ایرج فرزاد- آشیانه آخرت

آشیانه آخرت

ما از آن سال بسی یافته‌ایم           

کز بلندی رخ بر تافته‌ایم

از شعر عقاب، پرویز ناتل خانلری

انتشار بخشهائی از “مباحث درونی” جریان موسوم به “روند سوسیالیستی کومه له”، از نظر من البته، نورافکن را بر تصاویر واقعی و “آخر و عاقبت” دو پرسوناژ اصلی این پدیده متمرکز میکند: شعیب زکریائی و ساعد وطندوست. اولی در زندگی سیاسی اش کارنامه و اوج و فرودی داشته است. اما، “شوربختانه” در دوره “جمع بندی” زندگی و بستن بار و بندیل آخر و عاقبت، به سطح دومی که افق سیاسی اش هیچگاه از “شورش ایلول”  ̵  قیام عشایر و ایل بارزانی علیه رژیم عراق و “اصلاحات ارضی” آن رژیم ̵  فراتر نرفت، تنزل کرد و از آن منظر به تمسخر تمام ایامی مشغول ماند که در آن غروری داشت و مورد احترام جامعه. همین “رُخ برتافتن” از آن اوجگیریها، در یک نفرت کور از کمونیسم کارگری و کینه توزی علیه منصور حکمت چنان ترکیب شد که من کمترین رغبتی به یادآوردی آن دوران نفرین شده شکوه و جلال را  ندارم. چه، افتخارات گذشته و پرواز در اوج، اکنون دیگر موجب ننگ، و آزار روحیه بازگشت ایشان به “ریشه” و “اصل و نسب” قومی و ملی است.

 اما این منزلگه آخر و عاقبت آقای زکریائی بسیار تماشائی است. سالها پیش و درست در بحبوحه جدا شدن کومه له از کمونیسم کارگری، باقیماندگان که در هر حال هویت جدید خویش را جناح سوسیالیستی “جنبش کردستان” بازتعریف کردند، دیگر مشکل استقلال سیاسی و یا از کف رفتن آنرا؛ و پشت کردن به تعهدات خود به مردم را، از نظر خود فیصله داده بودند. عقب نشینی باز هم بیشتر به عمق خاک عراق و ادامه زندگی اردوگاهی با “اجازه” جماعت جلال طالبانی و از آن فراتر با دریافت سهمیه مالی، دیگر “قبیح” نبود. چه، کومه له جدید، با کرایه نشینی در سایه اتحادیه میهنی در جفرافیای مرز “کردستانها”، دچار هیچ انحراف و خطائی نشده بود. بالاخره، هر چه بود، جلال طالبانی هم از سالهای سال پیش به “جنبش کردستان” تعلق داشت. اما مشکل، به از کف رفتن استقلال سیاسی محدود نماند. جلال طالبانی با وزارت اطلاعات رژیم اسلامی قرار داد امضاء کرده بود که “احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی” از منطقه تحت حاکمیت آنها حق و اجازه فعالیت، با تاکید بر وجه مسلحانه آن، در درون مرزهای ایران را ندارند و این توافقنامه، اثر انگشت تمام احزاب بخش “شرقی” کردستان را در منطقه تحت قیمومیت اتحادیه میهنی و جلال طالبانی به همراه داشت. اما سرازیری و سقوط، و وارفتگی شتاب بیشتری یافت. جلال طالبانی، قول و قراری را در آن دوایر چرخاند: هر کس که بتواند به نام “کومه له” یا هر حزب کردستان ایران حداقل ۵۰ نفر را جمع کند و اسامی را تحویل سران اتحادیه میهنی بدهد، از کمک ماهیانه و جیره برخوردار است و مجاز است “مقر” دایر کند. این قرار، که حمایت نهادهای امنیتی رژیم اسلامی، فعلا پنهان و سر به مُهر، را پشت سر دارد، زمینه ای فراهم کرد که همان موجودیت اردوگاهی، باز هم آب برود و منقبض تر شود. اما برای بسیاری آن مُجّوز و توجیه جلال طالبانی، هم برای نوعی ابراز وجود کُردی و رضایت وجدان، هم نوعی بیزینس، مائده ای آسمانی بود. اینجا، آقای ساعد وطندوست، که به عنوان عضو “دیرین” مرکزیت اتحادیه میهنی، حقوق و مستمری دریافت میکرد، فضای مناسبی برای معامله با نام “کومه له” و اجرت دوران مشاورت خویش با جلال طالبانی در کوههای قندیل، یافت. ساعد وطندوست، لیست ۵۰ نفره را تنظیم کرد، و کسانی، یا از سر ساده لوحی و یا هرچه، حاضر شدند اسم خود را به عنوان جمعی که میخواهند تشکیلات گرایش سوسیالیستی “کومه له” را راه اندازی کنند، به “ماموستا برایم” ، ساعد وطندوست، تحویل دادند. از آن پس علاوه بر مقرری به عنوان عضو دیرین رهبری اتحادیه میهنی و یار جلال طالبانی، هر ماه مبلغی که گفته شد اگر بیشتر از سهم دیگر “کومه له” ها نبود، کمتر هم نبود، فقط به شخص وطندوست تحویل داده میشد. اینها، علاوه بر خانه و ماشین بودند که بر وجه کلیددار “امین” صدقه شده بود. هنوز هم که هنوز است، هیچکس نمیداند کم و کیف آن خیرات و صدقات چه بوده است و چگونه هزینه شده است. اما یک فکت روشن است: در فشارهای مکرر در جلسات و “کنفرانس های گرایش سوسیالیستی”، مدام از ضبط و ربط و وجود یک “اساسنامه”” و “شفافیت مالی” بحث است. در جریان تقابل با این فساد گسترده، شعیب زکریائی دیگر از حالت رخوت سالهای پس از کناره گیری از سیاست و ناخوشی روحی یکباره شفا می یابد و در کنار ساعد وطندوست، مجددا به “فعالیت سیاسی” ورود میکند. و ای کاش نمیکرد! چه، فقط در گوشه ای از افشاگری لجنزاری که آقای زکریائی با چشم باز، و البته با انبان پر از نفرت و کینه علیه کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت، به آن شیرجه رفته است چنین میخوانیم:

” گمانه زنی زمانی به اوج رسید که سرمایه کلانی ماهیانه از دفتر خود جلال طالبانی سرازیر هرم اصلی روند( حلقه  سه نفره) می شد که به گفته عباس مسعودی در اویل شکل گیری  روند ماهیانه بالغ بر ۶۰۰۰۰  دلار تخمین زده می شد حالا گذشته از پولی که بطور غیر مستقیم از سوی سران دیگر اتحادیه میهنی به عنوان علی الحساب دریافت می کردند.”

 ( رشید علیزاده، شکست روند سوسیالیستی، یا دردنامه، ۳۰ اکتبر ۲۰۱۶)

اینکه جناب شعیب زکریائی آخر عُمری، چگونه به پرسوناژ و مجری طرحهای پنهان و هزار لایه جناب مام جلال برای خرید و فروش “آدمهائی” که زمانی در کومه له کمونیست “نام” ی بودند، تبدیل شد را باید خود ایشان و آقای وطندوست زحمت بکشند که برای مردم توضیح بدهند. بنیانگذاران محترم باید توضیح بدهند که چگونه پول و امکاناتی را که برای تشکیل “روند سوسیالیستی” گرفته بودند، ملاخور کردند و بقیه را قال گذاشتند و خود فلنگ را بستند و “رفتند” و پشت سر خود را هم نگاه نکردند؟

اما، با همه اینها، و علیرغم این حسابگریهای بقالانه، یک سوال را هنوز پاسخ نگفته اند: آیا از ساعد وطندوست سوال کرده است که جلال طالبانی پیش  شرط سهیم کردن شعیب زکریائی در این فساد، این کلاه برداری و این شیّادی نزد افراد “روند سوسیالیستی” کذائی؛ فحش و ناسزا گفتن به یاران پیشین و نفرت نامه نوشتن علیه منصور حکمت بوده است؟ من شک دارم! از این به بعد این دیگر “یافته”های تازه و هویت جدید آقای زکریائی است. جلال طالبانی مواجب دادن برای بازهم تکه پاره تر کردن همان کومه له اردوگاه نشین، شرط نوشتن توبه نامه و  ترکاندن نفرت علیه کمونیسم کارگری و منصور حکمت را پیش پای نه عبدالله مهتدی و نه وطندوست نه زکریائی نگذاشته بود. جلال طالبانی و مشاوران او در تشکیلات “آسایش”( سازمان امنیت اتحادیه میهنی) “عاقبت اندیش” تر از این حرفها هستند و برای روزهائی که ناسیونالیسم کُرد از سکه می افتد و نکبت جمهوری اسلامی بر می افتد، “دیپلوماسی” بلد اند و سالهاست میدانند چگونه “پولتیک” بزنند. این نوع دستپاچگی فقط از موجوداتی ساخته است که در سیاست بطور کلی و در کردایه تی بطور اخص، آماتور و ببو و مشقی اند.

برای من که سالهائی از زندگی سیاسی ام را با شعیب زکریائی و ساعد وطندوست گذرانده ام، این حد از سقوط به لجنزار و حقارت و بی پرنسیپی قابل درک نیست. اما مشکل این است که اینها  خیال میکنند، “رشد” کرده اند و کسانی که به آرمانهای بزرگ وفادار مانده اند، “دگم” اند و سر سپرده “قائد” های خویش. خیال میکنند کسی متوجه نیست که اینها در روز روشن و زیر نورافکن، سوابق و تاریخ یک جریان چپ و کمونیست را در پولتیک زدنهای سران ناسیونالیسم کُرد، و ساخت و پاختها و  توطئه های پشت پرده آنها با دولتهای مرتجع منطقه و نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی آنها، در معرض حراج ذاشته اند.

در پایان بی مناسبت نیست، خاطره ای را از خود او بازتعریف کنم:

در لحظات حساسی که اختلاف بین بخشی از رهبری کومه له و منصور حکمت، پیرامون سرنوشت کومه له پس از پایان جنگ ایران و عراق در گرفته بود، و در یکی از جلساتی که “م. ر” در آن غایب بود؛ بحث بشدت قطبی میشود. تصادفا همان وقت دغدغه منصور حکمت، سناریوی برخی از رهبران کومه له وقت بود که برای “حفظ” کومه له نسخه عقب نشینی باز هم بیشتر به مناطق و شهرهای تحت حاکمیت رژیم بعث را پیچیده بودند. وقتی مختصری از مباحث را برای “م.ر” بازگو میکنند، به ناقل خبر میگوید: “کسی در آن جلسه نبود که با مشت توی دهان منصور حکمت بکوبد؟” من آن روایات را همان وقتها عینا برای شعیب زکریائی که هنوز عارش می آمد که با ناسیونالیسم کُرد، چه چپ و یا راست و یا سازشکار و میلیتانت آن، تداعی شود؛ تعریف کردم. به من چنین گفت: “نگو م.ر”، بگو م “پسر “ملا” فلانی!

 تصور میکنم این حرکات زشت و این مواضع ایام بازگشت به کردایه تی از شعیب زکریائی، نویسنده “از کنگره اول تا کنگره دوم کومه له” سر نزده است. این دیگر شعیب مشاور “ماموستا”ی دیگری است که سخن میگوید! بعضی ها اینطوری “رشد” میکنند و”بالغ” و “عاقل”.

عاقبت بخیر!

۱۲ ژانویه ۲۰۱۷

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com