دست به ریشه بردن کار ماست، لطفا بروید کنار

دست به ریشه بردن کار ماست، لطفا بروید کنار

یاشار سهندی

“ما همه از مارکس آموخته‌ایم که رادیکالیسم یعنی دست‌بردن به ریشه‌ها. این حکم را مارکس صراحتاً صادر کرد. اما مارکس حکم مکمل دیگری را نیز در لحظه‌به‌لحظه‌ی زندگی‌اش تلویحاً جاری ساخت: ضرورتِ تلاش برای ساختن آن دست بزرگی که قرار است به ریشه‌ها برسد. این حکمِ تلویحی به معنای ضرورت صیانت از توانایی‌های قلیل‌مان است، به معنای حفاظت از تناسبی ظریف بین همین توانایی‌های قلیل و اهداف جلیل، به معنای داشتن ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از نوع توازن قوا در سطوح گوناگون ملی و منطقه‌ای و جهانی. رادیکالیسم به‌همان‌اندازه در گرو برخورداری از شجاعت است که مستلزم برخورداری از فراست.”( محمد مالجو در گفتگو با پروبلماتیکا) کوشش بسیار میشود که سعی کنند آنچه که نظام سیاسی و اقتصادی خوانده میشود طبیعی ومنطقی جلوه داده شود  که البته خوب کار نمی کند، کارکردش مناسب نیست که با بکار بستن برخی توصیه ها و دستور العمل ها میتواند بهتر شود فقط اگر بگذارند! یادآوری سخنان محمد مالجو که نامی است در میان بسیار نامهای دیگر، مانند یاسمین میظر یا رئیس دانا یا علیزاده یا ثقفی که یک جورهای به یک جاهای از کارکرد نظام سرمایه داری انتقاداتی دارند. فرقشان این است که یکی شان تند تند حرف میزند، دیگری صدای قوی دارد و یکی سعی دارد نشان دهد پشت حرفهایش کلی مطالعه خوابیده است  و اما نتیجه کار همگی این است که ساختن “آن دست بزرگی که قرار است به ریشه ها برسد”( و نه دست ببرد) کار هر کسی نیست بلکه  “گاو نر میخواهد و مرد کهن”.

مصاحبه مفصل محمد مالجو را که میخوانید نهایتا چیزی که دستگیرتان میشود نظام سرمایه داری در ایران خوب کار نمی کند به قول تعمیرکارهای ماشین موتورش ریپ میزند:” …نظام اقتصادی در ایران درواقع نوعی نظام اقتصادی است که به علت شکل‌گیری موفقیت‌آمیز نخستین سه حلقه‌ی زنجیره‌ی انباشت سرمایه مستمراً مناسبات طبقاتی سرمایه‌دارانه را تقویت می‌کند اما به علت سستی‌ها و گسستگی‌های نسبی در سه حلقه‌ی بعدیِ زنجیره‌ی انباشت سرمایه همواره تولید سرمایه‌دارانه را تضعیف می‌کند…” نتیجه چه میشود؟ هیچی! زیاد سخت نباید گرفت، یکی همین روزها “ائتلاف طبقاتی” شکل خواهد گرفت فقط کافی است جمهوری اسلامی “اصلهای مغفول مانده قانون اساسی” خودش را پیگیری کند. چون اساسا صحبت بر سر “طیف”، “روابط بیناطبقاتی” است و اصولا نبایدنگاه صفر و یکی داشت و اگر این نگاه را داشته باشیم میبینم که دنیای سرمایه داری همچین هم جای بدی نیست چرا که :” کالایی‌شدن یک پدیده‌ی طیفی است که در یک سر آن با نیروی کار مطلقاً کالایی‌شده مواجه‌ایم و در سر دیگر آن با نیروی کار مطلقاً غیرکالایی. این دو حالت حدی در دنیای واقعی تاکنون هرگز تحقق نیافته‌اند….” و حالا حالا هم تحقق نخواهد یافت و اساسا  “مفهوم ستم اقتصادی با مفهوم استثمار اقتصادی” با هم فرق دارند… و درک همه این ها مشکل است، این جور چیزها را باید گذاشت بر عهده یک کسی مانند محمد مالجو که این مفاهیم را در پرتو بازی با حلقه هایش روشن کند.

ایشان معتقد است هیچ مطالعات گسترده در مورد طبقه کارگر نشده که بتوانیم بفهمیم این طبقه “یکپارچه وهمگن” است “:…چنته‌ی ما از حیث مطالعات تجربی درباره‌ی طبقه‌ی کارگر در ایران امروز بسیار خالی است”  برای همین کسی حق ندارد از اتحاد طبقاتی و این جور چیزها حرفت بزند  چون زشته، چون هارت و پورته :  “…وقتی به سطح تحلیل‌های کلان می‌رسیم گاه به دام‌چاله‌ی هارت‌وپورت فرومی‌غلطیم. اما در کنار این هارت‌وپورت‌ها لابد من خودم شخصاً به ناهمگنیِ طبقه‌ی کارگر در ایران کنونی در حدی توجه داشته‌ام تا بسته به موضوع بحث نه از اصطلاح «طبقه‌ی کارگر» بلکه از اصطلاح «طبقات کارگری» استفاده کنم و ناخواسته خشم برخی از منتقدان گزافه‌گو را سبب شوم. ” و ما اصولا طبقه کارگر نداریم چون اساسا نیروی کار کالایی نشده است در یک پروسه نیروی کار کالای تر میشود ومیتواند روند برعکس هم شود اگر مثلا تامین اجتماعی قوی حاکم باشد این نیروی کار کمتر کالای میشود. حالا تامین اجتماعی قوی  پیشکش مان همین دهه هفتاد خودمان که در همین جمهور اسلامی خودمان وضع کارگران بهتر بود یعنی اینکه آنزمان نیروی کار کالای کالای  نشده بود، الان یک کم متمایل شده که کالای تر بشود  شاید وسطهای کار تمایل پیدا کند که کمتر کالا باشد مثلا اگر قانون کار جمهوری اسلامی به طور کامل اجرا شود، اما اگر یواشکی خواستند در مجلس به ستم کنونی رسمیت قانونی بیشتری بدهند آن وقت شیب کالای تر شدن نیروی کار بیشتر میشود و اگر …بگذریم!

مشکل اما کجاست که نمی توانیم درک کنیم مسئله صفر و یک نیست؟ چرا نمی خواهیم بفهمیم در ایران نبایددست به ریشه برد چرا نمیخواهیم بفهمیم :”…ما با نوعی طبقه‌ی کارگر مواجه‌ایم که هزارپاره است. دانش تجربی‌مان اما برای توصیف این تنوع هیچ کفایت نمی‌کند. آن‌چه به‌لحاظ ساختاری طبقه‌ی کارگر نامیده می‌شود به اقشار گوناگونی تقسیم شده است که از حیث صنف و پیشه و درآمد و مهارت از هم متمایز هستند. بی‌توجهی ما به نظریه‌های قشربندی اجتماعی از موانع شناخت تجربی اقشار گوناگون طبقه‌ی کارگر بوده است…” بله ما چقدر از دنیا پرتیم چرا که از اتحاد کارگری و حزب کارگری و تشکلات کارگری و مبارزات کارگری صحبت میکنم در جای که اساسا طبقه کارگر هزار پاره است؟ چرا به حرف استاد نمی خواهیم توجه نشان دهیم که اساسا:”… شناخت تمایزهای اقشار گوناگون طبقه‌ی کارگر اصولاً با تکیه بر نظریه‌های تحلیل طبقاتی مارکسی چندان شدنی نیست و توجه ما به رویکردهای وبری و دورکیمی را می‌طلبد. ما رویکرد مارکسی را که به‌درستی محور اصلی مطالعات‌مان است به‌خطا یکسره جایگزین سایر رویکرد‌های موجود در کلیت علوم اجتماعی کرده‌ایم و ازاین‌رو بخش گسترده‌ای از ظرفیت‌های تبیین‌گرِ جعبه‌ی ابزار مطالعات اجتماعی میان خودمان را عاطل نگه داشته‌ایم. بخشی از فقر مفرط‌مان در شناخت تنوع طبقه‌ی کارگر در ایران امروز نیز از همین راهبرد خطای مطالعاتی نشئت می‌گیرد.”آخر کی میخواهیم دست از خطای مطالعاتی مان برداریم؟ حالا مارکس یک چیزی گفته رادیکالیسم دست به ریشه بردن است. اشتباه کرده این را باید تلویحا آن هم در تمام طول دوره زندگی اش میگفت و دست بزرگ ساختن را به صراحت  میگفت. خب مارکس نکرد و جورش را وبر و دورکیم و همین مالجو های خودمان دارند میکشند….!

امیدوارم خوانند به اشتباه نیفتد که قصد مان تمسخر این “صاحبان برجسته اندیشه” نیست یا حتی صرفا افشاگری نیست چون سری در میان نیست که بخواهد افشا شود و آن که افشا شد جور و پلاسش را جمع کند و برود. تا وقتی نظام طبقاتی و ستمگر سرمایه داری که بر مبنای استثمار نیروی کار شکل گرفته و اداره میشود، هست سر و کله این صاحبان نظر هم پیدا میشود. یکی نامش “وبر” است یکی “مالجو” میشود یکی هم “استاد خاوند”. همه یک راه را میروندقصد دارند آن دستی که قرار است دست به ریشه ببرد را کوتاه کنند و حالیش کنند که تو این کاره نیستی و اساسا نباید دست به کاری بزنی.  مگر نظام سرمایه داری چه مشکلی داره؟ بفرموده صریح استاد مالجو جمهوری اسلامی اگر از پول دارها درست مالیات بگیره میتواند آموزش رایگان با کیفیت راه بیندازد که فرزندان طبقات فرادست و فرودست از آن به یک اندازه بهره مند شوند و همین یعنی ائتلاف طبقاتی؛ چی از این بهتر؟

بهر حال، میخواهیم نشان دهیم که طبقه کارگر مرعوب سخنان نظریه پردازان بورژوازی نمیشود و این طبقه هم حرف دارد. و باید جواب این سخنان را داد. قرار نیست هر کی از راه رسید و به خودش عنوانی داد بیایید خاک بپاشد به چشمان ما که شما هنوز طبقه نیستید و اساسا کارگری نیست که بخواهید از طبقه و اتحاد و حزب و انقلاب و سوسیالیسم بگوید، بگذارید وقتش شد ما اعلام میکنیم کی نوبت شما میشود. نوبت ما، اما خیلی وقت است فرا رسیده. خطاب ما به ایشان است دست به ریشه بردن کار ماست، لطفا بروید کنار.