و امور اجتماعی، دفتر رياست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، استانداری‌ها و فرمانداری‌ها و ….

بدیهی‏ست که تعرضات و فشارهای بورژوازی عليه طبقه کارگر به ويژه در عرصه اقتصادی و سیاسی تأثيرات بازدارنده‌ای بر مبارزات کارگران می‌گذارد. وقتی که دستمزد ماهانه کارگر برای گذران زندگی ‌یک هفته اش است به جای یکماه، کارگر مُدام در فکر اين است که چگونه و از چه راهی بايد و يا می‌تواند هزينه‌های زندگی خود و خانواده‌اش را تأمين کند. اين موضوع مستقل از ارادۀ کارگر، نه فقط به مشغلۀ ذهنی هر روزه او تبديل می‌شود بلکه در عمل نيز کارگر برای تأمين هزينه‌های زندگی خود و خانواده‌اش مجبور است به راههای متفاوتی دست بزند، از اضافه‌کاری گرفته تا کار دوم و سوم و غيره و با صرفه جوئی درغذا و چشم پوشی اجباری از بسياری از امکانات زندگی، برای بقاء و زنده ماندنش باید دست و پنجه نرم کند. ادامه اين فشارها و محرومیتها می‌تواند در دراز مدت اثرات مُخربی بر زندگی میلیونها کارگر و زحمتکش که بخش اعظم جامعه را تشکیل می دهند بگذارد. وقتی که روند افزايش قيمت‌ها و نرخ تورم ادامه پيدا می‌کند و وضعيت اقتصادی و معيشتی کارگر پيوسته وخيم‌تر می‌شود، فشارهای معيشتی رو به افزون کارگر و خانواده‌اش را تا حد مرگ و نيستی تهدید خواهد نمود. البته در شرایط فعلی ما تاثیرات این فشارهای اقتصادی و معیشتی و بازتاب آن را در اعتیاد، فحشاء، سرقت و کودکان کار و خیابانی می بینیم و شاهد هستیم که این پدیده گرسنگی و بی خانمانی چطور روزانه از طبقه کارگر قربانی می گیرد. روند تورم و گرانی و بیکارسازیها که با چشم داشت رو به افزونی در پیش است به جایی خواهد رسید که حتا با اضافه‌کاری و کار دوم و سوم هم اگر پيدا شود، نمی‌توان کاری از پيش برد، چرا که قيمت‌ها فوق‌العاده بالا و دستمزدهای واقعی بسيار پائين است و شکاف درآمدها و هزينه‌های خانواده های کارگری به حدی بزرگ و عميق است که نمی‌توان از پس هزينه‌ها برآمد و اين شکاف را پر کرد.

سال ۹۲ بخصوص با سر کار آمدن دولت روحانی، اعتراضات و اعتصابات کارگری گسترده بود. اما از آنجائیکه مبارزات کارگران پراکنده و از تشکلهای توده ای برخوردار نبودند، متاسفانه نتوانستند آنچنان تاثیری که انتظار میرفت در سطح جنبش کارگری بگذارند. هر یک از این حرکتها مملو از دستاوردهایی برای کارگران بوده است که در فضای سرکوب و استبداد ایران بسیار ارزنده می باشد. به عنوان مثال حرکت کارگران چادرملو که با سازماندهی و با شرکت اکثریت کارگران و خانواده هایشان انجام گرفت وموفق شد به اکثریت خواسته های خود دست یابد. این اعتصاب درسها و تاثیرات بسی ارزنده در جنبش کارگری بجا گذاشت. در عدم حضور فعال فعالین کارگری پیشرو و سوسیالیست و عقب نشینی گرایش چپ جنبش این حرکتها بصورت پراکنده و عدم ارتباط با هم انجام می گیرد. عدم وجود تشکلهای محلی و پیوست آنها به یک تشکل سراسری کارگران، بُرد و تاثیرات اعتراضات و اعتصابات را کاهش داده و خیلی سریع از طرف نیروهای رژیم سرکوب میشود. رژیم هم در نبود تشکلهای کارگری و متشکل نبودن کارگران نگرانی آنچنانی از این حرکتها ندارد و مطمئن است در نبود یک حمایت سراسری کارگری از هر اعتصاب و اعتراض، براحتی می تواند آن را مهار نموده و به شکست بکشاند. سرکوب شدید و وحشیانه رژیم به تجمعات کارگری و چند تشکل موجود کارگری یکی از دلائل و موانع اساسی در متشکل شدن کارگران میباشد. در تقابل با این همه فشار و ستم و نابرابری، کارگران چاره ایی بجز مبارزه ندارند و برای عقب راندن دشمن باید از ابزارهای متفاوت استفاده نمایند. یکی از این ابزارها متشکل شدن و اعلام همبستگی کارگری است که امروز بیش از هر زمان دیگر طبقه کارگر به آن نیاز دارد. کارگران بايد به سلاح تشکل‪های مستقل و آزاد مجهّز شوند و اين ظرف به غايت استراتژيک و پر اهمّيت در مبارزه عليه سرمايه‪داری را به محور مبارزات خود بدل نمايند. در غیاب تشکل های کارگری حتا اگر کارگران به درجه ای از مطالباتشان برسند مطمئناً این دستاوردها دوام نخواهد آورد، کما اینکه در مورد دو تشکل کارگری موجود ( سندیکای هفت تپه و شرکت واحد ) شاهد آن هستیم، این تشکلها به دلیل سراسری نبودن تشکلهای کارگری به شدت زیر ضرب حکومت قرار دارند و به راحتی رهبران آنها را زیر فشار و زندان قرار می دهند. اختناق و سرکوب در طول این سالها همیشه یکی ازموانع بازدارنده در سر راه این طبقه برای متشکل شدن بوده است. امروز هیچ کارگری نیست که نداند آزادی سیاسی برای او به اندازه نان شب حیاتی است، زیرا برای فریاد گرسنگی اش هم باید دستگیر شود به زندان برود و شکنجه شود. امروز چه کارگری است که نداند برای داشتن یک حداقل زندگی باید با اختناق و سرکوب دست به گریبان شود. بموازات مبارزه کارگری برای متحقق کردن مطالبات اقتصادی، آزادی فوری و بدون قید و شرط کارگران دستگیر شده و زندانی یکی ازمطالبات مهم سیاسی این مبارزه را تشکیل می دهد.

در سال گذشته، تلاشی جدی، آنجا که به برآورد کردن نیازهای مبارزاتی کارگران مربوط می شود، در جهت اتحاد عمل کارگری بین انواع تشکل های موجود و نیز طیف فعالین کارگری انجام نگرفت. مثال بارز آن در تعیین حداقل دستمزد کارگران برای سال ۹۳ بود که شرایط مادی زندگی کارگران ومبارزه برای افزایش آن نیازعاجل طبقه کارگر بوده وهست. تشکل های موجود کارگری و نیز جمع های مختلف که تحت عنوان فعالین کارگری فعالیت می کنند، با وجود اعلام نرخ تورم واقعی و ضرورت افزایش دستمزد بر مبنای آن، نتوانستند ظرف واحدی از اتحاد عمل در جهت پیشروی طبقه کارگر را شکل دهند که در آن مبارزات کارگری بتواند در بعد وسیع و اجتماعی توازن قوا را به نفع افزایش دستمزد و واداشتن رژیم به عقب نشینی تغییر دهند. چه بسا این کمبود یکی از موانع بازدارنده درسازماندهی متشکل کارگری است. فعالین دلسوز، که انرژی خود را واقعا وقف یاری رسانیدن به ارتقاء مبارزات کارگری بر مبنای منافع مستقل طبقه کارگر می کنند، مجاز نیستند در ایجاد ظرف اتحاد عمل کارگری کوتاهی و یا سهل انگاری کنند. در گذشته نه چندان دور نمونه هایی از این اتحاد عمل را در برگزاری مراسمهای روز کارگر ( شورای همکاری مراسم مشترک ) شاهد بودیم که می توان از تجارب آن در شرایط جدید درس گرفت.

نتیجه:

علی‌رغم تشديد فوق‌العاده فشارهای اقتصادی و معيشتی بر دوش کارگران، علی‌رغم اخراج‌ها و بيکارسازی‌های وسيع و گسترده و علی‌رغم بازداشت و زندان و احضار فعالان کارگری و سنديکائی و تشديد فشارهای سياسی و تهديدات امنيتی، نظامی کردن محیط کار و فعالیت های بازدارنده خانه کارگر و شوراهای اسلامی و تشکل های سه جانبه گرایی کارفرمایی، کارگران ايران در صدها مورد و در اشکال مختلفی برای دست‌يابی به مطالبات خود، برای بهبود شرايط کار، عليه وضعيت موجود و برای تغيير آن دست به اعتراض و اعتصاب میزنند. دولت سرمایه جمهوری اسلامی اگر چه در سال ۹۲ موانع و محدوديت‌های زيادی را بر سر راه فعاليت کارگران پيشرو و آگاه و تشکل‌های موجود کارگری ايجاد کرد، اما نتوانست تمام قد جلوی اعتراضات کارگری را سد کند. از طرف دیگر و با توجه به میزان حجم چنین اعتراضاتی جنبش کارگری در سال نود و دو، به ويژه آنجا که به تشکل‌های موجود کارگری و تشکل‌های فعالان کارگری برمی‌گردد و تا آنجا که به تلاش آن‌ها برای تشکل‌يابی کارگران، به موضع‌گيری‌ها و آگاهی رسانی آن‌ها برمی‌گردد، نسبت به سالهای قبل‌ نتوانستند قدمهایی جدی بردارند، به عبارتی جنبش کارگری از نظر سازماندهی و تشکل یابی در رکود به سر می برد.
بدون شک در سال ۹۳ بحرانهای اقتصادی و سیاسی رژیم عمیقتر خواهد شد و ادامه خواهد داشت. دولت روحانی با عملی نمودن سیاستهای خصوصی سازیها و شتاب دادن به آن که هم رضایت اربابان امپریالیستی اش را بدست آورد و آنها را خشنود نموده و هم حکومت را بدرجه ای تثبیت نماید، از دست زدن به هر توحش و سرکوبی تا افزایش قیمتها و تورم افسار گیسخته ابائی ندارد. تا جائیکه رقیبی را در میدان خود نمی بیند می تازد تا منافع صاحبان سرمایه را به قیمت نابودی هستی کارگران و توده های زحمتکش تامین نماید. کارگران برای بقاء و حيات خود و برای زنده ماندن از فقر و فلاکت، راه ديگری ندارند جز آنکه به مبارزه ای جدی و همه جانبه برخيزند. جامعه، آبستن حوادث سياسی‌ست. حوادثی که نیاز متشکل شدن کارگران را ضروری میسازد. طبقه کارگر در ایران چنانچه به نیروی طبقاتی خود واقف شود می تواند خود را آماده سازد که از آن به سود خود و تعميق مبارزه‌اش عليه نظام موجود بهره‌برداری کند.

اگر چه نیروی بالقوه کارگران هنوز به عنوان نیرویی بالفعل در جامعه عرض اندام ننموده، با این وجود جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای حافظ سرمایه را به هراس انداخته است. نیروهای اصلاح طلب و حتی سلطنت طلبان از آن به عنوان نیرویی که بتوانند از آن استفاده نموده و به قدرت برسند نام میبرنند و آن را به رسمیت می شناسند.از رضا پهلوی گرفته تا محسن سازگارا و مافیای رسانه ای راست اپوزسیون، از جمهوری خواهان لیبرال و طیف توده ای ـ اکثریتی و سوسیال دموکرات ها گرفته تا اصلاح طلبان داخلی و رهبران سبز جنبش، یکی پس از دیگری با احتیاط سخن از کارگران به میان می آورند.تا جاییکه به حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی بر میگردد، از طریق اعمال زور و سرکوب سعی نموده جنبش کارگری را به عقب نشینی واداشته و به پراکندگی آن دامن بزند. از موضع اصلاح طلبان طبقه کارگر تنها نیروی واقعی است که می توانند به کمک آن رقیب خود را از میدان بدر کنند و به قدرت برسند. بهمین دلیل اصلاح طلبان و لیبرالها جنبش سياسی ای را نمایندگی می کنند، که در بين بخش‪های مختلف بورژوازی در حاکميت در جريان هستند، تا دموکراتيزاسيون و بالانس مورد نظر برخی از اين بخش‪ها در درون طبقه کارگر محقق گردد، هر چند که بورژوازی خواستارِ اصلاحات سياسی می کوشد تا با تلاش بی وقفه ايدئولوگ‪هايش در جنبش‪های اجتماعی به ويژه جنبش طبقه کارگر تفرقه ايجاد کند و بدنه ای از اين جنبش‪ها را به تحقق خواست‪ها و مطالباتشان در چارچوب اين نظام قانع و خوشبين سازد و در تحکیم نظام سرمایه داری بکوشد. در این راستا است که طیف گسترده ای از بخش های مختلف بورژوازی، ریاکارانه، در آستانه اول ماه مه، در باب فقر و فلاکت کارگران فغان بر می آورند و از مطالبات و خواسته های کارگران و مزدبگیران سخن بمیان می آورند. این نشان می دهد که نیروهای اصلاح طلب و لیبرالرفرمیست ها به ناچار وارد بازی در زمین حریف خود یعنی طبقه کارگر شده اند. آنها به خوبی می دانند که جنبش کارگری ایران عرصه یکه تازی آنان نیست و شرایط اقتصادی بحران زده، وضعیت معیشتی دهشتناک طبقه کارگر و هشیاری فعالین و پیشروان جنبش کارگری در قبال نفوذ و پروژه های متعدد جهت به انحراف کشاندن این جنبش و وارد کردن و تقویت گرایشات راست درون آن، عملا شانس زیادی را برای پیروزی آنها به جای نمی گذارد.

تمام دشمنان طبقاتی طبقه کارگر برای به قدرت رسیدن و حفظ منافع سرمایه روی طبقه کارگر حساب باز کرده اند، و به این امر واقف هستند که تنها نیرویی که می تواند در تغییر و تحولات جامعه نقش بازی کند، و در تقابل با جمهوری اسلامی برخاسته و کل مناسبات سرمایه را زیر آماج خود قرار دهد ، همین طبقه است. خود طبقه کارگر نیز بیش از هر زمان دیگر باید به ظرفیت نیروی عظیم خود واقف شود و با اتحاد و همبستگی خود با ایجاد تشکلهایش گورکن نظامی شود که زندگی و هستی اش را در معرض نابودی قرار داده است. طبقه کارگر ایران با این روحیه مبارزاتی قوی خواهد توانست در سال ۹۳ برای تغییر در بنیانهای جامعه در خدمت به اهداف خود و اکثریت جامعه قدم بردارد و تنها نیروی اجتماعی تا به آخر پیگیر باشد.

می 2014

کانون سوسیالیست های کارگری