فرشید شکری -به کدام سو؟

به کدام سو؟

فرشید شکری

نوشتار حاضر، نقد امضای بیانیه ی مشترک، و نیز نقد آراء و تفکرات تنی چند از رفقای کمیته مرکزی در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن ( کومه له ) توسط صاحب این قلم است.

(1)

« امضای بیانیه ی مشترک »

امضای بیانیه ی مشترک توسط کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، و سازمانها و احزاب بورژوایی کردستان با ملاحظات و انتقادات جدی احزاب و سازمانهای سراسری چپ و کمونیست، و در پاره ایی موارد کمونیست های مستقل، مواجه شد. قطع نظر از برخوردهای متفاوت به امضای آن بیانیه که اغلب دلسوزانه بوده اند، کماکان آن حرکت جای نقد و بررسی بیشتری دارد. قدر به یقین، تداوم انتقادات تاکنونی به سود جنبش کارگری و کمونیستی ایران تمام خواهد شد. با این توضیح کوتاه، وارد بحث خویش میشوم.

الف) مقدمه

مارکس و انگلس در فصل آخر اثر بی همتا و جاودانه ی خود، مانیفست حزب کمونیست، در مورد مناسبات کمونیست ها با احزاب مختلف اپوزیسیون نوشتند: « کمونيست ها براى رسيدن به نزديکترين هدف ها و منافع طبقه ی کارگر مبارزه ميکنند، ولى در عين حال در جريان جنبش کنونى از آينده نهضت نيز مدافعه مينمايند. در فرانسه کمونيست ها، در مبارزه با محافظه‌ کاران و بورژوازى راديکال به حزب سوسياليست دموکرات گرويده ‌اند، بدون آنکه از حفظ حق انتقاد نسبت به جملات و توهماتى که از زمان انقلاب سنت شده است، صرفنظر کنند. در سوئيس کمونيست ها از راديکالها حمايت ميکنند ولى از نظر دور نميدارند که اين حزب از عناصر متضاد تشکيل شده است که قسمتى شامل سوسياليست هاى دموکرات به سبک فرانسه و قسمت ديگر شامل بورژواهاى راديکال است. در ميان لهستانی ها، کمونيست ها از حزبى که انقلاب ارضى را شرط نجات ملت ميداند، يعنى همان حزبى که در سال 1846 قيام کراکوى را برپا کرده است، پشتيبانى مينمايند. در آلمان حزب کمونيست، تا زمانى که بورژوازى روش انقلابى دارد، همراه بورژوازى بر ضد سلطنت مستبده و مالکين فئودال و خرده بورژوازى ارتجاعى گام برميدارد. ولى حزب کمونيست حتى لحظه ‌اى هم از اين غافل نيست که حتى‌المقدور، در مورد تضاد خصمانه بين بورژوازى و پرولتاريا، شعور و آگاهى روشنترى در کارگران ايجاد کند تا کارگران آلمانى بتوانند بلافاصله از آن شرايط اجتماعى و سياسى که سيادت بورژوازى بايستى ببار آورد مانند حربه ‌اى بر ضد خود او استفاده کنند و فوراً پس از برانداختن طبقات ارتجاعى در آلمان، مبارزه بر ضد خود بورژوازى را شروع نمايند. »

آری، این سطور پرمغز و حکیمانه چند و چون روابط کمونیست ها با اپوزیسیون بورژوایی سرنگونی طلب را بر اساس شرایط و موقعیت مبارزه ی طبقاتی، آموزش میدهند. در عین حال گوشزد میکنند که، نبایستی کمونیست ها از انتقال آگاهی سیاسی – طبقاتی غافل شوند و با شناساندن و رو کردن ماهیت اپوزیسیون بورژوایی رژیم، مبارزه ی توده های کارگر و مردم تحت ستم را به مسیر براندازی کلیت بورژوازی رهنمون سازند.

البته، هنگامی مارکس و انگلس مانیفست حزب کمونیست را تألیف کردند و در فصل چهارم آن به مناسبات با احزاب اپوزیسیون پرداختند که قیام ها و شورش هایی در ممالکی مانند فرانسه، سوئیس، لهستان، آلمان، و… شروع شده بودند. احزابی در این قیام ها دخالت داشتند که مارکس و انگلس تک تک اشان را می شناختند و می دانستند که درجاتی از ترقیخواهی در آنها هست. اما در این دوران (قرن بیست و یکم) چه؟

واقعیت اینست، اگر در دوره ایی بورژوازی نوپا در تقابل و تضاد با فئوداليسم، نقشی مترقی و پیشرو جهت پيشرفت جامعه بر عهده داشت و عنصر تحول و ترقی در شرایط مادی انسان ها بود، ولیکن در عصر حاضر، این مناسبات و وجه تولیدی مسلط، و طبقه ی سرمایه دار دشمن هر گونه تحول و ترقی اند. و اگر باصطلاح دولت های مدرن ( دولت ملی یا دولت- ملت ) برخاسته از این نظام تولیدی مبتنی بر مالکیت خصوصی که پایه های استثمار، نابرابری های اجتماعی و اشکال متنوع ستم روی آنها شکل گرفته اند، ابتداء و در اوایل شکلگیری  خود در مقایسه با حکومت های فردی یا دیگر نظام های اقتصادی – سیاسی پیش از خود قدمی رو به پیش محسوب می گشتند، ولیکن بسرعت و در زمان کوتاهی معلوم شد که دولت های طبقه ی حاکم، دولت بورژواها و دیکتاتوری عریان اقلیتی بر اکثریت ساکنین جوامع انسانی اند.

بنابراین، هرچند بر پایه ی آموزش های مارکسیسم میتوان مناسبات با احزاب دیگر را در دستور گذاشت، مع ذلک مقایسه ی بورژوازی این دوره ( عصر امپریالیسم ) با بورژوازی دهه های چهل و پنجاه قرن نوزدهم میلادی، و یا قبلتر از آن، قیاس مع الفارغ است زیرا در این برهه از تاریخ همه ی جناح های بورژوازی ایران، و سایر جوامع سرمایه داری به طور کامل با انقلابیگری و ترقیخواهی بیگانه اند. آزادمنش ترین و عادل ترین عناصر بورژوازی تا وقتی دارای این خصلت ها هستند که منافع اقتصادی، و حاکمیت اشان به مخاطره نیافتند. چنانچه کوچکترین احساس خطری کنند، فی الفور ارزشهای انسانی را دور می ریزند و به موجوداتی درنده و وحشی مُبدل خواهند گردید. پی بردن توده های کارگر و فرودست جامعه به این حقیقت، بسی حیاتی است.

ب) امضای بیانیه ی مشترک، بدون اعتناء به اوضاع

لنین در کتاب « بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم » روی استفاده از هر شکافی و هر گونه تضاد میان دشمنان طبقه ی کارگر، و یا جناح ها و دستجات ملون طبقه ی سرمایه دار در داخل هر یک از ممالک بورژوایی به منظور بدست آوردن متفق توده ای تأکید کرد. با این وصف تذکر داد که چُنین بهره بردنی می باید با نهایت دقت و مواظبت و احتیاط ماهرانه باشد. (نقل به معنی )

امضای بیانیه ی مشترک با سازمانها و احزاب بورژوا- ناسیونالیست و مذهبی اولاً به دلیل اینکه تمامی این نیروها در صف بندی های شکل یافته ی منطقه در تقابل با قطب ارتجاعی و امپریالیستی روسیه، سوریه، ایران و همپیمانانش به دیگر قطب ارتجاعی و امپریالیستی یعنی عربستان سعودی، بارزانی، ترکیه، اسرائیل، آمریکا و بقیه ی متحدینش پیوسته اند که نقش بارزانی در وصل شدن این جریانات به چنین قطبی را نمیشود از نظر دور داشت؛ و دوماً علیرغم وجود بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در ایران، و ایضاً اختلافات درونی جناحهای حاکمیت، هنوز توازن قوا به نفع رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است، و متأسفانه از یک شرایط انقلابی در جامعه هم خبری نیست تا فرضاً این نوع اتحاد عمل های موردی و مقطعی را ضروری سازد، تنها نشاندهنده ی شتابزدگی، بی دقتی، و بی احتیاطی محض نبود بلکه یک خطای فاحش سیاسی بود.

امضای بیانیه ی مشترک با این سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیست، قوم پرست و مذهبی که سوای دارا بودن کارنامه های مملو از خیانت به مردم زجر دیده ی کردستان، سوای نشست و برخاستهای پنهانی اشان با کارکنان دون پایه ی وزارت اطلاعات، سوای طرفداری کردنشان از جناح اصلاح طلبِ رژیم و تلاش در جهت دلخوش کردن توده های مردم به این جناح، و سوای دعوتشان از مردم برای شرکت در انتخابات های نمایشی رژیم و رأی دادن به کاندیداهای اصلاح طلب، مدافع لشکرکشی و تجاوز امپریالیسم آمریکا به افغانستان و سپس عراق بودند و آرزو داشتند دولت وقت ایالات متحده به ایران حمله ی نظامی کند، و باز در ایندوره برغم شکست استراتژی هایشان درس عبرت نگرفته و به سیاست های ترامپ در قبال رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و بازگشتِ امپریالیسم آمریکا به سیاست ” رژیم چنج ” نئوکنسرواتیوها امید بسته اند، ابداً در راستای منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده، نبود!

سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیست و مذهبی کردستان بخوبی می دانند دول امپریالیستی آمریکا و اسرائیل با وجود مخالفت های شدید ترکیه، پروژه ی تشکیل ” دولت کردی واحد ” شامل همه ی بخشهای کردستان، یا هر بخش بطور جداگانه را به قصد تأسیس پایگاههای نظامی خود در این منطقه روی میز گذاشته اند که فی الحال کردستان عراق از پایگاهها و مناطق مهم نفوذ ممالک یاد شده در خاورمیانه میباشد و حزب دموکراتیک سوریه یا پ. ی. د. نیز به عنوان حزب همه کاره در کردستان سوریه یا همان روژآوا متحد و هم پیمان امپریالیسم آمریکاست.

همین موضوع ( استراتژی آمریکا و اسرائیل در خصوص مسأله ی کرد در منطقه ) یکی از عوامل اصلی مُلحق شدن این جریانات به قطب ارتجاعی – امپریالیستی مذکور بوده است. با در نظر گرفتن این داده های عینی و ابژکتیو، مُحقیم بگوئیم که، رفتن پای امضای بیانیه ی مشترک با این سازمانها و احزاب بورژوایی در کردستان که هیچ نشانه ایی از ترقیخواهی و آزادیخواهی در آنان قابل رؤیت نیست، به زیان ما خاتمه یافت. ظاهر شدن در کنار این جریانات و امضای بیانیه ی مشترک با آنان، موجب استحاله و دگرسانی در نگاه چپ ها و کمونیست های جامعه به حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن شد.   

ج) جستاری در دفاعیات و توجیهات ارائه شده در خصوص امضای بیانیه ی مشترک

طی این مدت، برخی از رفقا، در پاسخ به انتقادات مطروحه _ در درون و برون _ از حزب، سرسختانه از امضای بیانیه ی مشترک دفاع یا آنرا توجیه کرده اند. دفاع و توجیه این رفقا در حالیست که در گزارش سیاسی کمیته مرکزی کومه‌ له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به کنگره ی پانزدهم آمده است: « طی سه سال اخیر و با فعال تر شدن سیاست آمریکا در خاورمیانه، احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان ایران با امید مداخله ی آمریکا در ایران می ‌کوشند به منظور کسب موقعیتی برای خود و یا در بهترین حالت با هدف بدست آوردن امتیازاتی در زمینه ی مسئله ملی، با سیاستهای آمریکا در منطقه همراه شوند. کومه ‌له زیانبار بودن این سیاست‌ها برای جنبش مردم کردستان را پیگیرانه روشن می‌نماید. چنین سیاستی در عین حال که اساس آن بر توهمات و خوش باوریهای سنتی این نیروها استوار است، در همان حال از آنجا که به حالت انتظار در جامعه دامن میزند و مردم را از مبارزه ی مستقیمی که به نیروی خود قادر به پیشبرد آن هستند دور میکند، سیاستی مخرب در جامعه کردستان است.»

آیا با توجه به ارزیابی و نقد ماتریالیستی فوق، دفاع و توجیه امضای بیانیه ی مشترک با سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیست و مذهبی کردستان که همانند همپالگی های ناسیونالیست و شووینیست اشان در گوشه و کنار ایران، دشمنان قسم خورده ی کارگران و کمونیست ها هستند، پرسش برانگیز نیست؟ آیا با تتبع و تعمق در ماهیت و اهداف این نیروها، دفاع از آن حرکت آنهم با دست آویز قرار دادن اوضاع جدید منطقه و ایران، و یا تلاش برای ” زنده شدن جنبش مردم کردستان ” ، عاری از ایراد است؟ آیا توجیه و دفاع لجوجانه از آن عمل به جهتگیری جدید یعنی فراتر رفتن از روابط همیشگی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن با جریانات بورژوایی کُرد، دلالت ندارد؟

جدل بر سر این نیست کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیستِ کردستان، روابط و مناسباتی نداشته باشد. تماس و همکاری کومه له با احزاب سیاسی در کردستان ایران [ و عراق ] دارای پیشینه ایی بوده و امثال من مخالفتی با آن نداریم. معهذا، استمرار این نوع اَعمال (امضای بیانیه ی مشترک) زیر نام کمک به ” زنده شدن جنبش مردم کردستان”، و غیره، طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش جامعه را به این خوشباوری دُچار میسازد که گویا نمایندگان سیاسی بورژوازی در قالب سازمان ها و احزاب مخالف رژیم در پی حل واقعی ستم ملی اند! این تصویر سازی و توهم پراکنی ها مرزبندی ها را بهم میریزد، و به تبع آن مبارزه ی طبقاتی درون جامعه را خواسته یا ناخواسته به سمت نادرستی خواهد بُرد.

مدافعین امضای بیانیه ی مشترک در دفاع از حرکت اخیر کومه له استدلال هایی آورده اند. توجیهاتی که به هیچ وجه همسو و منطبق با رفع ستم ملی از زاویه ی منافع طبقه ی کارگر و مردم ستمدیده ی کردستان، نیست. این استدلالات ارائه شده عبارتند از:

1- نفس ضرورت این نوع همکاری از ویژگی های مختص به جامعه ی کردستان، ناشی شده است.

چنانچه بپذیریم، وجود ستم ملی، تحزب یافتگی مردم کردستان یا نفوذ معنوی تعدادی از این سازمان ها و احزاب بویژه کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، و حزب دموکرات در میان توده های مردم ناراضی جزو ویژگی های این منطقه بشمار می آیند، آنوقت این پرسش مطرح میشود که، آیا تحتِ حاکمیت رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در دیگر مناطق کشور ( خوزستان، سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا و… ) از ستم ملی و دیگر اشکال ستمگری مختص به جوامع بورژوایی اثری نیست؟ آیا مردم آن مناطق کمتر از مردم کردستان تحت ستم اند؟ و آیا در بعضی از آن مناطق احزاب و جریانات بورژوا- ناسیونالیست و حتی مذهبی حضور ندارند؟

اگر این قبیل سازمانها و احزاب وجود دارند، آنوقت انتظار نداریم از ما بپرسند که چرا نباید حزب کمونیست ایران این اپوزیسیون را به سان سازمانها و احزاب کردستانی برسمیت بشناسد و از طریق ایجاد چندین سازمان محلی مانند کومه له، وارد همکاری و اتحاد عمل با اپوزیسیون بورژوایی رژیم در مابقی مناطق ایران شود؟!

2- استفاده از حداکثر نیروی موجود در جامعه ی کردستان، این شکل از همکاریها را ضروری ساخته است.

اگر این همکاری و اتحاد عمل با سازمانها و احزاب ناسیونالیست و مذهبی کردستان از لزوم بکار گیری حداکثر نیروی موجود در این جامعه بر ضد رژیم منتج شده، پس از چه روی حزب کمونیست ایران در جایگاه یک حزب سراسری آنرا به سایر مناطق کشور تعمیم نمی دهد؟! به این علت بحثِ کاربست حداکثر نیروی موجود در کردستان که از نظر خیلی ها تطور و تحول درباره ی رابطه با سازمانها و احزاب بورژوایی کردستان میباشد، به فراموش کردن رسالت این حزب در پیشبرد مبارزه ی طبقاتی و پیکار علیه کلیت سرمایه داری در سطح کشور، تعبیر شده است. افزون بر این، سیاستِ سود جُستن از حداکثر نیروی موجود در کردستان به اعلام غیر مستقیم موافقت با تشکیل “جبهه ی کردستانی” همراه با نمایندگان سیاسی بورژوازی کُرد تفسیر شده است.

3- خواست مردم وحدت است و این مردم از احزاب کردستانی میخواهند به مبارزه ایی متحدانه علیه جمهوری اسلامی، مبادرت ورزند.

اجابت به خواست مردم ( همه ی طبقات اجتماعی ) چه چیز غیر از پریدن به آغوش پوپولیسم، و یا تسلیم در برابر فشار گرایش ناسیونالیستی درون جامعه ی کردستان، است؟ نباید با آوردن عذر خواست توده ها مبنی بر وحدتِ اپوزیسیونِ این بخش از جغرافیای کشور در مبارزه با رژیم که “همه پرسی” ایی در این زمینه صورت نگرفته تا درستی آن را پذیرفت، از سیاست های اصولی ایی که سالهاست در مورد مناسبات با سازمان ها و احزاب بورژوایی کردستان تعیین گردیده، گذر کرد. طبعاً فراروی از آن سیاست های متکی بر اصول و قواعد محکم، به زیان طبقه ی کارگر، گرایش کمونیستی جامعه، و مسلماً حزب کمونیست ایران که پرچمدار کمونیسم طبقه ی کارگر بوده و هست، تمام خواهد شد.

بی شک، متحدین و پشتیبانان واقعی توده های کارگر و زحمتکش، و حزب کمونیست ایران در فردای هر تحولی در جامعه، احزاب چپِ کمونیست، کمونیست های مستقل و انسانهای آزادیخواه و برابری طلب اند، نه نیروهای ناسیونالیست، قومپرست، مذهبی، و … که به سبب ماهیت، و بر حسب مبانی عقیدتی و ایدئولوژیک اشان دشمنان طبیعی طبقه ی کارگرند و حفظ و ماندگاری وجه تولیدِ سرمایه داری و مناسبات استثمارگرایانه ی این شیوه ی تولیدی را در سر دارند.

درست است که سوسیالیسم و کمونیسم علمی راه ایجاد پیوند و رابطه با اپوزیسیون بورژوایی را با دقت می نمایاند، اما شایسته نیست مبارزه علیه کلیت بورژوازی تحت الشعاع آن قرار گیرد. طبق تعریفی که مارکسیسم از « مفهوم انقلاب کارگری » ارائه میدهد، این انقلاب علیه کلیت بورژوازی است، نه تنها علیه بخش یا بخش هایی از آن؟ بر اساس این تعریف از انقلاب پرولتری، یک مارکسیست حق ندارد جناح یا جناح هایی از بورژوازی ( لیبرال و دموکرات ) را منزه جلوه دهد و با اینکار باعث پندار غلط شود. این گفته به معنای منتفی کردن ادامه ی رابطه ی سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با جریانات بورژوایی کُرد نیست، بل هشداری برای غافل نشدن از تعالیم سوسیالیسم و کمونیسم علمی است.

شایان ذکر است، در کنگره ی اخیر کومه له ( شانزدهم ) قطعنامه ایی مبنی بر به روز کردن « سیاست کومه له در مورد همکاری احزاب سیاسی در کردستان » به تصویب رسید که امیدهایی را در دل ها زنده کرده است.

د) کدام تاکتیک؟

رفقایی، امضای بیانیه ی مشترک را یک تاکتیک قلمداد کرده اند و معتقدند: « اگر یک تاکتیک سیاسی بوسیله ی توده ها اتخاذ شود و پیروزی ولو محدودی هم به دست بیاورد، مردم از پیروزی خود روحیه خواهند گرفت و تاکتیک آنها به نیرویی مادی تبدیل خواهد شد و کسب همین نیرو آنها را برای خیز بعدی آماده تر خواهد کرد. امروز تجدید حیات جنبش توده ای در کردستان از چنین مسیرهایی می گذرد و تجدید حیات این جنبش بستر رشد مبارزات کارگران خواهد بود، اگر حزب سیاسی آنها نیروی هدایت کننده ی آن بوده باشد. این آن حقیقت ساده ای است که چپ نماهای بیگانه با مسائل واقعی و پیچیده ی جامعه، نمی خواهند و لابد نیازی هم ندارند، آنرا درک کنند. » ( تاکتیک مشترک بایکوت انتخابات در کردستان و دغدغه چپ ها – منتشر شده در جهان امروز شماره ی 374)

قبل از پرداختن به پاراگراف فوق بد نیست ابتداء به دو نکته اشاره کرد. 1- تاکتیک، شیوه های عملی اجرای یک برنامه ی سیاسی است که امکان آن میرود در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد. موضع نیز عقیده و نظر است. از اینروی اتخاذ تاکتیک سیاسی با گرفتن موضع سیاسی کاملاً متفاوت است. برای مثال، تحریم و بایکوت انتخابات از سوی مردم هر کشوری، یک موضع سیاسی است زیرا مردم آن انتخابات را آزاد و دموکراتیک نمیدانند تا در آن شرکت کنند. ولی تاکتیک سیاسی به این معناست که، فرضاً مردم یک کشوری به مراکز اخذ رأی بروند و به نامزد یا کاندیداتور یکی از جناح های بورژوازی به هدف مغلوب کردن نامزد جناح دیگر بورژوازی، رأی بدهند. این تاکتیک بیان دارنده ی اینست که مردم فلان کشور به آزاد و دموکراتیک بودن انتخابات اعتقاد دارند، لذا به مراکز رأی گیری میروند و فرد یا افرادی را برمیگزینند که از رقبایشان کارنامه و چهره ی مطلوب تری دارند. 2- از منظر مارکسیسم تاکتیک درست در خدمت منافع طبقه ی کارگر، جنبش اجتماعی این طبقه و توده های ستمدیده است. آن تاکتیکی معقول است که اعتراضات کارگری و توده ایی در کردستان یا هر جای دیگر در کشور را تقویت کند، و به پیوند آن برآمدها با جنبش طبقه ی کارگر در مقیاس سراسری یاری برساند تا امکان دگرگونی در وضع فلاکتبار کنونی ( رفع تمامی اشکال ستم از جمله ستم ملی ) فراهم آید.

حال به خود موضوع برمیگردم. کسی که خبر ندارد ماجرا چیست، با خواندن سطور فوق الذکر فی الفور گمان می کند که امضای بیانیه ی مشترک تاکتیک توده های مردم کردستان بوده است! به دنبال خواننده این تصور را می یابد که لابُد در اثر همان تاکتیک، پیروزی ایی هم برای آنان رقم خورده است.

از این نکات که بگذریم، چگونگی تجدید حیات جنبش توده ایی در کردستان، و آنگاه نحوه ی تأثیر آن روی مبارزات کارگری انسان را به فکر فرو می برند. اگر از روی تجربه ی انقلاب 1357 شمسی این برهان و حُجت ارائه شده، باید گفت در آن موقع توده های زیردست و تحت ستم ایران بودند که جنبشی سرتاسری را علیه حکومت سرمایه داری – استبدادی محمد رضا پهلوی راه اندازی کردند. گذشته از هواداران و فعالین سازمانها و احزاب چپگرا، و ایضاً جریانات بورژوایی (مذهبیون و ملی – مذهبی ها)، اکثریت قاطع مردمی که در جنبش توده ایی آن دوران حضور داشتند، کارگران و مزدبگیران، حاشیه نشینان شهرها، و فقرا بودند. حضور طبقات فرودست و پائینی جامعه در قیام 1357 خورشیدی و مطرح گشتن مطالبات و خواست های رادیکال در اعماق جامعه، بعلاوه ی فعالیت های تبلیغی، ترویجی و تهییجی کمونیست ها در محل کار و زیست کارگران، بستر به میدان آمدن کارگران مراکز تولیدی و خدماتی مهم و کلیدی همچون شرکت نفت مهیاء شد و در زمان کوتاهی آنها توانستند رهبری اعتراضات را به دست گیرند. اینگونه بود، رشد مبارزات کارگری و قدرت یابی جنبش کارگری ایران در آن برهه از تاریخ کشور.

اینک صرف نظر از عدم تعریف دقیق از جنبش توده ایی در کردستان، توقع میرود رفقا توضیح دهند که، این جنبش از چه طریقی تجدید حیات خواهد یافت؟ آیا اتحاد و همگرایی کمونیست ها با سازمانها و احزابِ متعلق به گرایش های لیبرالی، ناسیونالیستی، مذهبی و… جنبش توده ایی را زنده خواهد کرد؟! آنچه اظهر من الشمس است، اشخاصی که این معبر را نشان میدهند، در واقع از زاویه ی چپ به مسائل نمی نگرند یا مایل نیستند تا از این زاویه به موضوعات و مسائل مختلف پاسخ گویند.

مطابق تعالیم و آموزه های سوسیالیسم و کمونیسم علمی، فقط طبقه ی انقلابی این عصر، طبقه ی کارگر است که با گسترش مبارزات اقتصادی – سیاسی خود علیه بورژوازی بر فضای سیاسی جامعه، و جنبش های اجتماعی از جمله جنبش توده ایی تأثیر میگذارد و در خلال کسب رهبری شورش و قیام توده های معترض از مجرای دفاع از خواست های دموکراتیک اشان، بانی رشد و قدرتگیری سایر جنبش ها میشود.

ه) یکی دانستن جنبش!

چندی پیش، رفیق ابراهیم علیزاده در مصاحبه با رادیو پیامِ کانادا اظهار داشت: « ارتباط ما با احزاب سیاسی در کردستان از نیاز یک جنبش سرچشمه می‌گیرد. اگر ما اصل وجود این جنبش را بپذیریم آنوقت باید بپذیریم که در درون این جنبش گرایشات مختلفی وجود دارد و این گرایشات مختلف روی افکار عمومی تاثیر می‌گذارند و اگر کسی بخواهد افکار عمومی را از توهمات بازدارد، آن را هدایت کند و راه و چاه را به آن‌ها نشان دهد، ناچار هست یعنی چاره‌ایی نیست و راهی جز این نیست که وارد یک درجه ‌ایی از گفتگو و تعامل با این نیروها بشه تا این‌ها در تجربه زندگی در تجربه واقعی به مردم شناسانده شوند. »

جای بسی تعجب و تحیر است، بعد از چند دهه یک جنبش برای تمام نیروهای موجود در کردستان مفروض و واجب شده، و بدین نحو رابطه و همکاری سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با سایر نیروها را از نیاز این جنبش نتیجه میگیرند! پر مسلم است، اینگونه بیانات و نتیجه گیریها ربطی به کم دقتی در گفتار ندارند.

کومه له یک جریان مارکسیستی، و متعلق به جنبش سوسیالیستی مردم کردستان برای به زیر کشیدن نظام سرمایه داری، رفع ستمگری ملی، و تمامی اشکال ظلم و ستم بوده و هست. اگر کمونیست‌ ها و ناسیونالیست‌ ها هر دو شعار رفع ستم ملی سر میدهند، با این وجود جنبش ها، و تاکتیک ها و استراتژیهای آنها از زمین تا آسمان با همدیگر متفاوتند.

گزارش سیاسی کنگره ی پانزدهم کومه‌ له در ارزیابی از احزاب بورژوایی کردستان میگوید: «ناسیونالیست های کرد علیرغم هر استراتژی سیاسی ایی که برای جابجایی رژیم جمهوری اسلامی و سهیم شدن در قدرت سیاسی داشته باشند، با توجه به ماهیت طبقاتی اشان خواهان حفظ مناسبات سرمایه داری هستند، یعنی این احزاب نه تنها نمی خواهند خدشه ای به مالکیت خصوصی وارد آید، بلکه مطابق مدل های رایج توسعه ی سرمایه داری، راهی جز تشدید استثمار طبقه ی کارگر برای تضمین سود آوری سرمایه در پیش نخواهند داشت. بنابراین پایبندی احزاب ناسیونالیست در کردستان به حفظ نظام سرمایه داری و توسعه ی آن مطابق الگوهای رایج، عواقبی جز به روز سیاه نشاندن اکثریت جامعه، و تداوم تشدید فقر و بی حقوقی زنان به دنبال ندارد .اگرچه هر کدام از اين حزب ها برنامه ی معينی برای رفع مسأله ی ملی ارائه ميدهند، اما در واقع، تنها برای کسب بخشی از قدرت محلی و يا سراسری برای حزب خودشان، می کوشند. ستم ملی نردبان به قدرت رسيدن آنهاست، بدون آنکه حل واقعی اين ستم هدف آنها باشد. آنها هيچ مطالبه ای بر عليه مناسبات کار و سرمايه، بر عليه مناسبات سرمايه داری ندارند و از اين نقطه نظر طرفدار حفظ وضعيت موجود هستند. اما اين وضعيت چيزی جز ادامه ی سلطه ی اقتصادی، سياسی و فرهنگی بورژوازی نيست. اين چنين است که اين احزاب را به عنوان احزابی بورژوايی در اپوزيسيون خصلت نمايی ميکنيم.»

اکنون چه شده به ناگاه جریانات ناسیونالیست کردستان که متعلق به جنبش ملی در این نقطه از جغرافیای ایران می باشند، با یک جریان سوسیالیستی، دارای جنبشی مشترک می شوند؟! مگر چه روی داده ناگهان جریانات راست و مذهبی ایی مثل خبات به صرف مخالفت اشان با رژیم حاکم بر ایران، با سازمان کردستان حزب کمونیست ایران ( کومه له ) به یک جنبش تعلق می گیرند؟!

قبول داریم در جامعه ی کردستان _ نظیر همه ی نقاط ایران _ گرایشات مختلفی هستند و این گرایشات روی افکار عمومی تاثیر می گذارند. با این تفاصیل، به چه شیوه ایی افکار عمومی از توهم پراکنی گرایشات لیبرالی و ناسیونالیستی و مذهبی رها خواهند شد؟ چطور بوسیله ی تعامل و گفتگو با این احزاب، این امر ممکن خواهد گردید؟ سروکار داشتن با این جریانات چه ربطی به دور کردن اذهان عمومی از توهمات بورژوایی دارد؟ آیا توانایی این را دارید از طریق دیالوگ سازمانها و احزاب بورژوایی کردستان را به مبارزه ی رادیکال و انقلابی علیه رژیم ترغیب کنید؟ آیا آنها هم از منافع حزبی و مصالح طبقاتی اشان براحتی دست میکشند؟! برملاء کردن ماهیت جریانات بورژوایی، کارگران و توده های مردم ستمدیده را از توهم به آنان آزاد میکند یا گفتگو و تعامل؟

بازداشتن افکار عمومی از توهمات بورژوایی و شناساندن راه از چاه به پیشبرد استراتژی کمونیستی و مقابله ایی همه جانبه با گرایشات راست جامعه گره خورده است. توده های زجر کشیده که تجربه ی پیکار و مبارزه علیه دو رژیم سرمایه داری – استبدادی ( پادشاهی و اسلامی ) را دارند، بسادگی این نظرات را نمی پذیرند.

سزاوار نیست شعور و فهم بخش های قابل توجهی از مبارزین جامعه که به مارکسیسم ( علم رهایی طبقه ی کارگر ) مسلح هستند دست کم گرفت و تزهایی را سرهم بندی و ردیف کرد که غیر از ضرر رساندن به جنبش کارگری و کمونیستی، ثمری در پی ندارند.

******

(2)

« انحرافات بینشی و نظری »

بدواً یادآور میشوم، مبارزه ی ایدئولوژیک با انحرافاتی که تحت عنوان سوسیالیسم و کمونیسم به خورد توده های کارگر میدهند، جدالی ضروری، حیاتی، و بلاانقطاع است. بدون پیشبرد یکچنین مبارزه ایی، مبارزه ی پرولتاریا علیه طبقات حاکم، و وجه تولید سرمایه داری به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. مارکس، انگلس، و سپستر لنین، برخلاف کسانی که میگویند، مبارزه ی ایدئولوژیک و انتقاد از نظرات انحرافی موضوعیتی ندارند، دمی از درافتادن با انحرافات فکری و تئوریک، غفلت نکردند. این آموزگاران و رهبران بزرگ کارگران کمونیست و مارکسیست های جهان به ما آموخته اند، به چالش کشیدن آراء و اندیشه هایی که سنخیتی با مارکسیسم انقلابی و کمونیسم طبقه ی کارگر ندارند، وظیفه ایی مهم، و بخش لاینفک و جداناشدنی از پیکار علیه بورژوازی است.

باری، کارگران کمونیست، دوستداران و هواداران حزب کمونیست ایران، احزابِ کمونیست، و توده های آزادیخواه و برابری طلب بایسته و مناسب است تا در جریان باشند که در چند سال اخیر مجادلات و کشمکش های پراکنده ایی حول موضوعات خطیر در داخل این حزب بوقوع پیوسته اند. در این مدت گاهاً نظرات و بحث هایی در مغایرت با برنامه و استراتژی حزب_ بصورت کتبی یا شفاهی _ از جانب چند نفر از رفقا مطرح شده اند که در این بخش از مطلب به خطوط و گوشه هایی از آن پرسمان و مسائل کهنه و جدید میپردازم.

  • به میان کشیدن بحث “چپ اجتماعی”

 اصطلاح ” چپ اجتماعی ” در مقابل ” چپ حاشیه ایی ” و ” چپ محجبه ” به حق و ناحق در هر جلسه و نشستی گوشزد میشود. آنقدر این “اصطلاح مقدس” تکرار گردیده که انسان گمان میکند این حزب با اجتماعی شدن فاصله ی زیادی دارد و چنانچه در همین موقعیت بماند کلاهش پس معرکه است! منتها وقتی انسان روی تعاریف ایشان از ” چپ اجتماعی ” مکث کند، بسهولت درمییابد این اصطلاح کلید واژه ی کشاندن حزب کمونیست ایران به راست روی است.

به پندار این رفقا راه اجتماعی شدن چپ، تمرکز و حساب باز کردن فعالین حزبی در داخل و خارج از کشور روی ” حرکت های مدنی ” در ایران، علی الخصوص در کردستان (سازماندهی و شرکت در مراسم های نوروزی، مبارزه برای تدریس زبان مادری، و…) است! نیک پیداست مهم دانستن حضور و نقش آفرینی فعالین حزب و سازمان کردستان اش در آن فعالیت های مدنی، ناشی از روگردانی از طبقه ی کارگر و بی اعتنایی به مبارزات این طبقه است.

مضاف بر این، دفاعِ اشان از ” چپ اجتماعی ” با حمله به جریانات چپِ کمونیست و رادیکال ایران، و اهانت به کمونیست ها همراه شده که در نوشته ی رفیق حسن رحمانپناه با عنوان ” در گرامیداشت روز پیشمرگ کومە لە و جوابی به اتهامات چپ حاشیه ایی” به اوج رسید.

  • توهم پراکنی بجای تبلیغ یک خط انقلابی و سوسیالیستی

تقسیم بندی سرمایه داران به خوب و بد یا طماع و غیرطماع؛ الگو قرار دادن کشوری مثل آلمان و از طرف دیگر تائید “دولت های رفاه” سابق در ممالک اسکاندیناوی بعنوان گامی بسوی سوسیالیسم که تبلیغی آگاهانه برای ” سوسیال دموکراسی ” است.

همچنین بحثِ لزوم اهمیت دادنِ صاحبان سرمایه در ایران و کشورهای منطقه به تولید آنهم “منطبق با استانداردهای سرمایه داری جهانی” جهت حل مسأله ی فقر و فلاکت اقتصادی و تأمین رفاهیات برای توده ها؛ تاختن به بورژوازی تجاری به دلیل اینکه فکر میکنند این بخش از بورژوازی مانع پیشرفت و توسعه ی اقتصادی در ایران شده است؛ تعریف و تمجید از سرمایه داری مدرن در غرب و بازگویی “آثار مثبت” آن بر زندگی انسانها. ( تک تک این موارد را بارها از زبان اقتصاددانان طبقه ی سرمایه دار شنیده ایم. )

و سرانجام به پیروی از اپوزیسیون بورژوا – لیبرال، شناساندن مذهب و عده ایی آخوند بعنوان عاملین اصلی تمامی فلاکت و سیه روزی طبقه ی کارگر و توده های زیردست ایران در ازای نقد ریشه ایی از نظام سرمایه داری.

همه ی این سخنان که در سخنرانی رفیق عادل الیاسی به مناسبت اول ماه مه 2016 آمدند، توسط من و رفقا خسرو بوکانی و فریدون ناظری در همان موقع نقد شدند.

  • تحریف تاریخ حزب کمونیست ایران ( نگاهی اجمالی )

رفیق ابراهیم علیزاده در جلسه ایی که برای دانشجویان رشته ی علوم سیاسی دانشگاه سلیمانیه برگزار کرد، چند و چون تأسیس حزب را آشکارا تحریف نمود. رفیق ابراهيم عليزاده در آن جلسه نقش عناصر آگاه و پيشرو، و نيروی کنشگر و کارآمد چه در نموذج و شکل دادن به مارکسيسم انقلابی، و چه در تشکیل حزب کمونيست ايران را عامدانه حذف کرد. حتی به نقش خودش به مثابه یکی از مبلغین مارکسیسم انقلابی اشاره ایی نمی کند! رفیق ابراهيم عليزاده بنا به مصالح، انگیزه ها و سمت گیری های سیاسی امروزش آن تاریخ واقعی ایی را تغییر میدهد که دارای شاهدان زنده ی فراوانی است یعنی کسانی که سهم بسزایی در آن داشته اند. رفیق ابراهیم علیزاده از این نکته فاکتور می گیرد که حزب کمونیست ایران محصول و ثمره ی نقد ریشه ایی از رویزیونیسم، اَشکال متنوع سوسیالیسم های بورژوایی و خرده بورژوایی، و پوپولیسم بود. آیا حذف تأثیرات مارکسیسم انقلابی بر جنبش کمونیستی ایران در آن دوران، یک اشتباە فاحش سیاسی و چرخش فکری نیست؟

خال دیگر اینکه، از نظر رفیق ابراهیم علیزاده دگرگونی ها خود به خود اتفاق میافتند و به جلو میروند و عناصر ساعی و دارای اراده دخالتی در آن تحولات ندارند. چُنين طرز تفکری بدنبال شکست انقلاب کارگری 1917 در روسیه، همه گیر شد.

  • روایت و خوانش دیگری از سوسیالیسم

انگلس نوشت: «کمونیسم یک دکترین نیست، بلکه یک جنبش است. نقطه ی شروع آن اصول نیست، بلکه واقعیت هاست. کمونیسم، تا جایی که به عنوان یک تئوری مطرح میشود، بیان تئوریک موقعیت پرولتاریا در این مبارزه (طبقاتی) و جمع بندی تئوریکِ شرایط لازم برای رهایی پرولتاریا است.»

در این سالها به بهانه ی اینکه سوسیالیسم دکترین و مکتبی فکری – علمی است، و بدین اعتبار احکام آن قابل تدقیق میباشند، سعی شده تا خوانش دیگری از سوسیالیسم ارائه گردد. این یکی از ناهمگونی های نظری در درون حزب کمونیست ایران یا بهتر است بگویم، اختلاف من با صاحبان چنین طرز تعقل و اندیشه ایی در این حزب است.

با آنکه این رفقا در حد و قواره ایی ظاهر نشده اند تا روی تئوریهای مارکس در نقد اقتصاد سیاسی اظهار نظر کنند و مانند برنشتاین تئوری “فایده ی نهایی” ( ارزش یک کالا در تحلیل نهایی توسط نیاز و تقاضا یعنی توسط ذهن تعیین میشود.) را در مقابل « تئوری ارزش » مارکس ( ارزش مبادله ی یک کالا توسط زمان کاری که برای تولید آن ضروری است تعیین می‌شود.) بگذارند، و یا نظیر طرفداران صاحب نام برنشتاین و کائوتسکی بدنبال تجدید نظر روی تئوریهای مارکس باشند، مع الوصف هم اظهاراتشان، و هم پاره ایی از عملکردهایشان فراخوانش و تداعی کننده ی رویزیونیسم است.

پیش از آوردن فاکت هایی در این رابطه، بجاست تا نخست عقاید و دیدگاههای تجدید نظرطلبان را مرور کنیم. همگان مستحضرند، برنشتاین مبتکر و ایدئولوگ تجدید نظرطلبی، کوشش های عمده ‌ایی نمود تا جنبش کمونیستی را به بازنگری در مارکسیسم بکشاند. کتاب برنشتاین با عنوان “سوسیالیسم تکاملی” قالب و چهارچوب تجدید نظرطلبی را توضیح میدهد.

از دیرباز تا کنون، مهمترین هدف تجدید نظرطلبان و پیروان برنشتاین که از زوایای متلون به نقد « مارکسیسم » پرداخته اند، ارائه ی تفسیر دیگری از مارکسیسم در راستای تطبیق آن با شرایط متحول سرمایه‌ داری بوده است. تأکید بر استقلال نسبی روبنای فکری، اخلاقی، و ایدئولوژیک نسبت به زیربنای مادی جوامع بورژوایی در خدمت این هدف میباشد. تجدید نظر طلبان در هر دوره ایی در صددِ اصلاح و تکامل تدریجی امور جامعه، و جا انداختن نظریه ی عدم ضرورت انقلاب بوده اند. در عوض آنان مُدام به تبلیغ این ایده مشغولند که، اگر انتخابات آزاد و مردمی (دموکراتیک) باشد و حق رأی همگانی به اجراء گذاشته شود، طبقه ی کارگر به خاطر کمیت غالب خود اکثریت پارلمان را کسب، و بدین نحو کم کم به اهدافش نزدیک خواهد شد. به عبارت دقیقتر، دولت را می توان از درون تصرف کرد و بدون توقف آن را تغییر، و بدل به ابزاری در خدمت کارگران یا به طور کلی در خدمت مردم عادی درآورد.

اسناد تاریخی گواهی میدهند که در اثر شیوع و رایج شدن افکار برنشتاین، احزاب زیادی از آن میان حزب ” سوسیال دموکرات آلمان ” که زمانی یک حزب انقلابی بشمار میرفت، به ضرورت سازش مقطعی با گروه‌های سیاسی بورژوایی رسید و مواضع انقلابی خود را به تدریج کنار نهاد و عملاً رفرمیست شد. آن جهتگیری حمایت بخش‌ های غیر کارگری جامعه ی آلمان، و کسب امتیازاتی از حکومت را برای آن حزب رقم زد.

اکنون در درون حزب کمونیست ایران نیز شاهدیم که رفقایی توأم با عزیمت به سمت تعدیل در مارکسیسم، امتیاز دادن به احزاب بورژوایی کردستان، اهمیت دادن خارج از وصف به بخش های غیر کارگری جامعه مخصوصاً خرده بورژوازی، و حیاتی قلمداد کردن اصلاحات اجتماعی، رسماً خط احزاب سوسیال دموکرات در اروپا و سایر نقاط جهان را برای خود برگزیده اند. به باور این رفقا حتماً نباید سوسیالیسم از سبیل و راه انقلابی قهرآمیز و توسط دیکتاتوری پرولتاریا عملی گردد، بلکه با اصلاحات هم امکان و وسعِ انجام این مهم هست.

بحث ” رفرم و انقلاب ” رفیق ابراهیم علیزاده که جامعه ی سرمایه داری را به یک ساختمان کهنه تشبیه میکند و میگوید ” اگر این ساختمان با مرمت و تعمیر قابل استفاده و سکونت باشد نتیجتاً نیازی به انقلاب نیست “، و اینکه رفرم را کاملاً در خدمت انقلاب میداند، از ایده ی تجدید نظرطلبی و رفرمیسم سرچشمه گرفته است. (رفیق ابراهیم علیزاده این بحث را در اردوگاه مرکزی کومه له در سال 2016 برگزار کرد که همان موقع از تلویزیون کومه له هم پخش گردید.)

بدیهی است، این قِسم بحث ها نه در انطباق با عقیده ی کمونیست ها به مبارزات روزانه ی کارگران در راستای بهبود وضعیت کار و معیشت اشان و تحمیل اصلاحاتی به بورژوازی است؛ نه منطبق با بحث لنین در جزوه ی « مارکسیسم و رفرمیسم » میباشد؛ و نه در موازات با برنامه و روح حاکم بر استراتژی حزب کمونیست ایران قرار دارد.

برجسته نمودن ” رفرم ” دنباله روی از خط چپ های رفرمیست دیروز و امروز است که اصلاح سرمایه داری، و انسانی و قابل تحمل ساختن این شیوه و مناسبات تولیدی را در سر دارند. مهم قلمداد کردن ” رفرم ” مشعر و حاکی از توهم به سوسیال دموکراسی، روگردانی از استراتژی انقلابی و کمونیستی، و درپیش گرفتن استراتژی رفرمیستی است که در تاریخ جنبش کمونیستی در سطح جهان نمونه های فراوانی داشته ایم.

استراتژی حزب کمونیست ایران مصوب کنگره ی یازدهم به درستی در اینباره میگوید: « بعد از مرگ مارکس و سپس انگلس، بحث­های مربوط به استراتژی احزاب چپ و کمونیست در سالهای نخست قرن بیستم، اساساً تحت تأثیر مباحث حزب “سوسیال دموکرات آلمان” و نظریه ­پردازان آن حزب (“کائوتسکی” و “برنشتاین”) قرار گرفت. آنها دیدگاههای مارکس را در مورد “استراتژی انقلابی” طبقه ی کارگر کنار گذاشتند و به سردمداران ” استراتژی رفرمیستی” در جنبش جهانی چپ و کمونیستی تبدیل شدند. ” بلشویک­ ها ” و در رأس آنها لنین وارد این مباحثات شدند و در مقابل ” استراتژی رفرمیستی ” سوسیال دموکراتهای آلمان ایستادند… »

آری، تجدید نظرطلبی و یا رویزیونیسم هر آینه میکوشد تا مارکسیسم را از جوهر انقلابی اش تهی کند و پرولتارهای جهان را از مبارزه ی نهایی و دست بردن به انقلاب برحذر دارد و در عوض آنها را به رفرم هایی پیش پا افتاده قانع سازد. اما بقول لنین … « پیشرفت مارکسیسم و این واقعیت که ایده های آن در میان طبقه ی کارگر گسترش مییابد و ریشه می گیرد، ناگزیر باعث فراوانی و شدت یابی حملات بورژوائی به مارکسیسم می شود، و هر زمان که علم بورژوائی [ علم رسمی ] آن را به اصطلاح «نابود» میکند، مارکسیسم قوی تر، مستحکم تر و  پرتوان تر می گردد. اما حتی در میان آموزه هایی که با مبارزه ی طبقه ی کارگر پیوند و در میان پرولتاریا رواج دارند، مارکسیسم به هیچ رو موقعیت خود را یکباره مستحکم نکرد. مارکسیسم در نیم قرن نخست حیات خود (از دهه ی 1840 به بعد)، درگیر مبارزه با نظریاتی شد که با آن دشمنی بنیادی داشتند. در سالهای نخست دهه ی 1840 ، مارکس و انگلس با هگلی های جوان رادیکال که دیدگاه ایده آلیسم فلسفی داشتند، تسویۀ حساب کردند. در پایان آن دهه، مبارزه در زمینه ی اقتصادی با پرودنیسم آغاز شد. دهه ی 1850 شاهد مبارزه با آموزه ها و احزابی بود که در سال توفانی 1848 خود  را به نمایش گذاشتند. در دهه ی 1860 مبارزه از میدان تئوری عام به مبارزه ایی در پیوند مستقیم با جنبش کارگری انتقال پیدا کرد. بیرون انداختن باکونینیسم از انترناسیونال اول. در آلمان طی سال های نخستین دهه ی 1870، مولبرگرِ پرودنیست، و در سال های آخر این دهه دورینگِ پوزیتیویست صحنه را اشغال کردند. اما نفوذ هردوی آنها در میان پرولتاریا مطلقاً ناچیز بود. مارکسیسم در همین حال پیروزی بی چون و چرائی بر همه ی ایدئولوژی های دیگر در جنبش کارگری به دست می آورد. »

تردیدی نیست، مارکسیسم که مشعل رهایی پرولتارهای جهان است، در این دوران هم بر تمامی انحرافات ظفر خواهد بُرد زیرا کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی با همه ی توان و استطاعت خود در برابر لغزش ها و کجروی ها ایستاده اند.

بحث رد امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور

« پرولتارياى هر کشورى طبيعتاً در ابتداى امر بايد کار را با بورژوازى کشور خود يکسره نمايد.» ( مانیفست حزب کمونیست اثر مارکس و انگلس )

بارها و بکرات بحث “عدم امکان ایجاد سوسیالیسم در یک کشور” یا “عدم امکان ادامه کاری آن” از زبان رفیق حسن رحمانپناه جاری شده است! این رفیق روی بحثی انگشت گذاشته که در دهه ی 1360 شمسی، سمینارهای متعدد درون تشکیلاتی در ضرورت و امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور، از طرف رفقای صاحب نظر بویژه زنده یاد رفیق منصور حکمت برگزار شدند و در آن دوران چندین شماره ی بسوی سوسیالیسم به مقالاتی حول این مبحث، اختصاص یافت. با این تفاصیل رفیق حسن بدون اینکه زحمت اثبات نظرات غیر مارکسیستی اش را بصورت شفاهی و یا کتبی بکشد، هر بار و به مناسبتی در یک یا دو جمله امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور را منتفی میکند. نظری که در اساس در تضاد و تباین با برنامه و استراتژی حزب کمونیست ایران است. (( برنامه ی حزب کمونیست ایران، و استراتژی آن مصوب کنگره ی یازدهم حزب روی امکانِ تحقق سوسیالیسم در ایران به شفافیت و روشنی تام و تمام تأکید میکنند. ))

گرچه اختلافات سیاسی و نظری در یک حزب سیاسی جدی اجتناب ناپذیر است، و اتفاقاً بحث و جدل بر سر مسائل ناهمسان به پویایی حزب و حتی انسجام فکری و تئوریک اعضای آن منجر میشود. با این اوصاف، تکریر و واگویی گاه و بیگاه نظری که برخلاف برنامه و استراتژی یک حزب میباشد، و بارها پاسخ خود را گرفته، سئوال برانگیز است.

واقعاً چه نیت و مقصودی در پشت تکرار بحث “رد امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور” و یا “عدم امکان ادامه کاری آن” خوابیده است؟ دارنده ی این نظر برای اثبات درستی نظرش ضمن ارجاع مخاطبین به تجربه ی اتحاد جماهیر شوروی سابق بی آنکه دلائل اصلی شکست انقلاب کارگری 1917 میلادی را برشمرد و نقدی سوسیالیستی از آن تجربه ارائه دهد، اینگونه استدلال میکند: « ما خواهان انقلاب کارگری هستیم و طبقه ی کارگر ایران باید قدرت سیاسی را کسب کند ولی نمیتواند دست به اقتصاد ببرد چون سرمایه داری جهانی به طبقه ی کارگری یک کشور که بقدرت رسیده، اجازه نمیدهد سوسیالیسم پیاده شود. از این روی تحقق سوسیالیسم در صورتی امکان دارد که همزمان همه جا یا دست کم در چند کشور انقلابات کارگری روی دهند تا طبقه ی کارگر بتواند انقلابش را هم حفظ کند…! »

پیداست هر کس دارای این ادراک و طرز تلقی باشد، خواستار تحولات زیربنایی و بنیادین (انهدام مناسبات و شیوه ی سرمایه دارانه ی تولید) در جامعه نیست و طبعاً سراغ مکانیسم هایی میرود تا “بعد از انقلاب” به وسیله ی آن سازوکارها اوضاع معیشتی توده های کارگر و زحمتکش سر و سامان یابد.

وانگهی، این قبیل سخنان دال بر اینست که، طبقه ی کارگر بقدرت رسیده در یک کشور قادر نیست آلترناتیو اقتصادی خود ( اقتصاد سوسیالیستی ) را عرضه کند، بدین سبب خوب است اقتصاد را به بورژواها واگذار کند. تحقیقاً، بی آلترناتیوی این رفیق با بی آلترناتیوی و استیصال اپوزیسیون چپ ( کمیته ی لنینگراد ) در حزب بلشویک تفاوت دارد. حتی بحث وی ربطی هم به خط زینوویف – تروتسکی در مقابل خط بوخارین – استالین حول بحث ” سوسیالیسم در یک کشور ” و برنامه های اقتصادی آنان ندارد. این نسخه ی شکست سوسیالیسم در ایران است که از حالا توسط ایشان و اشخاصی که عقایدی شبیه وی دارند، پیچیده شده است. به احتمال قوی، رفیق حسن رحمانپناه صاحب بحث نیست و کس یا کسان دیگری این نظریه را توسط وی در درون حزب تست میکنند تا واکنش ها را بسنجند.

به هر رو، در بهار امسال (1396 ش.) نویسنده ی این سطور به اندازه ی وسع و توان خود، در رد این نوع نظرات جلسه ایی را برای هر چهار حوزه ی حزبی در اردوگاه مرکزی کومه له ترتیب داد و در آن جلسه توأم با تأکید روی افق انقلاب جهانی و غافل نشدن از پیشبرد وظایف انترناسیونالیستی طبقه ی کارگر، از لحاظ تاریخی و از جنبه ی تئوریک موضوع را بررسی، و به رفقای حاضر در آن جلسه یادآوری کرد که، انقلاب سوسياليستى، انقلابى اقتصادى میباشد، و ایجاد ساختمان سوسیالیسم بعنوان فاز پائینی جامعه ی کمونیستی، در یک کشور کاملاً امکان پذیر است به شرطی که به وظایف اقتصادی انقلاب پرولتری که تنها با اِعمال دیکتاتوری پرولتاریا توسط حکومت شورایی کارگران ممکن خواهد شد، عمل شود. (( در سالهای سپری شده، رفیق صلاح مازوجی نیز در جلسات متعدد بارها از امکان تحقق سوسیالیسم در ایران دفاع کرده و به نکول و رد نظریه ی ممکن نبودن سوسیالیسم در یک کشور، پرداخته است. ))

بازگشت به پوپولیسم

میدانیم، نظریه ی پوپولیسم بر آرای ” هربرت شیلر” استوار شده است. این نظریه در اواسط قرن نوزدهم میلادی تدوین گردید. بر پایه ی نظریه ی پوپولیسم گویا عامه ی مردم افرادی نا آگاه، منفعل و ضعیف اند. جوهر پوپولیسم عوام‌ فریبی، دست‌ کاری کردن اذهان و تحمیق توده هاست. نقد پوپولیسم یا عوام گرایی و خلق گرایی، نقدی اساسی است و علی القاعده کمونیست ها نبایستی نسبت به آن ذره ایی بی تفاوتی پیشه کنند.

پوپولیسم در همه ی گرایش های سیاسی – طبقاتی درون جوامع سرمایه داری خود را نمایان میسازد. نیروهای بورژوا- لیبرال و ناسیونالیست، و… استفاده ی بهینه ایی از پوپولیسم میبرند تا مسیر دستیابی به اهداف طبقاتی اشان مستوی و تخت تر شود. بورژوا – مذهبیون هم نقش و تأثیر آنرا بخوبی درک کرده اند. اکثریت نیروهای پوپولیست، ملی گرا ( ناسیونالیست ) و راست افراطی ( شووینیسم ) هستند. بی گمان میان اقدامات اقتدارگرایانه ی پوپولیسم و محتوای سیاسی ملی گرایی و راست افراطی پیوند محکمی وجود داشته و دارد.

به اضافه ی نیروهای پوپولیست راستگرا، رویکرد و نگرش پوپولیستی در میان تعداد زیادی از جریاناتِ چپ در سراسر جهان نیز وجود دارد. این چپ های بورژوا و خرده بورژوا در تکاپو هستند تا به هر نحو ممکن تضاد منافع دو طبقه ی اصلی جامعه، طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار را به امید دستیابی به اهداف مورد تعقیب خود، از دیده ها پنهان کنند. تعویض «مردم » به جای «طبقه ی کارگر»، یکی از بارزترین اقدامات آنان محسوب میشود.

تقریر و بیان مکرر “مردم کردستان خواهان وحدتِ احزابِ موجودند” و “ما وحدت طلب هستیم” از جانب رفیق ابراهیم علیزاده منجمله در مشافهه و گفتگو با رادیو پیام و گفتن اینکه:« این همکاری، مردم کردستان را خوشحال کرده و فکر کردند بلکه راهی باشد برای سربرآوردن مجدد جنبش کردستان در یک مقیاس توده ایی و اجتماعی در برابر جمهوری اسلامی… » از رگه ها و علائم بازگشت به پوپولیسم و به شکلی تبلیغ و ترویجِ مبارزه ی “همه با هم” در قالب عبارات عامه پسند است. کسانیکه مدعی نبرد و مبارزه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، و برقراری سوسیالیسم اند، چگونه به خود حق میدهند با این گفته ها تضاد طبقاتی در کردستان را بپوشانند و سپس طوری وانمود کنند که گویا هم و غم مردم فقط وحدتِ احزاب کُردی است؟!

این عمل روی ناهمگونی و تفاوت غیرقابل انکار مبارزه ی پرولتارها و مطالبات اشان با نارضایتی و مخالفتهای سایر طبقات اجتماعی (بورژوازی و خرده بورژوازی) سایه می اندازد، و از این بدتر چهره ی مطلوبی از بورژوازی و خرده بورژوازی مخالفِ وضع موجود، ترسیم میکند. این کنش بجای تقویت گرایش سوسیالیستی در جامعه و پیشروی آن میان جنبش های اجتماعی ( کارگری، زنان، جوانان، ملل تحت ستم، محیط زیست، و…) موجب سردرگمی خواهد شد. این کنش به صدمه زدن و خدشه دار کردن مرزبندی گرایش سوسیالیستی با گرایشات لیبرالیستی، رفرمیستی، ناسیونالیستی و غیره خواهد انجامید. پوپولیسم چپ ترکیبی واقعاً متناقض و خطرناک میباشد. مبارزه ی چپِ کمونیست علیه پوپولیسم چپ بسی ضروریست.

حرکت آرام و حلزونی “محلی گرایی” در حزب

کشش به سوی محلی شدن در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن هیچگاه بطور کامل منهدم نگردیده و صرفاً در مقاطعی حاملین این گرایش که هم به گرایش ناسیونالیستی، و هم چپ ملی قابل تأویل و تعبیر است، از روی مصلحت های سیاسی و تشکیلاتی مجبور به عقب نشینی و سکوت، انکار، و یا مخالفت های ظاهری با آن شده اند.

دلائل متعددی از جمله وزن سنگین گرایش کمونیستی در درون حزب کمونیست ایران، در ماندن و تحمل کردن و دم برنیاوردن آنان دخیل بوده اند. با این تفاصیل، سمپاتهای این گرایش هیچوقت از حرکت بسوی مقاصد خود عدول نکرده اند. این حرکت اما در همه ی سالهای گذشته آرام و با احتیاط تمام انجام گرفته، به صورتی که هم موقعیت های تشکیلاتی خود را به خطر نیاندازند، و هم کمیته ها و ارگان ها و فونکسیون های مهم را از دست ندهند.

در این سالها، و بعد از کنگره ی دوازدهم حزب کمونیست ایران ( جولای 2016 ) بدین طرف، آنها به اقداماتی با حفظ همان احتیاط و محافظه کاری همیشگی، مبادرت کرده اند. رئوس اقدامات کوشندگان این گرایش عبارتند از:

  • نقد و استهزاء پروژه ی قطب سیاسی چپ توسط رفیق جمال بزرگپور، و طرح تشکیل “قطب چپ کردستانی”!
  • فاصله گرفتن از کمونیست ها و نزدیکی نشست و برخاست با دو سازمان زحمتکشان، و “روند سوسیالیستی”. (یادآور میشوم، متأسفانه رفیق ابراهیم علیزاده در عین ناباوری خیلی از رفقا، هنگام قرائت بیانیه ی مشترک، با نادیده گرفتن قطعنامه ی کنگره ی دهم کومه له، با دست و دلبازی فراوان اسم کومه ‌له را برای دو سازمان زحمتکشان مهتدی و ایلخانی زاده به رسمیت شناخت. این کار کاملاً آگاهانه صورت پذیرفت و در واقع نشان دادن چراغ سبز به رهبران دو سازمان زحمتکشان بویژه عبدالله مهتدی بود. بی تردید چُنین رسمیت بخشیدنی حکایت از التفات به نظرات عبدالله مهتدی دارد که در نوشته ایی با عنوان ” در زیر چتر پلاتفرمی مشترک” چارچوب دیدگاهها و مواضع این سازمان را جهت همکاری و همگرایی با کومه له –  سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به اطلاع عموم رسانید.)
  • تلاش برای فراتر رفتن از همکاریهای تاکنونی با سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیست و جریان بورژوا – مذهبی خبات، و بطریق اولی هموار کردن مسیر ساخته شدن “جبهه ی کردستانی”. ( امضای بیانیه ی مشترک گامی بود در این راستا )
  • حضور مداوم در پانل های سازماندهی شده بتوسط مؤسسه ی میری یا همان مرکز تحقیقات خاورمیانه که وابسته به حکومت اقلیم کردستان است، و شرکت در پانل تلویزیون “رووداو” متعلق به بارزانی همراه با احزاب بورژوایی کردستان ایران آنهم با عذر نابجای رساندن صدای رادیکال بگوش توده ها!
  • حمله به حزب کمونیست ایران و دفاع از کومه له از موضعی راست که در آخرین مطلب رفیق جمال بزرگپور با عنوان ” تخریب سنگر چپ و کمونیست در کردستان چرا؟ ” کاملاً خود را عیان کرد! در این نوشته میخوانیم: « واقعیت تلخ دورە ی حاضر این است کە چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست میخواند از جملە حزب کمونیست ایران نیز ( با تفاوتی بە دلیل وجود کومە لە)، تماماً از طبقه ی کارگر ایران فاصله دارند، به زندگی و مبارزه ی روزمره ی این طبقە بی‌ ربط هستند و نقشی در آن ندارند، چون شناخت واقعی و عینی از آن ندارند.»
  • متهم کردن مخالفین ( کسانی که امضای بیانیه ی مشترک با احزاب بورژوایی کردستان علی الخصوص خبات را نقد کردند. ) به وابستگی فکری و نظری به کمونیسم کارگری به منظور کنار گذاشتن یا تصفیه ی آنها بوسیله ی رفیق عادل الیاسی در آخرین پلنوم کنگره ی 16 کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران.
  • ووو

سخن پایانی

آنچه از نظرات، و افعال و عملکرد این رفقا که بطور اجمالی به قلم کشیده شد، مستفاد میشود، تغییر ریل غیرقابل اغماض و واقعی بخشی از رفقا در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن است. این استحاله و دگرسانی برای مدت طولانی از چشم طرفداران و اعضاء حزب، و در کل جامعه پنهان نخواهد ماند.

واقعیت تلخ این است، خطی در مقابل خط رسمی حزب کمونیست ایران سربرآورده که همانگونه اشاره شد، درصدد است با قدم های آهسته ولی دقیق به اغراض مورد نظرش برسد. این خط میخواهد اندک اندک توازن قوای موجود در تشکیلات را به سود خود متحول کند. ( تقلاء برای حذف کادرهای رهبری با سابقه و قدیمی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن _ غیر از یکی، دو نفر _ در کنگره ی هفدهم، مؤید این واقعیت است. )

این خط در رویارویی با مارکسیسم انقلابی با بکار بردن واژه ی “علم” و ” واقع گرایی” در تحلیل مسائل، بر آنست تا تجدید نظر طلبی در مارکسیسم یا رویزیونیسم را در داخل حزب کمونیست ایران تعمیق بخشد. این خط برای رسیدن به اهدافش حاضر است تن به هر همکاری ایی با احزاب بورژوا – ناسیونالیست و بورژوا – مذهبی، و … بدهد. قدر مسلم، برای نجات این حزب تنها یک راه وجود دارد، و آن نقد و مقابله ی مستمر و بلاانقطاع آراء، افکار و دیدگاههایی است که حزب کمونیست ایران را به کج راهه خواهند کشانید.

اوت 2017 میلادی برابر با مرداد 1396 شمسی