سياوش دانشور -نکاتی در باره اوضاع سياسى ایران

نکاتی در باره اوضاع سياسى ایران

سياوش دانشور

بارزترين مشخصه اوضاع سياسى کنونى ايران بعد از برجام، بى ثباتى و شکنندگى حاکميت، گسترش اعتراضات کارگری و توده اى، “خطر” انفجار توده عظیم گرسنگان، بیکاران، حاشیه نشینان شهری و دورنماى شيرين سرنگونى ارتجاع اسلامی است. در اين دورنمای طوفانى، جمهورى اسلامى سياستى جز جنگ براى بقاى خود ندارد. اتکا به سرکوب خشن و اعدام و ترور در قلمرو سياست و اتکا به سلاح کشتار جمعى فقر و گرسنگى در قلمرو اقتصاد، تنها چشم انداز جمهورى اسلامى است. لذا مانورهائى که براى “حل بحران در درون نظام” دنبال ميشود به دلائل متعدد از پيش محکوم به شکست است.

اولا، بحران سياسى از اختلاف در بالا شروع نشده تا با حل و یا تعدیل آن در بالا حل شود. منشا بحران در پائين است. جمهوری اسلامی یک وصله ناجور به پیکر جامعه ایران است. اکثریت عظیمی از جامعه اعم از کارگر و زحمتکش، زنان اسیر آپارتاید اسلامی، جوانان بدون آینده این حکومت را نمیخواهند. این نخواستن است که رودروئى بالائى ها را به مرحله تعيين کننده رسانده است. ثانيا، سازش در بالا زمانى موثر است که نتيجه اش به کنترل پائين و بازگشت به “وضعيت عادى” منجر شود. چنين چشم اندازى ابدا وجود ندارد و متوهم ترين کسانى که چنين فکر ميکردند امروز با ترديد کامل به چنين فرضى نگاه ميکنند. ثالثا، اگر تهديد سرنگونى نظام جدى است، آنوقت تشديد جدال جناح هاى حکومتى اجتناب ناپذير است. آنها ناچارند بنا به “وضعيت جديد” پرچم “نجات نظام” را بردارند و وارد نبرد آخر شوند. تهديد سرنگونى به وحدت در بالا منجر نميشود، برعکس، جمهورى اسلامى ناچار است از درون خود را فشرده کند، به تصفیه های درونی رو بیاورد، آرایش جدیدی اتخاذ کند و براى بقا تا لحظه آخر مقاومت کند.

اساس پلاتفرم جناح موسوم به اصولگرا تشديد حاکميت چکمه و گلوله و حکومت نظامى است. سياستى که بايد به “جراحى بزرگ” ختم شود. بزعم بيشتر عناصر در قدرت اين جناح، هر ذره تزلزل در این سیاست، بسرعت کنترل اوضاع را از دست شان خارج میکند. این شرایط طیف اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتى را برسر دو راهى خطرناکى قرار داده است. هم تلاش دارند خود را “رهبر” مردم معترض معرفى کنند و با اين کارت در بالا بازى کنند، و هم ميخواهند اعتراضات در جامعه را “در چهارچوب قانون” اسیر کنند. اين پلاتفرم، دیگر کفگیرش به ته دیگ خورده و روحانی به احتمال قوی آخرین عنصر حکومتی بود که نفسهای مصنوعی را به پیکر متعفن ارتجاع اسلامی رساند.

برخورد مردم به اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتى دقيقا نقطه مقابل برخورد جناح راست با آنهاست. ارزش مصرف اصلاح طلبان و اعتدالیون برای مردم در وجود اختلاف و شکاف میان آنها و جناح دیگر است. لذا زمانی که اصلاح طلبان، اعتدالیون و فرصت طلبان متفرقه، علنا و صریحا، نجات نظام را بعنوان سیاست محوری شان اعلام میکنند و راسا هر اعتراض راديکال کارگران و مردم زحمتکش را سرکوب میکنند، خاصيت موقت و تاکتیکی شان را نزد مردم از دست ميدهند. مردم در اين جناح جماعتى را ميبينند که ميتوانند شکاف نظام را بيشتر کنند و از اين شکاف براى تهاجم به همه شان استفاده کنند. در سوی دیگر، تمام اهميت اصلاح طلب حکومتى براى نظام و خامنه ای ها اينست که بتواند نقش سوپاپ اطمينان را براى نجات نظام ايفا کند، وقت بخرد، و اوضاع را با سياستهايش کنترل کند. اما زمانی که قادر به اين کار نيست اهميتش را از دست ميدهد. ائتلاف خاتمی- رفسنجانی- روحانی- موسوی اگر حتی در هدف نجات و بقای نظام جدی باشند، باید به جنگ خامنه ای و شرکا میرفتند. امری که از این بی جُربزه ها بسیار بعید است. چون میدانند حتی اگر چنین جسارتی بخرج دهند، قطب سوم وارد ماجرا میشود و آنها اولين قربانيان تقابل جامعه با حکومت اسلامى خواهند بود. خصوصیت پدیده اصلاح طلبی حکومتی در دوره بحران اینست که اگر تمکين کند نابود ميشود و اگر بجنگد و حتى “پيروز” شود، تنها دريچه اى به تعادلى جديد خواهد شد. اینها راسا آینده ای ندارند.

سوالات اساسی جامعه
برخلاف تلاش رسانه های قلم به مزد، مسائل محوری در سیاست ایران تقابل خامنه ای- روحانی و در بیانی کلی تر، تقابل جناح اصولگرا با جناح اصلاح طلب و پرو غربی در ایران نیست. این در بهترین حالت عکسی یک بعدی از یک واقعیت چند بعدی و پیچیده سیاست در ایران است. مسائل جامعه ايران گسترده و متنوع و اساسى اند. از آزاديهاى سياسى تا گشايش فرهنگى، از تقابل با دخالت مذهب در جامعه تا مسئله زن، از توقعات نسل جديد تا مسئله فقر و گرسنگى، از ناامنى اقتصادى و اجتماعى تا انواع مصائب اجتماعى هر کدام نيروى وسيعى را پشت خود بسيج ميکند. پيشروى مبارزه سياسى در اوضاع کنونى در گرو شناختن سوالات اصلى جامعه و توجه و تمرکز روى آنست. چند قلمرو اجتماعى، از موضع اجتماعی منافع استراتژیک طبقه کارگر و جنبش کمونيسم کارگرى که چشم انداز دگرگونى بنيادى وضع موجود را دنبال ميکند، اهميت محورى دارند؛

۱- سرنگونى
ما قبل از برجام و در اوج قیل و قال رسانه ها در باره برجام تاکید کردیم که مسئله اساسی مردم ایران سرنگونی جمهوری است. تصریح کردیم که نخواستن حکومت و نفى وضع موجود بيش از پيش به بستر اصلى سياست ایران تبديل ميشود. امروز همه دارند در باره “انفجار بزرگ” و “فروپاشی اقتصادی” و “تهديد جدى نظام” هشدار ميدهند. برجام نتوانست برای حکومت اسلامی تضمینی باشد و لااقل بحرانهایش را تخفیف دهد. معلوم شد که کنترل اوضاع با شيرينى خوردن در بالا و وعده دروغين کمى آزادى محقر به مردم در چهارچوب قانون حل و فصل نميشود. همين وضعيت اتخاذ سياستهاى ويژه براى دو جناح را الزامى ميکند. براى دو جناح نجات نظام از سرنگونى و براى مردم آزادیخواه سرنگونى سياست فورى روز است. پيشروى در امر سرنگونى رژيم اسلامى در گرو عقب راندن سياست نجات نظام توسط دو جناح حکومت و موئتلفين اپوزیسیونی شان است. در سرنگونى جمهورى اسلامى، عليرغم اهداف و سياستهاى متمايز جنبشهاى مختلف سياسى، اکثريت عظيمى از جامعه ايران ذينفع اند. اما اين گوشه اى از جنگ قدرت است که طبقات اجتماعى و جنبش هاى سياسى تلاش دارند به نفع خود فيصله دهند. دراين وضعيت مشخص، ما براى سرنگونى انقلابى کل جمهورى اسلامى و یک پروژه سوسیالیستی تلاش میکنیم.

٢- ايستگاههاى سازش
مهمترين خطر براى هر جنبشى که براى تغيير به ميدان آمده است ايستگاههاى سازشى است که در سر راه آن قرار ميدهند. در یک کلام پدیده اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتى همراه با هوادارانشان در بیرون حکومت، تلاش دارند اعتراض و سرنگونى خواهى کارگران و مردم آزادیخواه را در چهارچوبهاى نظام و قانون اسلامى محدود و مشروط کنند و حداکثر به خامنه اى و شرکا تنزل دهند. سياست انقلابى اما با عبور از نظام و بر نفى ارکانهاى سياسى – ايدئولوژيک و انحلال ارگانهای سرکوب قدرت فائقه تکيه دارد. کارگران و اکثريت مردم حکومت فقر و گرسنگى نميخواهند، يک زندگى شايسته را حق مسلم خود ميدانند، و آنها برسر چگونگى سياست تشديد فقر و گرسنگى مسابقه گذاشته اند! زنان آپارتايد اسلامى نميخواهند و آنها نهايتا “زنان سبز محمدى” و داستان کهنه “عدم تناقض اسلام و حقوق زن” را موعظه ميکنند! مردم ميگويند زندانيان سياسى را آزاد کنيد، جرم سياسى نداريم، زندانهاى سياسى را ببنديد، آنها از آزادى زندانيان خودى و مقابله با مخالفين “اصل نظام” و سرکوب و کشتار آنها دفاع میکنند! مردم خواهان کوتاه کردن دست مذهب از زندگى شان هستند و حکومت مذهبى نميخواهند و آنها با پرچم “اسلام رحمانی و بازگشت به دوران طلائی امام” قاتل به نجات نظام مى آيند! درهم شکستن نقاط سازش که توسط حکومتيها و اپوزيسيون راست موئتلف شان جلو مبارزه توده مردم قرار ميگيرد، يک شرط پيشروى سياست اردوی انقلابى برای سرنگونى است. جنبش و سياست راديکال کمونيستى کارگرى در تحميل هر درجه عقب نشينى به رژيم اسلامى ذينفع است اما براى سرنگونى تمام و کمال اين نظام تلاش ميکند. درهم شکستن نقاط سازش بالائيها که تلاشى براى فلج سياسى و عملى جنبش پائينى هاست، يک قلمرو تعطيل ناپذير و مهم جدال براى سرنگونى و کسب قدرت سياسى است.

٣- جنبش کارگرى، شورش گرسنگان
جنبش کارگرى عميقا در سرنگونى حکومت اسلامى ذينفع است و بيش از هر جنبشى توان عينى به پيروزى رساندن اين هدف فوری را دارد. جنبشهاى سياسى دست راستى در حکومت و اپوزيسيون تلاش دارند کارگران را به نيروى اهداف ارتجاعى و ضد کارگرى خود تبديل کنند. رژيم اسلامى که راسا با پرچم رياضت اقتصادى، پادگانى کردن کارخانه ها، قانون و مقررات زدائی، سرکوب اعتراضات کارگرى و فعالین کارگری تلاش دارد خطر “جنبش يقه آبى ها” را منتفى کند. اما جنبش کارگرى بازيگر بسيار مهمترى از آنست که بشود با اين تمهيدات مهارش کرد. امروز با وضعيتى روبرو هستيم که نان خشک و خالى گير بسيارى از کارگران و محرومان نمى آيد. وزیر مفت خورشان اعتراف میکند که سی در صد مردم حتی نان برای خوردن ندارند. اما اين حکومت ضد کارگر به همين هم رضايت نميدهد. آنها با اجراى طرح رياضت اقتصادى، حذف سوبسیدها، شعار “اقتصاد مقاومتی” و صد البته اختلاس و دزدیهای نجومی شان، همزمان انتظار فداکاری کارگران در راه “مام وطن اسلامی” را دارند! این تناقض مُهلک دیر یا زود با طوفان اعتراض کارگرى و شورش گرسنگان روبرو خواهند شد. طبقه کارگرى که حقيقتا و به معناى واقعى کلمه “چيزى براى از دست دادن ندارد” و ميتواند در راس ميليونها گرسنه هر ژنرال و سردار فرماندارى نظامى شان را توى سوراخ کند. کارگران بسرعت به محور نخواستن حکومت و سياست سرنگونى تبديل ميشوند. سرنگونى با عرض اندام طبقه کارگر و جنبش ضد فقر، افق ضد کاپيتاليستى و انقلابى کارگران را بر صحنه سياست ایران ميکوبد.

۴- جنبش ضد آپارتايد
مسئله زن يک مسئله کليدى و تعيين کننده جامعه ايران است. هیچ تحول جدی سیاسی در ایران بدون حضور و نقش مهم زنان قابل تصور نیست. اين جنبش در اساس خود ضد حکومت اسلامى و تبعيض براساس جنسيت است. اسلاميها و ناسيوناليستهاى متفرقه ميخواهند اين جنبش را در زندان “اسلام رحمانی” و نهايتا در زندان “ايرانيت” اسير و زمينگير کنند. اما اين جنبش ضد تبعيض و برابرى طلب است و اين تنها افق آزاديخواهى و برابرى طلبى سوسياليستى طبقه کارگر است که ميتواند پيروزى اين جنبش را تضمين کند. کمونيسم کارگرى پرچمدار پر حرارت رفع تبعيض براساس جنسيت و برابری بیقید و شرط زن و مرد در تمام شئون اجتماعی است. جنبش کمونيستى طبقه کارگر ميراث دار ٨ مارس جنبش بین الملل سوسیالیستی و امر برابرى زن و مرد است. در ايران امروز جنبش برابرى زن و مرد جنبش و جبهه اى قائم بذات و تعیین کننده از مبارزه انقلابى است که نيرو و قدرت عظيمى به آلترناتيو کارگرى آزادی جامعه ميدهد.

۵- جنبش ضد اسلام
ضديت عمیق با مذهب و مشخصا اسلام در ايران که صدای آخوندها را درآورده است، محصول روشنگرى فرهنگى و فلسفى نيست، بلکه محصول عملکرد تا مغز استخوان فاسد و توحش رژيم اسلامى در ايران و جنبش اسلام سياسى در منطقه و جهان است. ايران يکى از ضد دين ترين کشورهاى دنيا است و جنبش ضد مذهبى نسل جديد پتانسيل عظيمى در تقابل با حکومت اسلامى و اسلام زدگی عمده نیروهای اپوزیسیون ایران دارد. طبقه کارگر براى نظامى سکولار و پيشرو مبارزه ميکند. سکولاریسم در سیاست و مذهب زدایی در ابعاد اجتماعی و فرهنگی سیاست انقلابی کمونیسم کارگری است. امروز جنبش ضد مذهبى عمدتا در بيان خواست سکولاريسم خود را نشان ميدهد اما اين نوک کوه يخ تسویه حساب با اسلام در يکى از مهمترين مراکز قدرتش است. جنبش کمونيستى طبقه کارگر توجه جدى به پتانسيل عظيم انقلابى و آزاديخواهانه جنبش ضد اسلامى دارد و در استراتژى پيروزى کارگرى روی آن بعنوان يک فاکتور قدرتمند اجتماعى حساب میکند. امروز اکثريتى عظيم بطور واقعى خواهان کوتاه شدن دست مذهب از زندگى شان هستند. این مهم بدون انحلال کلیه نهادهای مفتخور دستگاه عریض و طویل صنعت دین میسر نیست.

۶- سياست انقلابى – حزب انقلابى
بدون سياست انقلابى و بدون حزبی که عمل اجتماعى طبقه انقلابى را شکل دهد، امکان پیروزی و حتی پیشروی متصور نیست. امروز حتی یک فعال کارگرى و کارگر مبارزى پيدا نميشود که نداند قدرت طبقه کارگر در تشکل اوست. معضل هنوز پس زدن اختناقى است که مانع تشکل کارگران است. اوضاع کنونى و ميل جامعه به تغيير در جامعه علیرغم سرکوب شدید اين سد را دارد ميشکند. سياست انقلابى و ايجاد سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر و توده مردم آزاديخواه شرط اساسى پيشروى و دخالت نيروى انقلابى در اوضاع کنونى است. همين امروز ميزان آمادگى در ميان طبقه کارگر در قياس با سال قبل گسترده تر است. درعين حال وسواس اصولی و درست به اتخاذ سياستهائى که صف طبقه را مخدوش نکند يک مسئله اساسى است. طبقه کارگر و بويژه گرايش راديکال و کمونيست طبقه از سياست انقلابى کم نمى آورد. مسئله چگونگى تشکل در اوضاع امروز است. تنها تشکلهائى در شرايط کنونى ميتوانند موثر و با اهداف کارگرى منطبق باشند که قابليت تبديل به سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر را در متن شرايط متحول سياسى داشته باشد. کارگران و کمونیستها باید سازمانهای کمونیستی مخفی شان را بسرعت ایجاد کنند. شوراهای کارگری آن سازمانهائى هستند که ميتوانند نقش بسيج طبقه و نيروى عظيمى در جامعه را براى سرنگونى و برای انقلاب کارگرى ايفا کنند. کارگران امروز به معنى وسيع کلمه به تشکل اعم از حزبی و توده اى نياز دارند.

ایجاد و گسترش سازمانهای حزبی و کمونیستی درون طبقه کارگر، دامن زدن به جنبش مجامع عمومى کارگرى در محيطهاى کار و زيست، تقويت شبکه هاى فعالين و رهبران کارگرى کمونیست و پیشرو، آمادگى و تدارک براى ايجاد و اعلام شوراهاى کارگرى در سطوح مختلف، اتخاذ ابتکارات انقلابی مانند سياست کنترل کارگرى در تقابل با سياست اخراج و تعطيلى صنايع، و تقويت مرتب وحدت و همبستگى کارگران جوهر تلاش براى ايجاد سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر است. حضور طبقه کارگر چه بصورت جنبشى متمايز در قلمرو سیاست سراسری و چه بعنوان رهبر اعتراض علیه جمهورى اسلامى ضرورتی مبرم است. تنها کارگران ميتوانند در مقابل سياستهاى ناسيوناليستى و فاشيستى و اسلامى حکومتى، شعارها و خواستهاى انقلابى مردم آزادیخواه را شکل دهند و تنها کارگران و کمونيستها ميتوانند جنبش توده اى براى سرنگونى را به جنبشى حقيقتا انقلابى براى نفى کل اين نظام ارتقا دهند.

۷- آلترناتيو کارگرى
بن بست لاعلاج جمهوری اسلامی در متن بحران منطقه تشدید شده است و طبقات دارا و جنبشهاى سياسى شان چه در درون و چه در بيرون حکومت، همه براى حفظ وضع موجود و قالب زدن به خواست مردم زير چتر آلترناتيوهای ارتجاعی بورژوائى تلاش ميکنند. از بزک کردن نیروهای سناریوی سیاهی توسط دولتها تا تلاش برای آلترناتيو سازی هدفی جز تقابل با آلترناتيو کارگرى و راه حل چپ ندارد. در جدال قدرت سياسى بايد بعنوان يک طبقه و جنبش متمايز طبقاتى و با پرچم راه حل کارگرى آزادى کل جامعه پا بميدان گذاشت. کارگران در مقابل انواع تمهیدات برای نجات جمهورى اسلامى و طرح آلترناتیوهای قلابی بورژوائی که چیزی جز تداوم بحران و اوضاع کنونی نیست، پاسخ روشنى دارند: زنده باد حکومت کارگرى! در مقابل انواع تبعيض و ستم در جامعه پرچم کارگران برابرى و رفع تبعيض است. در مقابل مماشات با مذهب و نيمچه سکولارهاى اسلام زده پرچم کارگران حکومتى سکولار و پيشرو است. در مقابل شناعت آپارتايد جنسى و تبعيض براساس جنسيت پرچم کارگران برابرى بيقيد و شرط زن و مرد و لغو نظام آپارتايد جنسى است. در مقابل نظام مبتنى بر فقر و فلاکت و اختلافات طبقاتى پرچم کارگران جامعه اى آزاد و مرفه و خوشبخت براى همگان است. کارگران در شرایط امروز برای دفاع از معیشت و زندگی و حرمت و موجودیت اجتماعی شان تلاش میکنند اما همین تلاش باید بعنوان گامهای طرح آلترناتیو کارگری آزادی جامعه در سیاست سراسری معنی شود. طبقه کارگر براى اينکه بار دیگر قربانى اين تحولات نباشد، بايد پرچم راه حل کارگرى را در مقابل کل جنبشهاى طبقات دارا برافرازد. کارگر بايد بار دیگر به “رهبر سر سخت” جامعه تبديل شود و بار ديگر اميد آزادى را در جهان طرح کند. بدون آلترناتيو کارگرى و تامين ملزومات آن بعنوان يک راه حل واقعى و اصیل براى جامعه، تلاشها و مبارزات تاکنونی کارگران به جیب بورژوازی می ریزد. *
۲ سپتامبر ۲۰۱۶