سیاوش دانشور -مردم اسپانیا: شاه نمی خواهیم! رضا پهلوی چه میگوید؟

مردم اسپانیا: شاه نمی خواهیم!
رضا پهلوی چه میگوید؟

سیاوش دانشور

در زمانه ای که عقبگرد فکری و فرهنگی مشخصه نظام حاکم بر جهان است و سرمایه داری در متن بحران و بی آلترناتیوی جوامع را به قعر تاریخ برمیگرداند، در دورانی که احیای هویت های کاذب قومی و عشیره ای و مذهبی باد زده میشود، اعتراض مردم اسپانیا به نفس نظم سلطنتی باید مثبت تلقی شود. روز دوشنبه ۱۲ خرداد شهرهای اسپانیا شاهد اجتماعات و تظاهراتهای گسترده ای بود که خواهان پایان دادن به سلطنت بودند. البته مدتهاست که در کشورهای اروپائی که هنوز دستگاه طفیلی سلطنت در کنار بورژوازی طفیلی جمهوریخواه و دمکرات و سوسیالیست، از دسترنج و استثمار طبقه کارگر زندگی اشرافی برای خود راه انداخته اند، دست انداختن و جوک کردن شاه و ملکه از سرگرمیهای روزانه مردم است. اگرچه توجیه گران سیستم سلطنتی در اروپا تلاش میکنند سلطنت را “سمبولیک” و “فاقد قدرت” جلوه دهند، و یا سلطنت طلبان ایرانی دفاع از اعاده تاج و تخت پهلوی ها را با “سلطنت دمکرات” اروپائی توجیه میکنند، اما واقعیت اینست که خمیرمایه نظم سلطنتی و وجود نفس شاه و ولی فقیه و “چوپان مردم”، میراث دوران جاهلیت و یک ابزار اسارت جمعی مردم تحت نظام سرمایه داری امروز است.

جناب خوان کارلوس پادشاه اسپانیا ۳۹ سال سلطنت کرده و زیر پوشش “کناره گیری داوطلبانه” قصد دارد تداوم لفت و لیس و امتیازات دستگاه سلطنت و پادشاهی را به پسرش فیلیپه منتقل کند. مردم اسپانیا که عمری با فساد و دزدی و پولشوئی و جنایت دستگاه سلطنت روبرو بوده اند در واکنشی قاطع اعلام کردند که سلطنت نمیخواهند، جمهوری میخواهند. تردیدی نیست که سلطنت و جمهوری در نظام بورژوائی هر دو وسیله تحمیق و سرکوب و اعمال اراده طبقه بورژوا هستند. تردیدی نیست که دمکرات ترین دمکراسیهای بورژوائی با دقیق ترین سیستم های انتخاباتی، مفروضات مشترکی مانند اصل “مقدس” بودن مالکیت خصوصی، قوانین حمایت از امتیازات سیاسی و اقتصادی طبقه بورژوازی، دستگاه سرکوب و دادگاه و پلیس و زندان و سیستم جاسوسی دارند که در هیچ انتخاباتی راجع به آنها از کسی نظری پرسیده نمیشود. اصل براین است که چهارچوبهای استثمار کار مزدی و مناسبات اقتصادی و سیاسی موجود و نهادهای امنیتی و نظامی و پلیسی مافوق مردم سرجایش است. در دمکراسی تنها با این فرض مردم میتوانند در دوره های چهار پنج ساله به سکانداران تداوم بیحقوقی و اسارت جمعی و بی تاثیری خود در سیاست “رای” بدهند. لذا مردمی که خواهان جمهوری اند، بدرست و بحق از فساد و ارتشا و فعال مایشائی دستگاه سلطنت عصبانی و منزجرند، اما آرمان جمهوری اسپانیا نیز چیزی جز آرمان طبقه بورژوازی نیست. طبقه ای که سنت عتیق و فئودالی شاه و نظم سلطنتی را، درست مانند ارتجاع مذهب و دستگاه دین و امپراطوری کلیسا و کنیسه و مسجد، درونی و “امروزی” کرده است و در خدمت بقا و تداوم سلطه طبقه خویش بکار گرفته است.

جنبش طبقه کارگر و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی برای مفروضات و تبلیغات بورژوازی و دمکراسی امروز برای توجیه تداوم نظامهای سلطنتی، ارزشی قائل نیست. بورژوازی این شاه ها و ملکه ها و تخم و ترکه های دستگاه طفیلی سلطنت را بیخودی پروار نمیکند بلکه به آنها برای روز مبادا نیاز دارد. اگر بورژوازی با جنبش اجتماعی و انقلابی کارگری در این کشورها مواجه شود، اگر “خطر” سوسیالیسم برای بورژوازی بالفعل شود، بورژوازی یک شبه همین شاهان و ملکه ها را که گاهی برای ما دست تکان میدهند و بعضا ادای انساندوستی درمیاورند، بعنوان منادیان اعاده “نظم و امنیت” و “پدر ملت” و “نجات کشور” به صحنه می آورد و با اعمال اوضاع فوق العاده و سرکوب خونین از منفعت طبقه خویش دفاع میکند. در جاهائی که نظم سلطنت با عمل انقلابی ور افتاده است، فاشیستها و ژنرالها و ماشین سرکوب دمکراسی، سد دفاعی بورژوازی در مقابل اراده انقلابی طبقه کارگر و مردم خواهان تغییر است. همه اینها فرض ماست. با اینحال در چهارچوب همین نظام، تلاش برای پس زدن دستگاه سلطنت و الغای آن، تلاش برای پس زدن نظم آپارتاید نژادی و جنسی و الغای رسمی و قانونی آن، گامی بجلو است. از نظر ما کمونیست های کارگری، مردم هرچه آزادتر، باحقوق تر و باحرمت تر باشند، امکان بیشتری برای پیشروی سوسیالیستی و برپائی جامعه ای آزاد و مرفه دارند. برای ما و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر بهتر است که سلطنت و فاشیسم و مذهب بی قدرت و منزوی باشد. برای ما بهتر است جامعه و دولت و حاکمیت بورژوائی در مقابل حقوق فردی و جمعی شهروندان مسئول باشد. برای ما بهتر است که قوانین در جامعه مرتبا به نفع بهبود حقوق انسانها تغییر کند و خود در صف اول چنین تلاشی هستیم.

رضا پهلوی چه میگوید؟
سلطنت طلبان خشک مغز که در رفتار و فرهنگ سیاسی تنه به تنه مذهبیون متعصب میزنند، در ایران برای اعاده نظم سلطنتی تلاش میکنند. سلطنت از آنجا که موروثی و نرینه است، میراث دار تاج و تخت در ایران رضا پهلوی است. باید از خانواده سلطنتی و “شاهزاده” و مرد باشید تا اصولا شانس شاه شدن درب خانه تان را بزند. هواداران رضا پهلوی وی را “شاهزاده” صدا میکنند و ایشان هم به اعتبار “شاهزاده” بودن و مدعی تاج و تخت شخصیت سیاسی است. هرچند “شاهزاده” در انتظار بازگشت به کاخ سلطنتی نیاوران، بطور موسمی دنبالچه جناح اصلاح طلب حکومتی میشود. در این میان نکته ای که قابل تامل است استدلالهای هواداران نظام پادشاهی برای احیای سلطنت و توجیه این دیکتاتوری عریان با سلطنت “دمکراتیزه شده” در اسپانیا و سوئد و انگلستان است. اگر مردم در اسپانیا میگویند شاه نمیخواهند، اگر مردم در سوئد حماقت شاه را جوک میکنند و از این بساط مفتخوری خسته شدند، و وضعیت در کشورهائی که طوق سلطنت از عهد بوق بر گردن مردم مانده کم و بیش همین است، آیا بهتر نیست رضا پهلوی، رسما از اعاده تاج و تخت استعفا دهد و سیاست را از “ژن خانواده سلطنتی” تفکیک کند؟

سپردن سرنوشت یک جامعه به یک فرد، اعم از شاه و ولی فقیه، فی النفسه بیان اعلام بیحقوقی و اسارت خشن شهروندان آن جامعه است. بقول مارکس، شاه از آنرو خود را شاه میداند که مردم را رعیت فرض میکند و رعیت از آنرو شاه را شاه میپندارد که رعیت بودن خود را قبول کرده است! قرن بیست و یکم است، مردم رعیت نیستند که شاه بخواهند!
2014-06-04