سیاوش دانشور-در باره سفر دیوید هاروی به ایران

در باره سفر دیوید هاروی به ایران

سیاوش دانشور

شهرداری تهران به زعامت پاسدار قالیباف از دیوید هاروی استاد ممتاز جغرافیا و انسان شناسی دعوت کرده است تا برای ایراد یک سخنرانی در تهران تحت عنوان “عدالت شهری و زنان” به ایران سفر کند. قرار است سخنرانی وی در تهران، اگر این سفر صورت بگیرد، در روزهای ۲۰ و ۲۱ آذر ماه صورت بگیرد. دیوید هاروی به “جغرافیدان سرخ” معروف است. او از دیدگاه و نگرش مارکسی دفاع میکند و برای برخی بعنوان تئوریسین مارکسیست شناخته میشود. بحث این یادداشت بررسی نحوه نگرش و برداشت هاوری از مارکس نیست. بحث اینست که آیا مناسب است هاروی به میزبانی جمهوری اسلامی در تهران سخنرانی کند و این اقدام جمهوری اسلامی چه هدفی را دنبال میکند؟

واضح است این حق دیوید هاروی و هر کسی است که به هر جای جهان سفر کند و از دیدگاههایش سخن بگوید. اما بحث به این حق بدیهی فرد و در اینجا هاوری محدود نمیشود. اگر هاروی به کشوری سفر میکرد که حداقل آزادی بیان و ابراز وجود سیاسی را برای شهروندان آن جامعه پذیرفته بود، شاید اصولا بحثی ضروری نبود. اگر هاروی به کشوری سفر میکرد که بطور فرمال و در سطح حقوقی و قانونی برابری زن و مرد را پذیرفته بود به طریق اولی بحثی در مورد سفر وی ضروری نبود. اما دیوید هاروی قرار است به کشوری سفر کند که آپارتاید جنسی و اسلامی ستون اساسی و هویت حکومت آنرا را تشکیل میدهد و زن کُشی و زن آزاری جزو تلاش روزمره و تعطیل ناپذیر آنست. هاروی قرار است مهمان حکومتی باشد که تروریسم اسلامی را به جهان صادر کرده است و سران و کاربدستان این حکومت پرونده صد هزار اعدام را زیر بغل دارند و هنوز با وقاحت از آن دفاع میکنند.

آقای دیوید هاروی مارکسیست به کشوری سفر میکند و مهمان حکومتی است که کارگران و معلمان و زنان معترض را بجرم اعاده حقوق بدیهی و پایمال شده شان دستگیر و به زندانهای طویل المدت محکوم میکند و هزاران فعال اجتماعی و رهبر کارگری را بقتل رسانده است.

بعید است جغرافیدان سرخ در دنیای انفورماتیک و انفجار اطلاعات نداند که در ایران و کُره و برزیل و ترکیه چه میگذرد. بعید است وی اطلاع نداشته باشد که این حکومت با شهروندانش اعم کارگران و زنان چه رفتاری دارد و قوانین آن راجع به حقوق پایه ای و بدوی انسانها چه میگوید و چگونه عمل میکند. حتی بعید است که آقای هاروی نداند که این امکان برای وی وجود ندارد که در فضای بالنسبه آزاد و غیر کنترل شده و غیر پلیسی و غیر امنیتی وی میتواند سخنرانی کند و حرفهای مستمعین اش را بشنود. اما دنیای آکادمیک و فردمحوری و استاد مهمان بودن هم قوانین خودش را دارد و این دیگر به نگرش فرد مربوطه ربط مستقیم و یک به یکی ندارد. این سفر مشابه سفر یورگن هابرماس در دوره خاتمی است. هابر ماس را به تهران دعوت کردند تا راجع به مدینه النبی خاتمی، یعنی جامعه مدنی در قالب دانشگاهی و روشنفکرانه اش سخن بگوید. هابر ماس بعنوان وارث مکتب فرانکفورت به تهران رفت تا از نوعی از نگرش چپ و نوعی از “مارکسیسم” سخن بگوید که خود دو خردادیها راه را برای آن باز کرده بودند تا کمونیسم انقلابی را با آن بکوبند. حال دیوید هاروی بعنوان منتقد سرمایه داری میخواهد مثلا در سخنرانی اش در دانشگاه تهران به میزبانی آدمکشان شهرداری تهران چه بگوید و چه تاثیری بگذارد؟

هر کسی هر انتقادی به هاروی و نوع مارکسیسم وی داشته باشد، به هر حال وی شخصیت مورد احترامی است. هاروی نباید سابقه و احترام خود را بپای رژیمی بریزد که در قتل عام مارکسیست ها و کمونیست ها گوی سبقت را از جنایتکاران ضد کمونیست دنیا ربوده است. سفر دیوید هاروی به ایران یک اشتباه سیاسی خطرناک بدوا برای خود وی است و اعتبارش را نزد کسانی که به هر حال برای وی احترامی قائل اند زیر سوال میبرد. چپ ایران در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ بنا به رابطه دیرینه و تجربه کادرهای آن با جنبش ملی فلسطین احترام وافری برای یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین داشت. اما وقتی بعد از قیام یاسر عرفات به ایران سفر کرد و به دیدار خمینی آمد، این چپ شوکه شد. همانطور که از سفر امثال کاسترو و اورتگا و هم جهتی ناسیونالیسم ضد امپریالیستی با جریان اسلامی در ایران شوکه و آچمز شد. عرفات در یک دوره انقلابی بجای اینکه کنار جریانات چپ آن انقلاب بخون کشیده شده قرار بگیرد، در کنار خمینی و مرتجع ترین جریانی که بعنوان ضد انقلاب اسلامی به قدرت پرتاب شده بود ایستاد. این تجربه و موارد مشابه آن باید باندازه کافی درس برای آموختن داشته باشد. دیوید هاروی نه رهبر جنبش معینی است و نه چهره ای مانند عرفات و کاسترو و اورتگا. وی بعنوان یک شخصیت آکادمیک به کشوری سفر میکند که مطبوعات ضد کمونیستی و امنیتی و اطلاعاتی اش تنها در دو سال گذشته کوهی از کتاب و سناریو و جعل و تحریف علیه شخصیت ها و رهبران کمونیست و چپ آن جامعه تولید کرده است. دوستداران دیوید هاروی خوب است نسخه هائی از “مهرنامه” ها و “اندیشه پویا” ها و نوارهای اعتراف گیری و پرونده سازیهای اطلاعاتی و امنیتی را برای وی بفرستند یا مفاد آنرا برایش ترجمه کنند تا شاید وجدان علمی و انتقادی وی را تکانی بدهد.

رژیم اسلامی از دعوت هاروی به ایران چه هدفی دارد؟ آیا میخواهند راجع به نظرات هاروی در باره جایگاه شهر و شهر نشینی و حقوق شهروندان تبلیغ کنند؟ آیا میخواهند نقش زن را در جامعه شهری از زبان یک مارکسیست غربی ترویج کنند؟ آیا میخواهند از هاروی بعنوان یک تله برای شناسائی چپ ها و مارکسیست ها استفاده کنند؟ آیا میخواهند رابطه اسلام و مدنی چی گری اسلامی و حقوق زن را برایشان تبئین کند؟ جمهوری اسلامی و شهرداری تهران که فسادش شهره آفاق است، هر اهدافی را دنبال کند، در این واقعیت که میخواهد چپ انقلابی را ذلیل نشان دهد و در بهترین حالت به مارکسیسم قانونی و بی آزار و غیر انقلابی و غیر انتقادی و غیر دخالتگر و فلسفی در تقابل با مارکسیسم و کمونیسم انقلابی و کارگری میدان دهد، تغییری ایجاد نمیکند. هاروی اولین کسی از سنخ روشنفکران دانشگاهی نیست که به ایران سفر میکند و آخرین آن نیز نخواهد بود.

سفر دیوید هاروی به ایران مستقیم و غیر مستقیم تائید حکومتی است که پرونده سنگینی از جنایت و تعدی به حقوق انسانها دارد. سفر هاروی به ایران یک اشتباه فاحش سیاسی است که بدوا خود وی را بی اعتبار میکند. دعوت جمهوری اسلامی از هاروی یک پروژه سیاسی دست راستی است که دستکم روی اعمال سرکوبگرانه و توحش اسلامی علیه کارگران و زنان در آن جامعه میخواهد سرپوش بگذارد. دیوید هاروی نباید به ایران برود. باید وی را از این اقدام مُضر سیاسی منصرف کرد.

۱۰ نوامبر ۲۰۱۶