ایرج فرزاد موضعی که “قسر” در رفت و دوره ای که واگذار شد

موضعی که “قسر” در رفت و دوره ای که واگذار شد

ایرج فرزاد
یک ارزیابی بسیار دیرین و از همان بدو قدرت گیری جریان اسلامی در ایران و یک پایه تحلیل اقتصاد سیاسی جامعه ایران در این رابطه، معضل ناهمخوانی “اسلام سیاسی” با بستر تحولات جامعه ایران پس از انقلاب مشروطه؛ و با کارکرد توسعه و انکشاف سرمایه داری در جامعه ایران، بویژه پس از قطعیت یافتن تکامل سرمایه داری پس از “اصلاحات ارضی از بالا” در اوائل دهه ۴۰ شمسی بوده است. تبدیل شدن به یک نیروی تعیین کننده و موثر در جدال جامعه برای ساقط کردن رژیم اسلام سیاسی در ایران، همواره یک وظیفه خطیر کمونیسم و تحزب آن در ایران، بوده است.
در اين رابطه در تاريخ معاصر، در دو مقطع جداگانه و زیر پوشش دو توجیه “ابداعی” جداگانه، دو “تحلیل” متفاوت از آن ارزیابی مارکسیستی و موضع کمونیسم پراتیک ارائه شدند. اولی درست همزمان با عروج دو خرداد در سال ۷۴ شمسی، نوید پایان بحران انکشاف سرمایه داری را با ادعای اینکه دو خرداد “جنبش بورژوازی ایران” را برای تبدیل “حکومت اسلامی سرمایه به حکومت سرمایه داران” فراهم کرده است، بحث “سرنگونی” رژیم اسلامی را بایگانی کرد و در درون حزب کمونیست کارگری پرچم استعفا از مبارزه برای رهبری سرنگونی رژیم اسلامی توسط کمونیسم جامعه را برافراشت. اما، آن اعتراض به دخالتگری کمونیسم هنوز شکل نگرفته در اولین و آخرین “کنوانسیون” برگزار نشده مستعفیون که آذرین قرار بود در آن به عنوان مشاور داوطلب بانک جهانی، بر موقعیت باد آورده لم بدهد، متفرق شد. مدافعان دو خردادی پروسه “متعارف” شدن رژبم اسلامی، در اوج بروو بیای دوخرداد، شانس نیافتند تا منتظر تخمیر درونی جمهوری اسلامی باقی بمانند. به این ترتیب، بحث “متعارف شدن رژیم اسلامی”، بدون اینکه نیاز به هیچ جدل متقابل در درون صفوف کمونیسم کارگری داشته باشد و صرفا به دلیل وارفتگی سریع جریان هزيمت و فرار از “خطرات” ناشی از انقلابیگری، در “جنگ درونی” خود هزیمت کنندگان، به شکست انجامید. جریان دو خرداد در درون صفوف کمونیسم کارگری کمترین تاثیری نداشت.
اما همان “تحلیل” قدیمی تر جانبداری از سرمایه “غیر انحصاری” در اختفا فريز شده پس انداز شد و نیازمند زمان بود و در پی فرصت مناسب برای طرح مجدد هنوز به “تخمیر” خود در درون حزب کمونیست کارگری ادامه داد.
این فرصت در شرایط مرگ منصور حکمت و فقدان او آماده شد. علیرغم صراحت لهجه کورش مدرسی در بحثهای درونی و اختلافات داخلی، که در نوشته “تزهائی با افکار بلند”، سپتامبر ۲۰۰۲ یعنی در فاصله کمتر از دوماه از درگذشت منصور حکمت، ارائه شدند، فضای درونی حزب کمونیست کارگری هنوز گارد محکمی در برابر تز “دولت حجاریانی” داشت. معلوم شد که نمیتوان بسرعت تز دوخردادی های پیشین را که در درون قلعه خود مستعفیون سال ۹۹ بی صاحب شده بود، از پنجره حزب کمونیست کارگری قاچاقی وارد کرد. هنوز زمان به نفع صاحب این “سیاست آوردنهای جدید” نبود. از این نظر این بار هم، گرچه توازن قوا تا حد زیادی برای تبدیل آن موضع شکست خورده پیشین به عنوان نه تنها یک “فراکسیون درونی”، بلکه این بار مدعی ” تعیین سرنوشت حزب کمونیست کارگری در دوره بعد از مرگ منصور حکمت” عرض اندام کرده بود، اما فروش قسطی همان تزها در قالب مخالفت با “انقلاب” و “خشونت” و یا طرح شرکت در حکومت ائتلافی با دو خردادیون، از نظر جایگاه “تئوریک” و سیاست آوردنهای نو، وزنه و تاثیر بیشتری از بحث های پیشینیان در دوره دو خرداد، نداشت. مساله، اما، از منظر مقدرات کمونیسم کارگری، خود آن نظرات نبود. نکته مهمتر و به نظر من تعیین کننده تر، این بود که هیچکس این سوال را طرح نکرد که “ببخشید، شما؟”. قطبی شدن مباحث درونی که یک سوی آن به اتکاء مباحث دوره مارکسیسم انقلابی، علیه “انقلاب مرحله ای”، و دولت موقت “دوره گذار” و ” سوسیالیسم مرحله بندی شده و پروسه بندی شده” و از این قبیل بخشی از کادرهای حزب را با خود داشت، اگر یک بازگشت نوستالژیک به جدال های کمونیسم ایران علیه بنیانهای سوسیالیسم خلقی بود، و بنابراین اظهر من الشمس بود که نمیشد حتی در فقدان منصور حکمت، مواضع شکست خورده سوسیالیسم خلقی چپ ۵۷ی را به حزب کمونیست کارگری حقنه کرد، اما هیچ پیروزی برای خط سلبی منصور حکمت و مبانی سیاسی و فکری کمونیسم کارگری نبود. در کشاکش همان مباحث درونی، دستکم برای لایه دیگری از کادرها و از جمله خود من، کاملا معلوم بود که پشت پیروزی بر خط “دولت حجاریانی” جمعی از کادرهای حزب کمونیست کارگری با رجعت به مباحث کمونیسم ایران علیه چپ ۵۷ ی صف بسته بودند، در حالی که کورش مدرسی بسیار ماهرانه و “فرصت شناس” مواضع دو خردادی اش را پشت بحث “حزب و قدرت سیاسی” و اینکه “حزب کمونیست کارگری به لیدر نیاز دارد” پنهان کرده بود که این هم “همراهی” بخش دیگری از کادرها را برای خود خرید. از منظر سیر تحولات و پیشرویهای نظری و عملی و حزبی کمونیسم ایران، فعال شدن مجدد جدالی که زمان را به ذهنیت دوره چپ ۵۷ی برگردانده بود و به عنوان دو قطب “جنگ قدرت” بر سر سرنوشت کمونیسم کارگری به مشغله اصلی کادرها تبدیل شده بود، یک عقبگرد و مطلقا نه یک “پیروزی” چپ بر راست بود. معضل اساسی این نبود که گویا جدال بر سر “طرح لیدری” بر سر رهبری فردی و یا جمعی و بر اساس طرحهای منصور حکمت در جریان بوده است، مشکل این بود که با رهبری جمعی و یا فردی، صفوف حزب کمونیست کارگری ایران حول دو قطب که به “دوران” نامربوط و سپری شده ای بر سر سرنوشت حزب کمونیست کارگری رجعت کرده بودند و دستکم همراهی لایه کادری را با هر توهم و خوش باوری و یا “خوش نیتی” با خود داشتند، تقسیم شده بود. نتیجه عملی، انشقاق حزب کمونیست کارگری و در واقع شکست امیدی بود که مهمترین رکن و نقطه اتکاء “امکان پیروزی کمونیسم” در ایران بود. حزب کمونیست کارگری یک پدیده بسیار مهم سیاسی در تغییر سیر جامعه متحول ایران بسوی سوسیالیسم و ممکن کردن پیروزی در این مسیر بود. شکست آن پروژه مهم که جامعه در هر شرایط دیگری شانس انتخاب و پیوستن به آن را نمیدهد، بررسی و بازبینی علل و ریشه های آن، از اهمیت بالائی برخوردار است. این دوران که خود من نیز، در مورد مسائل آن نوشته ام، از منظر جایگاه کمونیسم کارگری و دلائل گسترش سایه ابهام بر تصویر آن در جامعه، در پی انشقاقات و انشعابات پی در پی و بیان تعابیر جعلی و معوج به نام کمونیسم کارگری، در زمره تحقیقات و بازبینی های انتقادی و مارکسیستی است که در مورد علل “شکست” انقلاب اکتبر در روسیه، انجام شده است و کمونیسم ایران به رهبری منصور حکمت، از جمله، در این مورد “بولتن مباحثات شوروی” بسیار ارزشمند و راهگشا منتشر و تزهائی عمیق در نشریه “بسوی سوسیالیسم” ارائه داده است. در هر حال به دلائل متعدد دیگری نیز، آن دوره “واگذار” شد و مستقل و صرفنظر از پیروزی و یا شکست خطوط دیگر و یا پیروزی “چپ” بر “راست”، کمونیسم کارگری، به معنی سیاسی و جنبشی و حزبی آن و نه به عنوان یک سیستم و یک مجموعه “دیدگاه” منسجم و قابل تعریف و قابل مراجعه، در ایران شکست خورد. کار یک طرف آن قطب بندی و جنگ خطوط برای تسلط یک جانبه بر حزب کمونیست کارگری، برای اعلام بی پرده تر سیاست نئودو خردادی، در شرایط مناسب تر، عملا تسهیل گردید.
زمانی که به ادعای خود صاحب جدید تز رفو شده دوخردادیون سابق، حزبی بر اساس “سیاست آوردنهای کورش مدرسی” به نام بی مسمای “حکمتیست” تشکیل شد، دیگر به تعبیر صاحب تز، “شرایط به نسبت دوران منصور حکمت کاملا تغییر کرده بود”. علیرغم تغییر “شرایط” و با وجود تشکیل چنان حزبی با تزهای جدید، بازهم مقاومت در مقابل “بایگانی” یکباره منصور حکمت با سد مقاومت در درون حزب جدید و انشقاق جدید روبرو بود.
“جنبش سبز” در سال ۱۳۸۸ شمسی، توجیه رونمائی کامل و حراج آخرین قسط آن سیاست قطره چکانی بود. بنیانهای اقتباس شده از یکی از “تئوریسین” های دوره “شورش آوریل” در “آنچه باید آموخت” تدوین و در شرایطی که دیگر “مقاومت”ی باقی نمانده بود، تماما پرده برداری شد. در تشریفات مقدماتی این اخوت “تئوریک”، کورش مدرسی خود را مکلف میدانست که در یک جلسه و سمینار رسمی از آن رهبر “انزوا های کمونیستی”، رسما “تشکر” کند. زمینه “اجتماعی” سیر متعارف شدن رژیم اسلامی، و “پایان” مسئولیت کمونیسم ایران در برابر جامعه به عنوان نیروی سیاسی و نقطه امید مردم ایران در مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم نکبت اسلامی، در لابلای حرافی های خاص آن جماعت به عنوان “جنبش سبز” و “جنبش بورژوازی لیبرال ایران” برای کنار زدن “اسلامیت رژیم” و ادغام در بازار جهانی فرموله شد. این بار، اما، نه صرفا به اتکاء “آمار بانک جهانی”، برخلاف دوره دو خرداد، بلکه بر اساس “جنبش سبز”، گویا یک “سرنگونی” در راستای متعارف شدن انباشت سرمایه داری ایران در جریان بود. هر مخالف سیاسی “راست و چپ”، بخشهائی از جنبش سبز و یا در بهترین حالت، جنبش “کمونیسم بورژوائی” در راستای “سرنگونی خواهی” جنبش بورژوازی ایران برای متعارف کردن رژیم اسلامی لقب گرفت. اگر تزهای قدیمی دوره دو خرداد، در بیرون از حزب کمونیست کارگری و در جدال سریع درونی هزیمت کنندگان یک شبه دود شد و به هوا رفت، این بار همان تزها و صراحتا به نام صاحبان اصلی آنها، نه در آن جمع متزلزل و صف مذبذب و پر از “جنگ قدرت” و نه با دست زدن به تمرد و شورش علیه مسئولیت انقلابی در برابر جامعه، که با یک حزب به نام و زیر تابلوی “حکمتیست” به میدان آمده بود. یک تفاوت اساسی با دوره دو خرداد و شکست بدون هیچ مصاف صاحبان اصلی تزها، همینجاست. این دومی قرار بود جبران نواقص اولى ها و گوشزد “عدم درک حس زمان” و “فرصت شناسی” به رفتگان پیشین باشد. از منظر مقدرات کمونیسم کارگری و میزان ضربه تخریبی به اعتبار تصویر کمونیسم و شخصیت ها و رهبر آن، این دومی یک فاجعه بود. کورش مدرسی برای همان تز قدیمی تر مدافعان دوخرداد در “بستر جنبش کمونیسم کارگری”، تاریخ را هم جعل کرده بود. انگار کمونیسم کارگری بستر دو گرایش “مادر” بود که یکی خواهان دخالت در رهبری جنبش مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی و دیگری “خط حکمت” که همواره مخالف سرنگونی و در انتظار تخمیر متعارف شدن رژیم اسلامی توسط جناحهای خود رژیم و در هماهنگی با غرب و ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب بوده است. این رذیلانه ترین و بی شرمانه ترین تعرض افسار گسیخته مدافعان دیرین سوسیالیسم خلقی در تجدید حیات موضع پرو دو خردادی به کمونیسم و جنبش کمونیستی و تاریخ آن بود. بزعم سرداران جدید لشکر هزیمت کرده دو خردادیون، و شخصیت شخیصی که با قسط بندی ماهرانه فروش “سیاست آوردنها”ی جدید، بحث اساسی تر به تاریخ سپردن منصور حکمت و کمونیسم او را در دستور گذاشته بودند، کمونیسم ایران در کل تاریخ سی ساله اخیر جامعه ایران، به دخالت فعال و موثر در پروسه بزیر کشیدن رژیم اسلام سیاسی، کاری نداشته است و همواره از “منظر مبارزه طبقاتی”، مبارزه برای “سرنگونی” را پوپولیستی، در راستای منافع بورژوازی و ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی، و “غیر کارگری” تشخیص داده است! با همه اینها، و علیرغم همراهی ساده اندیشانه طی بیش از هشت سال آزگار با سیاستهای “جدید”، صراحت بی پرده کورش مدرسی در اعلام خود و تزهای خود به عنوان شوالیه ای که “شجاعت” عبور از کمونیسم کارگری و اجرای مناسک اعاده حیثیت از تئوریسن های دوره شورش علیه سرنگونی رژیم اسلامی، او را و جمع او را در دنیای واقع به کنج خلوت همان “انزواهای کمونیستی” کشاند، باز هم مثل دوره شورش آوریل ۹۹، گرچه دیر هنگام و نه در یک تقابل سیاسی و فکری و تئوریک، با مقاومت “درونی” روبرو شد.
حقیقت این است که مردم در همه جوامع و در سیر تاریخ و در متن و جریان زندگی و مبارزه خود به کسانی که برای گریز از عمل و پراتیک انقلابی و فرار از مسئولیت پذیری، تز اختراع و ابداع میکنند، اهمیتی نداده و نمیدهند. اما، تجدید حیات شوالیه های جدید مجاهدت علیه “تکرار طوطی وار” سیاستهای انقلابی کمونیسم پراتیک در قالب “حکمتیست” و به نام حکمت، بزرگترین ضربه و موذیانه ترین “شورش” علیه بنیانهای یک سیستم منسجم و پیوسته و پراتیک و میلیتانت کمونیسم کارگری در تاریخ سی سال معاصر جامعه ایران است که سایه ابهام سنگینی بر جذابیت تصویر جنبش کمونیسم کارگری انداخته است. بحث دفاع از دو خرداد و فرار از مسئولیت در برابر جامعه و وحشت و جبن از عواقب و “خطرات” این مسئولیت که معمولا همواره در لابلای عبارت پردازیها فرموله میشوند، به شهادت تاریخ مباحثات و مجادلات کمونیسم ایران، هیچگاه “قسر” در نرفته است. تلخى اين عقب گرد چنان گزنده است كه میراث داران قدیم و جدید سوسیالیسم خلقی و ناسیونالیسم چپ را، به عنوان یک پایه “جنگ قدرت” بر سر سرنوشت کمونیسم کارگری به درون قلعه تحزب موجود کمونیسم کارگری، وارد کرده بود.
آنچه که بسیار تلخ است و باید موضوع یک بازبینی جدی انتقادی توسط همه کادرهای جنبش کمونیسم کارگری باشد، این است که چگونه یک “شخصیت” حاشیه تاریخ کمونیسم ایران، مجال یافت که با پرچم کردن بنیانهای وارفته بحثهای دو خردادی که سریعا توسط مدافعان پیشین آن پس گرفته شد و موجبی برای شکست گردنکشی در برابر کمونیسم دخالتگر و پراتیک بود، به عنوان یکی از عناصر دخیل در “جنگ قدرت” بر سر سرنوشت کمونیسم کارگری، مطرح شود؟ چه شرایط روانی، و چه عدم آمادگیها و بی تفاوتی های سیاسی بر کادرهای کمونیسم کارگری حاکم بود که یک عنصر بی تاریخ و همواره بی حرف در برابر مباحث پایه ای کمونیسم کارگری و در تقابلها با نقش جادوئی “بورژوازی غیر انحصاری” و در تندپیچهای جدال با ناسیونالیسم کرد و راست روی طی سی سال اخیر را از حاشیه به متن آورد؟ چه بر سر آن لایه از کادرهای استخوان خورده کرده آمده بود که خود را کت بسته در آسناتبوسی تئوریک عنصری ببینند که شناسنامه اش با جریان دو خرداد و نفرت “تئوریک” از “جریان منحط کمونیسم کارگری” مهر خورده بود؟ از “واگذاری” ساده اندیشانه این میدان نبرد دیگر نمیتوان بسادگی گذشت. “زندگی سیاسی” بخش مهمی از کادرهای کمونیسم ایران در دفاع قلمی و عملی از این خط، و آماده کردن زمینه برای اینکه این خط منحط به نام حکمت و خط حکمتیست در تخریب تصویر کمونیسم کارگری و رهبر آن، منصور حکمت، چنین دریده و متعرض ظاهر شود، قابل بخشش نیست. با هیچ برچسپ “انتقاد از خود مائوئیستی” و “خودزنی” و غیره نمیتوان گریبان خود را از یک غفلت فاجعه بار سیاسی رها کرد. بحث بر سر دل آزردگی شخصی و یا موقعیت شخصی آدمها نیست. بیش از هشت سال آزگار، در یورش به هر منتقد سیاست آوردنهای کورش مدرسی، صف بستند و طومار و سریال نوشتند و خفه کردن هر منتقد او را به عنوان هویت و کار سیاسی و شرط بیعت با خود تعیین کردند، قرار تقبیح تدوین کردند، قرار و قطعنامه دفاع “از جایگاه منحصر بفرد کورش مدرسی در جنبش کمونیستی” را تنظیم کردند، در دفاع از “تز”های او نوشتند و…
اعلام وفاداری عرفانی به منصور حکمت، آنهم پس از آنچه خودشان “کودتای” او و بی احترامی به کادرهای “کمیته کردستان” نامیدند، نمیتواند جایگزین یک مصاف سیاسی و یک “انتقاد از خود” صمیمانه و صادقانه در برابر ضربه ای باشد که در پی ظهور رهبر جریانی دوخردادی و مخالف هیستریک فعالیت انقلابی و مسئولیت پذیری در برابر جامعه در پوشش شیادانه “حکمتیسم”، به اعتبار و جاذبه کمونیسم در جامعه ایران وارد شده است.
در پایان یکی دو نکته در مورد آخر و عاقبت این جماعت بگویم. به نظر من پروژه ناسالم کورش مدرسی، پس از جدائی اخیر جمع اکثریت کادرهای حزب مربوطه، به پایان خود رسید. کاری در آینده “نخواهند کرد”، چون متخصص تئوریزه کردن کمونیسم به عنوان ضدیت با پراتیک انقلابی اند. اما بلوف های ارزان و پرطمطراق و تظاهر و تجاهل، هر دو، به تشکیل حزب “بزرگ” و “داخل کشوری” و “مخفی” بر اساس پدیده موهوم “کمیته های کمونیستی” را ادامه خواهند داد. پس از قرار گرفتن و سقوط آزاد در میدان جمع های یکی دو نفره اسلاف خود، تنها کاری را که چند صباحی بطور علنی ادامه خواهند داد، بافتن لیچار علیه تاریخ کمونیسم کارگری و شخصیت های آن و نیز ادامه “افشاگری” دوستان تا دیروزشان است. پس از حواله همه مسئولیتهای “ماجراجویانه” به گردن خود فعالین “داب” و کناره گیری “معنی دار” کورش مدرسی از پست لیدر در سایه و پس دادن همه “مسئولیتها”، اسامی برخی از اینها از لیست آدمهای “خطرناک و تحت تقعیب” در مسیر حذف شدن است. با رفع این “خطر”، گرم شدن بازار فروش برچسپ های نازل علیه کمونیسم کارگری توسط این حلقه عافیت طلب و بشدت متوهم بخود، چه بسا، اینان استحقاق دریافت نشان ندامت از تاریخ کمونیسم پراتیک و انقلابی و “سرنگونی طلب” را هم کسب کنند.
iraj.farzad@gmail.com
———
*. در پی و پا بپای به قدرت رسیدن دوخردادی ها در سال ۱۳۷۴، در درون حزب کمونیست کارگری، که منصور حکمت در کنگره دوم آن، آوریل ۱۹۹۸، بحث “حزب و قدرت سیاسی” را طرح کرده بود، یک نوع منشویسم که علیه “قدرت گرفتن حزب” و “بدون طبقه” بودند، مدعی بودند که مصاف با قدرت اسلام سیاسی در ایران با سیاست دوخردادیها که از درون و بدون نیاز به یک تقابل اجتماعی شرایط را برای تبدیل رژیم سرمایه به رژیم سرمایه داران فراهم کرده است، بایگانی شده است. آن جمع به تدریج یک “شورش” علیه مباحث “حزب و قدرت سیاسی” راه انداختند که در آوریل سال ۱۹۹۹ به موجی از “استعفا”ها از حزب کمونیست کارگری انجامید. خوانندگان را به مباحث آن دوره ها و نوشته های آن دوره و از جمله مقالاتی از منصور حکمت: “خدا حافظ رفیق”، “از منظر اژدها”، “ناقهرمانان”، “در باره تزهائی در باره انترناسیونال کمونیستی نوشته بهمن شفیق”، “محکم به محکمی حزب” رجوع میدهم.