ا. م. شیری-قطعا نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می‌روی به پوچ‌ستان است (۲)

Idag vid 0.56
قطعا نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو می‌روی به پوچ‌ستان است
(۲)
https://eb1384.wordpress.com/2017/08/10
ا. م. شیری
۱٣/۵/ ۱٣۹۶


در پاسخ به نقدی که به دیدگاه ضد تحزبی و ضد روشنفکری متناقض آقای دکتر مرتضی محیط نوشته بودم (اینجا)، ایشان در برنامه ۵ اوت خود (اینجا، از دقیقه ۵۵ به بعد) اگر چه مرا مورد تفقد قرار دادند، اما از کنار برخی مسائل مورد نقد به آرامی رد شدند. بقول خودشان، «زیر سبیلی» رد کردند.
همانطور که در مطلب پیشین برای رفع شبهه آقای دکتر محیط خودم را در حد لازم معرفی نمودم، در نوشتار حاضر نیز لازم می بینم ابتدا دو موضوع را برای اطمینان خاطر ایشان بیان نمایم:
۱ــ من منتقد سیاسی نیستم و بطور کلی کار من این نیست که ببینم آقای محیط (نوعی) چه می گویند یا چه ‌نویسند تا به نقد نقاط تاریک گفته یا نوشته وی بپردازم. مگر در موارد خیلی استثنایی و بر حسب ضرورت. آرشیو کارهایم (اینجا مشتمل بر قریب ۹٠٠ مقاله و چند کتاب) گواه این مدعا است. علاوه بر این، خیلی سالها پیش، چند بار برنامه ایشان را دیدم، برایم نه آموزنده بود نه جذابیتی داشت. طرفه این که ایشان درحالی «ما» را به ماندن در «قفس فکری» قرن بیستم متهم می‌کنند، که خود در برنامه‌های‌شان منهای بخش اخبار و تفسیر آنها، اساسا در دیدگاه‌های پوچ‌گرایانه و آنارشیستی قرن نوزدهم دور می‌زنند.
۲ــ بنا به تجربه شخصی خود و به تحقیق، یقین دارم وارد شدن به بحث و گفتگو با افرادی که پیشداوری‌های خود را اساس قرار می‌دهند و ذهنیت خود را بجای واقعیت می‌انگارند، بی‌جا، بی‌مورد و بی‌ثمر است. بخصوص اگر آن شخص از پیروان انترناسیونال ۲ و ۴ باشد. با این وصف، برای راحتی خیال آقای محیط اعلام می‌کنم، نترسید از من. از تاریکی به شما شلیک نخواهم کرد و این دومین و آخرین گفتگوی من با شما خواهد بود. منتها یک کمی طولانی. احتمالا در دو بخش. امیدوارم از اینکه برای برنامه‌های‌تان سوژه تهیه می‌کنم، از من رنجید.
به هر صورت، آقای دکتر محیط در مجموع موضوعات مورد نقد مرا یا مستقیما پذیرفتند (روشفکر بمثابه پدیده طبقاتی) و یا ناخواسته و بطور ضمنی تأئید نمودند (پیدایش و ظهور پیامبران و مصلحان اجتماعی هر چه جدید و جدیدتر در اثر شکست برزگ جنبش جهانی کمونیستی).
مثلا، ایشان می‌گویند: «در سال ۱۳۲۹ در کلاس نهم (در سن ۱۵- ۱۶ سالگی)، کاملا سیاسی بودند و چپ. آنکت حزب توده ایران را هم داشتند، اما با مشاهده نوع برخورد حزب به دکتر مصدق در سال‌های ۱۳۲۹- ۱۳۳٠ عضو نشدند و خوب هم شد که عضو نشدند و گرنه طبق سیاست حزب باید به دکتر مصدق متعرض می‌شدند و در سال ۵۷ نیز مجبور بودند از خمینی پشتیبانی نمایند. در این صورت، «آیا اکنون می‌توانستند «در زیر نورافکن‌ها جلو دوربین تلویزیون بنشینند و نترسند از این که من از تاریکی ایشان را مورد هدف قرار دهم»؟ این داستان آقای محیط یکی از حکایات ملا نصرالدین را بخاطر من آورد.
حکایت ملا:
«شب هنگام ملا سیاهی در حیاط می‌بیند و بگمان این که دزد وارد حیاط شده، تنفگ‌اش را برمی‌دارد و چند تیر بسوی آن شلیک می‌کند. صبح هنگام که هوا روشن می‌شود، ملا وقتی متوجه می‌شود که شب گذشته پیراهن خودش را سوراخ- سوراخ کرده، به سجده می‌افتد. زنش می‌پرسد: ملا این چه وقت نماز است؟ ملا می‌گوید با این تصور که شب گذشته دزد وارد حیاط شده، به پیراهن خودم شلیک کرده‌ام، از اینکه شانس آوردم این پیراهن در تنم نبود، نماز شکر می‌گذارم».
گذشته از تطابق کامل عدم عضویت آقای محیط در حزب توده ایران با حکایت نجات ملا نصرالدین، اگر برعکش‌اش اتفاق می‌افتاد؛ اگر حزب توده ایران مورد تعقیب، زندان، شکنجه، اعدام‌های دسته‌جمعی قرار نمی‌گرفت؛ اگر قلع‌وقمع نمی‌شد؛ «زبانم لال»، اگر یک وقتی پیروز می‌شد؛ به قدرت می‌رسید، حتم دارم اکنون آقای دکتر محیط چنان پرچم سرخی از همان آنکت‌شان درست کرده بودند، چنان کت و شلوار سرخی از نسخ آنکت‌شان به تن کرده بودند، و چنان با آه و افسوس از این‌ که برخی شرایط اجازه عضویت در حزب نداد، داد سخن می‌دادند که گوش فلک کر می شد. بگذریم.
به این ترتیب ایشان دو واقعیت را با وضوح کامل آشکار ساختند:
اول- بر اساس سیاست‌ها و مواضع حزب توده ایران در سال‌های ۱۳۲۹ در برخورد به دکتر مصدق توانستند سیاست این حزب در سال ۵۷ در قبال خمینی را تشخیص دهند. یعنی، یک نوجوان ۱۵- ۱۶ ساله «کاملا سیاسی چپ» و تشخیص سیاست ۲۸- ۲۹ بعد یک حزب سیاسی!؟این بمفهوم دعوی پیغمبری نیست، پس چیست؟ این بمعنی تأئید تلویحی عرایض من نیست، پس چیست؟
می‌پندارم، شاید ایشان دفتر زندگی سپری‌شده خود را یک کمی دقیق‌تر ورق بزنند، پی خواهند برد که از همان بدو تولد پیغمبر بوده‌اند. البته، من نه حق دارم و نه با سند و مدرک می‌توانم ادعای ایشان را مورد تردید قرار دهم. بخصوص این که در نوشتار قبلی هم گفته بودم: «شکست برزگ جنبش جهانی کمونیستی و عقب‌نشینی نسبتا طولانی مدت آن موجب پیدایش و ظهور پیامبران و مصلحان اجتماعی هر چه جدید و جدیدترمی‌شود…». چرا که شکستها بر خلاف پیروزی‌ها که پدرخوانده‌های زیادی برایشان پیدا می‌شود، همواره یتیم و بی‌کس می‌مانند و هر کسی سعی می‌کند با گذاشتن مسئولیت شکست بعهده دیگران، خود را پیغمبر و معصوم و منزه جلوه دهد.
دوم- حداقل برای من معلوم و مشخص کردند که چرا توده‌ایی‌‌ها «در زیر نورافکن‌ها جلوی دوربین تلویزیون نمی‌نشینند و کادرسازی نمی‌کنند» و چرا می‌ترسند از اینکه من از تاریکی آنها را هدف گلوله قرار دهم! جل‌الخالق! طنز جالبی است. نه!
این واقعیت غیرقابل انکار است که رژیم‌های حاکم ایران- هم رژیم دست‌نشانده پهلوی و هم رژیم جمهوری اسلامی در جنگ‌های صلیبی امپریالیسم و ارتجاع جهانی علیه احزاب و سازمان‌ها، افراد، شخصیت‌های مدافع عدالت اجتماعی، در سمپاشی‌ها و تبلیغات دیوانه‌وار علیه نیروهای عدالت‌طلب، در سرکوبی مبارزات حق‌طلبانه خلق‌ها و به قدرت رساندن مزدوران غرب همواره در جبهه مقدم شمشیر زده‌‌اند. یورش لجام‌گسیخته رژیم شاه به حزب توده ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، گسیل نیروهای ارتش ایران برای سرکوبی انقلابیون ظفار، حمله گسترده رژیم اسلامی به نیروهای ترقی‌خواه و انقلابی از فردای انقلاب، بویژه، به حزب توده ایران همزمان با اعلام «جنگ مقدس علیه کمونیسم» توسط آمریکا و اروپا در سال ۱۳۶۲، همکاری و هم‌پیمانی با امپریالیسم آمریکا در سرنگونی دولت دموکراتیک آفغانستان و به قدرت رساندن تروریست‌های اسلامی، حمایت همه‌جانبه لجستکی از تروریستهای جماعت اسلامی در آسیای میانه و قفقاز، بویژه در تاجیکستان، آذربایجان، چچنستان، همکاری با ناتو در ویران کردن و تجزیه یوگسلاوی و لیبی،… تنها بخش کوچکی از همکاری‌های پیدا و آشکار رژیم‌های ایران با امپریالیسم وارتجاعی‌ترین مراکز و محافل جهانی است.
اما، آقای محیط! گذشته از توضیحات بالا و صرفنظر از رویکرد همه حاکمیت‌های برخاسته از انقلاب، از جمله آنها، رژیم جمهوری اسلامی ایران که برای تحکیم پایه‌های حاکمیت خود بطور طبیعی به سرکوبی بی‌رحمانه مخالفان متوسل می‌شوند، اتفاقا و از قضا، شما چپ‌نمایان فاقد بنیه ایدئولوژیک- سیاسی- تشکیلاتی و پایگاه اجتماعی بودید که بدون تعیین و تشخیص مرحله انقلاب با شکوه مردم ایران و هدف آن، بدون شناخت جامعه سنتی- مذهبی ایران، بدون توجه به روانشناسی اجتماعی، با طرح شعارهای چپ‌روانه، ولونتاریستی و ماجراجوانه زمینه تسریع و تشدید سرکوبی مخالفان توسط رژیم تازه ایران را فراهم آوردید نه حزب توده ایران! اگر قرار است کسی بخاطر تحریک و تشجیع جمهوری اسلامی ایران برای سرکوبی بی‌رحمانه مخالفان و دیگراندیشان مورد مؤاخذه قرار گیرد، شما چپ‌نمایان هستید، نه حزب حزب توده ایران! کسانی که نباید از خجالت سر بلند کنند و «نباید در زیر نورافکن‌ها جلو دوربین تلویزیون بنشینند…» شماهای نوعی هستید نه حزب توده ایران! شما چپ‌نمایات بر اساس کدام اهرم‌ها و ابزارهای شعارهای آنچنانی می دادید؟
آقای محیط! شما چنان صحبت می‌کنید که انگار در سال ۵۷ قادر بودید «طبقه» را بقدرت برسانید و یا «طبقه» حاضر بود قدرت را بدست بگیرد و سپس به ترتیبی که از مارکس جعل می‌کنید، به شما اعلام کند: «ما قدرت سیاسی را بدست گرفته‌ایم، حالا شما بیایید پست و مقام بگیرید، ما را رهبری کنید»، گویا «حمایت حزب توده ایران از خمینی» باعث شد چپ‌نمایان یا «طبقه» نتواند قدرت سیاسی را بدست بگیرد!
آقای محیط بطور مرتب به «کادرسازی» و «تشکیل حزب بوسیله خود طبقه» تأکید دارند. استنباط من از سیاست «کادرسازی» ایشان و سایر نئومارکسیست‌ها، تربیت ارتشی از کادرهای پرولتری برای کمک به «تشکیل حزب بوسیله خود طبقه» بود و هست نه حتی کادرهای معدود پرولتری. به همین دلیل از ایشان پرسیده بودم: «… چه تعداد کادر تربیت کرده‌اید؟ کادرهای تربیت یافته توسط شما، از میان کارگرانند یا کسان دیگر»؟ ایشان بجای پاسخ صریح به پرسش روشن من، شماری از شخصیت‌های نامدار جهانی- ارنستو چه‌گوارا، فیدل کاسترو روز، چاوز، کوره‌آ، «رهبر کشور بغل‌دستی» و سایرین را بعنوان کادرهای تربیت‌یافته «مکتب» پل سوئیزی معرفی نمودند. اگر چه من در صحت گفته ایشان تردید ندارم، اما هدف سؤال واضح من کادرهای پرولتری بود نه کسان دیگر. تا جایی که دانسته‌هایم اجازه می‌دهد، هیچیک از شخصیت‌های نامبرده ایشان کارگر نبودند. به این ترتیب، ایشان از پاسخ صریح به سؤال من طفره رفتند. به سخن دیگر، به ناتوانی خود و همنوعان در تربیت کادرهای پرولتری و به تبع آن، به عجز خود در کمک به «تشکیل حزب بوسیله خود طبقه» اذعان نمودند. این در حالی است که همچنان مارکس را به بی‌اعتقادی به یکی از ابزارها و ارکان اصلی اتحاد طبقه کارگر و انقلاب پرولتری- تشکیل حزب طبقه کارگر متهم می‌کنند.
آقای محیط، شما با تفسیر جعلی از شعار مانیفست حزب کمونیست: «کارگران همه کشورهای جهان متحد شوید»، آنطور که در گفتار ۵ اوت خود نیز تأکید نمودید، چنین نتیجه می‌گیرید که «مارکس خودش حزب درست نکرد، منتظر بود طبقه حزب خود را تشکیل دهد و سپس به روشنفکران اعلام کند: ما قدرت سیاسی را بدست گرفته‌ایم، بیایید پست و مقام بگیرید، ما را رهبری کنید… »! اما فراموش می‌کنید که پایه‌گذاری و تأسیس انترناسیونال اول و دوم محصول تلاشها و مساعی مارکس و انگلس برای تشکیل حزب طبقه کارگر بود و تشکیل ۲٠ حزب و سازمان بمثابه شعب آن در مدت کمتر از دو سال در کشورهای اروپا و سایر قاره‌ها ثمره مستقیم کار آنها.
توضیحات و پرسش‌های پیشین من باعث شد آقای دکتر مرتضی محیط بقول خودشان «کاه کهنه» به باد دهند و با موعظه‌های جعلی دق دل خود را بر سر حزب توده ایران و اتحاد شوروی «مرحوم» خالی کنند. ایشان در گفتار تلویزیونی ۵ اوت نیز نطقه‌نظرات ضد تحزبی خود را با اشاره به شکست احزاب کمونیست اسپانیا، پرتقال و دیگر احزاب کمونیست، از جمله حزب توده ایران توجیه نموده و آنها را مسئول شکست‌های خود و از بین بردن کادرهایشان دانستند. به این ترتیب، آقای محیط، امپریالیسم جهانی و رژیم‌های ارتجاعی سرمایه‌داری وابسته و غیروابسته به آنها در کشورهای پیرامونی را در سرکوبی خشن و قلع‌وقمع احزاب کمونیست تبرئه نموده، آنها را بطور تلویحی مبرا از ارتکاب به جرم و جنایت قلمداد نمودند. آقای محیط در بیانات خود از این منطق منحط بورژوازی بی‌محابا بهره جستند که می‌گوید: گرسنگان، خود مقصر گرسنگی خود هستند؛ بی‌کاران، خود مقصر بی‌کاری خود هستند؛ خانه‌بدوشان، خود مقصر خانه‌بدوشی خود هستند؛… بنا به منطق ایشان، احزاب محروم از فعالیت آزاد سیاسی، خود مقصر ممنوعیت خود هستند؛ زندانیان و اعدام شدگان، خود مقصر زندانی، شکنجه و اعدام شدن خود هستند… به ترتیب اولی، بنا به توجیهات آقای محیط، کودتاگران آنگلوساکسونی و رژیم دست‌نشانده آنها، همچنین، رژیم جمهوری اسلامی در تار‌ومار کردن حزب توده ایران و دیگر سازمانها و گروه‌های انقلابی و ترقی‌خواه هیچ جرمی مرتکب نشدند… اینجاست، که مشکل جدی «تفکر خارج از قفس و در حال پرواز» آقای محیط بطور واضح نمایان می‌شود.
ادامه دارد…