ایرج فرزاد -شهروند یا رعیت؟ حزب یا عشیره؟

شهروند یا رعیت؟ حزب یا عشیره؟

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران به مناسبت اول ماه مه، در  اطلاعیه به مناسبت اول ماه مه که آوریل ۲۰۱۶ منتشر شده است، از جمله چنین نوشته است:

“از آنجا که دولت روحانی و اصلاح طلبان حکومتی از نهادهای ضد کارگری مانند خانه کارگر، شوراهای اسلامی و یا انجمن های صنفی برای به بیراهه بردن جنبش کارگری استفاده می کنند، تحریم قاطع اجتماعات زرد و فرمایشی که از جانب این نهادها برگزار می شوند از اهمیت طبقاتی و سیاسی برخوردار است.”

( خط تاکیدها از من است)

اما روز آخر ماه آوریل همین سال، فرهاد شعبانی، عضو کمیته مرکزی همان حزب، مصاحبه ای با ابراهیم علیزاده، ایضا عضو کمیته مرکزی و دبیر اول سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومەله- انجام داده است. فرهاد شعبانی یکی از سوالهای خود را از ابراهیم علیزاده چنین فرموله کرده است:

” فردا روز شنبه و ۱۱ اردیبهشت در ایران است. حزب کمونیست ایران و کومه له در آستانه ی اول ماه مه پیام هایی خطاب به کارگران منتشر کرده و تبلیغات و کمپین هایی به این مناسبت پیش برده است. آیا فراتر از همه این ها در حالیکه چند ساعتی بیشتر به اول ماه مه نمانده است، شما نکته خاصی دارید که به این مناسبت به آن اشاره کنید؟”

پاسخ ابراهیم علیزاده:

“نکته ای بنظرم میرسد که خیلی خیلی مهم است و آن هم این است که جمهوری اسلامی، جهانی بودن طبقه کارگر را مورد تعرض قرار داده است. این خصوصیت جهانی بودن روز کارگر را هدف گرفته است. برای از محتوا خالی کردن این روز، آنرا به هفته کارگر تبدیل کرده است. هدفش این است که ویژگی ایرانی به این روز بدهد.

یک نکته دیگر هم اضافه کنم که این واقعا نظر شخصی من است، نمیگویم که موضع حزب هم همین است، ولی فکر میکنم منطقی است. برای روز کارگر، خانه کارگر راهپیمایی اعلام کرده و به احتمال زیاد در این راهپیمایی هم همین جور شعارهای تفرقه افکنانه چون پارسال که شعار علیه کارگران افغانستانی میدادند، تکرار خواهند کرد و یا مجیزگوئی های برای سران رژیم سرخواهند داد، ولی اگر اجازه دادند که کارگران بمیدان بیایند، در صورتیکه کارگران مبارز و مستقل در مقیاس وسیع بتوانند در همان تظاهرات حضور داشته باشند و اجازه ندهند که صدا، تنها صدای تفرقه اندازان و دشمنان طبقه کارگر باشد، آنجا شعار وحدت جهانی طبقه کارگر سردهند، مطالبات خودشان را عنوان کنند، حتی در آن راه پیمایی دولتی هم که سازمان داده شده، ما میتوانیم نمایشی از قدرت طبقه کارگر در ایران را انجام دهیم. البته شرطش این است که حضور این کارگران پر تعداد باشد، شعارهایشان رسا و از قبل آماده شده باشد. در عین حال مسئله این هم نیست که صف کسی را برهم بزنند، مسئله تخریب تظاهرات، برهم زدن و یا اخلال در آن نیست. مسئله این است که آنها هم صدایی دارند، این صدا را بایستی به شیوه ای رسا بگوش همگان برسانند. فکر میکنم این میتواند حرکت مثبتی باشد چنانچه برایش آمادگی صورت گرفته باشد و چنانچه شعارها و تاکتیک وسیاستی که در این روز و در این راهپیمایی اتخاذ میشود، از قبل روشن باشد.”(خط تاکید ها از من است)

من قصد ندارم تناقض آشکار اعلامیه کمیته مرکزی و “نظر شخصی” ابراهیم علیزاده را که فکر میکند، “منطقی” هم هست، به چالش بکشم. این تناقض بیش از حد توی ذوق میزند. سوال من این است که آیا حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن،  واقعا “حزب” و “سازمان”اند؟ یعنی ارگانهای مُنتخب در کنگره ها و پلنومها و نشستهای رسمی دارد که اعضا و مسٸولین آن، موظّف به پیشبرد سیاستهای کمیته متبوع اند؟ آیا عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و دبیر اول سازمان کردستان آن حزب مُجازند در یک مصاحبه علنی، علیرغم صدور اطلاعیه کمیته مرکزی به فاصله حدود یک ماه قبل از اول مه، که کارگران را به “تحریم قاطع” تجمعهای خانه کارگر و شورای اسلامی فراخوانده است، اما درست یک روز قبل از اول مه، و در “دقیقه نود”؛ “منطقی” بدانند، که در واقع یعنی توصیه میکنند، که کارگران در راه پیماٸی هاٸی که حتی از طرف دولت سازمان داده شده است، شرکت کنند و در آن هم “اخلال” نکنند؟ که ای کارگران اطلاعیه کمیته مرکزی را ندید بگیرید؟

به نظر من این فقط “یک بام و دو هوا” نیست و بحث صرفا به تمسخُر و شانه بالا انداختن برای اعلامیه کمیته مرکزی از جانب دبیر اول کومه له و عضو کمیته مرکزی همان حزب در پوشش و توجیه “نظر شخصی”، محدود نیست. در ورای این تناقض، شیوه دیگری از چگونگی قبضه کردن تصمیم گیری ها و تحّرک مرجع “فراقانونی” را به وضوح می بینیم. نمونه های برجسته اش در احزاب ناسیونالیست کُرد و جایگاه بلامنازع و موروثی “حق وتو”؛ در پارتی دمکرات خانواده بارزانی و اتحادیه میهنی جلال طالبانی پیش چشممان است.

سوال این است که چگونه ممکن است در یک سازمان و حزب، که فراتر از حزب سیاسی، خود را یک سازمان سوسیالیستی و متکی بر انتخابات و برنامه و اساسنامه و ارگانهای مُنتخب تعریف کرده است، این نوع تثبیت سنت “رهبری” فوق قانونی و غیر پاسخگو حتی به کمیته ای که خود عضو رسمی آنست، و فرمایشی شدن جایگاه حزب؛ و  زینتی شدن نقش اعضا و کادرهای آن، به تدریج قاعده میشود؟ آیا واقعا فشار سنتهای عشیره ای و ایلیاتی و جاذبه ناسیونالیسم کُرد در شیوه های فعالیت سیاسی در “کردستان”؛ آنقدر قدوسیت یافته است و آنقدر قدرت جادوٸی دارد که در فعالیت با یک سازمان دارای سنت و ریشه چپ و مترقی و سوسیالیستی نیز، شهروندان و عضو و کادر یک جریان مدعی سوسیالیسم، باید حق و اختیار و نظر و رای و تصمیم خویش را چون رعایای محروم از همه حقوق مدنی، مفروض و داده تصور کنند؟

در این صورت سوال دیگر این است که به این “انحصارگراٸی” در قبضه کردن قدرت تصمیم گیری و دور زدن ارگانهاٸی که انگار برای تزٸین و نمایش پشت ویترین بقایای ناسیونالیسم چپ “سراسری” تشکیل شده اند، از چه زاویه ای برخورد میشود؟ پاسخ خود من این است که دست بردن به این روش و سنت از رهبری، ناشی از “قدرت طلبی” ابراهیم علیزاده و یا “سرسپردگی” برخی از اعضا رهبری کومه له نیست. به نظر من این یک جزء بهم پیوسته و حلقه ای تکمیلی در تغییر ریل سیاسی کومه له است. کومەله را گرایش سوسیالیستی در جنبش کردستان “باز تعریف” کردند، نسب آن را به مبارزه مسلحانه “کمیته انقلابی” حزب دمکرات کردستان در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ وصل کردند، نقش کومه له را در تشکیل حزب کمونیست ایران در پلاتفرم “کنفرانس وحدت” پیکار و جریانات خط ۳ نوشتند. در حالی که کومه له، اواٸل سال ۱۳۶۰ در فضای بایکوت و شانتاژ پیکار و رزمندگان و خط ۳ و جریان چریکی- توده ای، و علیرغم همه هشدار ها و نکنید نکنید های شیخ عزالدین و جلال طالبانی؛ با شجاعت به صف مدافعان مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست پیوست. کومه له، برخلاف تحریف آشکار مدافعان ناسیونالیسم، در برابر توطٸه ها و جنایات حزب دمکرات و اعلام جنگ سراسری از طرف حزب دمکرات، عملا نشان داد که “کمیته انقلابی” همان حزب اگر در سالهای توهم و خلق گراٸی جاٸی در ذهنیت اعضا و فعالان وقت کومه له در ایام “کنگره اول” داشت، از تبار همان حزب وگرایش سیاسی بود که چنان جنایات فجیعی را علیه نیروهای مسلح کومه له کمونیست سازمان داد؛ و البته شکست خورد و سرجایش نشانده شد. تاریخ کومه له کمونیست، بخش جداٸی ناپذیر از تقابل سیاسی و نظامی با ناسیونالیسم کُرد است. بنابراین بسیار مُهم است که اگر شماری انسان انقلابی و مدافع سوسیالیسم و مارکسیسم در کومه له فعلی، ایراد و انتقادی به شیوه های رهبری ابراهیم علیزاده، از جمله در مورد “رهنمود”های او به کارگران در مورد اول مه امسال، دارند، آن انتقادها را به بستر یک تاریخ وصل کنند. باید از تاریخ کومه له و شکل گیری و تکامل کمونیسم آن، همانطور که در واقعیت بوده است، دفاع کرد، باید از حقانیت دفاع از کمونیسم کومه له در برابر جنایات و توطٸه های حزب دمکرات با سر بلندی و افتخار دفاع کرد و کاغذ پاره های تاریخ سازی برای آن سازمان کمونیست را در پیشینه ناسیونالیسم کُرد و حزب دمکرات و هر کمیته انقلابی یا غیر انقلابی آن، پاره کرد و به زباله دان سپرد. مساله این نیست که برای مثال ابراهیم علیزاده و یا چند دنباله رو او در مرکزیت، چه “تعبیری” از مارکس و یا چه “تحلیل” از سرمایه داری دارند. مشکل، “ابهام معرفتی” کسی نیست. بحث بسادگی این است که آیا کسانی که برای خود و نظر و نقش سیاسی خود در کومه له فعلی، اهمیت قاٸل اند، آماده اند که صریح و بدون خجالت و احساس گناه، از شناسنامه کومه له کمونیست دفاع کنند؟ آیا حاضرند با شجاعت اعلام کنند که کومه له کمونیست، جناح چپ و سوسیالیست “جنبش کردستان” نبوده است؟ آیا حاضرند در برابر نقل مکان اجتماعی کومه له فعلی و تغییر ریل به بستر کردایه تی، مقاومت سازمان بدهند؟ در غیر این صورت، انتقاد از “تک روی” و “انحصارگراٸی”، و یا به کج فهمی معرفتی و “سوء برداشت از مارکسیسم”، در هر فردای دیگری در “مصلحت جنبش کردستان” ضرب خواهد شد و منتقدان چاره ای نخواهند داشت جز اینکه میدان را خالی کنند. تازه در آن صورت است که اتصال حلقه دیگری در اسباب کشی سیاسی کومه له موجود به بستر جنبش ناسیونالیسم کُرد، در سنتها و شیوه های رهبری نیز، بدون برخورد به سد و مانع به مرحله پایانی خواهد رسید.

iraj.farzad@gmail.com

۱۵ ژوٸن ۲۰۱۶