ایرج فرزاد-آیا قرار است باز هم دٙر، بر همان پاشنه بچرخد؟

آیا قرار است باز هم دٙر، بر همان پاشنه بچرخد؟

خامنه ای روز سه شنبه ۱۹ بهمن ماه سال جاری، با فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و قرارگاه پدافند هوایی ارتش دیدار کرد. رسانه های رژیم تصویری از این مراسم را منتشر کردند که به نوعی شبیه سازی و کپی برداری از مراسم بیعت پرسنل فرماندهی“هوا نیروز” با خمینی در همین روز ۱۹ بهمن در سال ۱۳۵۷ بود. خامنه ای در آن نمایش، که تصاویر آن بیشتر به دوز و کلکهای “فتوشاپ” شباهت داشت، از جمله چنین گفت:

” نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت یکی از نزدیکترین بخش‌ها به نظام سیاسی وابسته به امریکا بود. اما رژیم طاغوت، در حالی‌که هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد، از همین بخش سهمگین‌ترین ضربه را خورد.”

و یک جمله دیگر هم اضافه کرد:

” اصحاب انقلاب، مردم و حتی امام بزرگوار نیز این واقعه عجیب را پیش‌بینی نمی‌کردند”.

بازخوانی آن اتفاقات، خالی از لطف نیست.

نکته اول:

رژیم “طاغوت” هیچگاه تصور نمیکرد از یکی از نزدیکترین بخشها به نظام وابسته به آمریکا سهمگین ترین ضربه را بخورد. اگر هر انسان اندک فکور حال و هوای روحی روانی شخص شاه و روسای ساواک و ارتش در آن روزها را در “درون” واکاوی کند، ریشه بیعت پرسنل هوانیروز را بهتر خواهد شناخت. شاه  روز ۲۶ دیماه سال ۵۷، یعنی چند روزی کمتر از یک ماه قبل از ۱۹ بهمن “رفت”ه بود. قبل از آن به منظور جلوگیری از تلاش کودتا توسط ارتش، ژنرال “هایزر” به ایران رفته و مذاکرات مفصلی با فرماندهان ارتش و ساواک و ژاندارمری انجام داده و به آنها ابلاغ کرده بود که از نظر آنها و نه تنها آمریکا بلکه باضافه سه قدرت بزرگ دیگر غرب در کنفرانس “گوادلوپ”، از ۱۴ تا ۱۷ دی ماه ۵۷، رژیم شاه دیگر قابل پشتیبانی نیست. یکباره از میان انجمنهای اسلامی مقیم آمریکا و اروپا، عده ای مرموز و ناشناخته در معّیت شماری به همان اندازه مشکوک از قدیم جبهه ملی چی ها و نهضت آزادی ها، به مقام مشاوران خمینی در “لوفل دوشاتو” فرانسه شتافتند و چون تسمه نقاله های نامرئی، اما ظاهرا شیفته و جان نثار اسلام و اسلامیت و مردم بپاخاسته “مسلمان” ایران، در واقع پوشش نفرت ضدکمونیستی آنان، آن نقل و انتقال قدرت را، کارشناسانه تر و “در ماجرا” دست داشته تر به محضر امام گزارش دادند. اینکه حالا آقای خامنه ای، میفرماید که “اصحاب انقلاب و حتی امام بزرگوار” بیعت پرسنل هوانیروز را در ۱۹ بهمن ۵۷ “پیش بینی” نمیکردند، خیلی ساده، از آن نوع شارلاتان بازی هاست که در مکتب خون و شهادت، توریه و تقّیه نام گذاشته اند. اما، پشت ظاهر این کلمات قصار و جملات ربّانی که بیشتر به هذیان شبیه است، یک کلنجار هولناک و یک مشغله و غوغای درونی بر سر مرگ و زندگی جمهوری اسلامی در اذهان شبانه روز”اصحاب” فعلی اسلام سیاسی در جریان است. “دائی” آقای خامنه ای هم فرموده است که “این وضع قابل دوام نیست”. رژیم اسلامی، از ٙسر گندیده است و غرق در تناقضات شکننده در تلاش عبث برای بقاء چه در چنگ و دندان نشان دادنها و تصفیه ها در میان باندهای رقیب در “مافیای قدرت” و چه  در مواجهه با مردمی که تسلیم نشده اند. و چه با چشم انداز مبهمی که با پرداخت هزینه ها و تلفات در عراق و سوریه و یمن و بخشا فلسطین برای نمایش بقاء در خارج از قلمرو ایران با آن دست به گریبان است، در آستانه فروپاشی از درون و بیرون است. درست همینجاست که همان نیروهائی که نزدیکترین بخشها به نظام رژیم اسلامی بوده و فعلا هستند، با ٙسر باز کردن عمیقتر تنازعات و تناقضات؛ و نزدیک تر شدن زمان “رفتن” جمهوری اسلامی، از همه جنایاتی که خود در آن سهیم بوده اند، اعلام برائت خواهند کرد و برای جلوگیری از گرفتار شدن به آتش خشم مردم، “سهمگین ترین ضربه” را به جمهوری اسلامی وارد خواهند کرد. و این را آنوقتها خمینی و مشاوران مرموز، در مورد رژیم شاه پیش بینی میکردند و اکنون خامنه ای و سران وزارت اطلاعات و سپاه نیز، با دلهره و وحشت پیش بینی کرده اند.

نکته دوم:

سوال این است که آیا این بار نیروهای سیاسی اپوزیسیون و جریان چپ و سوسیالیست انقلابی، اجازه خواهند داد که “بار دیگر” سناریو سرنوشت آینده جامعه ایران بدون دخالت و نقش آنها نوشته شود و قدرت سیاسی ایضا بین جریانات ارتجاعی و در بنگاههای مهندسی سرنوشت جامعه رقم زده شود و بدون اطلاع جامعه از کم و کیف توطئه های پشت پرده دست بدست؟ آیا ریزش و فروپاشی اسلام سیاسی در ایران، راه “بیعت” با نوکیسه هائی که در “برکت” جنایات رژیم اسلامی، از جمله قشر “آقازاده”ها و “جنبش پورشه سواران” آنها را به همه کاره سرنوشت مردم ایران تبدیل کرده است، هموار خواهد کرد؛ و یا این بار میتوان بر بستر ویرانه رژیم اسلامی، جامعه ای مرفه، پیشرو و چپ و سوسیالیبست و ترقی خواه بنا کرد؟ آیا نیروی سوسیالیسم انقلابی ایران، بالاخره قادر خواهد بود میدان خِرف کننده “گروه فشار” را برای همیشه ترک کند و  نه به عنوان جریانی در خود و مشغول به خود، که به عنوان حزب سیاسی و رهبر جامعه ظاهر شود؟ من نه صرفا از تعلق فکری و سیاسی خویش و یا حتی بنا به تجربه بیش از  ۴۰ سال فعالیت در راه کمونیسم، و یا بخاطر کارائی “آمپیریسم”؛ بر این عقیده عمیقا استوار هستم که ادبیات کامل و منسجم تشکیل یک حزب سیاسی و انقلابی و کارگری در دسترس جامعه هست و ماتریال انسانی آن هم به حد بیش از کافی موجود و آماده کار و تلاش است. معتقدم جای چنین حزبی، در اوضاع و احوال بشدت بحرانی ایران و منطقه خالی است.

مردم ایران و طبقه کارگر چاره دیگری ندارند جز اینکه حزب سیاسی و ابزار اعمال اراده خود در معادلات سیاسی و اجتماعی را تشکیل بدهند. در غیر این صورت؛ هر اندازه نارضایتی مردم وسیع و غیر قابل کنترل، هر اندازه فعالیت فعالان مدنی و رزم زنان در دفاع از حرمت و شرافت انسانی شان و جنبش برابری طلبی، حماسی و قابل ستایش، هر اندازه ایستادگی و استقامت جنبش کارگری و فعالان سیاسی جنبش های مترقی و هنر و ادبیات پیشرو قابل ارج و قرب؛ در فقدان حزب سیاسی انقلابی و رادیکال حاضر در صحنه و پا بر زمین، به سرنوشت مرغ عروسی و عزا، به نیروی ذخیره سناریو نویسانی تبدیل خواهند شد که بنا به تشخیص منافع طبقاتی خود، برای آینده جامعه ایران، “نقشه” و سناریوهای فکر شده متعددی در آستین دارند. اگر نیروی راست و بورژوازی نوکیسه ایران، بتواند یک قانون کار معمولی که شلاق کاری کارگر را جرم بداند و حق تشکیل اتحادیه و سندیکا را موجب زندان و شکنجه نشناسد، در فضای برهوتی که تاراج و تالان مشتی اوباش اسلامی بجا گذاشته اند، جامعه را پشت سر خود بسیج میکنند و اسم آن را هم میگذارند، بازگرداندن “دمکراسی” به ایران و اجرای وصیت ناراضیان درونی و “مغضوبین نظام توتالیتر ولی فقیه” در جهت “توسعه اقتصادی” و “مردم سالاری”. باور کنید اگر  همان نوکیسه ها قدری به وضع دانشجویان برسند که پدر و مادر از کار دو شیفته و سه شیفته برای تامین مالی نفسی براحتی بکشند، و خواهر و مادر ناچار به تن فروشی نشوند که یا برای تامین هزینه زندگی و یا نجات فرزندانشان از اعتیاد و تبه کاریهای اجتماعی به شرافت انسانی شان پا بگذارند، با راست قدری به فکر “کشور و ملت و مملکت” کنار می آیند، و از خیر وعده های کمونیسم “غیر قابل اجرا و “رویائی” هم میگذرند. اگر مردم راه حل دٙم دست و عملی را دور ببینند، و ابزار واقعی پیشبرد مطالبات خویش را ٙسرِ کوچه، در کارخانه و  در کانتین محل کار؛ در محل زندگی و درس و تحصیلشان حس نکنند، در هر حال “زندگی” شان جاری است و به ناچار سرنوشت سیاسی شان را گرایشات دیگر که در جنگ بر سر قدرت سیاسی حضور فعال دارند، رقم خواهند زد. فکر میکنم در این رابطه “انقلاب ۵۷” درسهائی بیادماندنی را به ما آموخت. چپ و  انقلابیون غیر اسلامی و سوسیالیستها “اختناق” را شکستند، زندانها و میادین اعدام را آنها پر کرده بودند، حماسه های مقاومت در برابر شکنجه و از خود گذشتگی را آنان آفریدند، در حالی که جریانات اسلامی تا لحظات دوره نقل و انتقال قدرت سیاسی، “اعلیحضرت” و “تیمسار”ها را نصیحت میکردند که ارزش مصرف اسلام و قوانین شرع را نادیده نگیرند. اما در لحظات تعیین کننده و نقطه چرخش ها، وقتی همان اعلیحضرت قدر قدرت رفت، خمینی را با “پرواز انقلاب” وارد کردند. رهبر مهندسی شده در “تبعید” جنبش اسلامی، و نه چپ رادیکال و در صحنه بود که به عنوان مدعی و رهبر انقلاب چشم به قدرت سیاسی داشت. چپ رادیکال “فروتنانه” و “صادقانه” به موقعیت گروه فشار و در بهترین حالت به موضع “افشاگرانه” قناعت کرد و بعد هم با بیرحمی غیر قابل وصف از دم تیغ اراذل و اوباش اسلامی گذرانده شدند. من اینجا به نگرشهائی که بر چپ رادیکال  موجود حاکم بود که موجب چنان توهمات در رابطه با جریانات اسلامی بود نمی پردازم. در هر حال نتیجه را دیدیم که پریروز چه بر سر جامعه ایران آمد، دیدیم که دیروز با ریزش دیوار برلین، بورژواهای نو پا و بی فرهنگ با چه تصویری از “دمکراسی” و “بازار آزاد”، کل موجودیت و تاریخ سیاسی و فکری”سوسیالیسم” را  بزیر کشیدند و لعن و نفرین. همین امروز هم دارند برای لت و پار کردن ویرانه ای که جمهوری اسلامی بر جای گذاشته است، خواب رساندن اقوام و ملیتهای کشور ” کثیرالملله” به حق ” تعیین سرنوشت” را برای جامعه دیده اند تا این بار بجای نکبت اسلام، با جنگ پاکسازیهای قومی و ملی و تعصبات اتنیک گرائی سموم دیگری را به کالبد جامعه ایران تزریق کنند. آیا به اندازه کافی هشدار دهنده نیست که الان بسیاری “کمونیست سابقی” بر زمینه جنایات رژیم بویژه در کردستان، همه تاریخ مبارزاتی خویش و مردمی را که به کمونیسم و آزاد اندیشی آنان اعتماد کردند، به دستمایه نفرت و تعصب  ملی با نوک زهر آگین آن علیه کمونیسم کج کرده اند؟ آیا انباشتن و ذخیره نفرت قومی ̵  ملی و وعده انتقامجوئیهای کور، و تبلیغ ملت من و قوم من” تنها شهید و مظلوم ترینهای تاریخ جهان اند، و اینکه ایام، دوره و زمان بازگشت ملیتها و قومیتها به هویت خودخواهانه و انزوا طلبانه خویش است، بوی خون و ارتجاع و پوسیدگی عرق عشایری نمیدهد؟ یوگوسلاوی پیشین با گورهای دسته جمعی اش و با خاطرات تلخی که نسلها را به افسردگی و باد زدن حس انتقام کور تغذیه میکند، هنوز پیش چشمان ماست.

۹ فوریه ۲۰۱۷

Iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com