هیچ امیدی به سرمایه داری نیست!

هیچ امیدی به سرمایه داری نیست!

یاشار سهندی

همین چند روز پیش بود از سالن زدم بیرون و بروم “گوشه دنجی” دور از چشم صاحب کار سیگاری دود کنم. دیدم قبل از من در آن گوشه در میان ضایعات یک نفر سرش را انداخته پایین و دود سیگار را تا عمق وجودش فرود میدهد. گفتم: سلام رئیس! میرزا علی سرش را بالا نیاورد و جوابی اگر هم به سلام من داد نشنیدم. من ادامه دادم چطوری رئیس! اینکه ما همدیگر را رئیس صدا میکردیم طعنه ای بود که به صاحب کارمان داشتیم. پیرمرد همانگونه که سرش پایین بود در جواب به طعنه تلخی گفت: رئیس جاروکش ها! من سرم را بردم پایین تا چهره اش را ببینم که دیدم قطر های اشک از گونه هایش سر می خورند درمیان ته ریش سفیدش گیر می افتند. گفتم: این حرفها را نزن! شانه های پیرمرد تکان میخورد. معلوم شد فقط قطره اشک نیست بلکه گریه ای است به تلخی همه زندگی. شانه هایش را مالیدم درسکوت طولانی. به حرف آمد در میان هق هق آرام: … من دیگر چقدر توانم دارم که همه شرکت و دستشویی ها را جارو بزنم. چرا؟… مگه بقیه کارگر نیستند چرا همه اش به من زور میگه…! هیچی نگفتم گذاشتم دردلش را بکند. میرزا علی ٦١ سال سن دارد. بازنشسته نشده چون ٤ سالی سابقه اش کم است. میتواند درخواست کند اما چیزی که به اسم حقوق بازنشستگی دستش را میگیرد ٢٦ روز حقوق است. یعنی به ازای هر سال یک روز حقوق. با حقوق اش ٨١٢ هزار تومانی حساب اینکه چقدر حقوق بازنشستگی اش میشود حتی زحمت این را ندارد که انرا یادآور شوم. پیرمرد اما تصمیم داشت این چند سال هم را پرکند. همسر میرزا علی همین اواخر در گذشت و او از ناسازگاریها فرزندانش گفت و قبلا هم به من گفته آنها از اینکه پدرشان “جارو کش و مستراح تمیزکن است” شرم دارند! کمی دل داری اش دادم، کمی همراهی اش کردم، تایید اش کردم تا آرام شد دعوتش کردم برویم چای با هم بزنیم اما او قبول نکرد جارویش را روی فرغون انداخت و فرغون را به حرکت در آورد و رفت و من ته سیگار را به میان ضایعات پرت کردم ورفتم سرکارم.

در خبرها خواندم عفونت دست کارگر جوانی را خورد! خبر خاکی بود که بخت شاهی نامی که کارگر ساده بود در اثر اهمال عمدی کارفرما در معرض آسیب جدی به علت برخورد با  اشعه گاما قرار گرفته و در عرض دو هفته کارگری کردن دست چپش دچار عفونت شدیدی شده که منجر به از کار افتادگی این جوان شده که بر خلاف نام فامیلی اش، بخت اش به دست کسی که به جز به سود نمی اندیشد به سیاهی نشسته است. و کارفرما خرسند از این است:” چیزی که بر سر این جوان ٢٦ ساله آمده، فقط یک حادثه شغلی ساده بوده است. می‌گوید، دادگاه در این مورد تصمیم گرفته و حکم هم صادر شده، دیگر حرفی نیست ، دیگر مشکلی وجود ندارد، دینی بر گردن ما نمانده است.”؛ “٢٥ درصد دیه” را که دادگاه تعیین کرده این صاحب کار با وجدان هنوز نپرداخته. چه اهمیتی دارد! تقصیر خود کارگر است که ادعا کرده کار بلد است و تقصیر کارفرما همینقدر است که به ادعای او اعتماد کرده است!

و در گوشه ای دیگر” کارفرمای شرکت آلومینیوم پارس در اردیبهشت ماه سالجاری طی نامه ای رسمی به کارگران حادثه دیده این کارخانه، شرط تمدید قرارداد آنان را اعلام رضایت محضری نسبت به حوادث کاری اتفاق افتاده در حین کار اعلام کرد و همه این کارگران از ترس اخراج با حضور در دفتر اسناد رسمی نسبت به حادثه کاری که برایشان اتفاق افتاده بودند رضایت دادند.بنا بر اظهار کارگران کارخانه آلومینیوم پارس، حوادث کاری همچون سوختگی و شکستگیهای استخوان در این کارخانه بیداد میکند و حدود سی درصد از  ٧٠٠ کارگر این کارخانه بدلیل شرایط سخت و نا امن کار، دچار آسیبهای شغلی اینچنینی هستند. این کارگران اغلب بالای ده سال سابقه کار دارند و با قراردادهای سه ماهه و شش ماهه در این شرکت بزرگ مشغول بکارند.”

و در جای دیگرمردی ( حسن سبحانی) که ” ١٢ سال در مجلس شورای اسلامی بوده و حدود ٢٤ سال است که در دانشگاه تهران اقتصاد درس می‌دهد.” بیان کرده هیچ امیدی نیست که چیزی بهبود یابد. او برنامه توسعه جمهوری اسلامی را بیهوده خوانده وتاکید کرده ” هیچ نوری بر پیشانی توسعه ایران( بخوانید سرمایه داری در ایران) نیست” و در لا به لای حرفهایش میگوید:” آدم‌ها خودشان بلد هستند چطور به خودشان بپردازند و لازم نیست در همه زمینه‌ها دخالت كرده و دستشان را بگیریم. وقتی من درآمد سرانه‌ام بالا رفت و رفاه خانواده‌ام بیشتر شد، سعی می‌كنم به جای ١٥ ساعت كار، پنج ساعت استراحت و در مسائل اجتماعی شركت كنم و روزنامه بخوانم. باسواد باشم و دیدگاهم و فهمم از زندگی عوض می‌شود. در نهایت به حقوق دیگران احترام می‌گذارم. نمی‌خواهم بگویم همه‌چیز اقتصاد است اما اقتصاد خیلی مؤثر است.”

زندگی میرزا علی ها و بخت شاهی و همه ما کارگران را همین درس خوانده های اقتصاد به روز سیاه نشاندن با برنامه های که خودشان اذعان میکنند آب در هاون کوفتن بوده آن هم نه برای رفاه توده مردم بلکه در جهت توسعه یا به قول ایشان رشد که ما تصحیح میکنیم رشد سرمایه داری. تضمین سود آوری سرمایه داران با مهمترین ابزار سرکوب یعنی نیروهای امنیتی و انتظامی. جای که امثال ربیعی ها درس  شکنجه گری و بی رحمی آموختند. که اکنون شده اند وزیر و وکیل یعنی موجودی شارلاتان و غارتگر. وزیر شکنجه گر، ربیعی بار دیگر اشک تمساح ریخته و گفته میداند کارگران زندگی سختی دارند! گویا ایشان نقش “بازجو خوبه” را درهنگام شکنجه ایفا میکردند. نقشی که نماینده مجلس هم بخوبی بلد است. نزدیک به چهار دهه است که در اتاق های فکر این حکومت هر راهی را که میشده از گرده کارگران بیشترین کار با کمترین حقوق کشید بصورت لایحه و برنامه و طرح ارائه داده اند و مبنای همه اینها این بوده که دست هیچ کارگری را نگیرند تا شاید مقبول بنگاههای جهانی سرمایه داری افتند.  اما اینکه چرا سرمایه داری در ایران از بحرانش خارجش نمی شود بحث دیگری است که اگر روزی هم در سایه همین حکومت این اتفاق بیفتد رشد سرمایه داری در ایران هم جز نکبت برای کارگران چیزی دیگر به همراه ندارد. نماینده مجلس جمهوری اسلامی آه و افسوس “برنامه عمرانی” زمان آریامهر را میخورد که روزهای خوش سرمایه در ایران بوده. که با ملاکهای اقتصاددانان با رشد افسانه ای سرمایه همراه بوده، همه تاریخ اما شهادت میدهد نصیت کارگر از آن رشد حاشیه نشینی و حلبی آباد بود.

سرمایه داری دو رو دارد. بحران ورونق. هر دو روی آن برای کارگر اما مصیبت است و فلاکت. هیچ امیدی به سرمایه داری نیست چون اساسش بر تباهی زندگی ٩٩ درصد از مردم بنا شده است. جمهوری اسلامی سرمایه که به طریق اولی اوج تبهکاری سرمایه داری است. و گرنه روزگار میرزا علی و بخت شاهی و کارگران آلومینیوم پارس وهمه کارگران  اینگونه نبود که هست.