حسن معارفی پور- کولبه ری کار نیست، بلکه بردگی بردگی هاست

 کولبه ری کار نیست، بلکه بردگی بردگی هاست
کولبه ری مایه شرم برای بشریت امروزی است

تحلیل مارکسیستی کولبه ری


من خودم چند ماهی به این کار طاقت فرسا و کشنده مشغول بودم و زجر و بدبختی فقر و فلاکت اقتصادی را در یکی از حساس ترین و سرنوشت سازترین دوران زندگی ام را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده ام و تا روزی که زنده ام علیه سیستم های سرمایه داری که فقر و نابرابری و فلاکت اقتصادی را به میلیون ها انسان تحمیل کرده اند مبارزه خواهم کرد. اعتراضات بانه و مریون علیه کشتن کولبران مرزی در نفس خود کاملا برحق و اعتراضی انسانی است، اما نبود اگاهی طبقاتی و سوسیالیستی در بسیاری از موارد انسان ها را ناچار می کند که مطالبات اشتباهی و تدافعی را به عنوان مطالبات خود در اعتراضات توده یی انتخاب کنند. مطالبه یی مانند “کولبه ر نکشید” مطالبه یی تدافعی است. این مطالبه می گویید که اگر ما را راحت بگذارید که کولبه ریمان را بکنیم، ما هم کاری به شما نخواهیم داشت، این مطالبه برای این الغای کولبه ری نیست. برای ایجاد مشاغل برای همگان و تامین معیشت مردم و از بین رفتن نابرابری اجتماعی نیست. این مطالبه کاملا اشتباه است. ما باید اعلام کنیم که چنین مشاغلی باید از جامعه برچیده شوند و انسان ها به جای ناچار شدن به این کار طاقت فرسا و کشنده امکان یک زندگی ارام و انسانی داشته باشند و مشاغل انسانی برای همگان در دنیایی که تمام کارهای سخت و طاقت فرسا می تواند توسط ماشین صورت بگیرد، فراهم شود. انسان امروزی می تواند بدون حمل کالاهای سنگین و بدون کار طاقت فرسای بدنی و با سه ساعت کار در روز یک زندگی رفاهی داشته باشد، در صورتی که ثروت جامعه به صورت برابر بین انسان ها تقسیم شود. مشکل اما تقیسم و توزیع ثروت نیست. بازتوزیع ثروت خود یک مطالبه ی بورژایی و خرده بورژوایی است و سنت توزیع و تقسیم سرمایه سنتی رفورمیستی در جنبش های کلکتیویستی، انارشیستی و پرمتیو(عقب مانده و ابتدایی) است. یکی از سردمداران این سنت پرودون انارشیست و سوسیالیست تخیلی فرانسوی است. پرودون مشکل سرمایه داری را نه مناسبات تولیدی بلکه مناسبات توزیعی و توزیع ناعادلانه ی سرمایه می دانست. مارکس با بررسی نظریات پرودون در کتاب “فقرفلسفه” علیه کتاب “فلسفه ی فقر” پرودون و بعدها بعد از خواندن اقتصاد سیاسی انگلیسی در اثار دیگری مانند گروندریسه و کاپیتال (نقد اقتصاد سیاسی) این جهان بینی پرمتیو را شدیدا به نقد کشید و ان را توهم و خیالپردازی محض توصیف کرد. جان مینیارد کینز در دهه ی 30 اعلام کرد که انسان ها در دهه ی هفتاد می توانند با سه ساعت کار روزانه یک زندگی کاملا رفاهی برای خود درست کنند، در صورتی که ثروت به صورت “عادلانه تر” تقسیم شود و دولت کنترل اقتصاد را در اختیار بگیرد. نفس حرف کینز در مورد سه ساعت کار روزانه درست است، بی گمان در جامعه ی امروز و در قرن بیست ویکم یک ساعت کار روزانه هم کفایت رفاه و اسایش کل جامعه است و با ماشینزه شدن بیشتر کارهای خدماتی و سنگین که قبلا توسط انسان انجام می شد، امروز انسان ها می توانند با کنترل این دستگاه ها از راه دور استثمار را از بین برده و تقسیم کار انسانی و خلاق به وجود اورند. اما می توان گفت که کینز به مراتب از پرودون عقب مانده تر است و نظریه او که مبنای دولت های رفاهی در دهه ی هفتاد در شمال امریکا و اسکاندیناوی بود امروز به یک کاریکاتوری از دولت رفاهی تبدیل شده است و این نظریه ی عقب مانده ارزش خود را برای همیشه از دست داده است و می توان ان را در زباله دان تاریخ انداخت. انچه کینز و دیگر اقتصاددان ان بورژوازی و سوسیالیست های خیال پرداز و بعضا کسانی مانند مارسل موس صاحب نظریه ی “هدیه” نفهمیده و نخواهند فهمید، ساختار و فونکسیون نظام سرمایه داری است که بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استثمار انسان از انسان بنا نهاده شده است. مارسل موس در نظریه ی “هدیه” می گوید که در جامعه ما “هدیه می دهیم، می گیریم و جبران می کنیم”! اگر طبقات کارگر منتظر گرفتن هدیه باشند و اگر ما توهم این را در سر بپرورانیم که این نظریه ی مالیخولیایی در سطح اجتماعی و بزرگ کار می کند، باید در انتظار یک هدیه که هنگام تولد یا سر سال جدید می گیریم، از گرسنگی هلاک شویم. مارسل موس خود یکی از کسانی بود که در جنبش به اصطلاح سوسیالیستی و در واقع کلکتویستی و پرمتیو ان جی اویی کار می کرد و در تلاش بود از طریق دادن مبلغی از حقوق خود به ان جی او ها بشریت را به “رهایی” برساند. این انسان های رومانتیک و خیر در بین مذاهب مختلف هم پیدا می شوند و این راهکارهای عقب مانده، تاکنون نتوانسته دردی از یک نفر دوا کند. مساله ی مارکس که در کاپیتال و دیگر اثارش به صورت کنکرت به سراغ ان می رود، مساله ی تشریح سرمایه داری، سرمایه و پول به مثابه ی یک سیستم تولیدی، یک مناسبات اجتماعی، یک رابطه ی اجتماعی و غیره است. مارکس از طریق نقد اقتصاد سیاسی اسمیت و ریکاردو به این نتیجه می رسد که سرمایه داری هماطور که ریکاردو و اسمیت هم می گویند بر اساس ارزش افزونه ی اجتماعی کار می کند و برای این ارزش افزونه ی اجتماعی طبقه ی کارگر باید استثمار شود و استثمار از نظر مارکس با مراجعه به پرودون “دزدی” و با مراجعه به جرمی بنتام خلع ید و سلب مالکیت از پرولتاریا است. مارکس به این نتیجه می رسد که هر نوع تلاش برای رهایی انسان در گروه سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان یعنی بورژوازی و بورژواهاست. متاسفانه مارکس نتوانست پروژه ی کاپیتال را به سرانجام برساند و تئوری دولت مارکس بعدها بخشا توسط انگلس و بعد از ان توسط لنین، لوکاچ، هال دریپر، تاحدودی گرامشی و دیوید هاروی تکمیل می شود. در مورد دولت تئوری مارکسیستی این است که دولت ابزار سرکوب طبقاتی در دست یک طبقه است (لنین، دولت و انقلاب). برای رهایی از چنگال سرمایه داری و رهایی انسان به صورت عام، چیزی که مارکس در “نقد فلسفه ی حق هگل” مطرح کرده بود، از نظر لنین راهی جز در هم کوبیدن دستگاه دولتی، دستگاهی که منافع صاحبان ابزار تولید را پیش می برد و علیه پایینی ها از ابزار سرکوب بهره می گیرد، نیست. تصور این که دولت بورژوایی منافع توده های کارگر و زحمتکش را کم یا زیاد نمایندگی کند، تصور پوچی است، اما گرامشی در نظریه ی “انقلاب پاسیو” خود با بهره گیری از ماکس وبر و در عین حال نقد او این مساله را معرفی می کند که دولت های بورژوایی به مرور عقلانی می شوند و سعی می کنند، از طریق فرهنگ سازی “هژمونی” خود را به جامعه تحمیل کنند و “روانشناسی اجتماعی” توده ها را مهندسی کنند. این نظریه ی گرامشی به شدت مشکل دارد، چون ما مشاهده می کنیم که در دوران اعتراضات ساختار شکن و رادیکال چپ ها، چگونه “دولت های عقلانی” بورژوایی به شدیدترین شکل ممکن مخالفان بورژوازی، دولت، چپ ها، کمونیست ها و انارشیست ها را سرکوب می کنند. نمونه ی اخیر اعتراضات جی بیست در هامبورگ است. تمام اشکال سرمایه داری در خودی خود از یک تضاد لاینحل رنج می برند و ان تضاد کار و سرمایه است. نمی توان با تخفیف این تضاد و دادن بیمه ی بیکاری ناعادلانه بودن نظام سرمایه داری را برطرف کرد، چون در دولت های رفاهی هم سرمایه به صورت طبیعی به طرف بزرگ شدن و کسب سود بیشتر می رود و نیم کلاج دولت رفاه نمی تواند مردم را تا ابد با ارائه ی کاریکاتوری از خوشبختی به خوشبخت بودن متوهم کند. در همین سیستم ها هم این صاحبان شرکت ها و بانکداران و بروکرات ها و نظامیان عالی رتبه و صاحبان ابزار تولید هستند که از هر لحاظ شرایط رفاهی تری دارند و به قول جورج اورول بعضی ها برابرترند. سیستم اقتصاد کینزی و دولت رفاهی با تعرض تاچریسم و ریگانیسم و نئولیبرالیسم افسار گسیخته به شدیدترین شکل ممکن مورد تعرض قرار گرفت و هم اکنون مناسبات کاری در اروپا، قراردادهای سفید امضا، سواستفاده از نیروی کار ارزان و خاموش برای شرکت های موقت و فروش کارگران از یک شرکت به شرکت دیگر بسان برده و تحمیل شرایطی برده وار به کارگران پاره وقت، گرفتن هر گونه حق اعتراض و اعتصاب از انان و غیره و غیره نشان می دهد، که سرمایه داری غربی و دولت رفاهی که زمانی از جانب سوسیال دمکرات های مرتد به عنوان گل سر سبد سرمایه داری در بوق و کرنا شده بود، چیزی جز بردگی محض برای بشریت به وجود نیاورده و از نیروی کار ارزان و خاموش کارگران که به صورت انبوه به عنوان پناهجو به این کشورها میایند برای بازسازی اقتصاد بحران زده ی خود سوء استفاده کرده و با گذاشتن منت بر سر انان پز “دفاع از حقوق بشر” هم می دهند. سرمایه داری غربی به مراتب وحشی تر از سرمایه داری در مناطق دیگر است و اگر این جا به قول محافظه کارانی مانند مرکل هنوز امنیت و اسایش وجود دارد، به قیمت نابودی صدها هزار انسان در سوریه و میلیون ها انسان در عراق و افغانستان و دیگر کشور هاست.

به موضوع اصلی بر می گردم
کولبه ری چیست؟ کولبری یکی از وحشیانه ترین اشکال استثمار انسان است که در ان جدا از استثمار، خطرات جانی، بیماری های جسمی، خطر عبور از روی مین، خطر شکلیک از طرف ماموران دولتی هم متوجه ی کسانی می شود که دست به این عمل می زنند. دولت های جنایتکار که خود از طریق درست کردن بازار گمرک و گذاشتن مالیات های سنگین بر روی کالاهای خارجی میلیون ها و میلیاردها دلار از این طریق کسب می کنند، اقشار بیکار طبقه ی کارگر نوار مرزی به ویژه در کردستان را در چنان مضیقه یی قرار می دهند که به یکی از دشوار ترین اشکال استثمار انسان تن بدهند. در واقع انسان ها اعمالی را انجام می دهند که در گذشته و در حال حاضر از چهارپایان برای این کارها استفاده می شد. حمل بارهای سنگین از مناطق صعب العبور مرزی و مناطق سیم خار دار شده، بدون هیچ گونه امنیت جانی و چشم انداز حقوق بازنشستگی را می توان یکی از اشکال بربریت خواند.

کردستان اعتراضات توده یی به “کشتن کولبران”

اعتراضاتی که در کردستان به خصوص بانه، مریوان و دیگر شهرها جاری است، اعتراضات مردمی است که از فقر و نابرابری و مناسبات برده واری که جمهوری جهل و جنایت تروریست اسلامی و دولت سرمایه داری ایران به طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم و بیکاران جامعه تحمیل کرده است. این اعتراضات خشم فرو خورده یی است که هر لحظه می تواند بترکد و انفجار اجتماعی را در پی داشته باشد. میلیون ها نفر از مردم ایران زیر خط فقر قرار دارند و مردم خشمگین خون به جوش امده را هیچ دستگاه سرکوبی نمی تواند کنترل کند. شرایط استراتژیک کردستان هم به شکلی است که حاکمیت سیاسی ایران در این منطقه هیچ گاه نتوانسته است به یک نظام مورد اعتماد مردم تبدیل شود. بی دلیل نیست که وابستگان به نظام جمهوری اسلامی را در این منطقه “جاش” یعنی مزدور می خوانند. مردم کردستان ایران بی گمان ملیتانت ترین مردم کل ایران هستند و ملیتانسی حاکم در کردستان خود ریشه ی تاریخی در مقاومت مسلحانه و توده یی مردم، جنگ بیست و چهار روزه ی سنندج، سنت مبارزه ی مسلحانه و حضور پیشمرگ در سال های پناه و شصت و هفتاد در منطقه دارد، اما نمی توان با ملیتانسی و مطالبات ناروشن و بدون سازماندهی رادیکال و انقلابی یک انفجار اجتماعی را به یک پروسه ی انقلابی تبدیل کرد. در انفجار اجتماعی مردم تنها می خواهند نفی کنند چیزی را که نمی خواهد، اما انان نمی دانند که چه چیزی را می خواهند و این برای هر شورش و طغیان توده یی خطرناک است. ضرورت گسترش اگاهی طبقاتی و سازماندهی رادیکال و انقلابی از پایین در این اعتراضات، از شام شب برای فعالین رادیکال و کمونیست ضروری تر است. مبارزه با راسیسم و ناسیونالیسم کورد و احزاب مزدور که از خیابان به نفع گرفتن مطالبات از بالا استفاده می کنند، ضرورتی تاریخی است. گسترش ادبیات مارکسیستی در مورد سازماندهی، کار علنی و “قانونی”، قیام، اگاهی طبقاتی و تئوری دولت و انقلاب مارکس یک نیاز ضروری گریز ناپذیر است، که هر کس باید به سهم خود به ان پاسخ دهد. سازمان دادن شوراهای محلات و غیره را در بخش دیگر باز می کنم.

انتظار براورده کردن مطالبات مردم از جمهوری اسلامی توهمی بیش نیست، مردم و توده های کارگر باید به فکر دست به دست کردن قدرت سیاسی باشند

انچه که چپ های ایران در دوران انقلاب 57 متوجه نبودند و کلا چپ در بسیاری از مواقع متوجه نیست، ضرورت دست بردن به قدرت سیاسی است. نمی توان تا ابد از بورژوازی گدایی کرد. با گله و ناله و شکایت دنیا از چنگال استثمار رها نمی شود. با سوفیسم و زندگی درویشی به سبک انارشیست ها و تناسخ روح بشریت رها نمی شود. دعا کردن هم از همه ی این ها بدتر. مساله ی قدرت سیاسی و گفتمان به دست گرفتن قدرت سیاسی از جانب پرولتاریا در اینده ی تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران و تمام جهان را باید به یک گفتمان قوی تبدیل کرد. باید پوپولیسم و افکار محافظه کارانه و ادبیات پاستوریزه و غیره را به زباله دان تاریخ انداخت و از ضرورت قیام مسلحانه، اعتصاب، تشکل توده یی کارگری و حکومت کارگری در روز روشن در دانشگاه ها، محلات، هنگام کار، به قول مظفر محمدی حتی در قهوه خانه ها صحبت کرد. باید به مردم نشان داد که دنیای بهتری، دنیایی که در ان تولید کنندگان ثروت جامعه خود جامعه را کنترل و مدیرت کنند ممکن است و نه تنها ممکن است بلکه ضروری است، ضرورتی که اگر پاسخ نگیرد جامعه را به بربریتی وحشیانه تر از امروز جمهوری اسلامی تبدیل خواهد کرد. ما از همین الان باید با تمام قوا خود را برای حاشیه یی کردن نیروهای فاشیستی، مذهبی، سلطنت طلب،سکولار دمکرات، مجاهد، قومپرست، سناریو سیاهی، مزدور و غیره و غیره اماده کنیم و کمونیسم و سوسیالیسم را به عنوان تنها راه رهایی بشر به جامعه معرفی کنیم. هر انچه غیر از کمونیسم است، چیزی فراتر از استفراغ بورژوایی در قالب های روشنفکری نیست. کمونیست حقیقت است و این حقیقت باید به واقعییت جامعه ی بشری تبدیل شود. سلاح تبدیل ان پراکسیس انقلابی طبقه یی است که می تواند با اعتصاب و متوقف کردن چرخه ی تولید به مدت طولانی سرمایه داری و پروسه ی انباشت سرمایه را متوقف کند و این سیستم را زمین گیر کند.

من نمی توانم هیچ انتظاری از دولت فاسد و خونخوار ایران داشته باشم. این دولت باید سرنگون شود. من سیستمی را می خواهم که در آن استثمار انسان بر انسان پایان یابد، این نه کار رژیم سرمایه داری ایران است و نه هیچ رژیم سرمایه داری دیگری. مساله ی معیشت جامعه مساله ی ما کمونیست ها و طبقه ی کارگر است، به جای تلاش برای تحمیل مطالباتمان به دولت های فاسد بورژوایی باید به فکر قدرت سیاسی باشیم و مطالبات کارگرانی که توسط رژیم های بورژوایی نیم بند عملی می شود و یا پشت گوش انداخته می شود، خودمان با گرفتن قدرت سیاسی عملی کنیم، تا ناچار نباشیم به مطالبات تدافعی مانند “کولبر را نکشید”، “بزارید کولبری مان را بکنیم”، “حقوق معوقه یمان را بدهید” و غیره پناه ببریم. چپ ها و کمونیست ها باید از همین امروز برای گرفتن قدرت سیاسی آماده شوند. مساله ی انتقال قدرت سیاسی در فردای قیام باید از همین امروز مشخص شود. باید جلو ناسیونالیستیزه کردن مطالبات کارگران را گرفت‌. باید جلو گروه ها، احزاب و دستجات قومپرست، مزدور و سناریو سیاهی و باندهای گانگستری را گرفت. باید روشنگری کرد. آگاهی طبقاتی را گسترش داد. کمیته های کارگری محلات، کمیته های خودجوش و رادیکال مردمی، زنان، دانش آموزی و دانشجویی را سازمان داد. باید از همین امروز تمرین خودمدیریتی کارگری از پایین بکینم. شوراهای کارگری و خودجوش محلات را سازمان دهیم. باید مزدوران رژیم را حاشیه یی کنیم و به مردم بگوئیم که قدرت و توانشان در اتحاد طبقاتی و همبستگی شان است. یک انگشت به راحتی می تواند شکسته شود، اما مشت های گره شده زمانی که به هم می پیوندند، جانی ترین حکومت ها و دولت ها را به لرزه در می آورند. ما برابری می خواهیم، یک زندگی بدون تبعیض طبقاتی و قومی و نژادی می خواهیم. ما خواهان برابری زن و مرد هستیم. خواهان از بین رفتن فقر و فاصله ی بین شهر و دهات هستیم. این امر از بورژوازی میهنی بر نمیاید. بورژوازی مخالف برابری انسان هاست. اساس این نظام بر بهره کشی انسان از انسان و کسب حداکثر سود نهاده شده است. برای بورژوازی هدف وسیله را توجیه می کند. ما این را نمی خواهیم. ما چیز دیگری می خواهیم که سرمایه دارانه نباشد. دنیای بهتری برای همگان

زنده باد کمونیسم
حسن معارفی پور

08.07.17

برای خواندن مطالب من به زبان فارسی، المانی، انگلیسی و کوردی می توانید به سایت شخصی ام مراجعه کنید.

https://hassan-maarfipour.com/

hassan.maarfipoor@gmail.com