بیانیه حزب حکمتیست درباره،-تحولات سیاسی جهان

 بیانیه حزب حکمتیست درباره،

تحولات سیاسی جهان

و ضرورت و مبرمیت آلترناتیو سوسیالیستی

 

سند مصوب پلنوم ۳۵ کمیته مرکزی حزب

 

۱- جهان وارد دوران پرتحول و خطیری شده است. چهارچوبهای ژئوپولیتیک، سیاسی، اقتصادی، نظامی، بین المللی و به تبع آن چهارچوبهای منطقه ای، که از پایان جنگ دوم جهانی ساختار سرمایه داری معاصر را تشکیل میداده اند، کمابیش در معرض بازسازی و جایگزینی هستند. بویژه با بحران اقتصادی سال ٢٠٠٨ -۲۰۰۷، اینبار “دیوار برلین بازار آزاد” فرو ریخت. این بحران در عین حال اعلام به انتها رسیدن چهارچوب اقتصادی تاچریسم و ریگانیسم و مانیتاریسم راست جدید بود که از دهه هشتاد بر جهان حاکم بوده است. سرمایه داری از بحران دهه هفتاد و بن بست دولتهای رفاه و سرمایه داری دولتی در شرق، با تاچریسم و ریگانیسم بعنوان الگوئی برای بازسازی سرمایه داری، با اتکا به تهاجم گسترده و عنان گسیخته به معیشت و دستاوردهای طبقه کارگر، تشدید رقابت میان اقشار سرمایه و مُدلی برای رشد اقتصادی بیرون آمد و سقوط سرمایه داری دولتی بلوک شرق و تسخیر بازارهای آن فرصت بیشتری به این خط مشی اقتصادی داد.

 

۲- علاوه براعمال سیاست ریاضت اقتصادی و تهاجم به معیشت طبقه کارگر، یک دلیل تداوم بحران اقتصادی دهساله اخیر، فقدان یک چهارچوب سیاسی – اقتصادی هژمونیک سرمایه در مقیاس جهانی است. سرمایه داری امروز به اعتراف سران آن با یک آشفته بازار روبرو است. سرمایه داری برای خروج از بحران جاری آلترناتیوی جز تشدید استثمار و کاهش سهم طبقه کارگر و تشدید رقابت سرمایه و جنگ حاد درون طبقاتی ندارد. سرمایه داری آمریکا و هیات حاکمه بورژوایی آن بعنوان معمار کل این سیستم سیاسی و اقتصادی، بن بست و شکستش را با بیرون دادن ترامپ اعلام میکند. ترامپ چهارچوبهای تاکنونی دنیای سرمایه داری را به مصاف میکشد، سیاستهای ناسیونالیستی و محافظه کارانه و ظاهرا انقباضی طرح میکند، اما راه حل اقتصادی جدیدی ارائه نمیدهد، بلکه بدون راه حل آلترناتیو به جنگ این معضلات پایه ای آمریکا و سرمایه داری امروز آمده است. در این کشمکش حاد، فاشیسم یک مُدل سیاسی و اقتصادی نیست بلکه عصای دست بورژوازی برای رهبری دوره انتقالی بحران است و مطلوبیت دوره ای دارد. رشد راست افراطی در یکدهه اخیر، تمایل به گریز از مرکز و مسئله برگسیت، عروج ترامپ، به نیاز بورژوازی در دوره بحران به راست افراطی ربط دارد.

 

۳- دنیا میبیند که چیزی دارد تمام میشود اما آنچه قرار است جای آن بنشیند مبهم و مورد جدال حاد است. بعد از فروپاشی نظم دو قطبی دوران جنگ سرد و بعدتر شکست راه حل “ازل و ابدی” سرمایه داری و بازار آزاد، دولتها و قدرتهای سرمایه داری برای برون رفت از بحران، تعیین تکلیف مسئله تجدید تقسیم جهان و تعیین حوزه های نفوذ و بازارهای کار و کالا، به جنگ نیاز دارند. جنگ برای بورژوازی ضروری است. امروز جهان بر لبه جنگ تمام عیار قرار ندارد و جنگ الزاما صف آرائی نظامی جهانی نیست، بلکه طیفی از تقابلها و کشمکش های دو جانبه و چند جانبه سیاسی و اقتصادی و نظامی در کانونهای بحران و محورهای ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک جهانی است. کشمکش دولت آمریکا با دولت چین در دریای جنوبی چین بهمراه دولتهای ژاپن و کره جنوبی و متحدین منطقه ای آمریکا، سیاست کنترل کره شمالی، سیاست مهار و محاصره روسیه، سیاست کنترل دریای سیاه و تنگه هرمز، گسترش تقابل با جریانات اسلامی ضد آمریکا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، در سطوح مختلف، پتانسیلهای قابلِ اشتعالِ جنگی هستند. کشمکش بورژوازی برسر تعریف سیمای جدید جهان چند قطبی، این پتانسیل را دارد که به هر سمتی از جمله استفاده از سلاحهای اتمی تاکتیکی و بیو تروریسم برود. فاشیسم و بربریت سرمایه یک تمایل ناگزیر سرمایه داری به خروجی هولناک از بحران اقتصادی و بحرانِ رهبریِ کنونیِ جهان سرمایه داری است.

 

۴- تبلیغات ناسیونالیستی در این کشمکش برسر بازتعریف مختصات جهان سرمایه داری، پرچم ناسیونالیزه کردن اقتصاد و سیاست نیست، بلکه ابزار بسیج میهن پرستانه برای بورژوازی “خودی” و نفرت پراکنی فاشیستی علیه “خارجیان” است. همراه با متزلزل شدن چهارچوبهای جهانی سابق، نیاز به ایدئولوژی ناسیونالیسم بعنوان یک سپر دفاعی بورژوازی برجسته تر میشود. عادی شدن نفرت پراکنی فاشیستی در تریبونهای دمکراسی غربی، خود را در تروریزه کردن زندگی “غیر خودی” ها در هر کشور و گسترش نفرت مذهبی و نژادی و قومی و تروریسم ترجمه میکند. راست افراطی سیاستهای ناسیونالیستی را در داخل آمریکا وسیله تهاجم به طبقه کارگر و “خارجیان” و بسیج ناسیونالیستی در دفاع از بورژوازی “خودی”، و در خارج، ابزار بازتعریف رابطه و منافع بورژوازی آمریکا با رُقبا میکند. یک ابزار ایدئولوژیک دیگر ترامپ و تیمش، چنگ زدن به مذهب و خرافه “جنگ تمدن ها” برای توجیه قلدری نظامی آمریکا تحت عنوان “مبارزه با تروریسم” است. ناسیونالیسم و مذهب ابزارهای ایدئولوژیک این جدال اند، مسئله اما برسر بازتعریف جایگاه آمریکا در قطببندی قدرتهای بزرگ جهان است.

 

۵- اتحادیه اروپا با تشدید بحران، این پتانسیل را دارد که دچار فروپاشی شود و طیفی از ناسیونالیسم افراطی و پوپولیسم را تولید کند. در عین حال مقاومت در برابر ناسیونالیسم افراطی در اروپا و همزمان تلاش دولتهای اروپا برای حفظ اتحادیه اروپا به عنوان یک قطب کمابیش قائم به ذات در برابر قطبهای دیگر جهان و مشخصا در برابر دولتهای روسیه و آمریکا، یک محور مهم مصافهای جهان امروز است. اروپای واحد در دو راهی همراهی با آمریکا و ترامپ و یا تداوم حرکت گریز از مرکز کشورهای عضو و فروپاشی قرار گرفته است. افق یک بلوک قدرتمند سرمایه داری در قامت اتحادیه اروپا که بتواند با سازمان واحد و پول واحد و ارتش واحد و قوانین واحد در بازار کار و کالا بعنوان یک قطب جهانی در مقابل رُقبا بایستد، با ابهام جدی، با تهدید بحران و تلاشی و رکود اقتصادی و در جاهائی با خطر فروپاشی اقتصادی روبروست. اتحادیه اروپا بعنوان یک بلوک هنوز موجود، در حال حاضر با معضل انتخاب میان آمریکا بعنوان متحدی قدیمی و یا تعامل و بده و بستان گسترده تر با بلوک چین و روسیه روبروست. چین و روسیه با همپیمانی در کنفرانس شانگهای و پیمانهای سیاسی و اقتصادی و نظامی دوجانبه و شرکت در گروه قدرت‌های اقتصادی نوظهور موسوم به بریکس و همراهی در مسائل جهانی و منطقه ای، بیش از پیش دارند بعنوان یک بلوک قدرت رقیب آمریکا و متحدانش ظاهر میشوند. روندی که با الحاق کریمه توسط ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۱۴ و کشمکشهای شرق اوکراین تشدید شد و متقابلا اعمال تحریم های اقتصادی سنگین اروپا و آمریکا علیه روسیه، به کاهش روابط روسیه با غرب و تقویت اتحاد میان روسیه و چین منجر شد. چین بعنوان غول اقتصادی جهانی و روسیه به عنوان یک قدرت نظامی عظمت طلب و کمر راست کرده، هردو در جدال و رقابت در برابر آمریکا و نیازمند بازارهای کشورهای اروپائی هستند. موجودیت درازمدت پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، با تغییر صفبندی قدرتهای سرمایه داری با شکنندگی روبرو است.

 

۶- در خاورمیانه بحران بیسابقه کنونی بازهم تشدید خواهد شد. استراتژی خاورمیانه ای آمریکا بعد از شکست طرح “خاورمیانه بزرگ”، گسترش میلیتاریسم با بهانه مقابله با تروریسم و دفاع از متحدان منطقه ای، حضور نظامی در منطقه و آبهای خلیج و گذرگاههای بین المللی، تقابل با روسیه و چین و تلاش برای کنترل بر شریان انرژی مورد نیاز اروپا خواهد بود. اسلام سیاسی متحد غرب در ایندوره، در فقدان یک مدل و یک چهارچوب سیاسی و اقتصادی کمابیش جاافتاده حکومتی در خاورمیانه، بیش از پیش در ساختار بورژوازی منطقه جای میگیرد. شعار “نابودی اسلام رادیکال” و “مقابله با تروریسم” ترامپ به تهاجم به اسلام ضد غرب محدود میشود. تقابلی که در ائتلاف با اسلام سیاسی متحد غرب صورت خواهد گرفت. آمریکا به اسلام سیاسی بعنوان نیروئی ارتجاعی، ضد کارگر و کمونیسم، برای کشمکشهای منطقه ای و تسلط به منطقه خاورمیانه و کاهش نقش روسیه و چین نیاز دارد. تضعیف اسلام سیاسی طرفدار جمهوری اسلامی در سوریه و عراق و لبنان استراتژی مشترک آمریکا و اسرائیل و دولتهای عربی متحد آمریکاست. جنگ با جمهوری اسلامی به معنی حمله نظامی به آن، امروز موضوعیت ندارد، اما تقابل نظامی موردی با نیروهای جمهوری اسلامی در منطقه مُحتمل است. مسئله فلسطین در متن بحران امروز با توجه به سیاستها و بلوک بندیهای منطقه در محاق رفته است. راه حل دو دولت متساوی الحقوق هنوز عملی ترین و در دسترس ترین راه حل برای تخفیف مصائب مردم فلسطین و مهار تروریسم اسلامی است. مسئله کُرد بیش از گذشته در جدالهای منطقه ای طرح شده است. موقعیت جنبش ملی کرد در کشورهای ایران و سوریه و ترکیه و عراق یکی نیست، در این میان امکان استقلال کردستان عراق در چهارچوب چشم انداز تقسیم عراق به سه بخش عملی تر بنظر میرسد. استقلال کردستان عراق بهتر از بلاتکلیفی در چهارچوب عراق واقعا ناموجود است.

 

٧- بعد از ناکام ماندن انقلابات و خیزشهای توده ای علیه دولتهای حاکم در شمال آفریقا و خاورمیانه، خواست رهائی از ارتجاع اسلامی و تروریسم و تبعیض قرون وسطائی، قدرتمند است. انتخاب در کشورهای اسلام زده صرفا انتخابی بین ناسیونالیسم و جنبش اسلامی نیست، انتخاب سومی میتواند و باید مطرح باشد. ضروری است کمونیست ها و طبقه کارگر در کشورهای منطقه، علیه جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی و تروریسم دولتی و سناریوی سیاه، پرچم سرنگونی دولتهای بورژوایی و اسلامی را برافرازند. اردوی چپ جامعه برای تقابل با روندهای سناریوی سیاهی و دفاع از شهروندان، نیازمند قدرت نظامی و نیروی دفاع از خودِ دست به سلاح است. جناح چپ جوامع خاورمیانه میتواند و باید در مقابل افق امپریالیستی و تروریستی جریانات متفرقه بورژوائی، در تقابل با تحمیل قدرتهای دست ساز و ارتجاعی بورژوائی، افق و پرچم یک خاورمیانه سکولار و سوسیالیست را برافرازد. حزب حکمتیست سیاست یک همزیستی پایدار و داوطلبانه مردم منطقه و جهان را دنبال میکند و برای تقویت طبقه کارگر و راه حل کارگری و جنبشهای برابری طلب و ضد تبعیض در جدال با اسلام سیاسی و دولتهای ارتجاعی تلاش میکند.

 

۸- جمهوری اسلامی در ایندوره از طرف دولت ترامپ و دولتهای رقیب در منطقه تحت فشار بیشتری قرار میگیرد. هدف این فشارها تحمیل عقب نشینی بیشتر به جمهوری اسلامی در منطقه است. سیاست جناح پرو غرب و باصطلاح “معتدل” رژیم برای تعامل با جهان خارج شکست خورده و موقعیت ضعیف تری در درون حاکمیت اسلامی پیدا کرده است. علیرغم اینکه در قلمرو تبلیغاتی جناح راست تر جمهوری اسلامی در شیپور جنگ میدمد، اما در ایندوره رژیم اسلامی مجموعا سیاست حفظ خود خواهد داشت و چه بسا خود را برای عقب نشینی هائی هم آماده میکند. جمهوری اسلامی در منگنه بحرانهای متعددِ داخلیِ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و محیط زیستی غیرقابلِ علاج گیر کرده است. برای جمهوری اسلامی تحرک نظامی در منطقه در جهت گسترش حوزه نفوذ جمهوری اسلامی تاکنون اهمیت زیادی داشته است اما گسترش سیاست جنگ مداوم در کشورهای منطقه در ایندوره، با توجه به اوضاع وخیم داخلی و صفبندیهای منطقه ای، با محدودیت بیشتری روبرو است. با تشدید بحران رژیم اسلامی و تقابلهای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی در ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی در چشم انداز است. بورژوازی اسلامی با تشدید بحران به سمت فشرده شدن و تصفیه های درونی و جنگ با مردم و طبقه کارگر خواهد رفت و بورژوازی در اپوزیسیون در اتحاد با ارتجاع منطقه و ترامپ، امیدوار است که با آلترناتیو سازی تحت حمایت آمریکا برای دست بدست شدن قدرت آماده شود. بار دیگر ترامپ های ایرانی و متحدین شیوخ مرتجع و آدمکش سعودی، بادبان امیدشان را به ناوگانهای ارتش آمریکا گره زده اند.

 

۹- اما بربریت سرمایه و عربده کشیهای ناسیونالیسم افراطی تنها خروجی دوره بحران نیست، راه حل انقلابی و کارگری و ضد کاپیتالیستی بحران هم در این دوره میتواند مطرح شود. جنگ امپریالیستی و انقلاب کارگری، هر دو، میتواند در دوره تشدید بحران سرمایه داری مطرح باشند و نیروهای این دو طیف تقابل اجتماعی و طبقاتی در جوامع بورژوائی شانس و فرصت سیاسی واقعی دارند. مبارزه گسترده طبقه کارگر علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی، گسترش چپگرائی و تقابل با نظم موجود در اروپا و آمریکا، میدان پیدا کردن جناحهای چپ تر بورژوازی از سیریزا تا سندرز و کوربین، همه بر زمینه مادی و فشار نیاز به راه حلِ چپِ برون رفت از بحران دلالت میکنند. جهان، فقط میدان صف آرائی جنایتکاران و ژنرالهای ماشه بدست و ارتشهای تا دندان مُسلحِ طبقات حاکم نیست، صحنه نبرد برسر سهم انسان امروز از آینده ای است که فی الحال دارد حدّادی میشود. طبقه کارگر در آمریکا و اروپا، جنبش ضد کاپیتالیستی و اردوی چپ جامعه، ضروری است ابزارهای یک مقاومت انقلابی و کارگری، امکانات طرح و بمیدان آوردن یک آلترناتیو اجتماعی سوسیالیستی را فراهم کنند. هیچ جناح سرمایه داری حتی ادعای یک راه حل میانمدت را هم ندارد. چهارچوبهای سابق بهم ریخته اند و بی اعتبار شده اند، این امکان بیش از هر زمان برای طبقه کارگر فراهم است که راه حل انسانی و سوسیالیستی خویش را در پاسخ به بحران اقتصادی و بحرانهای گریبانگیر بشریت امروز بمیدان بیاورد. سوسیالیسم بیش از هر زمان به یک نیاز فوری بدل شده است.

 

۱۰- در ایران حزب کمونیست کارگری – حکمتیست برای یک پیروزی سوسیالیستی مبارزه میکند. امروز سیاست در ایران، تشدید تقابل اردوی راست و چپ جامعه را برجسته تر میکند. حزب حکمتیست در مقابل تلاش اصلاح طلبان حکومتی برای تداوم حکومت اسلامی و تلاش اپوزیسیون بورژوائی برای آلترناتیو سازی پنتاگونیستی، برای شکل دادن به یک آلترناتیو سوسیالیستی و باز کردن افق پیروزی کارگری در ایران تلاش میکند. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، یکی از ملزومات تحقق این هدف است. تلاش حزب حکمتیست برای متحقق ساختن آلترناتیو سوسیالیستی برای آینده جامعه ایران، به مبارزات پردامنه طبقه کارگر، به جنبش آزادی زن، به اعتراض مداوم نسل جوان و همزمان به چشم انداز سرنگونی جمهوری اسلامی متکی است. جامعه ایران علیرغم مشکلات متعدد و پیچیده ای که با آن دست بگریبان است، بدلیل تاریخ سیاسی، وجود جنبشهای اجتماعی برابری طلب و ضد تبعیض، نفوذ چپ و قطبی بودن سیاست و سنتهای سیاسی و مبارزاتی در آن، بیش از هر کشور منطقه امکان و ظرفیت یک تحول سوسیالیستی را دارد. کمونیسم در ایران بطور عینی میتواند به یک انتخاب سیاسی بدل شود. فلسفه وجودی حزب حکمتیست بردن جامعه به این سمت و رهبری و سازماندهی انقلاب کمونیستی برای آزادی جامعه است.

 

***