ایرج فرزاد -در سایه ابری ایام گذشته

در سایه ابری ایام گذشته

نامه عبداله مهتدی به کومه له، و دعوت به همکاری و اتحاد عمل، با عکس العمل های مختلف روبرو شده است.

برای اکثر کسانی که بیش از بیست سال پیش با کومه له زیر چتر یک تشکیلات فعالیت داشتند و مستقر در اردوگاههای مناطق کردستان عراق، چنین به نظر میرسد که انگار طی همه این سالها اتفاق چندان عجیبی روی نداده است. انگار هنوز کسی “راست” است و طرفدار وحدت با اصلاح طلبان حکومتی و مدافع دخالت نظامی آمریکا در ایران؛ و دیگری پیرایه ای از “چپ” را هر چند لنگان لنگان، با خود حمل میکند.

تو گوٸی مصافها و تقابلها و قطب بندیها و جداٸها و انشعابات کماکان در انزوا  و در خود و  نه در متن شرایط زمان و مکان و تحولات عظیم و رویدادها و تکانهای بزرگ، که در دالان تاریخ “ما” در جریان بوده است. انگار هنوز بحث و جدل درون سازمانی و در چادرهای مختلف در اردوگاها به فرجام نرسیده است. این انتقاد و مرزبندیها در میدان واقعی نیست، جنگ با شمشیر چوبین در دنیای توهمات و در دنیای نوستالژیک دورانی است که  کومه له کمونیست چه به عنوان سیاست و چه تشکل در معادلات، “هنوز” جاٸی “داشت”.

به نظر من نباید به این دنیای خود فریبی وارد شد. من در نوشته دیگری تاکید کرده بودم که شیوه و روال و سنت رهبری در کومه له فعلی، همراه و همگام با نقل مکان اجتماعی به بستر سنتهای ناسیونالیسم کرد، دارد مراحل پایانی اش را طی میکند.

ابراهیم علیزاده در بخشی از پاسخ هایش به نامه و فراخوان عبداله مهتدی، تاکید دارد که: “کردستان جامعه ای حزبی است”. این حکم نشانی از حقیقت را بر خود دارد، اما واقعیت این است که حزبیت در جامعه کردستان ایران، طی همه سالهای پس از جداٸی کمونیسم کارگری، در کومه له باقی مانده و همه انشعابات بعد از آن جداٸی، گام به گام دقیقا در مسیر سنتهای عشیره ای و اتفاقا تشریفاتی بودن حزب و حزبیت، حتی در نفی ساختار و سلسله مراتب رایج در حزبیت مدرن شهری و بورژواٸی و غیر خاندانی و فٸودالی،  پیش رفته است.

فراخوان عبداله مهتدی و نحوه پاسخ کومه له موجود، نمونه برجسته آنست. این عبداله مهتدی است که آن فراخوان را اراٸه داده است و از جمله گفته است: دَرِ خانه ام بروی همه باز است و حاضرم به مهمانی هر کس بروم.” نمونه ای از سیر دنباله روی و ذوب شدن کامل در شیوه های عقب مانده ناسیونالیسم کرد، بویژه در کردستان عراق است. به شیوه تصمیم گیریها و سرمشق ها و مُدل اوریجینال در “اتحادیه میهنی”، “پارتی دمکرات” و یا “جنبش گوران”- تغییر- نگاه کنید. “کاک” مسعود، “مام جلال” و “سرکرده” نوشیروان مصطفی حرف اول و آخر را میزنند، بدون اینکه مردم خبر داشته باشند که آیا در پشت آن تصمیمات و حرف و سخن ها، حزب و سازمان و تشکل- ناسیونالیستی و بورژواٸی، راست و یا هر چه- وجود دارد که در ارگانهای منتخب آنها به بحث و نظرخواهی گذاشته شده اند، یا فتوا و حکم ولی امر قوم و طایفه و عشیره و ملت اند؟

طی همه سالهاٸی که کومه له از دوران پس از نشست موسوم به کنگره اول خود، از یک محفل پوپولیست و سکت بسته و بی در و پیکر، اسلام پناه و دهقان منش، بدون برنامه و اساسنامه و مرکزیت منتخب، با مناسباتی مرموز و تماما درونی، به یک سازمان باز و شفاف به معنی واقعی سیاسی و علنی تکامل یافت، هر تصمیم مُهم، و گاه پاسخ به نامه یک سازمان و محفل غیر مهم نیز، ابتدا در مراکز  و نهادهای تصمیم گیری مورد بحث و مشورت و رای و رای گیری قرار میگرفتند، بالا و پاٸین میشدند و گاه حتی در انتخاب کلمه و جمله وسواس بخرج داده میشد. حزبیت در  کومه له کمونیست آن سالها، ستون انسجام درونی، و پایه سازماندهی مقاومتها علیه رژیم اسلامی و تمامی عملیات نظامی؛ و در تدوین و تصویب نقشه های دقیق برای خنثی کردن توطٸه های جنایتکارانه حزب دمکرات و اعلام جنگ سراسری آن حزب علیه کومه له بود. حزبیت کمونیستی و اتخاذ سیاست کمونیستی، برخلاف موهومات کنگره اول و نوستالژی نادمان سیاسی، که با از مد افتادن کمونیسم، رسوبات کردایه تی سابقا مورد شرم و نقدشان، در بورس قرار گرفت و بابت طی کردن عرض سالن توسط کمونیست سابقی ها و رونماٸی از نفرت تلنبار شده شان از کمونیسم و منصور حکمت، پول و خانه و ماشین و مواجب هم برایشان “مقرر” شد، خمیر مایه نیرو شدن کومه له و انسجام و وحدت درون سازمانی و استحکام نیروهای مسلح آن سازمان و ستون “سیاست” های آن در رابطه با دوست و دشمن بود.

بر خلاف تعابیر من در آوردی ابراهیم علیزاده، جداٸی کمونیسم کارگری از کومه له، این نبود که گویا عده ای “توی مغز رفیقشان” میرفتند تا از طریق روانکاوی و کشف “تعابیر” متفاوت از “کلمات” در ذهن بغل دستی، “اختلاف”ها را بیرون بکشند و مبنای جداٸی قرار بدهند. بحث و جدل و جدال و صف بندی ها برسر این بود که آیا کومه له همراه با پرتاب شدن احزاب ناسیونالیست کردستان عراق به قدرت، درست پس از طلوع خونین نظم نوین، دوستان حال و آینده خود را در میان جریانات ناسیونالیست می بیند؟ قبل تر از آن بحث و جدل و اختلافات و درگیریها این بود که آیا با پایان جنگ ایران و عراق، رهبری کومه له باز هم بیشتر استقلال سیاسی اش را از دست خواهد داد و خود را به مناطق عمقی تر و تحت کنترل دولت عراق انتقال میداد؟ یا چاره جوٸی دیگری خواهد کرد؟ راه برون رفت دیگری، در مقابلشان قرار نگرفت، نگفتند “طرح صد من یک غاز است” و به آن پوزخند نزدند؟ در یک کلام آنوقتها بحث جدی این بود که آیا کومه له دارد پروسه تکامل از یک محفل بدون برنامه و سرشار و متوهم به ناسیونالیسم کرد؛ که در بهترین حالت نسبت به ناسیونالیسم کرد و شیوخ و زعمای آن موضع و رفتار غیر انتقادی و مرید و مرشدی  داشتند، را “معکوس” میکند؟ نتایج همه این سالها نشان داد که کومه له باقی مانده، از نظر سنتهای سیاسی بدون تردید در راه آن حرکت معکوس در خلاف جهت تکامل خویش به قهقرا گام برداشته است. طی این دو دهه چه چیزی از استقلال یک سازمان با پیشینه قوی کمونیستی باقی مانده است؟ به نظر من تصور اینکه در کومه له باقیمانده ممکن است تعلق به سنتهای سیاسی مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری که شالوده حزبیت کمونیستی و هویت ضدناسیونالیستی آن سازمان را شکل داد، رسوباتی باقی مانده باشد، و بویژه این انتظار و توقع که پس از این همه امتیاز دادنهای عامدانه و از سر حفظ منافع حکومت “اقلیم” نازنین، زبانشان علیه بنیانهای سیاسی فکری و سنتهای ناسیونالیسم کرد، باز شود، یک توهم صرف و آب در هاون کوبیدن است. اتفاقات اخیر، و نمونه فراخوان شخصی ابراهیم علیزاده به کارگران در اول مه که درست برخلاف “اعلامیه کمیته مرکزی”، در راهپیماٸی دولتی و خانه کارگر شرکت کنند، و نیز چگونگی پاسخ به فراخوان عبداله مهتدی، نشان میدهد که از نظر شیوه و سنت رهبری، اینجا هم باز سنتهای ناسیونالیسم کرد است که دست اینها را گرفته است و “پا به پا”، طی این سالها راه برده است.

عبداله مهتدی که صراحتا و بارها گفته است هویت سیاسی شخص خویش و سازمان متبوع  را از جداٸی از کمونیسم و حزب کمونیست ایران گرفته است، نامه ای به کومه له نوشته است. شاید او، در بازخوانی های اخیر تاریخ کومه له کمونیست توسط ابراهیم علیزاده، وجوه اشتراک زیادی را با مواضع خویش در فاصله گرفتن از منصور حکمت، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری دیده است. از این نظر، این نامه نگاری، رعد و برق در آسمان بی ابر نیست. اما بهر حال و با وجود این فصل مشترک بازیافته، عبداله مهتدی قبل از اینکه منتظر پاسخ بماند، نامه خود را منتشر و با رسانه های زیر مجموعه جریانات حاکم بر “اقلیم” کردستان عراق، بازتاب دادە و پیرامون آن مصاحبه کرده است. من اینجا به زمینه های مادی که نوشتن این نامه را در دستور عبداله مهتدی گذاشته است، فقط  اشاره ای میکنم. به نظر میرسد پس از توافق اخیر بین “گوران”(تغییر) نوشیروان مصطفی و اتحادیه میهنی جلال طالبانی، کومه له و دیگر جریانات منشعب از آن پس از سال ۲۰۰۰، که در منطقه تحت کنترل جلال طالبانی اردوگاه داشته اند و کمک مالی هم از همان منبع دریافت میکردند، دچار انقباض مالی و تحت فشار رژیم اسلامی قرار گرفته اند. به باور من، عبداله مهتدی متوجه است که برعکس حزب دمکرات کردستان ایران( جناح هجری)، سازمان او و خود او، براحتی قادر نیستند زیر سایه پارتی دمکرات بارزانی، در معادله قدرت بین ترکیه و بارزانی از یک سو؛ با جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی و جمهوری اسلامی از سوی دیگر؛ به یک پارسنگ علیه رژیم اسلامی تبدیل شوند.  قرار گرفتن در این منگنه، و ایجاد وسوسه در میان     کومه له برای یافتن سایه بان و حامی در حوزه قلمرو پارتی بارزانی، انگیزه  واقعی دیگری در نوشتن نامه عبداله مهتدی و سکوت معنی دار ابراهیم علیزاده در این مورد است. نکته من، اما، مربوطه به تغییر ریل در شیوه رهبری سازمان و تشکلی است که نقطه قدرت آن در دروه عروج، دفاع از مارکسیسم انقلابی و تبدیل شدن از یک محفل سر در گم و مبهم و پریشان؛ به جزٸی از یک حزب و حرکت کمونیستی و “نیروی” سیاسی انقلابی و “تاثیر گذار” بود.

فراخوان عبداله مهتدی برای از سر گیری دید و بازدید و مهمانی در “خانه “ها، یا تصمیم و طرح رهبری یک سازمان که از نظر سیاسی “ظاهرا” خط متفاوت دارد برای وحدت و اتحاد عمل در “عرصه” های نه استراتژیک و نه تاکتیک نیست. فضا سازی و اعمال فشار یا گرو گرفتن “منفعت کرد” و تحریک احساسات و تعصبات و عِرق کردایه تی برای وادار کردن کومه له به عقب نشینی بازهم بیشتر است. دعوت به انتخاب مشترک “متحد”جدید(پارتی بارزانی و از آنجا ترکیه و عربستان و امارات و…) است. ابراهیم علیزاده در پاسخهای شفاهی و در مصاحبه با تلویزیون “روداو”، مخالفت خود با فراخوان عبداله مهتدی را بخاطر اینکه، دامنه “وحدت عمل” محدود است و همه احزاب و جریانات “جنبش کردستان” را نپوشانده است، فرموله کرده است. در حالی که رو به درون و در نشست “اردوگاه مرکزی” در زرگویز اطراف سلیمانیه، در نگرانی و تشویش از خیز مهتدی برای کَندن نیرو از کومه له، که یک روزنه برون رفت از “منگنه” را برویشان باز کرده است، نفس سالم بودن نیت “وحدت” را در آن فراخوان، زیر علامت سوال برده است.

 بعلاوه در مصاحبه های ابراهیم علیزاده. و نوشته های دیگر اعضای رهبری کومه له، از جمله نوشته صلاح مازوجی، تضاد و تناقض و اختلافات زیادی در رابطه با نامه عبداله مهتدی بچشم میخورند. این تفاوت ها، قبل از اینکه نشانه ای از وجود یک سنگر “مقاومت” و استحکام درونی را نشان بدهند، آشفتگی، سر درگمی و پریشانی و “فرار به جلو” است. تردید دارم که عبداله مهتدی بتواند با پیشینه های طولانی تری که در بیعت با جلال طالبانی دارد، به این سادگی بتواند با پارتی دمکرات بارزانی، “یخ ها را آب کند”. چه اینکه، در زمینه یار و یارگیری با بارزانی و پارتی دمکرات، با مانع جدی “کینه عشایری” روبروست. تصور نمیکنم ناسور “زخم” فاصله گیری از “قیاده موقت” بخاطر مصلحت بیعت با؛ و هواخواهی از جلال طالبانی و “خط او” در “شورش نوین کردها”؛ و  نقش داشتن صلاح الدین مهتدی به ماموریت از جلال طالبانی در تدوین “ماده هشت” معروف- در خواست اخراج سران قیاده موقت از ایران پس از سلطه رژیم اسلامی- با این خوشخیالی و توهمات مهتدی، سرریز کند. عبداله مهتدی استاد و خبره در ارتکاب اشتباهات مُهلک سیاسی است. جا خوش کردن در میان حامیان دانه درشت تر بارزانی و پارتی- ترکیه و عربستان و امارات و…- توهمات یک مذبذب سیاسی و ثبت رکوردی جدید در محاسبات اشتباه سیاسی است. با اینحال، خود همین کله مُعّلق سیاسی و حرکت دون کیشوتی، آب در لانه مورچگان ریخته است و دست و پای رهبری کومه له را، در این اوضاع آچمز و گرفتاری در منگنه فشار نیروهای جلال طالبانی و جمهوری اسلامی، در پوست گردو گذاشته است.

اما من از شرایط نا امن حاکم بر سرنوشت نیروی انسانی کومه له در اردوگاهها، بویژه که ظرفیت آدم فروشی ها را در رفتار با حزب دمکرات و ترور و کشتار فعالان حزب کمونیست کارگری عراق که معمولا در ڀی چنان توافقاتی بین جلال طالبانی و امثال  نوشیروان مصطفی ورژیم اسلامی، تجربه کرده ایم، احساس تلخ و نگران کننده ای دارم. هر چه رفیقانه و دلسوزانه به آنها گفته شد این چک سفید اعتماد یک جانبه را ساده اندیشانه برایشان امضاء نکنید ، از این گوش گرفتند و از گوش دیگر رد کردند. اکنون به نظر میرسد چاهی را که با دست خود کنده اند در آستانه سقوط به قعر آن هستند. احتمال وقوع یک فاجعه انسانی اصلا بعید نیست. هر درجه از اختلاف سیاسی توجیه بی تفاوتی نسبت به امنیت جانی صفوف انسانی کومه له نیست که چه بسا ممکن است علیرغم انتخاب خویش در شرایطی قرار و محصور مانده اند که تصویر فریبنده و دروغین به آنان داده شده باشد. من شخصا امیدوارم توافقات جماعت جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی در سلیمانیه با رژیم اسلامی سایه صحنه های جنایات علیه “کمپ مجاهدین خلق” را بر اردوگاههای کومه له آویزان نکند.

از سوی دیگر، جدل پیرامون آن نامه، در شعاع دورتر، و سعی در “خجالت” دادن کومه له فعلی با یاد آوری دوران به سرآمده کومه له کمونیست، زندگی حتی نه در گذشته، که راز و نیازهای خیالی با شبح گذشته را در اذهان تداعی میکند. کومه له فعلی به چه زبانی حالی کند، که تاریخ کومه له کمونیست را، تاریخ خود نمیداند؟ به چه زبان گویاتری بفهماند که هم خطی با دیدگاه مارکسیسم انقلابی و منصور حکمت را در تاریخ واقعی خود، خط زده است و آن دوره حیاتی را لاک گرفته و به “کنفرانس وحدت” و به “خط ۳” بخشیده است؟ خط سه هائی که درست به هنگام تصمیم کومه له در کنگره دوم خویش در فروردین سال ۱۳۶۰، برای پذیرفتن “یک جانبه” مشی جدید و نقش تعیین کننده مارکسیسم انقلابی و ادبیات منصور حکمت در نقد “انحرافات” پوپولیسم و خلق گراٸی و اکونومیسم، خود در بحران بودند و علیه اتحاد مبارزان کمونیست شانتاژ میکردند؟ به چه زبان صریح تری بگوید، که اسباب کشی به منزلگه جنبش ناسیونالیسم کرد را یک “درایت” در اجتماعی شدن؛ در مقابل با “لفاظی”ها با عبارات “کتابی” تشخیص داده است؟ به چه طریق دیگری بفهماند که از همان وقتها، یعنی از مقطع پایان جنگ ایران و عراق و آغاز جنگ خلیج، آن سازمان، دیگر و از آن پس، گرایش سوسیالیستی،”جنبش کردستان” است؟ من واقعا مانده ام که چرا برخی از دوستان، نگاهشان را به سوسوی در حال محو شدن یک روزنه خودمانی در کانال”درون” خیره کرده اند که با هیچ رعد و برق و زمین لرزه ای هم از چنگ این طلسم رها نمیشوند؟ چرا فکر میکنند کومه له فعلی ابهام “معرفتی” دارد که گویا از طریق یادآوری راست رویها و معلق زدنهای امثال مهتدی، میتوان آن را ارشاد و به سراط مستقیم هدایت کرد؟

من دلیل و ریشه این توهمات را میشناسم: تبدیل شدن حزب کمونیست کارگری و خرده محافل تحت نام حکمتیست رسمی و غیر رسمی، به جریاناتی بدون تاثیر؛ و عادت به زندگی در حاشیه سیاست در “بیرون”؛ و در مقابل شیفتگی و اسارت به تملق از تصویر و عکس و سخنسراٸی خود در “درون”. اما متاسفانه این”درد” را هم با پناه بردن به خاطرات خوش و رویا گونه کمونیسم انقلابی و سیاسی در ایام سرکردگی چپ و سوسیالیسم؛ و  رهبری و هدایت مبارزه انقلابی و نظامی در جامعه ایران و کردستان توسط حزب سیاسی آن، و نوستالژی ایام جلال و شکوه سیاسی کمونیسم منصور حکمت، نمیتوان درمان کرد. نمیتوان این معضل و “ضعف” بی تاثیر کردن کمونیسم را با آویزان شدن به “خاطره” فشار بحثها و سیاستها و مواضع آن به ناسیونالیسم چپ درون کومه له قدیم تر، از سر وا کرد. این زندگی نه حتی در گذشته که با سایه آن در ایام ماضی بعید است.

۳ ژوٸیه ۲۰۱۶

iraj.farzad@gmail.com