هلمت احمدیان-چپ کیست و راست کدام است؟

چپ کیست و راست کدام است؟

به بهانه مباحث نیروهای چپ بر سر بایکوت انتخابات در كردستان

هلمت احمديان
بحث هایی که در این مدت بدنبال اتخاذ سیاست بایکوت مشترک کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) و احزاب سیاسی فعال در کردستان، در میان نیروهای چپ طرح شده است، نشان دهنده نگرش های مختلف در میان این نیروها به مسئله کرد در ایران و شاید در کل منطقه است. آنچه که در لابلای بحث پیرامون این موضوع صورت می گیرد، نشان می دهد که بحث فراتر از موضع گیری هایی است که بعضی از نیروها نسبت به این سیاست معین کومه له ابراز می کنند.
لازم است بدوا در رابطه با این موضع گیری ها این نکته را خاطر نشان کرد که انتقادات و ملاحظات بخش قابل ملاحظه ای از افراد و نیروهای چپ (چه با آن موافق و چه مخالف باشیم)، ناشی از حسن نیت و صمیمت آنهاست، اما موضع گیری تعدادی از افراد از نگاهی خصمانه و با انگیزه های ناسالم صورت گرفته که مخاطب این نوشته بیشتر این طیف است. برای روشن شدن مسئله به پاره ای از نکات محوری در بحث های این دسته از “منتقدین” می پردازم.
صورت مسئله
گفته می شود که کومه له با اتخاذ تاکتیک همکاری با نیروهای سیاسی موجود در کردستان و در این مورد معین بایکوت انتخابات، با پروژه امپریالیستی “رژیم چنج” همسو شده است! ،”کومه له از موضع چپ ناسیونالیسم کرد پای این اتحاد عمل رفته است”!،”کومه له و حزب کمونیست ایران از متحدین چپ و کمونیست ایرانی فاصله گرفته و به جای اتحاد عمل با آنها، با نیروهای ناسیونالیست کرد همراه شده است” و …
تا آنجا که به پبشبرد یک تاکتیک مشخص برمی گردد، هیچ ایرادی نیست که روی چند و چون پیشبرد این تاکتیک و اشکالات آن در این رابطه مشخص (که مبتنی بر سیاستی جاافتاده و مصوبات کنگره های این تشکیلات بوده) به ارزیابی نشست و یا این سیاست را بر این اساس تدقیق کرد، اما بحث هایی که از طرف این دسته از “منتقدین” مطرح می شود، بسیار فراتر از اشکالات و یا چگونگی پیشبرد این همکاری برای تحریم نمایش انتخاباتی است. “مفسران” چپ ما، به سیاق گذشته به خود اجازه داده اند، کومه له را در کنار ناسیونالیسم کرد، قرار دهند، که گویا می خواهند به کمک آمریکا رژیم ایران را “چنچ” کنند.
این نوع تحلیل ها و قضاوت ها در میان این بخش از چپ امری تازه نیست و اگر چه در ظاهر وانمود می شود که گویا انتقادی از زاویه چپ است، اما در محتوای واقعی خود ناصادقانه، راست روانه و نشان دهنده تحلیل های غیر واقعی آنها از اوضاع سیاسی و جنبش های اجتماعی و راهکارهای تاثیر گذاری از منظری سوسیالیستی است. آنها وانمود می کنند که گویا جدال سیاسی با ناسیونالیسم کرد در کردستان را آنها به پیش برده اند، یا اینکه در جامعه کردستان سوسیالیسم به یک گرایش اجتماعی تبدیل شده است، حاصل پیروی از اینگونه موضع گیری ها و از تفکراتی بوده است که آنها ابراز می کنند، در حالیکه آنها نمی توانند و یا نمی خواهند بفهمند که کمونیسم در کردستان نه بر اساس نگرش سکتاریستی، منزه طلبانه و انفعالی آنها، بلکه بر بستر پایبندی ما به سنت های انقلابی و رادیکال کومه له نبردکنان در یک پراتیک عملی در همه عرصه ها، اکنون به ستون محکمی در این جامعه تبدیل شده است و همین رویه است که می تواند تجدید حیات یک جنبش را به دنبال داشته باشد.

راه حل آمریکایی مسئله کرد؟
گفته می شود که راه حل امپریالیستی مسئله کرد و پروژه “رژیم چنج” صورت اصلی و محوری اوضاعی است که کومه له را به جریانات راست نزدیک کرده است و گویا کومه له با این سیاست به پروژه های آمریکایی در منطقه پیوسته است. لازم نیست در نامربوط بودن این گفته در مورد کومه له چیزی گفته شود. چون این سخن در مقوله اهانت سیاسی می گنجد و لایق گویندگان آن است. اما ممکن است از آنها بپرسیم راه حل آمریکایی مسئله کرد کدام است و وجود این راه حل ها را از کجا کشف کرده اند؟
در نمونه عراق، آیا قیام مردم را برای آزادی در سال 1990، در شرایطی که صدام حسین درگیر عوارض جنگ خلیج بود می شود انکار کرد؟ مگر همین نیروهای آمریکایی نبودند که اجازه دادند که نیروهای صدام در پوشش هوایی، مجددا کردستان آزاد شده بوسیله مردم را اشغال کنند و تنها فشار افکار عمومی جهانی بود که آمریکا را ناچار کرد که مدار 36 درجه را به عنوان خط قرمز برای نیروهای عراقی تعیین کند. فراتر از این در تمام ربع قرن گذشته دولت آمریکا همواره با جدا شدن کردستان از عراق مخالفت کرده است و احزاب حاکم اقلیم کردستان هم به این مخالفت ها تمکین کرده اند.
در نمونه ترکیه، پ.ک.ک به عنوان نیرویی که در راس مبارزات کردستان ترکیه قرار دارد تا همین امروز هم از لیست ترور آمریکا خارج نشده است. راه حل آمریکایی مسئله کرد برای ترکیه کدام است؟
در نمونه سوریه علیرغم انتقاداتی که به پاره ای از سیاست های رهبری این جنبش وارد است، آیا همینطور چکی و نامسئولانه می توان جنبش روژاوا را آمریکایی به حساب آورد؟ این مقاومت کوبانی و متشکل شدن و جانبازی زنان و مردان این منطقه بود که در یک مرحله ای به جنبش آنها امکان داده است، آمریکا را بنا به نیازهایش به پشتیبانی تسلیحاتی بکشاند. اما در این مورد هم نه این منتقدین، بلکه این کومه له بوده است که ضمن اینکه دست آوردهای مثبت این جنبش را ارج نهاده، در همان حال مخاطرات موجود را با زبانی دوستانه یادآور و هشدار داده است.
در مورد ایران اگر کسی نتواند این حقیقت ساده را بفهمد که جمهوری اسلامی با همه هارت و پورت هایش بر علیه آمریکا، هم به آمریکا و هم به اسرائیل در عمل یاری رسانده است، نشان از عدم درک روندهای سیاسی اوضاع از طرف اوست. تمام تهدیدهای آمریکا در طول سه چهار دهه گذشته بر علیه جمهوری اسلامی به نفع رژیم ایران تمام شده است و در اشکال مختلف عملا به بقای رژیم کمک کرده است و در همه این سال ها رابطه بخشی از اپوزیسیون رژیم ایران ( از کرد و غیر کرد آن)، با آمریکا، عشق یک طرفه بوده است. آنها آرزوهای خود را به جای واقعیت گذاشته اند، آرزوهایی که ناشی از استیصال و درماندگی آنها بوده است.
روند دخالت های آمریکا را چه با نقشه و چه بدون نقشه، نه امروز که ترامپ سر کار آمده، بلکه سه سال پیش ما در گزارش کمیته مرکزی کومه له به کنگره کومه له اینگونه آورده ایم: «طی سه سال اخیر و با فعال تر شدن سیاست آمریکا در خاورمیانه احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان ایران با امید مداخله آمریکا در ایران می کوشند به منظور کسب موقعیتی برای خود و یا در بهترین حالت با هدف به دست آوردن امتیازاتی در زمینه مسئله ملی با سیاست های آمریکا در منطقه همراه شوند. کومه له زیانبار بودن این سیاست ها برای جنبش مردم کردستان را پیگیرانه روشن می نماید. چنین سیاستی در عین حال که اساس آن بر توهمات و خوش باوری های سنتی این نیروها استوار است، در همان حال از آنجا که به حالت انتظار در جامعه دامن می زند و مردم را از مبارزه مستقیمی که به نیروی خود قادر به پیشبرد آن هستند دور می کند سیاستی مخرب در جامعه کردستان است.»
گفته می شود با سر کار آمدن ترامپ اوضاع فرق کرده است. شکی در این امر نیست که این اوضاع فرق کرده است، اما این “مفسران” به ما نمی گویند چگونه آنها به این نتیجه و یا تحلیل رسیده اند که آمریکا و متحدینش، اکنون نیروهای کرد را در هر یک از کشورها، بر دولت های منطقه ترجیح داده اند؟ آنها نمی گویند که چه تحولاتی پیش آمده که گزینه کردی حاکمیت، بر دولت های منطقه، که حداقل در ترکیه و عراق از متحدین اصلی آمریکا هستند ارجحیت پیدا کرده است؟ نمی گویند که بر اساس کدام فاکت ها، تغییر رژیم ایران بر اساس گزینه آمریکایی ارجحیت پیدا کرده است و … و یا اگر تغییری در کار است چرا این تغییر نمی تواند با رام کردن خود رژیم جمهوری اسلامی صورت گیرد، تا گزینه سوار کردن نیروهای اپوزیسیون راست و ناسیونالیست بر تانگ های آمریکایی، که در عراق و افغانستان با شکست روبرو شد و …
در کردستان عراق علیرغم پیوندهایی که حدود بیست سال است بین آمریکا و دولت های اروپایی با حکومت اقلیم کردستان وجود دارد، هنوز این دولت ها ترجیح می دهند که کردستان بخشی از عراق باشد، بر اساس کدام فاکت ها این “مفسران” به این نتیجه رسیده اند که اکنون آمریکا و غرب از گزینه دولت های مستقل کرد در منطقه دفاع می کنند.
در این امر شکلی نیست که قدرت های امپریالیستی بر اساس منافعشان هیچ تعصبی برای تغییر نقشه جغرافیای منطقه ندارند و به سهولت می توانند مردمان یک کشور را که همواره مسالمت آمیز زندگی کرده اند به جان هم بیاندارند (نمونه بالکان) و یا اگر منفعتشان ایجاب کند تکه های از هم جدا بر اساس ملیت و مذهب و … را بهم وصل کنند. اما “مفسران” تحلیل اوضاع سیاسی، باید ابتدا بر اساس پارامترهای عملی این امر را نشان دهند که به عنوان مثال اکنون نفع امپریالیسم آمریکا در این است که به جای ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، این کشور به تکه های جداگانه فدراتیو (کرد و ترک و بلوچ و عرب و….) تقسیم شود.
این درست است که آمریکا و متحدینش مشکلات معینی با زیاده خواهی های جمهوری اسلامی دارند و از راه های مختلف می کوشند این رژیم را رام کنند، اما واقعیات و فاکت ها به ما می گوید که آمریکا و متحدینش هنوز سیاست تغییر رژیم جمهوری اسلامی را به عنوان گزینه اصلی در دستور کار ندارند.
تهدید و دخالت های امپریالیستی در مسائل منطقه یکی از عوامل اصلی جنگ و بحران خانمانسوزی است که منطقه را فرا گرفته است اما همه اینها هنوز این را به ما نمی گوید که با بزرگ نمایی و تحلیل های اغراق آمیز سناریویی را تصویر کرد که در پرتو آن از یک طرف به تقدیس منزه طلبی خویش نشست و از طرف دیگر، دیگران را که مرعوب این سناریوی سیاه نشده اند، به هزار و یک لقب من درآوردی و بی پایه متهم کرد.
پراتیک معیار حقیقت
تاریخ کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) با جنبش انقلابی و رادیکال در ایران گره خورده است. این تاریخ افت و خیز های خود را داشته، ولی همواره نمایندگی جنبش رادیکال و سوسیالیستی در کردستان بوده و هست. این جنبش چه آنهنگام که بخشی از کادرهای آن به بهانه کشف گرایش ناسیونالیستی در سال 90 آن را ترک کردند و چه یک دهه بعد که عده ای آن را تحت تاثیر روند اصلاح طلبی و زنده کردن “کومه له کردستانی” ترک کردند، تاریخ ایستادگی از سنت های سوسیالیستی و رادیکال و دخالتگرانه کومه له است.
این دو روند “چپ” و راست در کومه له بخش بزرگی از کادرهای این تشکیلات را با خود برد، اما هرگز نتوانست سنت های رادیکال و اجتماعی کومه له را با خود ببرد. چرا که کومه له همواره نمایندگی طبقات و اقشار کارگر و تهیدست جامعه ای بوده که چپ و راست آن، در یک جنبش عینی و واقعی شکل گرفته است. در این امر شکی نیست که هیچ جریان سیاسی درگیر در جنبش های اجتماعی در مقابل گرایشات طبقات دیگر و روندهای سیاسی اوضاع مصون نیست، اما آنچه صلابت و تعهد یک جریان اجتماعی رادیکال را در مقابل این تاثیرات مصون می دارد، تعلقات فکری، ایدئولوژیک و استراتژیک این جریان است که تنها در یک پراتیک واقعی رقم می خورد و کومه له کمونیست بیش از جریان چپ دیگری در کردستان پرچمدار و نماینده این روند بوده و هست.
منتقدین کومه له نمی توانند ادعا کنند که بدنبال تحولات ماه های اخیر است که به “کشف” چرخش به راست کومه له رسیده اند، چرا که بخشی از این منتقدین بیش از دو دهه است با تکرار یک سری مفاهیم عام و کلی، همواره اینگونه قضاوت کرده و آنقدر ادعاهایشان را تکرار کرده اند، که خودشان هم باور کرده اند که آنها قطب نمای راه درست هستند. در حالیکه در عالم واقعیت این دسته از “منتقدین” علیرغم امکانات کادری در کردستان به جریانات پراکنده و منشعب شده و کم تاثیر در این جامعه تبدیل شده اند. اگر ملاک درستی یک سیاست نتیجه آن است، ما قاعدتا می بایست کارنامه دیگری از این دسته از “منتقدین” را شاهد بودیم و به جای انشعابات پی در پی، شاهد رشد آنها می بودیم.
“دور شدن” از متحدین سراسری
“دور شدن” کومه له از متحدین سراسری اش، هم یکی از نگرانی ها و یا “انتقادات” بخشی از “منتقدین” بوده است. گفته می شود که چرا کومه له و حزب کمونیست ایران بجای نیروهای ناسیونالیستی در کردستان با نیروهای چپ پای حرکت مشترکی نرفته است. این ادعا هم واقعیت ندارد. حزب کمونیست ایران پبشنهاد دهنده اعلامیه مشترک برای تحریم “انتخابات” در میان چپ ها هم بوده است. اعلامیه مشترک ده نیروی ” شورای همکاری نیروی چپ و کمونیست” گواه آن است. در خارج از این جمع هم، ما برای صدور اطلاعیه مشترک بایکوت انتخابات با احزاب دیگر چپ بوده ایم، که البته به نتیجه نرسید.
آنها و گرایشی از نشست موسوم به “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” بهانه شان برای همراهی نکردن با فراخوان مشترک نیروهای چپ و سراسری این بود که ما در کردستان با نیروهای ناسیونالیست پای یک اتحاد عمل مشترک رفته ایم! این بحث را من در شماره قبلی نشریه “جهان امروز” پاسخ داده ام که این نه دو سیاست متضاد، بلکه پیشبرد یک تاکتیک معین مبتنی بر یک سیاست جاافتاده در شرایطی متفاوت می باشد.
جنبش ملی، جنبش طبقاتی
رابطه دو جنبش ملی و طبقاتی اگر چه بحث تازه ای نیست اما بار دیگر در روزهای اخیر و بر بستر اتحاد عمل نیروها در کردستان برای تحریم انتخابات فرمایشی رژیم،به یکی از محورهای بحث افرادی از این نیروهای چپ تبدیل شده است.
پرواضح است که جنبش ملی و جنبش طبقاتی دو مقوله از هم جدا هستند، اما علیرغم میل ما، این دو جنبش که یکی برای رفع ستم ملی است و دیگری برای نان و معیشت بهتر، بر همدیگر تاثیر گذاشته اند. ستم ملی در جامعه کردستان واقعیتی است و نیروهای چپ و کمونیست رادیکال ترین برنامه را برای مبارزه با این ستم در برنامه و دستور کار دارند، چرا که این ستم را مضاعف بر ستم و تبعیض طبقاتی دیده و از این منظر و از زاویه منافع کارگران و تهیدستان این جامعه به مبارزه برای رفع ستم ملی هم برخاسته اند.
در همه جنبش های اجتماعی که طبقات و اقشار مختلف جامعه در مبارزه بر علیه تبعیضات جنسیتی، ملی و … مبارزه می کنند، گرایشات مختلف طبقاتی تلاش دارند منافع خود را به گفتمان این جنبش ها تبدیل کنند و بالاطبع نگاه هر طبقه ای به هر یک از جنبش ها متفاوت است و هر گرایشی به زعم منافع طبقاتی خود در این جنبش ها شرکت دارد. یه عنوان مثال، کارگر کرد با سرمایه دار کرد، اگر چه از ستم ملی متضرر هستند، ولی نگاه و راهکارشان برای حل این مسئله فرق می کند.
این بدیهات اگر چه ظاهرا نگاه مشترک هر نیروی چپ و کمونیستی به رابطه این دو جنبش است، اما درکی سطحی، کلیشه ای و شعاری از رابطه این دو جنبش که از طرف بعضی از نیروها ارائه و تکرار می شود، که بجای اینکه ایفای نقشی پیش برنده و رادیکال برای نیروهای چپ به همراه داشته باشد، به پاسیفیسم و بی تعهدی نیروهای چپ در این جنبش ها منجر می شود. این رویه نتیجه ای به جز سپردن جنبش ملی به نیروهای ناسیونالیست را به همراه نخواهد داشت.
تا آنجا که به کومه له و نقش آن در جنبش انقلابی کردستان برمی گردد، از یاد نبرده ایم که از این رهگذر کردستان همواره یکی از سنگرهای جنبش های چپ و رادیکال در سراسر ایران بوده است. از یاد نبرده ایم که این سنگر در شرایطی که در سراسر ایران رژیم هار جمهوری اسلامی به شکار و کشتار فعالین چپ و کمونیست و مبارزان آزادیخواه می پرداخت، همواره تکیه گاهی استوار برای قطب چپ جامعه بوده است. از یاد نبرده ایم در شرایطی که در سراسر ایران خفقان و انقلاب به شکست کشانده شده بود این جنبش در کردستان سر فرود نیاورد و امیدها را دل زنده نگه داشت و … و این امید هنوز وجود دارد.
بر خلاف درکی سطحی بعضی از نیروها که دینامیسم و ویژگی های این جامعه را نمی شناسند، کردستان تنها با جنبش ناسیونالیسی و مبارزه مسلحانه شناحته نمی شود، بلکه دهه هاست به همت فداکاری و از خود گذشتگی نسلی از انقلابیون چپ و کمونیست، جامعه ای سیاسی و آگاه و جنبش انقلابی کردستان، نه فقط در شکل سنتی آن، بلکه به اتکا به مبارزات کارگری، توده ای و … هنوز خاری در چشم رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است.
اگر تا این سطح از بحث پذیرفته می شود و بخشی از “منتقدین” در ساختن این تاریخ خود شریک بوده اند، اما برخورد و گفتمانشان بعد از ترک این سنگر فرق کرد. برای بعضی از این گرایشات سیاسی چپ، این جنبش و پتانسیل های رادیکال و انقلابی اش برای فردا و برای آینده ای بهتر، امری محرز نبوده است. بجای برخورد خلاق و رزمنده به این جنبش با همه نقطه قوت و ضعف هاَیش، به بهانه های مختلف آن را تخطئه می کنند. داشتن برنامه ای رادیکال و سوسیالیستی برای حاکمیت مردم کارگر و زحمتکش در فردای این جامعه به استهزا گرفته می شود، تنطیم روابط با نیروهای سیاسی ناسیونالیست در چارچوب پاره ای ضروریات عملی در این جنبش بر علیه رژیم، سقوط در دام ناسیونالیسم نامیده می شود و الی آخر.
در پشت سر این انتقادها و نگرانی ها به سهولت می توان سایه روشن رادیکالیسم صوری و شعاری و منزه طلبی این دسته از چپ ها از یک طرف و ناسیونالیسم ایرانی را از طرف دیگر مشاهده کرد.
کومه له و حزب کمونیست ایران در ورای گرد و خاکی که این دوره از موضعی خصمانه از طرف بعضی ها راه انداخته شد، به مانند همیشه پرچمدار منافع کارگران و زحمتکشان کردستان با یک استراتژی سوسیالیستی در این جنبش و متحد نیروهای چپ و رادیکال در جنبش سراسری علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است.