سیاوش دانشور -انتخابات آمریکا دو راهی کلینتون – ترامپ

انتخابات آمریکا

دو راهی کلینتون – ترامپ

 

سیاوش دانشور

آمریکا “قبله” دمکراسی خواهان جهان است. این نکته باید براستی مایه شرمساری این اردوگاه باشد که سرنوشت دمکراسی در دست تعدادی مولتی میلیاردر و سرمایه دار بدنام متشکل در دو حزب جمهوریخواه و دمکرات است که کارنامه ای سیاه از جنایت علیه مردم محروم آمریکا و جهان دارند. حکومتی که حتی امثال ساندرز را که پاره تن این نظام است تحمل نمیکند. امثال ساندرز و کوربین پدیده ای جدید و خلاف جریان نیستند، آنها نه فقط قرار نیست از سیستم کنونی فراتر بروند بلکه نفس موضوعیت پیدا کردن موقتی آنها چیزی جز انعکاس فشار نارضایتی وسیع در جوامع غربی و بی اعتباری نظم موجود و سیستم مبتنی بر دمکراسی نیابتی نیست. وقتی بیشتر مردم کارگر و زحمتکش و نسل جوان بی آینده شرکت در این نوع انتخابات ها را “انتخابی بین طاعون و وبا” تلقی میکنند، آنوقت عناصر چپ تر جناح چپ و مرکز بورژوازی با لفاظی های شبه سوسیالیستی موضوعیت پیدا میکنند. با اینحال، بورژوازی وحشت زده و آنتی کمونیست همین را هم تحمل نمیکند. سازماندهی شبه کودتا علیه جرمی کوربین در حزب لیبر انگلستان و کنار زدن ساندرز بنفع کلینتون در حزب دمکرات آمریکا، از این واقعیت حکایت میکند که سرنوشت قدرت سیاسی در دمکراسی امروز، نه توسط همان “رای” افراد اتمیزه و بدون انتخاب و بدون تاثیر در سیاست بلکه توسط جریاناتی تعیین میشود که منافع استراتژیک سرمایه را حراست میکنند.

 

هیلاری کلینتون شخصیت مورد علاقه بسیاری از فمینیست های امروز در موقعیت نامناسب سیاسی و جسمی قرار دارد. او قرار نبود به اعتبار پلاتفرم متفاوتی در این انتخابات سُکان قدرت سیاسی را در کاخ سفید برای دوره آتی در دست بگیرد. حزب دمکرات و اوباما امیدوارند که مردم از وحشت ترامپ به کلینتون رای بدهند. چیزی شبیه دو قطبی لوپن – شیراک در چند دوره قبل انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه. نفس این “انتخاب” براستی حقیر است. حقارتی جمعی که از وحشت قدرت گرفتن یک فاشیست کله پوک با “درایت جمعی” توجیه میشود. در واقع آنچه اتفاق می افتد، یک دو راهی مرگبار است که فقدان آلترناتیوی در بیرون چهارچوبهای پارلمانی آنرا موجّه و معقول جلوه میدهد.

 

انتخابات آمریکا و تبلیغات حول آن در مدت نسبتا طولانی با هزینه های نجومی و روشهای پوپولیستی و شوهای هالیوودی، این واقعیت را برای هزارمین بار تاکید میکند که مردم در آمریکا و دمکراسیهای غربی بی نقش ترین و حاشیه ای ترین ها در سیاست هستند. هنر دمکراسی اینست که شهروندان را به سیاست بی تفاوت و در انفراد خویش منزوی و منکوب کند. دمکراسی چهارچوبی برای دخالت شهروندان در سیاست نیست بلکه مکانیسمی برای دست بدست شدن قدرت از مجرای انتخابات دوره ای و نظام پارلمانی برای تداوم انقیاد سیاسی و اقتصادی اکثریت عظیم شهروندان و مشروعیت دادن به دیکتاتوری اقلیت ناچیز طبقه بورژوا است. دمکراسی در قلمرو سیاست همان بیحقوقی ای را نهادینه میکند و قانونیت میبحشد که سرمایه در قلمرو اقتصاد متکی به آنست. در اقتصاد سرمایه داری این منفعت فرد بورژوا و منطق حرکت و سود سرمایه است که حرف اول را میزند و اسارت و انقیاد کارگر در جامعه طبقاتی را تداوم میبخشد. دمکراسی مُشتق سیاسی این قانون بنیادی سیستم مبتنی بر بردگی مزدی است. کاندیدهای این تاک شوی انتخاباتی، مستقل از اینکه چه کسانی هستند و چه وعده ای میدهند و یا به کدام حزب سیاسی طبقه حاکم تعلق دارند، بازیگرانی در چهارچوب این سناریوی بنیادی هستند. یادمان نرود که بسیاری از سینه چاکان دمکراسی و مفسران سیاسی نان به نرخ روز خور، در سیمای اوباما و بعدتر اولاند “نسیم تغییر” را وعده می دادند. اگر از تفاوتهای میکروسکوپی اوباما و بوش بگذریم، همه دیدند که وعده های “تغییر” اوباما و “ما میتوانیم” ها پوچ از آب درآمد. همه دیدند که فرانسوا اولاند علیه طبقه کارگر فرانسه از سارکوزی وحشیانه تر عمل کرد و سیاستهایش میلیتاریستی تر بود. آمدن و رفتن این عناصر، و صد البته سیاست مُذبذب امثال ساندرز که بحق نفرت بسیاری از هوادارانش را در آمریکا برانگیخته است، لااقل این خاصیت را داشت که توهمات چپ غیر کارگری به جناح مرکز و شبه رفرمیست بورژوازی را دود کند و به هوا ببرد.

 

طبقه کارگر در آمریکا و اروپا برای برون رفت از موقعیت اسارتبار کنونی خویش و بازکردن افقی متمایز در جامعه، ضروری است به چهارچوبهای فراپارلمانی فکر کند و آلترناتیوی متمایز از کل طبقه بورژوازی را طرح و بمیدان بیاورد. در فقدان چنین آلترناتیوی و در پس شوی انتخاباتی سرمایه داران متفرقه، این طبقه کارگر است که قرار است بار دیگر برای تحقق رویاهای ارتجاعی بورژوازی آمریکا جانفشانی کند. *

 

۱۶ سپتامبر ۲۰۱۶