حسن معارفی پور-مساله ی رهایی ملی تاکتیک یا استراتژی!

مساله ی رهایی ملی تاکتیک یا استراتژی!

رهایی ملی یکی از پیچیده ترین موضوعاتی است که در بسیاری از مواقع چپ ها و کمونیست ها را به دامن ارتجاع محض برده است. انچه که بسیاری از کمونیست های امروزی و احزاب و جریانات سیاسی در گذشته نفهمیده اند، این است که مساله رهایی ملی تحت هیچ شرایطی یک مساله ی استراتژیک برای جنبش کمونیستی و حزب کمونیست طبقه ی کارگر نیست. از نقطه نظر فلسفه ی حق مارکسیستی مطالبات دمکراتیک باید پیرو مطالبات سوسیالیستی باشند، اما از نقطه نظر فلسفه ی حق بورژوایی هر مطالبه یی که حق و حقوق دیگران را زیر سوال نبرد و آزادی دیگران را خدشه دار نکند، قابل قبول است. ظاهر قضیه اصلا پیچیده به نظر نمی رسد، اما ماهییت قضیه پیچیده تر از ان است که  خیلی ها بتوانند ان را درک کنند. فلسفه ی لیبرالیسم و بورژوایی، هر چند ظاهرا در چارچوب های به ظاهر اراسته مفهوم ازادی را در تئوری تبلیغ می کند و از حق و حقوق “بشر” صحبت می کند، اما دفاع  این فلسفه در عمل از مناسباتی که بردگی انسان را عملا دامن می زند، این فسلفه و جهان بینی را به یک تیکه زباله ی بی ارزش تبدیل کرده است که به درد کاغذ توالت هم نمی خورد. تمام فلاسفه ی بورژوایی از عصر روشنگری تا امروز درغرب از جرمی بنتام و کانت گرفته تا فیلسوف اوباش و اریستوکراتی مانند نیچه و شوپنهاور و دیگران هر یک به نوعی علیرغم اختلافات جزئی شان با یکدیگر، بردگی برای اکثریت جامعه را در عمل پشت ساختار زبانی پیچیده پنهان کرده اند و به سبک سوفسطاییان به دنبال برنده شدن در مسابقات زبانی بوده و هستند. اساس فلسفه ی بورژوازی بر حق انسان و ازادی استوار نیست، بلکه بر حق استثمار انسان بر انسان و بردگی مزدوروی و بهره کشی انسان از انسان بنا نهاده شده است و تا زمانی که انسان نتواند چارچوب های بردگی را بشکند، صحبت کردن از حق و حقوق بشر و ازادی در چارچوب بورژوازی بلاهت و جهالت و تبهکاری است.

مساله یی که احزاب موسوم به کمونیست کارگری و حکمتیست به ویژه جناح اکثریت و طرفداران رحمان حسین زاده نمی فهمند این است که انها نه فلسفه ی لیبرالیسم را می شناسند و نه اطلاعی از فلسفه ی مارکسیسم دارند، همانطور که منصور حکمت هم از فلسفه ی مارکسیسم بی اطلاع بود و تمام مقالاتش مقالاتی سیاسی و نه فلسفی بودند.

این دوستان و رفقا در تاریخ منجمد شده اند، این ها مارکسیسم را به لجن کشیده اند و معتقدند که مارکسیسم ایات قران است که از اسمان نازل شده است و هر چه منصور حکمت “فرموده” باشد، در هر شرایط زمانی و تاریخی مشخص باید مثل قران کلمه به کلمه نقل شود. این نشان از سطحی نگری کشنده و بی سوادی سیاسی و نا آشنایی با الفبای فلسفه و مارکسیسم است. این نوع برخورد ها به مسائل من را یاد موضع گیری رفقایی می اندازد که به خاطر عرق خوری با کمونیست ها دستگیر شده بوند و در زندان های مخوف جمهوری اسلامی سالهای طولانی در دهه ی شصت تا هفتاد در زندان به سر برده اند. کمونیسم نه مذهب است و نه دین و نه ایدئولوژی و کمونیسم اصلا نمی تواند یک سکت خشک باشد، که جهان پیچیده ی امروز را کلمه به کلمه با اثار مارکس و انگلس و لنین و دیگران توضیح دهد. اصول پایه یی کمونیسم مانند براندازی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، اعتقاد راستین به مبارزه ی طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، نابودی استثمار و بهره کشی انسان از انسان، الغای طبقات و غیره را باید از اصول و مطالبات تاکتیکی، دمکراتیک و رفورمیستی جدا کرد. درایت لنین این بود که برخلاف به اصطلاح کمونیست های پوزیتویست انترناسیونال دوم به دنبال “یک مارکسیسم ارتدکس” نبود، بلکه لنین در” چه باید کرد”؟ مسائلی را مطرح کرد که از نظر اعضای کله پوک سطحی انترناسیونال دوم که کتاب های قطور و بی مایه می نوشتند، خیانت به کمونیسم مارکس خوانده شد. لنین اعلام کرد که اگاهی طبقاتی را می توان از طریق “یک حزب پیشتاز طبقه ی کارگر” و “روشنفکران متعهد و کمونیست” در شرایط ویژه از خارج از طبقه به درون طبقه ی کارگر منتقل کرد و او اعلام کرد که ما منتظر تکامل خودبخودی تاریخ  واستقرار کمونیسم به صورت تطورگرایانه نخواهیم ایستاد، درکی که منتج از درک مکانیکی، پوزیتیویستی، رفورمیستی و ارتجاعی از تاریخ بود، چیزی که مارکس در ایدئولوژی المانی به درستی مدت ها قبل از لنین و در جواب به سوسیالیست های خیال پرداز مانند ماکس اشترینر و هگلی های جوان، نقد ان را مطرح کرده بود: یعنی ضرورت عنصر پراتیک انسانی برای تغییرات بنیادی در جامعه.  برای این پراتیک انقلابی و انسانی نمی توان منتظر رسیدن پرولتاریا به اگاهی خودبخودی بود، چیزی که کائوتسکی واقعا مرتد و دیگران تحت نام مارکسیسم در سطح وسیع اعلام کرده بودند. کائوتسکی برداشتی شدیدا تطورگرایانه، مکانیکی و سطحی از مارکسیسم و کمونیسم داشت و به خاطر همین برداشت ها به دامن ارتجاع امپریالیستی رفت و تا ابد توسط کمونیست های واقعی نفرت خواهد شد. خیانت کائوتسکی به پرولتاریای متشکل المان و درخواست از پرولتاریا برای شرکت در جنگ قومی امپریالیستی تحت نام دفاع از سرزمین پدری، جرقه هایی بود که انقلاب 1919 المان را بعدا به شکست کشاند و به دنبال شکست انقلاب المان در سال 1919،  فاشیسم در نتیجه ی تبدیل شدن سوسیال دمکراسی به یک جنبش سوسیال فاشیستی در سال 1933 و به دنبال بحران اقتصادی عظیم سال 1929 توانست از طرق دمکراتیک و پارلمانتاریستی قدرت سیاسی را دست به دست کند و تمام بشریت را با خطر نابودی مواجه کند. چیزی که تاکنون چپ و کمونیست چوب ان را می خورد.

لنین و لوگزامبورگ

سر مساله ی ملی و رهایی ملی و حق تعیین سرنوشت ملل بحث های زیادی بین لوگزامبورگ و لنین شده است که علیرغم اختلافات جزئی هر دو از نظر تئوریک و فلسفی یک خط را هدایت می کنند. بحث رزا لوگزامبورگ این است که استقلال لهستان به خاطر احتمال بالای قدرت گیری یک حزب شدیدا شوینیستی در این کشور که خود رزا لوگزامبورگ اهل همان کشور بود، میتواند جامعه ی لهستان را به طرف بربریت مطلق ببرد و تلاش کرد که لنین را متقاعد کند که استقلال لهستان به نفع سوسیالیسم نیست و خطری جدی برای بشریت است و به درست در مقابل لنین سر این مساله ایستاد. بحث حق تعیین سرنوشت و جدایی به عنوان یک مطالبه ی لیبرالی و رفورمیستی که در چارچوب فلسفه ی لیبرالیسم هم می گنجد، باید از زاویه ی کمونیستی بررسی شود. این حق  توده ی مردم است که تصمیم بگیرند، مرزهای دولت ملت را در هم بکوبند و مرزهای جدید درست کنند، یا اینکه برای نابودی کامل دولت ملت ها به نفع یک انقلاب سوسیالیستی مبارزه کنند، اما اگر احزاب و سازمان های راسیستی در راس مطالبه ی رهایی ملی به عنوان یک مطالبه ی رفورمیستی و دمکراتیک باشند، ما کمونیست ها مسلم است که باید در مقابل ان با تمام قوا بایستیم و جلو این پروژه های ارتجاعی و تبدیل شدن دولت ملت های جدید به حکومت های جنایتکار و فاشیستی را بگیریم.

کردستان عراق و مساله ی رفراندوم

مساله ی رفراندوم در کردستان عراق، چیزی که از جانب ناسیونالیست ها هر چند سال یک بار مثل زغال قلیان باد زده می شود. سران احزاب ناسیونالیست کرد مانند یک گوسفند در حال زبح هستند، که هرازگاهی بع بعی می کنند، تا مردم را سر کار گذاشته و برای مدتی نامعلوم مردم را با این مساله دنبال نخود سیاه بفرستند و خود از بالا مشغول بند و بست هایشان با سران دولت عراق باشند. کمپانی حزب دمکرات کردستان عراق، تاکید می کنم کمپانی و نه حزب، چون من اراذل و اوباشی جاسوس سازمان سیا و موساد و میت ترکیه و دستگاه جاسوسی عربستان سعودی، همکار مستقیم داعش و قطر و اردن و غیره و غیره که برای رساندن نفت مفت به دست دولت های غربی بر کار گمارده شده است را نه حزب می دانم و نه دولت، بلکه یک کمپانی می دانم که توسط شرکت های چند ملیتی برای دستیابی این شرکت ها به منابع خام از جمله نفت و گاز، انجا به کار گمارده شده و از انان نگهداری می شود. موقعی که پشت مساله ی رفراندوم در کردستان عراق نه توده ی مردم و یا احزاب سیاسی مترقی و رادیکال، بلکه یک مافیای نفت فروش مزدور تمام دولت های قلدر جهان قرار گرفته است و هنگامی که بیست و چند سال است مساله ی رفراندوم هر چند سال یک بار به عنوان اهرم فشار برای چانه زنی از بالا، توسط این کمپانی های موسوم به احزاب کردی علیه “حکومت مرکزی” به کار گرفته می شود، چطور می تواند ذره ی ترقی خواهی در خودش داشته باشد. رفع ستم ملی بر مردم کردستان یک مساله است و بازی با مساله ی  ملی برای گرفتن کارت مساله ی دیگر. ما کمونیست ها در مقابل بند و بست با مساله ی ملی خواهیم ایستاد و اجازه نخواهیم اراذل و اوباشی مانند ترامپ و شاه سعودی و مسئولین یک کمپانی اقتصادی موسوم به حزب دمکرات کردستان عراق پرچمدار رفع ستم ملی شوند. البته رفع ستم ملی از جانب عشیره ی بارزانی به معنی گسترش ستم فاشیستی و قومی بر دیگر ملت های غیر کورد مقیم و خارج کردستان خواهد بود و هنوز که رفراندومی در کار نیست، تنفرات راسیستی و فاشیستی قومپرستانه علیه اعراب و غیر کورد ها گوش فلک را کر می کند.

حزب حکمتیست شاخه  ی اکثریت

جریان حکمتیست شاخه ی اکثریت وابسته به رحمان حسین زاده از دل یک انشعاب از درون حزب حکمتیست دیگر بیرون امد و اکثریت کمیته ی کردستان و اعضای حزب را با خود همراه کرد. این حزب در واقع نوعی نوستالژی به دوران قبل از کمونیسم کارگری و نتیجه ی سرخوردگی از کمونیسم کارگری به عنوان یک ایدئولوژی شکست خورده و ستیواسیونیستی بود. کمونیسم کارگری منصور حکمت بعد از ایزوله شدن از جامعه ی ایران و به دنبال وقایع کوی دانشگاه به دنبال این بود که هر جنبش ولو ارتجاعی را به عنوان جنبش سرنگونی به خورد مردم بدهد و تلاش کند از ان جنبش به نفع سرنگونی همه با هم جمهوری اسلامی بهره بگیرد. این جنبش بدون چشم انداز و پوپولیستی بازگشت به دوران ماقبل سوسیالیسم علمی مارکس و چپ پلاسیده ی پوپولیست دهه ی پنجاهی بود که منصور حکمت خود در نقد ان مطالب فراوانی نوشته بود. به قول انگلس این بلانکیست های فراری مقیم اروپا هر روز و هر شب خواب بازگشت سریع به میهن و سرنگونی زودرس حکومت را در سر می پروراندند، اما زمانی که تمام محاسبات انان از جمله محاسبه ی منصور حکمت در مورد برگزاری کنگره ی بعدی شان غلط از اب درامد، به دنبال ان اختلافات شدید در میان این “بلانکیست” های خیال پرداز در گرفت و قبل و بعد از مرگ منصور حکمت کمونیسم کارگری چندین انشعاب را از سر گذراند.

جریان حکمتیست شاخه ی اکثریت با نوستالژی به کومه له ی قبل و تلاش برای نزدیکی به جنبش های کردایتی و کردستانی، در ابتدا با شر کردن پیاپی عکس های قدیم دوران پیشمرگایتی و غیره از جانب دبیر کمیته ی مرکزی این حزب در فیس بوک اباد و غیره، با لباس ها کوردی ایی که امروزه در موزه ی سنندج هم به زور یافت می شوند، می خواستند، دیاسپورای کوردایتی در خارج کشور را تحریک کرده و توده ی مردم را به سمت خود بکشانند. این سیاست راه به جایی نبرد و کمونیسم کارگری حکمتیست اکثریت راه بازگشت به کردستان عراق و دست به دامان ملابختیار و مام جلال شد، تا به چلقوزک پولی که ناسیونالیسم مافیایی کرد در اختیارشان می گذاشت، بیش از پیش ماهییت اپورتونیستی خود را نشان دهد.

امروز حزب حکمتیست راسخانه تر از کمپانی خانواده بارزانی در دفاع از استقلال کردستان و مساله ی رفراندوم به هر ریسمان پلاسیده یی اویزان می شود، تا این موضع اپورتونیستی و ضد کمونیستی  خود را توجیه کند و شب و روز مقالات منصور حکمت که در شرایط ویژه ی در مورد کردستان عراق نوشته شده اند را نقل قول می اورند، تا این اشتباه فاحش سیاسی خود را توجیه نمایند، غافل از انکه در شرایط فعلی وضعیت چپ و کمونیسم در کردستان عراق از عربستان سعودی هم بدتر است، اما زمانی که منصور حکمت این برنامه ی حداقلی را نوشت، امثال ناسک احمد در شهر اربیل و سلیمانیه می توانستند با یک فراخوان هزاران نفر را به صف کنند و چپ و کمونیسم در جامعه جایگاه و پایگاه ویژه ی داشت، اما امروز کل کمونیست های کردستان عراق که به صورت اکتیو مشغول کار و مبارزه ی کمونیستی هستند از انگشتان دست و پای دو انسان فراتر نخواهد رفت. این مساله به معنی خودکشی سیاسی به نفع ناسیونالیسم کرد و کمپانی های دست نشانده ی دولت های فاشیستی و تروریستی در منطقه است.

زمانی که دولت امریکا و دونالد ترامپ فاشیست از رفراندوم دفاع می کنند و ترکیه و عربستان سعودی هم بارزانی این پفیوز جنایتکار خون خوار مسئول کمپانی خانوادگی و عشیره ایی عشیره ی بارزانی را ستایش می کنند، چگونه می توان ادعا کرد که مساله ی رفراندوم در کردستان عراق میتواند، مسیر رفع کشمکش های قومی و ملی را پشت سر گذارد و به تعمیق مبارزات طبقاتی بیانجامد!

از نظر کمونیستی جدایی یک منطقه  از یک کشور در صورتی که به سر کار امدن کمونیست ها و یا تعمیق مبارزات رادیکال و انقلابی پرولتری و گسترش ازادی های فردی و جمعی نیانجامد، باید شدیدا به چالش کشیده شود و به جنگ ان رفت. ما کمونیست ها چه در زیر سایه ی حاکمیت کمپانی های مافیای کردستانی و چه زیر سایه ی حاکمیت رژیم های فاشیست مانند بعث و جمهوری اسلامی و رژیم خونخوار ترکیه ووو همواره در اپوزیسیون هستیم و نمی توانیم تحت هیچ شرایطی مردم را به شرکت در مسائل انتخاباتی در این حکومت های جلاد و غیره دعوت کنیم.

ما اشکارا اعلام می کنیم که سازمان ها و احزاب کردستانی کردستان عراق، جریانات و کمپانی های ناسیونالیستی، قومی، مذهبی و عشیره یی هیچ صلاحیت و مشروعیتی برای برگزاری رفراندوم نداشته و این جانیان خود بزرگترین عامل بر سر راه کشمکش های قومی، ملی و مذهبی در کردستان بوده و هستند، به همین خاطر هر گونه دفاع از استقلال کردستان و رفراندومی که زیر نظر کمپانی نفت خوار بارزانی صورت می گیرد، در تقابل با ازادی خواهی و برابری طلبی و حق تعیین سرنوشت انسانی انسان  ها به دست خود می دانیم.

مساله ی نهایی که می خواهم اعلام کنم این است که سوال اساسی مارکسیسم که تاکنون پویایی و سرزندگی خود را حفظ کرده است و در هسته ی تئوری مارکسیستی قرار گرفته است، مساله ی رهایی انسان از نابرابری اجتماعی و از خودبیگانگی است. هر نوع رهایی انسان به رهایی طبقه ی کارگر به عنوان اخرین طبقه ی انقلابی که انقلاب کارگری را باید به تنهایی و یا به همکاری دیگر طبقات به سرانجام برساند، گره خورده است.

حسن معارفی پور

هایدلبرگ 17.06.17