ایرج فرزاد- سقوط آزاد از “چپ” به محافظه کاری

سقوط آزاد از “چپ” به محافظه کاری

آقای مصطفی مدنی، از محتوای نامه فواد تابان و فراخوان آن خطاب به سازمانها و افراد “چپ” بسیار برآشفته است. ایشان تلاش کرده است “صورت مساله” را بزعم خود بدون زوائد و حواشی و بدون قاطی کردن “سیاست” با “اخلاق” در برابر فواد تابان بگذارد. مینویسد اگر “سوال” برای آقای تابان این بود که شرکت در انتخابات آری یا نه؟ “قطعا نیازی به پاسخ نداشت”! و جالب این است که اعتراضیه خود آقای مدنی عینا همین عنوان را دارد: “شرکت در انتخابات آری یا نه”!! رویکرد آقای تابان در نامه ایشان، برخلاف برداشت “اخلاقی” آقای مدنی، “تفاوتهای نظری”، نیست. آقای مدنی با دستکاری “زیرکانه” صورت مساله، شرکت خود در انتخابات رژیم اسلامی و برسمیت شناختن آن مضحکه را بار حماسی میدهد و نشان دادن قبح و زشتی آن رویکرد را آنهم از سوی کسی که در تاریخ “چپ” مورد نظر با خود ایشان بستر مشترکی داشته اند و چه بسا در یک سازمان و احتمالا هم کمیته، “سراسر اهانت، مملو از تحریف و دروغ پردازی” توصیف میکند.

اما، آقای مدنی فقط صورت مساله را دستکاری نکرده است، او به پاسخ خویشتن خویش دست برده است و به وعده خود که مساله نظری و اختلاف نظری نیست، وفادار نمانده است. او در تعریض و کنایه به تابان و در انگیزه شناسی خشم تابان از سر فروبردن و سرک کشیدن آن “چپ” مورد نظر در “هر گنداب و فاضلاب متعفن این حکومت جنایتکار”، به ارزیابی “نظری” روی آورده است:

“این نابسامانی فکری را شکست همان اردوگاهی بر سر همگی ما آورده است که زمانی مورد پرستش بود. باورهای اشتباه آمیز قدیمی که بنیانهای فکری گذشته ما را می ساخت از دست رفته اند، کلان اندیشی روشنی نیز که نمودارهای چپ مورد نظر ما را توضیح بدهد به دست نیآورده ایم. نتیجه این شده است که سیاست را با اخلاق، و اخلاق و سیاست را با چپ خلط می کنیم و به این نتیجه می رسیم که برای حفظ آبرو و اعتبار چپ می بایست همواره اپوزیسیون رادیکال باقی ماند و در دنیای سیاست آلوده نشد.”             (مصطفی مدنی، شرکت در انتخابات آری یا نه؟)

آقای مدنی متاسفانه در این “روشنگری” نظری و تلاش برای نشان دادن علل و ریشه های ” تکه پاره شدنهای این چپ که شما خود اعتراف می کنید هم اکنون نقش عملی چندانی برای اش نمانده است”(همانجا)، به کاهدان زده است.

آنچه آن “چپ” را از چپ بودن انداخت، باورهای اشتباه آمیز و بنیانهای فکری و پرستش “اردوگاه” فروپاشیده نبود. نطفه انشعاب و ریزش، دقیقا حول این مساله بود که “شکوفائی جمهوری اسلامی” آری یا نه؟ بسیاری از لایه های آن طیف که تحت سلطه خونین “حکومت جنایتکار” و اراذل و اوباش اسلامی، علیرغم هر توهم نظری و سیاسی و هر برداشت از “سوسیالیسم واقعا موجود”، از دم تیغ گذرانده شدند، بخود آمدند و از سیاست “شکوفاسازی” رژبم اسلامی ،حتی اگر چه امپیریستی و از روی تجارب تلخ و “عبرت آموز” که عارض خود آنان شده بود، دست کشیدند و سعی کردند آن رویکرد را به گردن مواضع فردی این یا آن عضو مرکزیت وقت محول کنند. آقای مدنی، اما، پس از به فراموشی سپردن آن ایام تعفن و جنایت و گنداب رژیم جنایتکاران، به همان رویکرد اولیه باز گشته است.

به باور من، این توجیه که ریشه واگرائی چپ مورد نظر آقای مدنی را نه در رابطه مستقیم و واقعی چپ مورد نظر ایشان و خود ایشان با رژیم اسلامی، که در “اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود” و فروپاشی و شکست آن توضیح میدهد، با عرض پوزش از مدافعان “با نزاکت” رژیم جنایتکاران اسلامی، “دائی جان ناپلئون”ی است.

جای بسی تعجب است که پس از فروپاشی اردوگاه شوروی، و حتی با تجارب امپیریستی دوستان آقای مدنی که قبل از فروپاشی شوروی سابق و پس از قلع و قمعهای رژیم اسلامی در سالهای ۱۳۶۰ و ۶۷ خود حقایق واقعی را در باکو و تاشکند و کابل “لمس” کردند، هنوز احساس میکنند که این “آرمان” خود آنها و سوسیالیسم خود آنها بود که فروریخت. برای کسی که این همه رویداد و تحولات عظیم و زلزله های سیاسی را در مقابل خود دارد، چگونگی شکل گیری “بلوک” و فروپاشی آنرا دیگر باید معرفه و داده تلقی کند، و همه، چه خود آنان که در درون “قلعه” بودند و چه آنها که آکادمیسینها و تئوریسین های “جنگ سرد”، گفته اند و میگویند که آن بلوک با زرادخانه اتمی اش و با دولتهای بوروکراتیک و نظامی و اختناق حاکم بر زندگی شهروندان، ربطی به سوسیالیسم نداشت، هنوز “اندر خم یک کوچه اند”. بخشی از چپ مورد نظر آقای مدنی، تصادفا طرفدار چین مائو بودند، که نه تنها فرونپاشید، بلکه پا برجاست و تمثال مائو بر اسکناسهای واحد پول بین المللی در بازار جهانی و بازار بورس میچرخند. با اینحال برخی از مدافعان این طیف که دست بر قضا شورروی را “سوسیال امپریالیست” میدانستند و امثال بیژن حکمت از سران سازمان انقلابی حزب توده که بعدا رنجبران آز آن درآمد، نه از سر آرمانی و نظری نسبت به سوسیالیسم واقعا موجود، که دقیقا به دلیل اینکه بسیاری از “آرمانهای” خود را با سلطه رژیم اسلامی تحقق یافته ارزیابی کردند، و بخاطر پاسخ “جنایتکارانه” رژیم اسلامی به آن توهمات و باورهای موهوم، به این روز گرفتار آمده اند.

ناگزیرم یک نکته را توضیح بدهم:

برای مصطفی مدنی، رژیم اسلامی، یک رژیم متعارف است مثل دیگر کشورهای غربی. اگر هم، چنین نباشد او وظیفه “چپ” مورد نظر را کمک به قوام گیری و حتی “آموزش” نقشه راه خود برای متعارف سازی و شکوفا سازی اسلام سیاسی میداند. از این نظر برای او طبیعی است که اگر چپ مورد نظر او به مرکل در برابر کاندیدای نئوفاشیست آلترناتیوها، به هیلاری کلینتن در برابر ترامپ، به مکرون در برابر لو پن رأی می دهد، در ایران هم باید در برابر رئیسی به روحانی رای بدهد.

من فکر میکنم این مساله، یعنی ارزیابی از رژیم اسلامی به عنوان یک رژیم “سرمایه داری”، که دارد شالوده های یک نظام قوام گرفته را، هر چند با روبنای اسلامی، پی ریزی میکند و “تمرین دمکراسی”، دیگر نه تنها معضل “چپ” دوران انقلاب ۵۷ و بقایای آن که حتی به یکی از مهمترین وجوه افتراق و انشقاق در چپ رادیکال و سوسیالیست پس از دو خرداد ۱۳۷۴ نیز تبدیل شد. دو خرداد ۱۳۷۴ و تلاش جناحهائی از رژیم اسلامی برای متعارف کردن و بنا کردن شالوده رژیم اسلامی بر مبنای “قانون” و مواضع “مدنی”، گرچه “مدینته النبی”! و ادغام در مکانیسمهای بازار جهانی، برهه ای مهم از این تحولات است. من در اساس با این ارزیابی نیستم. رژیم اسلامی به نظر من رفتنی است. این شبه بلوک اسلام سیاسی، ارکانهای بسیار متزلزل تری در مقایسه با بلوک شوروی سابق دارد. قبلا نوشته بودم بلوک سرمایه داری دولتی سابق، علیرغم سمپاتی و جاذبه عاطفی در سراسر جهان به سوسیالیسم بورژوائی اش، علیرغم تبدیل شدن به قهرمان شکست دادن فاشیسم در جنگ دوم جهانی و دادن ۲۵ میلیون قربانی، به دلیل تناقضات روبنای سیاسی با روند سرمایه داری در زیر بنای اقتصادی، فروپاشید. از قدرت عظیم ارتش پیمان ورشو، تهدید به کار بردن سلاح اتمی در مقابل قطب غرب، دستگاههای عظیم و اختاپوسی جاسوسی و ضد جاسوسی و …کاری ساخته نبود. شبه بلوک اسلام سیاسی با “برجام” و موشک شهاب و گردانهای صلواتی و اجتهادی و دستگاههای جاسوسی امام زمان، با هیچ معیار قابل مقایسه با اردوی فروپاشیده شوروی سابق نیست. شکوفائی سرمایه داری تحت اسلام سیاسی با آن کارنامه عفونت و چرک و خون، یک توهم است که متاسفانه در ذهنیت بخشی از چپ قدیم و جدید که ضربه خورده و توسط رژیم اسلامی قلع و قمع و در بدر شده و توقعات سیاسی اش تنزل یافته است، فعال شده است. علت و ریشه هجو و ریشخند چپ و آزادیخواهی و ماگزیمالیسم “ایام سپری شده” و افتخار به محافظه کاری در پرده خودفریبانه  “واقع بینی” و “عاقل شدن” و تمکین و رضایت خاطر به؛ و از وضع موجود، همینجاست.

رویکرد آقای مدنی و طیف هم نظر ایشان در هر دو طیف چپ قبل از انقلاب ۵۷ و دوران افسون کننده پس از دو خرداد ۷۴، بر اساس توهم و مبتنی بر ارزیابیها و توقعات و آرزوهای خیالی قوام گرفتن و متعارف شدن رژیم اسلامی و به تبع آن روتین شدن سیر “انتخابات” و انتصابات تحت حاکمیت اسلام سیاسی در ایران بنا شده است. این کاخ بیش از آنچه بطور عینی شکوفا و شکوهمند و موجود و واقعی و قابل لمس باشد، سراب است و پوشالی. این تصویر دروغین و مه آلود، ساخته و پرداخته در ذهنیت طیف “سابقا” چپ است که در پی یورشهای خونین حکومت چرک و عفونت اسلام سیاسی، روحیه خود را باخته و در حال سقوط آزاد از خاستگاه رادیکالیسم و انقلابیگری، به محافظه کاری و تسلیم به وضع موجود اند. انگار اکنون “عاقل” شدن باب مُد روز و نفرین و تمسخر پیشینه چپ خویشتن خویش؛ و نیش و متلک پراکنی به “هم رزمان” ایام قهرمانیها و از خود گذشتگی ها و آرمان گرائی ها، در بورس است. شکوفائی این بازار بورس اما، با سرازیری رژیم اسلام سیاسی، تخته میشود. این را به آقای مدنی اطمینان میدهم.

۱۹ مه ۲۰۱۷

 

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com