ایرج فرزاد -در مورد از سر گیری انتشار نشریه بستر اصلی

در مورد از سر گیری انتشار نشریه بستر اصلی

من پس از کناره گیری از حزب موسوم به حکمتیست مدت کوتاهی بعد از کنگره اول آن، (اکتبر ۲۰۰۶)، ۱۳ شماره نشریه بستر اصلی را در فاصله ژانویه ۲۰۰۷ تا  آوریل ۲۰۰۸ منتشر کردم. بخاطر اینکه هنوز امیدوار بودم که میتوانستم با کمک برخی دیگر از رفقا که آنها هم به تدریج از حزب مربوطه کناره گیری کردند، ابتدا نوعی فراکسیون و سپس جریان متفاوتی راه اندازی کنم، انتشار بستر اصلی را متوقف کردم. با تعدادی از آن رفقا پس از کلنجار رفتنها، بالاخره “کانون دفاع از کمونیسم” را راه انداختم و در فاصله ژوئن ۲۰۰۸ تا مارس ۲۰۱۰ نشریه ای با همان نام منتشر ساختیم. در این فاصله هم ۱۸ شماره “کانون” انتشار یافت. در نهایت تلاش برای ادامه و توسعه کانون هم به نتیجه نرسید و آن نشریه همراه با کانون مذکور تعطیل شد.

از سر گیری انتشار نشریه بستر اصلی، در واقع نتیجه نوعی قطع امید و به عبارت دقیقتر پایان یک دوره توهمات بجای مانده از توقعاتم در باره ماتریال انسانی ای بود که بسیار پیشتر از انشعاب و فروپاشی حزب کمونیست کارگری، معلوم شده بود که نمیتواند محمل و تسمه نقّاله و بیان حزبی مبانی کمونیسم کارگری باشند. لازم به گفتن نیست که من با از سرگیری انتشار نشریه بستر اصلی، نه ادعای “در افزوده” بر دیدگاههای منصور حکمت را دارم و نه مدعی مقام و موقعیت. من خودم را از نظر اخلاق سیاسی مجاز نمیدانم نه منزلت سیاسی رفقائی را که مثل من فکر نمیکنند، ارزش گذاری کنم و نه فخر فروشی و تبختر به آنها و کسانی دیگر. اما بر این رهنمود مربی های ورزش حرفه ای پای بندم که نه تنها من، بلکه هیچکس دیگر نباید بخاطر اینکه اراده میکند که از تنهائی نترسد تا خودش و تیم اش را به  قهرمانی برساند و “ریسک” را بجان بخرد، باید حتما “فروتن” باشد  و کمی خجول و شرمنده.  راستش مقام و موقعیت در حزب و سکتهائی که کمونیسم من را بیان و نمایندگی نمیکنند، حتی اگر هم خیلی کاریریست و صندلی پرست بودم، دیگر برای من اغوا کننده و دلچسپ نبود. انگیزه من، بنابراین تلاش برای این است که نشان بدهم یک خط و دیدگاه بطور منسجم و پیوسته موجود است. میخواهم نشان بدهم که طبقه کارگر ایران و نُخبگان سیاسی و انقلابیون جامعه ایران، ناچارند به اتکاء آن دیدگاه، حزب و ابزار اعمال اراده خود را برای دخالت گری فعال در معادلات سیاسی و اجتماعی بسازند. معتقدم که در اوضاع فعلی چنین حزبی وجود خارجی ندارد و بر این باورم که  تعابیر و روایات عاریه ای و سرو دُم بریده از جانب مدعیان طرفداری از خط کمونیسم کارگری، ربط چندانی به مبانی سیاسی و فکری و عقیدتی و  اصول سیاست سازماندهی کمونیستی در میان طبقه کارگر ندارد. به این منظور و برای رساندن جوهر بحث خویش، و  زدودن هر گونه توهم احتمالی در باره تعابیر واژگونه و تحریف شده و خودفریبانه، سخنان منصور حکمت در آخرین جلسه  دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری را که او هنوز در قید حیات است و در حزب حضور دارد، بار دیگر منتشر میکنم.

شاید تلاش من حمل بر نوعی حرکت فردی و بی اعتماد به نیروی جمعی تعبیر شود. شاید بگویند، کما اینکه گفته اند، که از ماتریال انسانی در میان احزاب موجود، نباید صرفنظر کرد، بالاخره هر چه باشد اینها افرادی “کمونیست” هستند. بازتکثیر بخشهائی از سخنان منصور حکمت در این شماره بستر اصلی را به عنوان پاسخ خود به این توقعات غیر واقعی نیزتلقی کنید. کمونیست بودن، بویژه کمونیست کارگری بودن از نظر من یک پدیده تجریدی و مذهبی و عرفانی نیست. من بر این باور نیستم که چون کسانی در مقاطع معین به کمونیسم و یا مارکسیسم انقلابی “گرویده” اند، بیمه عمر شده اند. نمیتوانم هضم کنم که چگونه در حضور و با شرکت و دخالت و جانبداری همین نوع کمونیستها، مبانی کمونیسم کارگری توسط سوسیالیستهای دو خردادی، مصادره شد و کسی سنگری را ایجاد نکرد اما باز هم میتوان مدعی کمونیست، آنهم از نوع کمونیسم کارگری آن باقی ماند؟ گرچه من هنوز هم تفاوت قائلم بین کسانی که بهر حال به مقطع عروج مارکسیسم انقلابی متعلق اند و با باقی ماندن در آن دوره نوستالژیک، از بستر تاریخی کمونیسم کارگری خارج نشده اند. از سوی دیگر، اما، نوعی قیاس تاریخی شاید به درک موضع من بیشتر کمک کند. با یک تفاوت که هر جا من از یک خط، یک دیدگاه، یک سیستم فکری و سیاسی منسجم کمونیسم کارگری حرف میزنم، اشاره ام به پدیده ای عینی و مستقل، با ادبیات مکتوب و ثبت شده، بویژه پس از تصمیم به پایان بردن دوره ائتلاف ضد پوپولیستی است. این ادبیات غنی در دسترس و  قابل رجوع در دنیای بیرون است. از این نظر فراخوان من، دعوت به تعمق در باره “تعبیر” و تفسیر و یا “در افزوده”های آنچنانی است که از منظر تعابیر کمونیسم های بورژوائی، خرده بورژوائی، و مشخصا در ایران، سوسیالیسم دترمینیست و اولووسوونیست و پرو “دو خردادی”؛ و آن انزوای باز هم منزوی تر شده “سایت تدارک کمونیستی”، شفیق، ندای منحوس “پایان تاریخ” کمونیسم کارگری و”دهه از دست رفته” و “عبور از منصور حکمت” را در بوق کردند. در هر حال من در باره محتوای جهت گیری دیدگاهی که، بشیوه ای ناسالم، خود را در پوشش “حکمتیست”، رسمی یا غیر رسمی آن، آراست و در واقع  پرچم سوسیالیسم دترمینیستی و  کارگر کارگری دروغین“اتحاد سوسیالیستی” و “تدارک کمونیستی” در دنیای خرافی مجازی؛ و احیاء یک تلاش شکست خورده، اما در دوران فروپاشی و تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری و “فتح قلعه از درون” بود، نوشته ام، که در شماره های دوره اول بستر اصلی، و در نشریه کانون مذکور و در سایت من قابل دسترس اند.

اوضاع جامعه ایران در یک دوره بشدت بی ثبات و بحرانی از نظر سیاسی قرار دارد. در ایران، با تاسف شاهدیم که علیرغم تمام دورانی که مصاف عقاید و بینشها، حول “استقلال” و وابستگی و یا حول تکمیل و یا شکست آرمانهای مشروطه خواهی در جریان بود و در پی یک دوره شکوفائی با شکوه  مارکسیسم ارتدکس و انقلابی، پس از دوره ای که خط اتحاد مبارزان کمونیست، پوپولیسم را به شکست کشاند و حول مارکسیسم انقلابی، کمونیسم ایران را شکل داد، انگار به نقطه ای حتی قهقرا تر عقب نشسته ایم.  شاید برای امثال من بسیار تلخ باشد که بسیاری از ماتریال انسانی تشکیل دهنده حزب کمونیست ایران را اکنون در صف فعالان جنبشهای دیگر می بینم. شاید بسیار نا امید کننده است که شاهد باشیم  کسانی که زمانی در رهبری کومه له، مبتکر انتقال یک تشکیلات پوپولیست، عقب مانده و بدهکار به ناسیونالیسم کُرد و هوادار و تدارکاتچی سر بزیر خط جلال طالبانی؛ به یک تشکیلات کمونیستی بودند، اکنون علیه کمونیسم و در دفاع از هویت کُردی و ملی، به حزب نفرت از کمونیسم پیوسته اند. شاید بسیار مایوس کننده باشد وقتی که می بینم پرچمدار کمونیسم دو خردادی، بر فٙرق سر حزبی نهاده شد، که حزب  و نشریه اش را به نام “ حکمت” راه اندازی کرده است ، و برای کناره گرفتن از خیزش مردم و جنبش میلیونی خیابانی در سال ۱۳۸۸ در راستای بزیر کشیدن رژیم اسلامی، از سردمدار دور قبلی سوسیالیسم دوخردادی، شفیق، “آنچه را آموخت” که تحت عنوان “جنبش سبز” برایشان فرموله و تئوریزه کرده بود! من راستش نه فقط در رابطه با رفتار زشت و اهانت آمیز آن جماعت با شخص خویش از طریق سنگسار حرمت سیاسی و شخصی ام در ملاء عام، بلکه بعلاوه به دلیل سینه زدن همه کادرهای حزب مربوطه زیر پرچم و سیاستها و “تئوری”های آن انزوای سوسیالیستی و سر تا پا انباشته از کینه و نفرت کور سیاسی و شخصی علیه منصور حکمت، اینها را مطلقا جدی نگرفته ام و نمیگیرم. کناره گیری و استعفاء افراد و “کادر”های تا دیروز از آن صف آب رفته، را که هنوز هم دل در گرو تئوری بافی های شفیق در مورد “جنبش سبز” دارند، بیشتر دل آزردگی ناشی از ناکامی در رسیدن به  مقام و موقعیت و صندلی میدانم، تا یک تلاش صمیمانه و یک بازنگری انتقادی صادقانه. اینکه متاسفانه، و بیشتر خوشبختانه، داشتن صندلی در سکت مهجور، از نظر من فاقد کمترین اهمیت سیاسی است، اما انگار کماکان نمونه اختلاف و باب شدن ادبیات بازار فحاشی و فضیحت که در سکت تئوریسین اصلی تر، بین شفیق و پدیده ای چون “عباس فرد”، بر سر مقام و موقعیت “بنیانگذاری” و ثبت و “سرقت” یک سایت اینترنتی و فساد اخلاق سیاسی و شخصی با حرارت در جریان است، الگوی مرزبندیها و اختلافات در بخشهای رسمی و غیر رسمی جریان مربوطه است. شاید از نظاره اینکه جنبش های دیگر تا این حد از ماتریال انسانی کمونیسم کارگری نیرو جذب کرده است، انسان باید بیش از حد لازم تامل کند و به فکر فرو رود. این البته، با تعابیر “درون خانوادگی” که از منصور حکمت و کمونیسم کارگری بدست داده شده است، و چون روایاتی تلخ و مصیبت نامه “درونی”؛ تکمیل شده است.  تعابیر و روایات مهجور از کمونیسم کارگری، به یک تصویر فرقه ای و درونی و غیر اجتماعی و به “غریبه” کردن و دور از دسترس کردن منصور حکمت و دیدگاه او کمک کرده است. علیه این ناروای تاریخی و این جٙور سیاسی و این تلاش نامیمون برای تنزل منصور حکمت  باید با قدرت و اعتماد به نفس ایستاد و آن را  ناکام گذاشت.

اما در عین حال، ما با جامعه ای پویا رو برو هستیم، جامعه ای که طبقه کارگر و فعالان سوسیالیست آن، در جنب و جوش اند، تقابل آراء و اندیشه ها علیرغم اختناق حکومت ترور و خفقان اسلامی در جریان است. جامعه ای که شاید باید امیدوار بود که در مقیاسی اجتماعی و بسیار فراتر از بستر تاریخ ایران و جنگ و جدال جناحهای رژیم اسلامی، دارد به بستر جدال افکار و اندیشه ها در اروپای غربی نزدیک میشود. ترجمه آثار مارکس، کاپیتال و گروند ریسه و مانیفست، و دایر کردن کلاسهای کاپیتال، یک جهش بزرگ به پیش است. اما، در کنار آن و علیرغم مکتوب بودن ادبیات کمونیسم کارگری، هنوز تفاسیر آکادمیک  و “غیر سیاسی” سازی مارکس رایج است. هنوز در مورد اینکه آیا میتوان بر مبنای درک از کاپیتال مارکس حزب سیاسی ساخت، شک و تردید و ابهام حاکم است. هنوز آثار فروپاشی “سوسیالیسم موجود”، خوراکی برای شبه سوسیالیستها و آکادمیسینها و مارکسیسم علنی برای بر حذر داشتن طبقه کارگر از شکل دادن به “حزب لنینی” است. لطماتی که دیدگاه و مبانی کمونیسم کارگری با “خدماتی” که بازماندگان از آوار فروپاشیده حزب، تحت عنوان “در افزوده” و “تز آوردنها” و غبار زدائی از کمونیسم دوخردادی، خورده است، بهیچوجه کم نیست.

اما میگویند، “جوینده یابنده است”، و من امیدم به همین روحیه پویا و جستجوگر و کنجکاو است. جامعه ایران و طبقه کارگر ایران و نخبگان انقلابی و روشنفکری جامعه ایران، ماتریال و ادبیات کامل و منسجم یک حزب سیاسی و سوسیالیستی را در دسترس دارند. درست همانطور که جامعه ایران در دوره تلاطم در سالهای ۱۳۵۷ همراه با نخبگان سیاسی خود، باتکاء ادبیات مارکسیسم انقلابی، حزب سیاسی ساختند و دوره تاخت و تاز پوپولیسم و کمونیسم مشروطه چی را به بایگانی سپردند، اکنون نیز نسلی که کمترین خاطره ای از سرکوبهای خونین رژیم اسلامی ندارد، با یک ادبیات منسجم و کامل مبانی کمونیسم کارگری مواجه اند. میتوان چنان حزبی را ساخت، بدون اینکه نگران “استالینیسم” و بلوک سازی و انزوا از جهان متمدن و در بورس بودن تعّصُبات و عِرق ملی بود.

 هدف من از انتشار مجدد نشریه، چیزی جز این نیست که فراخوان بدهم حول دیدگاه و ادبیات کمونیسم کارگری و خط منصور حکمت، محافل مطالعاتی، و بنیانهای یک حزب سیاسی را در صفوف جنبش کارگری تشکیل بدهید، کاپیتال را به تعبیر او بخوانید، و در برابر دورنمائی که طبقات مختلف و جناحهای رژیم اسلامی و دولتها در برابر آینده جامعه ایران مدام مشغول مهندسی سناریوهای خود هستند، بر مبنای آن رویکردها و دیدگاه ها، ابزار دخالت در معادلات سیاسی، حزب سیاسی طبقه کارگر، را بسازید. بسیاری از ابهامات که در پی فروپاشی دیوار برلین به عنوان “نقائص”  نقد مارکس بر جامعه سرمایه داری تا سطح تئوریک ارتقاء داده شده اند، و تنزل انتقاد مارکسیستی به  نقد جوانب “بوروکراتیک” رابطه دولت با جامعه و طبقه، در مبانی کمونیسم کارگری پاسخ گرفته است. معضلی که مدافعان گرایشات دیگر و جنبشهای دیگر، از جمله طرفداران جنبش “مساله ملی” و تشکیل دولت مستقل “خلق”ها، میخواهند به عنوان جزئی انتگره از جنبش طبقه کارگر  در دستور گذاشته شود و اذهان را با آن مشغول، چه بطور مشخص در جامعه ایران و در منطقه؛ و چه علی العموم با تشکیل دولتهای “مستقل” توسط جناح راست و شبه فاشیست بورژوازی نو پای “ملل تحت ستم” در سیر فروپاشی و فروپاشاندن و اضمحلال بلوک سرمایه داری دولتی، پاسخ گرفته اند. طبقه کارگر در ایران لازم نیست از طریق پا درمیانی و واسطگی هواداران جنبش ناسیونالیستی که خود را به لباس “فعالان” و “تشکل مستقل کارگری” آراسته اند، به سیاهی لشکر بورژواهای نو پا و در طمع دست یابی به قدرت سیاسی و بر پائی خُرده دولتهای ملی و خودی و خلقی، در پی سقوط و فروپاشی شبه بلوک اسلام سیاسی به سرکردگی رژیم اسلامی، تبدیل شوند. بدون یک حزب سیاسی کمونیستی و متکی به روایت نقد مارکس از سرمایه، جنبش طبقه کارگر باز هم میتواند در خیز گرایشات دیگری از درون طبقه بورژوا به عنوان اهرم فشار بکار گرفته شود. این را تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و سرنوشت تلخی که “کارگر نفت ما” با  فاصله گرفتن از استقلال سیاسی خود و سپردن تعیین تکلیف سرنوشت سیاسی جامعه ایران به جریانات اسلامی به آن دچار شد، در ابعادی فاجعه بار به ما آموخت. از این نوع فعالان “کارگری” که قدرت و نیروی طبقه کارگر را گرو میگیرند تا نفوذ سیاسی و عقیدتی و فکری گرایشات گوناگون و هزار لایه طبقه سرمایه دار و جناحهای مختلف جنبش ملی مذهبی را به صفوف طبقه کارگر رخنه دهند، و کارشان مدام ابهام پراکنی علیه جنبش کمونیستی و تئوری های کمونیسم و لنین و متد اوست؛ و مارکس انترناسیونال اول و رزمنده آشتی ناپذیر علیه سوسیالیست بورژواها و آماتورهائی چون لاسال و پرودون و باکونین را به بایگانی و موزه سپرده اند، فاصله بگیرید.

در این شماره نشریه، بحث منصور حکمت در سمینار مبانی کمونیسم کارگری، ژانویه ۲۰۰۱، را بازتکثیر کرده ام. این بحث بسیار مهم و پر محتوا به نظر من باید به یکی از موضوعات محافل مطالعاتی در میان فعالان جنبش طبقه کارگر و مبارزین سیاسی تبدیل شود.

ایرج فرزاد

۲۱ فوریه ۲۰۱۷