ایرج فرزاد -توضیح بر اسنادی معتبر: دیدگاه ۱ و ۲ و …

توضیح بر اسنادی معتبر: دیدگاه ۱ و ۲ و …

جزوه ای را که میخوانید، به معنی واقعی، یک مبنای “مستند” برای قضاوت در باره دیدگاههای حاکم بر “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران- کومه له” بویژه از کنگره موسوم به “کنگره اول”( اواخر پاٸیز سال ۱۳۵۷)  تا آستانه کنگره دوم( فروردین سال ۱۳۶۰) است.

کنگره اول، و مباحثات آن “سندیت” ندارند. جلسات ۳۷ روزه تقریبا تماما یک مراسم ضد اجتماعی اعتراف علیه وجدان خود و صورت جلسات آن متون، ثبت آن اقرار ها در محضر دادگاه روانکاوی است که بی شباهت به اوراق بازجوٸی و گرفتن اقرار تحت شرایط “غیر عادی” نیستند. تفاوت این صورتجلسات با متن اقرار و اعترافها زیر شکنجه و تحت فشار بازجوٸی، این است که زندان بسته ۳۷ روزه را خود زندانیان ساختند و خود را در آن محصور کردند و همه شرکت کنندگان به نوبت در مقام بازجو و زندانی و متهم، و در اکثر موارد هم متهم و هم بازجوی دادگاه محاکمه روانی شخص خویش، اینهم “داوطلبانه”، پشت سر هم به زیر ضربات بیرحم “شلاق” روانکاوی برای ابراز ندامت و اقرار علیه وجدان خویش رفتند. اگر با نگاهی سرسری به آن صورتجلسات به این نتیجه میرسیم که بیش از نود درصد محتویات آن، حتی اگر مستقیما توسط گویندگان روی کاغذ آمده باشند و امضاء آنها هم پای اعترافنامه درج شده باشند، اقرار علیه خود در شرایط غیر نرمال و غیر “آزاد” بوده است، باید حکم بر بطلان اعتبار آنها به عنوان سند و مدرک سیاسی و مصداق رد “اتهام” را هم نتیجه بگیریم.

من نظرم را در باره کار “کارستان” ساعد وطندوست، در انتشار خیره سرانه  صورت جلسات آن “کنگره تخریب” نوشته ام. اینجا این نکته را اضافه میکنم که انتشار علنی صورت جلسات مناسک زجر آور اعتراف علیه خود، به عنوان جوهر سیاسی کل تاریخ پر فراز و نشیب یک عده انسان شناخته شده با سابقه سیاسی قابل ارزیابی، مبنای یک فراخوان به دوست و دشمن، خودی و غیر خودی، و چپ و راست قرار گرفته است تا با انگشت گذاشتن بر اقرار ها و اعترافات “از زبان خود آنها” در ملاء عام، به یک تاریخ چند ساله و شخصیتهای بسیار بی شمار دیگری، تُف کنند. احکام “غیابی” آن دادگاه تفتیش عقاید، علیه “متهمان” دیگری که از آنها در صورت جلسات نام برده شده است، شخصیتهای ادیب و محترم؛ مبارز و کمونیست و رهبران سیاسی: عطا رستمی، صدیق کمانگر، فاتح و مصلح شیخ نیز صادر شده است. ویراستار محترم به جای اینکه برای این افتضاح، سرش را پاٸین بگیرد، هنوز هم دو قورت و نیمش باقی و طلبکار است.

با این جور و ستم و این پایمال کردن حقیقت نباید همراه شد.

 اما، متاسفانه حضور فعال انسان در سیر زندگی و عمر انسان محدود است و آدمها نمیتوانند تصویر خود را برای همیشه به سینه تاریخ سنجاق کنند. بوی تَعّفُن این گَند کاری، چه بخواهیم و چه نخواهیم، شامه بسیار انسانهاٸی که در آن تاریخ و شرایط و محدودیتهای آن یا نبوده اند و یا “بهرحال” در مورد “شخص” آنها صدق نمیکند، آزار خواهد داد. این “شاهکار”، حکم “پرت بودن” و “مُزخرف”  و “عُقده ای” بودن شرکت کنندگان در آن جلسه؛ و تدارک اعلام براٸت و فاصله گیری از “آنها” و “تاریخ آنها” را فی الحال به دامن دوست و دشمن پرتاب کرده است. هر چه باشد، به  “من”، “محفل من و ما” مربوط نیست، به “خودشان” ربط دارد. قرار دادن تاریخ مبارزاتی و زندگی سیاسی و حریم وجدان شخصی شماری شخصیت شناخته شده و مبارز و کمونیست و محترم و بشدت راستگو ، بر سر راه، که هر کسی با هر غرض و مرض و یا حتی با “نیت پاک”، و یا در پرده “آزادی بیان” و شفاف سازی در باره “اسناد جنبش”؛ و هر عابری به آن تی پا بزند، فقط از موجودات بشدت نامسٸولی ساخته است که برای پوشاندن درماندگی و بن بست سیاسی و انزوای کنونی شان، حاضراند شخصیت دیگران و کارنامه دهها سال فعالیت سیاسی و انقلابی آنها را به لجن بکشند. میگویند سنگی را که یک دیوانه در چاه می اندازد، صد عاقل هم نمیتوانند آنرا بیرون بیاورند. این جنون سیاسی، تبعات مُخرّبی نه تنها برای همه شرکت کنندگان زنده و غایب آن مناسک، خواهد داشت، بلکه حیثیت سیاسی و حرمت شخصی طیف وسیع دیگری را زیر علامت سوال  و ابهام می برد. ویراستار کتاب مذکور، البته، خود را از آن لیست مستثنی کرده است.

اما بهر حال من هنوز زنده ام و میخواهم جامعه من و فواد و آن بسیارانی دیگر را نه با “اعترافات”مان در شرایط غیر نرمال و یا تحت شکنجه ساواک و فشار “شلاق” روانی جلسات انتقاد و انتقاد از خود آن ۳۷ روز “سیاه”، و یا احکام غیابی علیه دیگر “متهمین”، که بینش مان را در اوضاع آزاد و بدور از هر فشار روحی و روانی، و بدون گرو گرفتن شرافت سیاسی انسانها، مبنای قضاوت و ارزیابی و انتقاد، هر اندازه بی رحمانه، بگیرند. به این دلیل من در آغاز متون پیوست، دیدگاه ۱ و ۲ را منتشر میکنم، تا هر کسی فکر و بینش من در آن سالها را  بدون کمترین آوانس دادن سیاسی، زیر انتقاد کوبنده بِبَرد، و دل و روده آنرا بیرون بکشد.

جزوه حاوی “دیدگاه یک و دیدگاه دو” و با توضیح: “غیر قابل پخش” بطور داخلی در سطح ارگانهای منطقەای کومەلە وقت، در اواٸل اردیبهشت سال ۱۳۵۹، توزیع شد. تاریخ تدوین مبانی هر دو دیدگاه را می بینید. نوشته موسوم به دیدگاه یک را من و سعید یزدیان، چند روز قبل از هجوم نظامی رژیم اسلامی به کردستان – ۲۸ مرداد ۱۳۵۸- نوشته ایم و خطوط مبانی دیدگاه ۲ توسط “هیات تحریریه” کومه له در حدود اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ تدوین شده است. اینها “سند” اند که در جریان تدوین آنها، آدمها نه در فضای فشار روحی خود آزاری و شکنجه خود خواسته دسته جمعی، که در یک شرایط تقریبا تماما “آزاد” نوشته شده اند. من و سعید یزدیان، تا جاٸی که خاطرم هست، ماموریت یافتیم که خطوط مبانی “تحلیل” کومه له وقت را از جامعه ایران، تدوین کنیم. در آن فضای آزاد پس از نوروز خونین سال  ۱۳۵۸، من و سعید یزدیان اطاقی دربست در محله “باغ ملی” شهر سنندج اجاره کردیم و در فضاٸی سرشار از خنده و پر از محبت و صمیمیت و مهربانی، آن چیزی را نوشته ایم که میخوانید. تدوین “دیدگاه دو” نیز در منطقه آزاد و در فضاٸی انجام شد که هیات تحریریه، در پناه نیروی مسلح کومه له در مناطق خارج از کنترل رژیم اسلامی، تماما آزادانه و بدون هیچ فشار روحی- روانی، بینش خود را روی کاغذ آورده است. اینها واقعا سند اند و معتبر و مبنای یک انتقاد و بازبینی و حلّاجی جدّی.

و بالاخره؛ از دیگر معدود اسناد معتبر، در برابر بی اعتباری متن اقرار نامه و اعترافات کنگره یک، باید به اعلامیه “بیلو” اشاره کنم، که خوشبختانه موجود است و من همراه با پیاده کردن متن شفاهی آن که با کلام رفیق نازنین حسین پیرخضرانیان قراٸت شده است، و تماما توسط فواد نوشته شد، آنرا مورد نقد و بازبینی علنی قرار دادم. این اعلامیه مطلقا تحت تاثیر فضای مسموم نشست موسوم به کنگره اول نوشته نشد، بلکه مستقیما جمله به جمله آن توسط فواد روی کاغذ آمده است که در آن بروشنی دریچه ای را به نگرش او به سرمایه داری، به نقش کاپیتالیسم در تخریب “اقتصاد طبیعی”، باز میکند. این اعلامیه، و این نوع مکتوبات بیان آزادانه فکر است، که در فضاٸی ریلکس و روی کاغذ آوردن “اندیشه” مستقل، و به عنوان پاسخی درست یا غلط و التقاطی به معضلات آن وقت جامعه، باید مبنای هر قضاوت در باره بینش حاکم بر بخشی از کادرهای رهبری کومه له وقت قرار بگیرند. در مورد اعلامیه مربوط به اعتصاب “توتون کاران” دهات بانه و سردشت هم این نکته را میگویم: دو متن متفاوت و با دو لحن و انشاء کُردی متفاوت یکی توسط حسین مرادبیگی، و دیگری توسط فواد، نوشته شدند که متن نوشته شده توسط فواد در فاصله توقف جلسات ماراتونی کنگره یک، مورد پسند واقع شد و توزیع شد. من متاسفانه به این متن نتوانستم دسترسی داشته باشم، اما، جهت اطلاع بگویم، وقتی رفقای کومه له وقت در مناطقی که از نظر صنعت کشاورزی پیشرفته تر بود، آن اعلامیه را خواندند، به خود من شخصا گفتند که “مردم” مطلقا  آنرا نفهمیدند، چون توتونکاری، که خیلی هم نوستالژیک مورد پسند اطلاعیه و نویسنده و تاٸیدکنندگان آن بود، بجز مناطق دور افتاده و پرت مرزی، به دلیل قبضه شدن بازار توسط شرکتهاٸی مثل مارلبورو و وینستون و …از بقیه مناطق کردستان رخت بربسته بود. از نظر نگرش، همان دیدگاه اعلامیه بیلو ، بر اطلاعیه توتونکاران هم حاکم بود. بهر حال اینها اسناد معتبر و قابل مراجعه اند که میتوان خونسرد و متین و سیاسی، زیر انتقاد بی ملاحظه و عمیق و مسٸولانه و مارکسیستی و علمی قرار بگیرند. بدون اینکه نیازی به هیچ روانکاوی در درون دنیای ذهنی آدمها باشد. بدون در هم کوفتن شخصیت سیاسی انسانها و وادار کردن آنها به ابراز ندامت و “انتقاد از خود”.  من میخواهم که جامعه، من  را و فواد را و همه دیگر انسانهای آشنا و نا آشنا و بینش و تفکرمان را در شرایط نرمال و فارغ از هر فشار جسمی و روانی، مبنای هر قضاوت مثبت و یا منفی قرار بدهد. ما را نه در فضای آلوده به بغض و کینه و نفرت ها و انتقامجوٸیهای شخصی و تسویه حسابها در لفافه “سیاست”؛ و نه بر محور اخلاقیات دیو و فرشته گونه شخصی، مبنای قضاوت قرار ندهید.

ما را با صورت جلسات اعترافات علیه وجدانمان قضاوت نکنید. بگذارید، کسی که این باد را کاشت، توفان را هم درو کند.

ما را به عنوان آدمهاٸی که با رگ و پوست و خون و همه احساسات و عواطف انسانیمان، قدم در راه بزرگ و پر مخاطره بیرون و لاجرم مرتکب “خطا” و اشتباه شدیم، بشناسید و به نقد و ارزیابیمان بنشینید. جایگاه ما را با قلم مان در مبارزات و مصافهای بزرگ بین افکار و اندیشه ها؛ و در میدان نبرد و جدال بین گرایشهای اجتماعی و طبقاتی دنیای امروز بشناسید و قضاوت کنید.

۲۱ آوریل ۲۰۱۶

ایرج فرزاد

برای دریافت فایلهای پیوست،اینجا را کلیک کنید