ترجمه – مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس (٣٨) دیوید ریازانف

مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس

(٣٨)

دیوید ریازانف

این سئوال پیش می‌آید که چه چیز باعث شد کرمر مارکس را دعوت کند. چرا این دعوت در مورد مهاجرین بسیار دیگری که در آنزمان لندن را پر کرده بودند و به انگلیسی‌ها یا فرانسویان نزدیکتر بودند صورت نگرفت؟ چرا وی بعنوان عضو کمیته انجمن بین المللی آینده برگزیده شد؟

در این مورد تنها می‌توانیم حدسیاتی داشته باشیم. بنظر می‌رسد که قابل تعمق‌ترین حدس چنین باشد: قبلا نقشی را که انجمن آموزشی کارگران آلمان بعنوان محل مرکزی گردهمآئی کارگران ملیتهای گوناگون در لندن ایفا می‌کرد، مشاهده کرده‌ایم. زمانی که خود کارگران انگلیسی باین تشخیص رسیدند که برای مقابله با نتایج زیانبار رقابت کارگرانی که کارفرمایان انگلیسی از طریق عوامل خود به لندن می‌کشاندند لازم بود با کارگران آلمانی متحد شوند، این محل به حد باز هم بیشتری مرکزیت یافت. و از اینجا بود روابط شخصی نزدیکی که بین آنها و اعضای جامعه کمونیستی سابق – ج. جی. اکاریوس، فردریک لسنر، فاندر – وجود داشت. دو نفر اول خیاط بودند، سومی نقاش بود. همه آنها نقش فعالی در جنبش تریدیونیونیستی لندن به عهده گرفته بودند و با سازماندهندگان و رهبران شورای کارگری لندن آشنا بودند. مشکل نیست بفهمیم که چگونه ادگر و کرمر، دکتر مارکس را که در دوران ماجرای وگت روابطش را با انجمن آموزشی کارگران آلمان از سر گرفته بود، بشناسند.

نقش اصلی مارکس در بین الملل اول، که هیچ ارتباطی با تأسیس آن نداشت، پس از تشکیل آغاز شد. وی بزودی بصورت روان هدایت کننده این سازمان در آمد. کمیته که توسط میتینگ ٢٨ سپتامبر انتخاب شده بود، هیچ رهنمودی نداشت. نه برنامه‌ای بود، نه اساسنامه‌ای و نه حتی نامی. در آنزمان چنین انجمن بین المللی ای در لندن وجود داشت – جامعه مشترک – که از کمیته استقبال نمود. از خواندن صورت جلسه اولین نشست کمیته در می یابیم که چند تن از نمایندگان بورژوازی نیکوکار در این جامعه در این جلسه شرکت داشتند. برخی از این آقایان به کمیته متذکر شدند که احتیاجی برای تشکیلات جدید وجود ندارد، دیگران تشکیل انجمن بین المللی جدیدی را پیشنهاد کردند که نه تنها بروی کارگران، بلکه همچنین بروی هر کس که به هدف همبستگی بین المللی و بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی زحمتکشان علاقه داشت، باز باشد. تنها بواسطه اصرار دو کارگر، اکاریوس و ویت لاک، چارتیست سابق، بود که تصمیم گرفته شد انجمن جدید بنام انجمن بین المللی کارگران تعمید یابد. این پیشنهاد مورد حمایت انگلیسی‌ها که در میانشان تعدادی چارتیست، از اعضای انجمن کارگران قدیم – که گهواره جنبش چارتیستی بود – شرکت داشتند، قرار گرفت.

نام جدید بدون هیچ ابهامی صفت مشخصه انجمن بین المللی جدید را – که بزودی بورژوازی خوش نیت را که متعلق به جامعه مشترک بود از خود کنار زد – تعریف می‌کرد. به کمیته گفته شد تا به جستجوی محل دیگری بپردازد. خوشبختانه موفق شدند اطاق جلسه کوچکی در محلی که از انجمن آموزشی کارگران آلمان دور نبود، در ناحیه‌ای که محل سکونت مهاجرین و کارگران خارجی بود، پیدا کنند.

بمجرد اینکه بر روی نام تصمیم گرفته شد، کمیته به تنظیم برنامه و اساسنامه اقدام نمود. یک اشکال وجود داشت: کمیته از عناصر مختلف بسیار زیادی تشکیل شده بود. اول از همه انگلیسی‌ها بودند، که خود به چند گروه تقسیم شده بودند – تریدیونیونیستها بودند، چارتیستهای سابق؛ حتی آونیستهای سابق نیز وجود داشتند. فرانسویان بودند، که مهارت چندانی در مسائل اقتصادی نداشتند، اما خود را در زمینه مسائل انقلاب متخصص می‌دانستند. ایتالیائیها نیز بسیار با نفوذ بودند، زیرا که توسط گیوسپ مازینی (١٨٧٢ – ١٨٠٥) انقلابی کهنسال بسیار محبوب، جمهوریخواه – اما بسیار مذهبی – رهبری می‌شدند. همچنین مهاجرین لهستانی بودند. برای آنها مسئله لهستان مهمترین مسئله بود. و بالاخره تعدادی آلمانی وجود داشتند که همه اعضای سابق اتحادیه کمونیستی بودند – اکاریوس، لسنر، فاندر و مارکس.

طرحهای گوناگونی در برابر کمیته ارائه شدند. مارکس در سوکمیته‌ای که در آن کار می‌کرد نظریه خود را مطرح ساخت و بالاخره تصمیم گرفته شد که وی طرحش را در برابر تمام کمیته مطرح سازد. بالاخره زمانیکه کمیته برای چهارمین بار تشکیل شد (اول نوامبر ١٨٦٤)، طرح مارکس با تعدیلات انشائی محدودی با اکثریت قاطع بتصویب رسید.

در همین آغاز می‌بایست اذعان نمائیم که طرح مذکور بصورتی که بتصویب رسید شامل مصالحه‌ها و امتیاز دادن‌های بسیاری بود. مارکس خود، در نامه‌اش به انگلس، از این واقعیت که مجبور به وارد کردن واژه‌هائی نظیر حق، اخلاق، و عدالت در اساسنامه و برنامه شده بود، اظهار انزجار می‌کند، لکن همانطور که به انگلس اطمینان می‌دهد، وی ترتیبی داد که این واژه‌ها را در جاهائی بیاورد که کمترین آسیب را برسانند.

با وجود این، این چیزی نبود که راز موفقیت مارکس را در بر داشت. موفقیت وی در این که بتواند پیشنهاداتش را تقریبا باتفاق آرا بتصویب چنان گروه نامتجانسی برساند نتیجه چنان تبحر فوق العاده‌ای بود که در نگارش خطابه افتتاحیه بین الملل بکار رفته بود. این امر حتی مورد اعتراف باکونین، سرسخت‌ترین مخالف مارکس، قرار گرفته بود. همانطور که مارکس در نامه خود به انگلس اعتراف می‌کند، بینهایت دشوار بود که نظریه کمونیستی را بشکلی که مورد قبول جنبش کارگری در مراحل خام اولیه‌اش باشد، پنهان کند. بکار گرفتن زبان انقلابی جسورانه “مانیفست کمونیست” غیرممکن بود. مارکس کوشید تا از نظر محتوا جامع، اما در شکل میانه‌رو باشد. موفقیت وی بی چون و چرا بود.

این خطابه افتتاحیه هفده سال بعد از “مانیفست کمونیست” نوشته شده بود. این دو سند هر دو نوشته یک نویسنده بودند. با وجود این، دورانهای تاریخی که در آن، و سازمانی که برای آن، این دو بیانیه نوشته شدند مطلقا متفاوت بودند. “مانیفست کمونیست” به درخواست گروه کوچکی از انقلابیون برای جنبش کارگری بسیار جوانی نوشته شده بود. این کمونیستها حتی در آنزمان تأکید می‌کردند که آنان هیچ اصولی را که بخواهند بر جنبش کارگری تحمیل نمایند، در نظر ندارند. بلکه آنان می‌کوشیدند آن اصولی عامی را که صرفنظر از ملیت، منافع مشترک پرولتاریای سراسر جهان را نمایندگی می‌کرد، متبلور سازند.

در سال ١٨٦٤ جنبش کارگری رشد کرد و در توده ها نفوذ نمود. ولی تا آنجا که به آگاهی طبقاتی تکامل یافته مربوط می شد، بسیار از پیشاهنگ انقلابی ١٨٤٨ عقب تر بود. عقب گرائی مشابهی نیز در بین رهبران مشاهده میشد. مانیفست جدید می بایست بترتیبی نوشته شود که در سطح نازل آگاهی طبقاتی پرولتاریائی را در بین توده ها و رهبران در نظر بگیرد، ولی در عین حال به اصول اساسی ای که در “مانیفست کمونیست” مطرح شده بود وفادار بماند.

مارکس در خطابه نمونه کلاسیکی از تاکتیکهای “جبهه متحد” ارائه داد. وی خواستها را تنظیم کرد و بر کلیه نکاتی که بر روی آن طبقه کارگر می‌توانست و می‌بایست محتد شود و بر مبنای آن می‌شد انتظار تکامل بیشتر جنبش کارگری را داشت، تأکید نمود. خواستهای فوری کارگری که توسط مارکس تنظیم شد، خواستهای بزرگتر “مانیفست کمونیست” را منطقا به دنبال داشت.

(ادامه دارد)