فرشید شکری-   نکاتی در ضرورت تحزب یابی کمونیستی طبقه ی کارگر

   نکاتی در ضرورت تحزب یابی کمونیستی طبقه ی کارگر

فرشید شکری

درآمد

در ابتدای این بحث پیرامون اهمیت « تحزب کمونیستی طبقه ی کارگر » به فصل دوم کتاب مانیفست حزب کمونیست اثر کارل مارکس و فردریک انگلس، با عنوان « پرولتر ها و کمونیست ها » رجوع میکنیم که تصویر دقیق، شفاف، و جامعی از تحزب سیاسی طبقه ی کارگر ارائه میدهد. مانیفست حزب کمونیست، کمونیست ها را جزو و بخشی از احزاب کارگری میداند و برای کمونیست ها رابطه ایی ویژه، و ضمناً نزدیکی معین و خاصی را با سایر احزاب کارگری تعریف کرده است. از این گذشته، آنچه به وضوح مانیفست حزب کمونیست بر آن تأکید دارد، این است که فقط تحزب کمونیستی قادر است افق رهائی را در برابر پرولتارها بگشاید.

مانیفست در همین رابطه میگوید: « کمونيستها حزب خاصى نيستند که در برابر ديگر احزاب کارگرى قرار گرفته باشند. آنها هيچگونه منافعى، که از منافع کليه ی پرولتارها جدا باشد، ندارند. آنها اصول ويژه‌ ایى را بميان نمی آورند که بخواهند جنبش پرولتارى را در چهارچوب آن اصول ويژه بگنجانند. فرق کمونيستها با ديگر احزاب پرولتارى تنها در اين است که از طرفى، کمونيستها در مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون، مصالح مشترک همه ی پرولتاريا را صرف نظر از منافع مليشان،  مد نظر قرار ميدهند و از آن دفاع مينمايند، و از طرف ديگر در مراحل گوناگونى که مبارزه ی پرولتاريا و بورژوازى طى ميکند، آنان هميشه نمايندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند. بدين مناسبت کمونيستها عملاً، با عزم ترين بخش احزاب کارگرى همه ی کشورها و هميشه محرک جنبش به پيش‌اند؛ و اما از لحاظ تئورى، مزيت کمونيستها نسبت به بقيه ی توده ی پرولتاريا در اين است که آنان به شرايط و جريان و نتايج کلى جنبش پرولتارى پى برده ‌اند. نزديک ‌ترين هدف کمونيستها همان است که ديگر احزاب پرولتارى در پى آنند، يعنى متشکل ساختن پرولتاريا بصورت يک طبقه، سرنگون ساختن سيادت بورژوازى و احراز قدرت حاکمه سياسى پرولتاريا.  »

این عبارات بسیار درخشان و با ارزش، از سویی شامل شرح رابطه و مناسبات مابین حزب و طبقه ی کارگر میباشند، و از سوی دیگر دربردارنده ی رهنمودهایی دقیق اند که پراتیک و عمل جنبش سرفراز مارکسیستی را تا به امروز شکل داده اند. عبارات نوشته شده در مانیفست حزب کمونیست نادرستی آن دیدگاهی را عیان میسازد که حزب را به مثابه دسته ی کوچکی از انقلابیون حرفه ایی و یا ماجراجویانی میشناساند که به نام طبقه ی کارگر ولی جدا از آن عمل میکنند. عبارات فوق آن نظر غلط کسانی که میگویند، حزب از بالا دستوراتش را صادر مینماید تا توسط توده های کارگر آن اوامر بدون چون و چرا مورد اجراء قرار گیرند، باطل میکند. عبارات مورد اشاره در مانیفست حزب کمونیست، بحث افرادی که میگویند، حزب یک جمع انقلابی است و کار این جمع صرفاً آموزش دکترین خود به پرولتارها میباشد، درهم میکوبد.

مارکس و انگلس به سازمان یابی سیاسی در درون طبقه ی کارگر با هدف خاتمه دادن به سیادت سیاسی و اقتصادی بورژوازی مینگریستند. آنها از زندگی و مبارزه ی هر روزه ی پرولتاریا شروع کردند. در مانیفست حزب کمونیست است که درمی یابیم، منظور از رابطه ی کمونیست‌ها با سایر احزاب کارگری چیست. مارکس و انگلس از احزابی سخن میرانند که کمونیست نیستند، ولیکن کارگری اند و روی زندگی و پیکار کارگران تمرکز دارند.

مانیفست حزب کمونیست توأم با تشریح تحزب سیاسی طبقه ی کارگر، به سوسیالیسم فئودالی، سوسیالیسم خرده بورژوازی، سوسیالیسم حقیقی یا آلمانی، سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوایی، و سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- تخیلی می تازد و آنها را در صف احزاب بورژوایی و ارتجاعی قرار میدهد. این دسته بندی در مانیفست حزب کمونیست اساساً به پایه ی طبقاتی و اجتماعی سوسیالیسم های مذکور بازمیگردد، و نه به سیستم فکری اشان. اساساً این نوع سوسیالیسم ها نمیتوانند درک کنند که، کارگر بطور روزمره به مبارزه با بورژوازی میپردازد و چنین مبارزه ایی علیه بورژوازی، به بخشی از زندگی اش مبدل میگردد. سوسیالیسم های نقد شده در مانیفست حزب کمونیست درست به سان پوپولیسم حاکم بر بخشی از چپ جامعه که برای ذوب کردن طبقه ی کارگر در توده ها، مردم، خلق، و امثالهم میکوشند، ربطی به مبارزه ی هر روزه و سنگر به سنگر طبقه ی کارگر علیه سرمایه داران و دولت هایشان ندارند. این اشکال گوناگون سوسیالیسم با چپ های غیر کارگری ایران که کارگران را بیرون از سازمان تولید در جامعه قرار میدهند، و آنگاه ایشان را به مبارزه ایی ” همه با هم ” فرا میخوانند و برایشان افق هم میسازند، دارای پایه های طبقاتی مشابه و یکسانی اند.

حزب و ضرورت آن

در بیان تئوری مارکسیستی حزب ابتداء باید گفت، مارکسیست ها بر این باورند که مبارزه ی طبقاتی موتور تاریخ است، و رهایی طبقه ی کارگر باید بدست خود طبقه صورت بپذیرد. در عین حال آنان به منظور دفاع و نمایندگی شدن منافع پرولتارها، و حرکت به سمت تغییرات ریشه ای و بنیادین، خواهان ایجاد یک حزب سیاسی اند زیرا پرولتاریا سوژه ی تغییر دهنده و عاملِ گذر از جامعه ی طبقاتی به جامعه ایی بدون طبقه یا همان کمونیسم است. پرولتاریا به خاطر نقش و جایگاهش در شیوه و مناسبات سرمایه دارانه ی تولید، نیروی زیر و رو ساختن وضع مستقر است. حزب برای توده های کارگر راه گشای اندیشه ی پرولتری در راستای پراکسیس ( عمل ) است. پراتیک و عملی مبتنی بر تئوری انقلابی. حزب، مغز و هسته ی آگاهی کمونیستی پرولتاریاست. حزب، عقل و خرد پرولتاریا جهت غلبه بر دوگانگی و رهایی از وضعیت کنونی اش میباشد. به دیگر سخن، حزب تشکیلات طبقه ی کارگر، و تحقیقاً نقطه ی اوج آگاهی طبقه ی کارگری است که در آن متشکل میشود، و سازمان مییابد. قدر مسلم، آن هنگام که سیاست رادیکال در میان توده های کارگر غایب است، حضور حزب برای انقلاب وجوب و ضرورتی غیر قابل انکار دارد. توده ایی شدن حزب نیز در میان پرولتاریا در اصل نزدیک شدن به انقلاب، و یا خودِ انقلاب است. هر زمان تئوری رادیکال در میان کارگران تعمیق یابد، و هر زمان حزب خودِ آن طبقه ایی میشود که بسوی انقلاب حرکت میکند، در آن موقع به تعیین تکلیف نهایی با بورژوازی، و مناسبات و دولت اش خواهد پرداخت. بدون حزب، سیاست رهایی بخش به جلو نمیرود و اجراء نمیشود.

تحزب کمونیستی همچون سایر اشکال سازمان یابی روی واقعیت وجودی زندگی و پیکار طبقه ی کارگر بناء شده است. تحزب کمونیستی، در تقابل با احزاب بورژوایی، و در مقابل پوپولیست ها، ناسیونالیست ها، لیبرال ها و غیره قرار دارد. تحزب کمونیستی تحزبی است که متحدینش را در میان احزاب کارگری دیگر جستجو میکند، و نه در بین دشمنان طبقاتی کارگران. حزبِ کمونیستِ کارگران میباید به رهبران، فعالین و توده های کارگر ثابت کند که تحزب یافتگی قادر است راه پیروزی را در مقابل طبقه ی کارگر بگشاید. حزب کمونیست کارگران شایسته است حزبی باشد که بتواند برانگیزاند، تهییج کند، بشوراند، متحد سازد، سازمان دهد، و پیروزی نهائی را ممکن گرداند. قدر به یقین، ضرورت و نیاز به حزب و تحزب یابی از نیازهای واقعی و ابژکتیو مبارزه ی طبقاتی منتج میگردند.

لنین و برخورد او به تحزب کمونیستی

لنین در باب تحزب کمونیستی کارگران، روی نظم و انضباط ( دیسیپلین ) ، و سازمان انقلابیون حرفه‌ ایی تأکید میکند. دیدگاه لنین بیش از هر چیز انعکاس وجود اختناق و سرکوب، و یافتن راهکارهایی به قصد ادامه کاری یک حزب کمونیستی میباشد که زیر فشار دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی دولت های بورژوایی است. کتاب « چه باید کرد » در زمره ی نخستین مباحث لنین در خصوص تحزب کمونیستی است که در آن به نقد اکونومیسم و تریدیونیونیسم می نشیند. شایان توجه و دقت است، نقد لنین به اکونومیست ها با انتقادات وی نسبت به منشویکها و یا نارودنیکها فرق زیادی دارد. بدنبال پیروزی انقلاب اکتبر در سال 1917 میلادی هم، برخورد لنین با اتحادیه گرائی و اکونومیسم تماماً با نحوه ی برخوردش به منشویک ها متفاوت بود. لنین به شیوه ی مارکس و انگلس به سازمانهای کارگری می نگریست، و همچون آنها به نقد سوسیالیسم بورژوائی، خلقی، دهقانی، حقیقی و امثالهم مبادرت می ورزید. لنین همیشه تلاش داشت تا سازمانهای کارگری، و توده های کارگر به تحزب کمونیستی روی آورند.

جنبه و بُعد دیگر ایده های لنین پیرامون تحزب کمونیستی کارگران که بایسته است تا از آن بیاموزیم، تضمین ادامه کاری و استطاعت و توان محافظت از خود در برابر نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و سرکوبگر در همه ی ممالک بورژوایی، بویژه کشورهای اختناق زده مثل ایران است. این جنبه از نظرات لنین در مورد تحزب سیاسی طبقه ی کارگر و یا حزب پیشاهنگ پرولتری مرکب از کوشندگان، رهبران و آژیتاتورهای کمونیستِ طبقه ی کارگر، بی اندازه درخور تأمل است. لنین در ارتباط با مشخصات حزب کمونیست طبقه ی کارگر در دوره ی اختناق، حول لزوم مسلح شدن هرچه بیشتر پیشروانِ کمونیست طبقه ی کارگر به دانش مبارزه ی طبقاتی، و ایضاً اِشرافِ این فعالین به تکنیک های تقابل با پلیس سیاسی، اصرار میکرد. تحزب کمونیستی طبقه ی کارگر امروزه کماکان به خصلت استطاعت و کفایت مقاومت کردن در مقابل پلیس مُحتاج است. تلفیق درست کار علنی و مخفی، و نقش برآب کردن ترفندهای پلیس سیاسی شروط اساسی ادامه کاری است.

نکته ی با اهمیت دیگر در بحث های لنین، دخالت پرولتاریا در تحولات در بطن جامعه است. مارکس و انگلس نیز هنگامی که در باره ی انقلاب در آلمان حرف میزدند، این مسأله ی مهم را یادآور میشدند. اساس و پایه ی دیدگاه لنین، به مانند مارکس و انگلس این است که، طبقه ی کارگر نمیتواند و نباید نسبت به سیاست، و همچنین تحولاتِ جامعه بی ‌تفاوتی پیشه کند. درباره ی تحولات درون یک کشور و دخالت طبقه ی کارگر در سیاست لازم است این حقیقت را خاطر نشان کرد که، در یک جامعه ی مختنق، طبقات ناراضی ( بورژوازی و خرده بورژوازی ) از اوضاع بشکل گسترده ایی به جنب و جوش درمی آیند. بطور قطع هدف مورد تعقیب طبقات بالایی بسیج توده های کارگر پشت سر خود، و تبدیل آنان به پیاده نظام و گوشت دم توپِ تحول بورژوایی است.

کالبد شکافی و نشان دادن خصلت طبقاتی هر دگرگونی ایی در واقع امر روشن ساختن تباین و تمایز اهداف پرولتارها با بخش‌های مختلف بورژوازی و خرده بورژوازی است. جنبش های بورژوایی منافع جداگانه و متمایز طبقه ی کارگر با طبقات موجود را میپوشانند. جنبش های بورژوایی منافع طبقات را یکی میگیرند یعنی یک منفعت فرا طبقاتی در مقابل دیدگان همه به تصویر میکشند. در این زمینه سوسیالیسم و کمونیسم بورژوائی هم مددکار این جنبش ها میشود. سوسیالیسم و کمونیسم بورژوائی از یک طرف انقلاب را مرحله ‌ایی اعلام میکند و عملاً به چشم پرولتاریا خاک میپاشد، و از طرف دیگر، انقلاب را غیر طبقاتی و یا انقلاب همگانی اعلام میکند و کوشش میکند تا طبقه ی کارگر به صف خلق، ملت ووو بپیوندد.

بد نیست این را هم اضافه کرد که، نقطه نظرات مارکس، انگلس، و لنین در رابطه با انقلاب با دیدگاههای سوسیالیسم و کمونیسم بورژوائی تفاوت های بنیادی و ریشه ایی دارد. مارکس، انگلس، و لنین اعتقاد داشتند، شرایط عینی انقلاب سوسیالیستی فراهم است، مع الوصف مانع این انقلاب شرایط ذهنی پرولتاریا بوده و هست که بیش از هر چیز خود را در تشتت و جدایی درونی این طبقه نمایان میسازد. اگر سوسیالیسم هدف مستقیم و بی واسطه ی مبارزه ی طبقه ی کارگر است، لذا تحزب یافتن کارگران ( تحزب کمونیستی ) در کنار متشکل شدن ایشان در نهادهای مستقل و سراسری، قرار گرفتن در موقعیتی مناسب برای دستیافتن به قدرت سیاسی از طریق انقلاب، و ایجاد بدون درنگ ساختمان سوسیالیسم، یعنی انجام وظایف اقتصادی انقلاب پرولتری که تنها و تنها با اِعمال دیکتاتوری پرولتاریا توسط حکومت شورایی کارگران ممکن خواهد شد، نیازی بس مُبرم بشمار میرود.

کلام آخر

مارکسیست ها و کارگران کمونیست که علیه ستم و استثمار طبقاتی قد علم کرده اند، علیه اوهام و توهم پراکنی خرده بورژوایی ایستاده اند، اپوزیسیون بورژوایی را به چالش کشیده اند، و در یک کلام پیگیرانه به نقد سوسیال دموکراسی، رویزیونیسم، پوپولیسم، ناسیونالیسم، شووینیسم، و… پرداخته اند، در پی گسترش ایده ی تحزب کمونیستی در مقام و جایگاه یکی از اصول مهم مارکسیستی، در میان توده های کارگر جامعه هستند.

مارکسیست ها و کارگران کمونیست همزمان با نقد آن نظری که گویا باید حزب را فعالین کارگری در محل بسازند و یا آن باوری که تحزب یابی کارگران را به رشد حزب خود هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی منوط میکند، به فعالیت های تبلیغی آگاهگرانه ی خود در راستای تحزب یابی کمونیستی کارگران تداوم خواهند بخشید زیرا معتقدند، تحزب یابی کمونیستی نه فقط باعث رشد آگاهی طبقاتی و سیاسی کارگران میشود و ایشان را از آگاهی وارونه، و نفوذ افکار و آراء بورژوازی رها می سازد، بل به پیشروی جنبش طبقاتی پرولتاریا یاری میرساند. مضاف بر این، تحزب یابی کمونیستی کارگران در ابعاد توده ای، زمینه ساز رهبری و هدایت جنبش های رادیکال اجتماعی توسط طبقه ی کارگر سازمانیافته، میشود. سرانجام اینکه، متشکل شدن توده های کارگر در حزب سیاسی خود ( حزب کمونیست ) امر انقلاب پرولتری را تسهیل، و بدین ترتیب به سرنگونی رژیم سرمایه داری – استبدادی حاکم، و انهدام وجه تولید سرمایه داری از طریق این انقلاب قطعیت میبخشد.

ژوئن 2017 میلادی